مرحوم رازی میفرماید:
سپس طلاب از اراک و سایر شهرها به قم هجرت کرده و مشغول تحصیل شدند و “فقیه بافقی” هم قدم به قدم با “آیت الله حائری” همگام شد و در استحکام این بنا کوشید و همواره حامی آیت الله حائری در نگهداری حوزه و رسیدگی به وضع طلاب بود. به عنوان مثال آیت الله حائری میفرمود: اول ماه اگر پول نرسید چه باید کرد؟ آقای بافقی میفرمود: آن به عهده من، اگر در هنگام پرداخت نرسید مرا خبر کنید تا از “رزاق ذوالقوه المتین”، روزی نوکران ولیش، صاحب الامرعجلالله تعالی فرجه الشریف را دریافت کنم. از قضا بعضی اوقات که دیر میشد به ایشان خبر میدادند و مرحوم حائری میگفت: حالا تو جواب طلاب را بده. و شیخ بدون تأمل میگفت: اگر تا عصر از خداوند شهریه نگیرم، بنده خدا نیستم. هنوز برخی افراد آن زمان هستند که دیدهاند و میدانند که آیت الله بافقی، در چنین شرایطی به مدرسه فیضیه میرفت و طلاب را جمع میکرد و میگفت: با من به مسجد بالای سر حضرت معصومه سلام الله علیها بیایید که با خدا کار دارم. ایشان هم در جلوی آنها مشغول دعا و صلوات بر پیامبر و آلش میشد و میگفت: خدایا اینها نوکران و لشکریان ولی و حجت تواند؛ و زیاد صلوات میفرستاد، اتفاقاً استغاثه و دعا ناتمام بود که باب فرج به روی آنها گشوده میشد و پول میرسید و این قضیه مکرراً رخ داد.