چاپ کردن این صفحه

خطبه دویست و بیست و هشت

لِلّهِ بِلاَءُ فُلاَن فَلَقَدْ قَوَّمَ الاَْوَدَ، وَ دَاوَى الْعَمَدَ، وَ أَقَامَ السُّنَّةَ، وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ. أَصَابَ خَیْرَهَا، وَ سَبَقَ شَرَّهَا. أَدَّى إلَى اللّهِ طَاعَتَهُ، وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُق مُتَشَعِّبَة، لاَ یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَ لاَ یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی.

خداوند پاداش خير در برابر آزمايشهاى فلان کس دهد، که کژيها را راست کرد و بيماريها را درمان نمود، سنّت پيامبر را برپا داشت و فتنه ها را پشت سر گذاشت، با جامه اى پاک و عيبى اندک از اين جهان رخت بر بست، خير و نيکى آن را درک کرد و از شر و بدى آن رهايى يافت. وظيفه خود را در برابر اطاعت خداوند انجام داد و حق تقواى الهى را بجا آورد. از جهان رفت و مردم را در برابر راههاى گوناگون وا گذاشت که نه گمراهان در آن هدايت مى يابند و نه جويندگان هدايت، راه خويش را با اطمينان پيدا مى کنند.

 

شرح و تفسیر

آن یار پاک (مالک اشتر)

همان گونه که گفته شد، شارحان نهج البلاغه از شیعه و اهل سنّت در تفسیر این خطبه و شخصى که محور این سخن بوده است اختلاف کرده اند. غالب مفسّران اهل سنّت (به جز صبحى صالح) آن را اشاره به خلیفه اوّل یا دوم دانسته اند در حالى که این مدح بلیغ با مذمت شدیدى که امام(علیه السلام) در خطب مختلف نهج البلاغه مخصوصاً خطبه شقشقیه و کلامى که به هنگام دفن حضرت

فاطمه زهرا(علیها السلام)(خطبه 202) در نکوهش آنان و نقدهایى که بر کارهاى آن دو دارد به یقین سازگار نیست.

لذا شارحان شیعه متفقاً بر آنند که این خطبه اشاره به یکى از خاصان اصحابش است و عمدتاً نظرها به سوى مالک اشتر متوجّه شده است. به خصوص که در عبارات منقول از آن حضرت چنان مدح بلیغى از مالک دیده مى شود که شایستگى او را براى این کلام نشان مى دهد از جمله روایتى است که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود از آن حضرت نقل کرده که مى فرماید: «رَحِمَ اللهُ مالِکاً فَلَقَدْ کانَ لی کَما کُنْتُ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ; خداوند مالک را رحمت کند که به یقین براى من چنان بود که من براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بودم».(1)

به هر حال مى فرماید: «خداوند پاداش خیر در برابر آزمایشهاى فلان شخص دهد، که کژیها را راست کرد و بیماریها را درمان نمود، سنّت پیامبر را برپا داشت و فتنه ها را پشت سر گذاشت»; (لِلّهِ بِلاَءُ فُلاَن فَلَقَدْ قَوَّمَ(2) الاَْوَدَ(3)، وَ دَاوَى الْعَمَدَ(4)، وَ أَقَامَ السُّنَّةَ، وَ خَلَّفَ(5) الْفِتْنَةَ!).

«بلاء» به معناى آزمایش و امتحان و در اینجا اشاره به پاداش این آزمایش و امتحان است و در مجموع به این معناست که خداوند آزمایشهاى متعددى نسبت به او داشت و امام(علیه السلام) دعا فرمود که خداوند پاداش آن آزمایشها را به نحو اکمل به او بدهد.

در بسیارى از نسخ به جاى «بلاء»، «بلاد» آمده که جمع «بلد» به معناى شهر است; یعنى آفرین بر آن شهرهایى که این شخص در آن پرورش یافت. شبیه این تعبیر در کلام عرب فراوان است; گاه مى گویند: «لله دَرُّ فُلان» و «لله نادى فُلان» یعنى آفرین بر آن شیرى که به او داده شد و آفرین بر مجلسى که او در آن بزرگ شد.

در جمله هاى بالا، امام(علیه السلام) چهار وصف براى این شخصیّت بزرگ بیان کرده است:

نخست اینکه کژیها را راست کرد و این مفهوم وسیعى دارد که هم مسائل اعتقادى را شامل مى شود و هم اخلاقى و اجتماعى را و در جمله دوم که سخن از مداواى بیماران است به یقین اشاره به بیماریهاى اخلاقى و اجتماعى است. اقامه سنّت به معناى بازگشت به عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است و پشت پا زدن به بدعتهاى بسیارى که بعد از آن حضرت به وجود آمد و جمله «خَلَّفَ الْفِتْنَةَ» اشاره به این است که بعد از او اختلافات و فتنه هاى زیادى در میان مسلمین و یاران آن حضرت پیدا شد و سعادت او این بود که در جریان این فتنه ها قرار نگرفت.

سپس به چند وصف مهم دیگر پرداخته، مى فرماید: «با جامه اى پاک و عیبى اندک از این جهان رخت بر بست. خیر و نیکى آن را درک کرد و از شرّ و بدى آن رهایى یافت»; (ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ. أَصَابَ خَیْرَهَا، وَ سَبَقَ شَرَّهَا).

این چهار وصف نیز تأکیدى است بر آنچه در اوصاف چهارگانه قبل آمد. به یقین کسى که در مسیر راست کردن کژیها و برطرف ساختن کاستیها و اقامه سنّت بوده باشد نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ خواهد بود و با دست پر از خیرات از جهان رخت بر مى بندد.

آنگاه در پایان به سه وصف دیگر اشاره کرده و این سخن را به انتها مى رساند و مى فرماید: «وظیفه خود را در برابر اطاعت خداوند انجام داد، و حق تقواى الهى را بجا آورد، از جهان رفت و مردم را در برابر راههاى گوناگونى وا گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت مى یابند و نه جویندگان هدایت، راه خویش را با اطمینان پیدا مى کنند»; (أَدَّى إلَى اللّهِ طَاعَتَهُ، وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُق مُتَشَعِّبَة(6)، لاَ یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَ لاَ یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی).

این سخن اشاره به حوادثى است که یکى بعد از دیگرى بعد از مالک به وجود آمد که از آثار جنگ صفین و نهروان بود و منافقان و دشمنان اسلام به آن دامن مى زدند. روزى نبود که فتنه تازه اى برپا نکنند و هفته و ماهى نمى گذشت که درگیرى جدیدى به راه نیندازند.

1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 98 .
2. «قوّم» از ريشه «قيام» و در اينجا به معناى راست و راست کردن است.
3. «اود» به معناى کژى است از ريشه «اود» بر وزن «قول» به معناى خم کردن و کج کردن گرفته شده است.
4. «عمد» به معناى بيمارى است و در اصل از ريشه زخمى است که در پشت شتر از سوارى بسيار حاصل مى شود.
5. «خلف» اين جمله در جايى گفته مى شود که کسى قبل از حدوث حادثه اى چشم از دنيا بربندد. از ريشه «خَلْف» به معناى پشت سر گرفته شده است.
6. «متشعبه» به معناى مختلف و داراى شعبه هاى گوناگون است.

موارد مرتبط