چاپ کردن این صفحه

خطبه پانزدهم،آیت الله مکارم شیرازی

و من کلام له (علیه السلام) فیما ردّه على المسلمین من قطائع(1) عثمان. وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدْتُهُ، فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً. وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ، فَالْجُوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ.(2)1. «قطایع» جمع «قطیعه» به معناى زمین هایى است که تعلق به «بیت المال» دارد و حاکم، آن را به افراد مورد نظر خود به صورت رایگان یا با خراج بسیار کم مى بخشد، در عصر عثمان بخشش این «قطایع» به «بنى امیه» و سایر نزدیکان عثمان به طور گسترده صورت گرفت، به گفته «ابن ابى الحدید» در عصر عمر نیز قطایعى وجود داشت امّا مربوط به رزمندگان و رنجدیدگان جنگى بود ولى عثمان به اقوام و بستگان خود بخشید. 2. در «مصادر نهج البلاغه» آمده است که این خطبه در کتاب «الاوائل» نوشته «ابوهلال عسکرى» و همچنین در کتاب «دعائم الاسلام» نوشته «قاضى نعمان مصرى» و «اثبات الوصیة سعودى» (با تفاوت هایى) ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 350).
 
درباره آنچه عثمان از بیت المال به افراد خاصّى بخشیده بود و امام (علیه السلام) آنها را به بیت المال بازگرداند: به خدا سوگند (اموال غارت شده بیت المال را به آن باز مى گردانم حتّى) اگر آن را بیابم که مهر زنان شده یا کنیزانى با آن خریده باشند; همه را قاطعانه به بیت المال بر مى گردانم (و اجازه نمى دهم بى عدالتى سابق در جهان اسلام ادامه یابد!) زیرا در عدالت گشایش است (براى همه قشرهاى جامعه) و آن کس که عدالت براى او تنگ (و ناگوار) باشد، ظلم و ستم براى تنگتر (و ناگوارتر) است!
 

به خدا سوگند اموال غصب شده را باز مى گردانم!

همان گونه که از لحن خطبه پیداست، در آغاز خلافت ظاهرى امیرمؤمنان على(علیه السلام) ایراد شده است. «ابن ابى الحدید» از «ابن عباس» حدیث نقل مى کند که على(علیه السلام) این خطبه را در روز دوّم بیعتش ایراد فرمود (البتّه عبارات «ابن عباس» کمى با آنچه «سیّدرضى» آورده است تفاوت دارد، ولى مطلب دقیقاً یکى است).

بدیهى است این سخن همچون آبى بود که بر آتش سوزانى که در سینه هاى مردم زبانه مى کشید فروپاشیده شد; همانها که نسبت به بى عدالتى هایى که در زمان عثمان شده بود شدیداً معترض بودند و حتّى گروهى نسبت به نظام اسلامى و قوانین آن، بدبین شده بودند، همه احساس آرامش کردند که فصل نوى در تاریخ اسلام گشوده شده و حکومت اسلامى که به بیراهه مى رفت هم اکنون راه اصلى خود را بازیافته است و اگر این جمله هاى حساب شده نبود آرامشى در مدینه پیدا نمى شد و اى بسا هجوم به خانه عثمان و یاران او از سوى مردم خشمگین ادامه مى یافت و خونهاى زیادى در این راه ریخته مى شد.

به هر حال، نخست مى فرماید: «به خدا سوگند اگر آن (اموالى که از بیت المال غارت شده و عطایایى که عثمان بى حساب به این و آن بخشیده است) را بیابم که کابین زنان شده یا کنیزانى با آن خریده شده باشد (و جزء زندگى افراد شده باشد)، همه را قاطعانه به بیت المال باز مى گردانم (و اجازه نمى دهم بى عدالتى سابق در جهان اسلام ادامه یابد)!» (وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُه قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدْتُهُ).

سپس مى افزاید: «(ممکن است کسانى از این کار که ضامن اجراى عدالت است ناراحت شوند و احساس مضیقه و تنگنا کنند، ولى این اشتباه بزرگى است!) زیرا عدالت مایه گشایش براى جامعه است و آن کس که عدالت براى او موجب مضیقه و تنگنا گردد ظلم و ستم براى او سخت تر و تنگتر است!» (فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ).

امام(علیه السلام) در نخستین جمله هاى این کلام، تصمیم قاطع خود را براى بازگرداندن اموالى که به ظلم از بیت المال گرفته شده است بیان مى دارد تا آن جا که اگر این اموال را در مصارف حسّاس و خاصّى که مربوط به زندگى خانوادگى افراد است صرف شده باشد، باز هم باید به بیت المال برگردد تا مردم بدانند آنچه قبلا عمل شده قانون اسلام نبوده و الگو و سرمشقى براى آیندگان نگردد!

سپس در ذیل این سخن، این تصیم قاطع را با منطق و دلیل همراه مى سازد و مى فرماید: این مصداق روشن عدالت است که مایه شکوفایى جامعه و رضایت عموم مردم و خاموش شدن آتش فتنه هاست.

سرانجام به کسانى که دستهایشان به این اموال آلوده است و تصوّر مى کنند این تصمیم امام(علیه السلام) به زیان آنهاست اندرز مى دهد که این کار به نفع خود آنها مى باشد; زیرا اگر کسى عدالت بر او تنگ باشد ظلم تنگتر است چرا که عدالت اموال حلال او را به او مى دهد و تنها اموال نامشروعش را مى گیرد ولى اگر تن به عدالت ندهند و رسم ظلم و جور را زنده کنند، تمام اموالشان به خطر مى افتد; هم حلالشان و هم حرامشان!

درست است که ظلم ممکن است در کوتاه مدّت به سود ظالم باشد، ولى بى شک در دراز مدّت چنین نخواهد بود و تاریخ نشان داده است که چگونه ظالمان سرانجام گرفتار همان قانونهاى ظالمانه اى مى شوند که خود ساخته و پرداخته بودند; حتّى نزدیکترین دوستان و بستگان آنها به آنها خیانت مى کنند و در فرصت مناسب از پشت به آنها خنجر مى زنند.

قابل توجّه این که به گفته «کلبى» (مورّخ و مفسّر معروف)، طبق نقل «ابن ابى الحدید»، على(علیه السلام) بعد از ایراد این خطبه دستور داد تمام سلاحهایى که در خانه عثمان براى تهاجم بر مسلمین گردآورى شده بود از آن جا بیرون آورند و همچنین سایر اموال بیت المال را، ولى دستور فرمود متعرّض اموال شخصى او (که از طریق مشروع حاصل شده بود) نشوند و نیز فرمان داد تمام اموالى که عثمان به عنوان جایزه و بدون استحقاق به افراد داده بود به بیت المال باز گردانده شود.

این سخن به عمروبن عاص در سرزمین شام رسید; بلافاصله به معاویه نوشت هرکارى از دستت ساخته است انجام ده، زیرا فرزند «ابوطالب» (مطابق این فرمان) تو را از تمام اموالت بیرون کشیده است همان گونه که پوست شاخه درختان را براى ساختن عصا بر مى کنند!

در این که منظور از «مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اَضْیَقُ; کسى که عدالت براى او تنگ باشد ظلم براى او تنگتر است» چیست؟ مفسّران نهج البلاغه تفسیرهایى ذکر کردند. یک تفسیر همان بود که در بالا ذکر شد.

تفسیر دیگر این که: گشایش عدالت از این نظر است که مایه خشنودى خدا و خشنودى خلق خدا و هماهنگ با نظام هستى است، در حالى که ظلم موجب خشم الهى و خشم مردم و سبب تنگناها در دنیا و آخرت مى باشد.

دیگر این که هرگاه از طریق عدالت چیزى را از کسى بگیرند ممکن است بر او سخت آید، امّا به طور مسلّم اگر ظالمانه از او بگیرند سخت تر است!

دیگر این که کسى که طاقت تحمّل عدل و انصاف را ندارد و از آن متنفّر است چگونه مى تواند طاقت تحمّل ظلم و جور را داشته باشد!

مانعى ندارد که هر چهار تفسیر در مفهوم این جمله کوتاه و پر معنا جمع باشد.

 

نکته ها

1ـ آثار عدالت در جامعه انسانى

در نهج البلاغه بارها و بارها روى مسأله عدالت و انصاف تکیه شده و اصولا امیرمؤمنان على(علیه السلام) یکى از بزرگترین بنیانگذاران عدل در جامعه بشرى است و به گفته نویسنده معروف مسیحى (جرج جرداق)، او بانگ عدالت انسانیّت است که از حلقوم تاریخ برخاسته و به همین دلیل نام کتابش را «الامام عَلِىّ صَوْتُ الْعَدالَةِ الاِنْسانِیَّةِ» نامیده است.

در روایات اسلامى ـ هماهنگ با سخنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه ـ تعبیرات جالبى در این زمینه دیده مى شود.

در سخنى از امام سجاد على بن الحسین(علیه السلام) مى خوانیم: «اَلْعَدْلُ اَحْلى مِنَ الْماءِ یُصیبُهُ الظَّمآنُ; عدالت شیرینتر از آب براى تشنه کامان است! (همان گونه که حیات تشنه کامان در آب است، حیات جامعه انسانیّت در عدالت است!)».(1)

در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «اَلْعَدْلُ اَحْلى مِنَ الشَّهْدِ وَ اَلْیَنُ مِنَ الزَّبَدِ وَ اَطْیَبُ ریحاً مِنَ الْمِسْکِ; عدل شیرین تر از عسل، نرم تر از کره، خوشبوتر از مشک است».(2)

در حدیث دیگرى از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى خوانیم: «اَلْعَدْلُ اَساس بِهِ قِوامُ الْعالَمِ; عدل شالوده اى است که قوام جهان بر آن بنا شده است!»(3) و در تعبیر زیبا و پرمعناى دیگرى از همان حضرت آمده است: «ما عُمِّرَتِ الْبُلْدانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ; شهرها و کشورها آباد نمى شوند مگر به عدالت!».(4)

اصولا همان گونه که در احادیث بالا اشاره شد، پایه جهان هستى بر عدالت نهاده شده، عدالت به مفهوم جامعش یعنى قرار گرفتن هر چیزى در جاى خود، زمین و آسمان و کرات منظومه شمسى و منظومه ها و کهکشانها در جهان بزرگ همه بر طبق قوانین حساب شده اى در مسیر خود حرکت دارند. الکترونها و پروتونها و اجزاى اتم و مدارات آن، همه حساب شده اند و هر کدام در جاى خویش قرار گرفته اند.

در ساختمان وجود انسان اگر اعتدال در هریک از دستگاه ها و نظامات حاکم بر آن، به هم بخورد بیمارى یا مرگ را به دنبال دارد. همین معنا در جهان نبات و حیوان و سایر موجودات زمینى و آسمانى حاکم است.

این است مفهوم حدیث معروف نبوى که مى فرماید: «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتُ وَ الارْضُ; آسمانها و زمین با عدالت برپاست».(5)

آیا در چنین مجموعه اى انسان و جامعه انسانیّت که جزء کوچکى از آن است مى تواند دور از نظم و عدالت به حیات خود ادامه دهد؟ آیا ممکن است به صورت وصله ناهمرنگى درآید و جایى براى ادامه حیات داشته باشد؟

ممکن است ظلم در کوتاه مدّت، منافع شخص یا کشورى را تأمین کند، ولى اثرات مرگبار آن در دراز مدّت قابل انکار نیست!

 

2ـ بخششهاى عجیب عثمان!

این مسأله مورد اتفاق همه مورّخان است که عثمان خلیفه سوّم، حاتم بخشیهاى عجیبى از بیت المال کرد و مبالغ فوق العاده اى از آن را در میان اطرافیان و بستگان و دوستان خود تقسیم نمود و بر خلاف سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و حتّى برخلاف روش دو خلیفه پیشین تبعیضهاى ناروایى در بیت المال مقرّر داشت و همان بود که سبب قیام عمومى بر ضدّ او گردید و به قتل او انجامید.

جالب این که این ارقام به طور گسترده در تواریخ با ذکر عدد آمده است که قسمت کمى از آن را در شرح خطبه شقشقیّه آوردیم.

مرحوم علامه امینى در جلد هشتم الغدیر با استفاده از منابع معروف اهل سنّت حاتم بخشیهاى عثمان را به طور دقیق جمع آورى کرده است که مطالعه اعداد و ارقام آن هر خواننده اى را در تعجّب فرو مى برد.

«مسعودى» در «مروج الذهب» ارقام عجیبترى را ارائه مى دهد (هر چند او این تبعیضهاى نارواى شگفت آور را به حساب جود و کرم عثمان مى گذارد ولى جود و کرم از چه چیز و از مال چه کسى)؟!

از جمله مى گوید در ایّام عثمان، جماعتى از صحابه، صاحب املاک مزروعى و خانه ها شدند; از جمله «زبیر» خانه اى در بصره ساخت که قرنها برقرار بود. «مسعودى» تصریح مى کند که هم اکنون (سال 332 هجرى) آن خانه آباد است و به مهمانسرایى براى تجّار و سرمایه داران و واردکنندگانى که از بحرین، اجناس مهمّى وارد مى کنند تبدیل شده و نیز «زبیر» خانه اى در مصر و دیگرى در کوفه و دیگرى در اسکندریه که نزد همه کس معروف است، ساخت. (اینها همه در حالى است که او در مدینه زندگى مى کرد و معلوم نیست با وسایل کندرو آن زمان که پیمودن راه ها به وسیله آن بسیار مشکل بود چه موقع مى توانست به قصرهاى خود سرکشى کند)؟!

فراموش نکنید که همه اینها در عصر عثمان فراهم شد و به یقین راهى به جز حاتم بخشیهاى عثمان نداشت!

«مسعودى» در پایان مى افزاید: هنگامى که «زبیر» از دنیا رفت پنجاه هزار دینار و هزار اسب و هزار غلام و کنیز از خود به یادگار گذاشت!

درباره «طلحه» و «عبدالرحمن بن عوف» و «سعدبن ابى وقّاص» و بعضى دیگر، اعداد و ارقام عجیبى درباره ثروت آنها مى نویسد که همه آنها را از «بیت المال» و توسط عثمان دریافت داشته اند که انسان وحشت مى کند.(6)

از این جا دو چیز روشن مى شود: نخست این که چرا مردم مسلمان بر ضدّ عثمان شوریدند و دیگر این که مخالفت افرادى همچون طلحه و زبیر و معاویه و بعضى دیگر از سرشناسان مکّه و مدینه، به چه دلیل بود. آیا همان خطبه بالا که در دو خط خلاصه شده و مى گوید: من تمام اموال غصب شده از بیت المال و قطایع عثمان را به بیت المال باز مى گردانم هرچند کابین زنان شده باشد کافى نیست که صاحبان این ثروتهاى بادآورده را به وحشت بیندازد؟

 

3ـ پاسخ به یک سوال مهم

بعضى مى گویند آیا بهتر نبود که على(علیه السلام) گذشته را فراموش مى کرد و عدالت را از زمان خلافت ظاهرى خود آغاز مى کرد تا کینه هاى افراد سودجو و فرصت طلب را برنینگیزد؟

پاسخ این سؤال را در سخنان خود امیرمؤمنان مى توان یافت; زیرا در بعضى از روایات که در بخشهاى دیگرى از این خطبه آمده است، چنین مى خوانیم: «اَلا اِنَّ کُلَّ قَطیعَة اَقْطَعَها عُثْمانُ وَ کُلُّ مال اَعْطاهُ مِنْ مالِ اللهِ فَهُوَ مَرْدُود فى بَیْتِ الْمالِ فَاِنَّ الْحَقَّ الْقَدیمَ لا یُبْطِلُهُ شَیء وَلَوْ وَجَدْتُهُ...; آگاه باشید تمام زمینهایى را که عثمان به این و آن بخشیده و همه اموالى را که از بیت المال داده، همه به بیت المال باز مى گردد; چرا که هیچ چیز نمى تواند حقوق گذشته را باطل کند»!(7)

بدیهى است اگر مردم ببینند دزدان بیت المال با کمال آزادى در میان جامعه رفت و آمد دارند و به احساسات جریحه دار شده مردم عملا لبخند تمسخر مى زنند و تنها بحث عدالت از روز معیّنى آغاز شده، هرگز براى آنها قابل تحمّل نخواهد بود و این کار با هیچ منطقى سازگار نیست که دزدان دیروز آزاد باشند و دزدان امروز در بند! این دوگانگى همه را از اجراى عدالت مأیوس مى کند.

در فقه اسلامى نیز چنین است که اموال غصب شده باید به صاحبانش برگردد و فرقى میان دیروز و امروز نیست و مسأله مرور زمان که این روزها مطرح است، گذشته از این که جایگاهى در فقه اسلام ندارد، مربوط به دعاوى است نه اموال غصب شده مسلّم!

آخرین ویرایش در یکشنبه, 07 تیر 1394 ساعت 08:30

موارد مرتبط