وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْم لاَ تَأْخُذُهُمْ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لاَئِم، سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ، وَ کَلاَمُهُمْ کَلاَمُ الاَْبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ. مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، یُحْیُونَ سُنَنَ اللّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ; لاَ یَسْتَکْبِرُونَ وَ لاَ یَعْلُونَ، وَ لاَ یَغُلُّونَ وَ لاَ یُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ، وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ.
من از کسانى هستم که در راه خدا از هيچ ملامتى هراس ندارند، از کسانى که سيمايشان سيماى صديقان و گفتارشان گفتار نيکان است. از کسانى که شبها را با عبادت آباد مى کنند و (در طريق هدايت مردم) روشنى بخش روزهايند، از کسانى که دست به ريسمان قرآن زده و سنّتهاى خدا و رسولش را احيا مى کنند، تکبّر نمىورزند و برترى جويى ندارند، خيانت نمى کنند و فساد به راه نمى اندازند، دلهايشان در بهشت و بدنهايشان در ميدان عمل است.
شرح و تفسیر
من از این گروهم!
سرانجام امام(علیه السلام) در بخش نهایى خطبه به معرّفى خویش مى پردازد، و آنچه را در سابق براى معرفى خود فرموده بود کامل مى کند تا از یک سو به آنچه در این خطبه آمده، قوّت و عمق و اتقان بیشترى ببخشد، زیرا ایمان به گوینده و عمق علم و تقوا و بینش و آگاهى او به خواننده پیام مى دهد که سخنانش را جدّى تر بگیرد و از سوى دیگر نسل جوانى که در میان یاران او بودند و از سوابق امام آگاهى نداشتند، آگاهى پیدا کنند و از سوى سوم همه بدانند که این بیانات نه به جهت دنیا بوده، نه تقویت پایه هاى حکومت، بلکه هدفى جز هدایت امّت به صراط مستقیم در آن نبوده است. حضرت در اینجا دوازده وصف براى خویشتن بیان مى کند که هر یک فضیلت بزرگى از فضایل انسانى است.
نخست مى فرماید : «من از کسانى هستم که در راه خدا از هیچ سرزنشى هراس ندارم»; (وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْم لاَ تَأْخُذُهُمْ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لاَئِم).
گاه انجام وظیفه، مخالف افکار و خواسته هاى گروهى از افراد جامعه است، در اینجا افراد سودجو و عافیت طلب یا ترسو از انجام وظیفه سرباز مى زنند، مبادا هدف تیرهاى ملامت و سرزنش قرار گیرند. مرد خدا کسى است که اگر همه مردم به راه خطا بروند و او راه صواب را در برابر خود ببیند از پیمودن آن نهراسد و رضاى خدا را بر رضاى خلق مقدّم دارد و در رأس چنین جمعیّتى امیرمؤمنان على(علیه السلام) ـ بعد از پیامبر اکرم ـ قرار داشت و این ویژگى در همه اهل بیت عصمت بود که یکى از نمونه هاى بارز آن امام حسین(علیه السلام) و قیامش در کربلاست.
قرآن مجید نیز درباره گروهى از مجاهدان راه خدا این وصف را بیان کرده، مى فرماید : «(یُجَاهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ); آنها در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هیچ ملامت گرى هراسى ندارند، این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) مى دهد».(1)
در دومین و سومین وصف مى فرماید : «از کسانى که سیمایشان سیماى صدیقان و گفتارشان گفتار نیکان است»; (سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ، وَ کَلاَمُهُمْ کَلاَمُ الاَْبْرَارِ).
«صدّیقین» همان راستگویانى هستند که در صف مقدّم تصدیق کنندگان پیامبران درآمده اند و اعمالشان گفتارشان را تصدیق مى کند و در آیه 69 سوره نساء هم ردیف پیامبران ذکر شده اند; آنجا که مى فرماید : (فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ...).
«ابرار» کسانى هستند که در سوره «هل اتى» هیجده وصف براى آنها بیان شده است، اوصافى که دارنده آن را به بالاترین مقام قرب خدا مى رساند و مى دانیم این اوصاف درباره پنج تن، (على(علیه السلام) و فاطمه زهرا و حسن و حسین(علیهم السلام)) وارد شده است.
سپس در چهارمین و پنجمین وصف مى فرماید : «از کسانى که شبها را با عبادت آباد مى کنند و (در طریق هدایت مردم) روشنى بخش روزهایند»; (عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ).
تعبیر به «عمّار» جمع عامر یعنى آبادگر به جهت آن است که شب زنده دارى و عبادات شبانه روح و جان انسان را آباد مى کند و به آن صفا و روحانیّت مى بخشد و دلهاى مرده از گناه را با آب حیات بخش توبه زنده مى سازد و تعبیر به «منار» اشاره به برجهاى بلندى است که سابقاً در مسیر راههاى بیابانى قرار مى دادند و بر فراز آنها چراغى روشن مى کردند تا مسافران گمراه نشوند (شبیه علائم راهنمایى امروز). آرى این قوم همانند آنها مردم را در مسیر راه به سوى خدا و سعادت و خوشبختى راهنمایى مى کنند تا به بیراهه ها نیفتند و گرفتار غولهاى بیابان نشوند.
در بیان ششمین و هفتمین وصف مى فرماید : «از کسانى که دست به ریسمان قرآن زده و سنّتهاى خدا و رسولش را احیا مى کنند»; (مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ; یُحْیُونَ سُنَنَ اللّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ).
منظور از تمسّک به «حبل قرآن» یا این است که به آن توسّل جسته شود تا انسان از چاه طبیعت و هواى نفس بیرون آید و به اوج قرب خدا صعود کند و یا اینکه به وسیله آن، آب حیات، از درون زمین وجود انسانى بیرون کشیده شود و یا در گذرگاه هاى خطرناک دنیا با تمسّک به حبل قرآن از سقوط در دره گمراهى نجات حاصل گردد.
در روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که به هنگام ایراد حدیث ثقلین، در توضیح اهمیّت قرآن فرمود : «کِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الاَْرْضِ; کتاب خدا ریسمانى است کشیده شده از آسمان به زمین (که عالم مُلک با ملکوت را پیوند مى دهد و وسیله ارتقا را فراهم مى سازد).(2)
«احیاى سنّت خدا و سنّت پیامبر» عمل کردن به واجبات الهى که در قرآن آمده و فرایضى است که پیامبر فرض نموده است ; نه فقط عمل کردن، بلکه دعوت عامه مردم به سوى آن نیز لازم است.
در هشتمین و نهمین و دهمین و یازدهمین وصف مى فرماید: «از کسانى که تکبّر نمىورزند و برترى جویى ندارند و خیانت نمى کنند و فساد به راه نمى اندازند»; (لاَ یَسْتَکْبِرُونَ وَ لاَ یَعْلُونَ، وَ لاَ یَغُلُّونَ(2) وَ لاَ یُفْسِدُونَ).
این چهار وصف در واقع به یکدیگر مرتبط اند; مستکبران دائماً به سوى برترى جویى مى روند و براى رسیدن به اهداف نامشروع خود دست به خیانت و فساد مى زنند، قرآن مجید مى گوید : «(إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا); شاهان جبّار هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند، آنجا را به فساد مى کشند»(3)، و نیز مى فرماید : «(تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً); این سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند».(4)
با توجه به اینکه خیانت و فساد در اینجا به صورت مطلق آمده، خیانت و فساد در عقاید و اخلاق و اموال و تمام شؤون زندگى را شامل مى شود.
سرانجام در دوازدهمین وصف که جامعیّت فوق العاده اى دارد، مى فرماید : «ما از کسانى هستیم که دل هایشان در بهشت و بدن هایشان در میدان عمل است»; (قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ، وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ).
اشاره به اینکه هدف آنها بسیار والاست و جز به رضاى خدا و بهشت جاویدان او نمى اندیشند و به همین دلیل بدنهایشان پیوسته در مسیر طاعت حق و عمل به وظایف الهى و انسانى است.
قابل توجّه است که خطبه با نفى تکبّر و استکبار آغاز مى شود و با همان پایان مى یابد و این یکى از شئون فصاحت و بلاغت است که پایان سخن با آغاز آن پیوند بخورد.
به راستى قوم و جمعیت یا افرادى که واجد این اوصاف دوازده گانه باشند، برترین انسان ها هستند; وجودشان در دنیا پربها و در آخرت مایه افتخار و نجات براى پیروانشان است.
بارالها ما را در خط و مسیر آنها قرار ده و توفیق پیروى از برنامه هاى آنها عنایت فرما و دست ما را از دامنشان در دنیا و آخرت کوتاه مفرما!
1. مائده، آيه 54 . 2. مجمع البيان، ذيل آيه 103 سوره آل عمران: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً). 3. «يغلّون» از «غلل» بر وزن «اجل» يا «غلول» بر وزن «غروب» به معناى خيانت گرفته شده; يعنى آنها خيانت نمى کنند. 4. نمل، آيه 34 . 5. قصص، آيه 83.