چاپ کردن این صفحه

خطبه چهل و هشت،بخش دوم

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

أَمّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِی وَ أَمَرْتُهُمْ بِلُزُومِ هذَا الْمِلْطَاطِ حَتَّى یَأْتِیَهُمْ أَمْرِی وَ قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أَقْطَعَ هذِهِ النُّطْفَةَ إِلَى شِرْذِمَة مِنْکُمْ مُوَطِّنِینَ أَکْنَافَ دَجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَکُمْ إِلَى عَدُوِّکُمْ وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِ الْقُوَّةِ لَکُمْ.

اما بعد: پيشتازان لشکرم را از جلو فرستادم، و دستور دادم کنار فرات را رها نکنند (و همچنان پيش روند) تا دستور من به آنها برسد، و من خود تصميم گرفتم از فرات بگذرم، و به سوى گروهى از شما که در اطراف دجله مسکن گزيده اند رهسپار شوم و آنها را بسيج کنم، تا با شما به سوى دشمن حرکت کنند و از آنها براى تقويت شما کمک بگيرم.

 

جمع نیرو براى مبارزه با دشمن

در این بخش از خطبه، امام (علیه السلام) اشاره به یک برنامه جنگى مى کند و مى فرماید: «اما بعد پیشتازان لشکرم را از جلو فرستادم و دستور دادم کنار فرات را رها نکنند تا فرمان من به آنها برسد».

أَمّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِی(1) وَ أَمَرْتُهُمْ بِلُزُومِ هذَا الْمِلْطَاطِ(2) حَتَّى یَأْتِیَهُمْ أَمْرِی.

توضیح این که شط عظیم «فرات» در طرف غرب «دجله» قرار دارد، و دجله در شرق آن است بنابراین مقدمه لشکر امام (علیه السلام) از کوفه که در کنار فرات قرار دارد حرکت کردند و به سوى شمال در جانب غربى فرات پیش مى رفتند و امام (علیه السلام)دستور فرموده بود که این راه را همچنان ادامه دهند، ولى خودش از فرات به طرف شرق عبور کرد و به سوى مدائن براى جمع آورى سپاه بیشتر حرکت فرمود همان گونه که در جمله بعد مى فرماید: من خود تصمیم گرفتم از فرات بگذرم، و به سوى جمعیتى از شما که در اطراف دجله مسکن گزیده اند رهسپار شوم، و آنها را بسیج کنم، تا با شما به سوى دشمن حرکت کنند، و از آنها براى تقویت شما کمک بگیرم» (وَ قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أَقْطَعَ هذَهِ النُّطْفَةَ(3) إِلَى شِرْذِمَة(4) مِنْکُمْ مُوَطِّنِینَ أَکْنَافَ(5)دَجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَکُمْ إِلَى عَدُوِّکُمْ وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِ الْقُوَّةِ لَکُمْ).

به این ترتیب امام (علیه السلام) به سوى شرق عراق و مدائن آمد و پیشتازان لشکر امام(علیه السلام)در حالى در غرب فرات، به پیشروى ادامه مى دادند، ولى هنگامى که به آنها خبر رسید معاویه با سپاه عظیمى به سوى آنها مى آید، از فرات عبور کرده و به سمت شرق به سوى امام (علیه السلام) حرکت کردند تا مبادا در محاصره دشمن قرار گیرند، در حالى که هنوز آمادگى کامل براى نبرد با سپاه شام حاصل نبود. هنگامى که این خبر به امام(علیه السلام)رسید کار آنها را پسندید و با پیوستن تمام سپاهیان به یکدیگر به سوى دشمن حرکت کردند.

قابل توجه این که واژه «ملطاط» از ماده «مَلْط» یا از ماده «لطّ» بوده باشد، در اینجا به معنى ساحل فرات است، آرى امام (علیه السلام) مسیر راه را به آنها نشان داد که از ساحل فرات پیش بروند، چون شام در طرف شمال بود و فرات نیز از شمال به جنوب مى آمد، به این وسیله هم از نظر آب و نیاز به سایه درختان لشکریان به زحمت نمى افتادند، و هم راه را گم نمى کردند، و هم پیدا کردن آنها براى گروهى که از عقب مى آمدند مشکل نبود، و به این ترتیب پیمودن، این راه چندین فایده داشت.

تبعیر به «نطفه» از آب فرات به گفته سیّد رضى ـ رحمة الله علیه ـ از تعبیرات عجیب و شگفت انگیز است، این واژه طبق گفته جمعى از ارباب لغت به معنى آب صاف است و به گفته بعضى به معنى آب جارى است، و در هر حال مى تواند اشاره به گوارا بودن آب فرات و خالى از املاح بودن آن باشد، هر چند ظاهر آن کمى کدر است اما چند ساعتى که در گوشه اى بماند کاملا شفّاف و گوارا مى شود.

در اینجا سیّد رضى ـ رحمة الله علیه ـ سخنى دارد که ناظر به بحثهاى بالا است، مى گوید:

«یعنى ـ علیه السلام ـ بالملطاط هاهنا ـ السّمْتَ الذى أمرهم بلزومه، و هو شاطىء الفرات، و یقال ذلک أیضاً الشاطىء البحر، و أصله ما استوى من الأرض، و یعنى بالنطفُة ماء الفرات، و هو من غریب العبارات و عجیبها: منظور امام(علیه السلام) از «ملطاط» آن سمتى است که امام دستور داد از آن جدا نشوند و آن ساحل فرات بود و به ساحل دریا نیز ملطاط گفته مى شود و در اصل به معنى زمین صاف است، و منظور امام از نطفه در اینجا آب فرات است و این از تعبیرات جالب و شگفت انگیز است.»

چند نکته جالب تاریخى

بعضى از شارحان نهج البلاغه در ذیل این خطبه نکات تاریخى مشروحى را ذکر کرده اند که در ذیل به بعضى از آنها اشاره مى شود:(6)

1 ـ در کاخ کسرى

امام در مسیر راه به ایوان مدائن و کاخ کسرى رسید یکى از اصحاب آن حضرت با مشاهده ویرانى آن کاخ این شعر معروف عرب را زمزمه کرد:

جَرَتِ الرّیاحُ عَلى مَحَلِّ دِیارِهِمْ *** فَکَأَنَّما کانُوا عَلى میعاد»!

بادها بر ویرانه هاى کاخ آنها وزید گویى همه آنها وعده گاهى داشتند که به سوى آن شتافتند».

امام (علیه السلام) فرمود، چرا این آیات را نخواندى (که از آن گویاتر است): «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُیُون ...». «چه بسیار باغها و چشمه ها که از خود به جاى گذاشته اند، و زراعتها و قصرهاى زیبا و گرانقیمت، و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن غرق بودند، آرى این گونه بود ماجراى آنان و ما اینها را براى اقوام دیگر میراث قرار دادیم، نه آسمان به حال آنها گریست و نه زمین! و نه در موعد مقرّر به آنها مهلتى داده شد!»(7)

2 ـ در سرزمین کربلا

امام (علیه السلام) در این مسیر از سرزمین کربلا گذشت، در آنجا توقّفى فرمود و نگاهى به آن سرزمین خاموش کرد، حوادث آینده این سرزمین در برابر چشمان او نمایان گشت، با یارانش در آنجا نماز خواندند، هنگامى که سلام نماز را داد کمى از خاک کربلا را برداشت و بو کرد; سپس فرمود: «آه اى خاک کربلا! از خاک تو گروهى محشور مى شوند که بدون حساب وارد بهشت مى شوند، سپس جایگاه شهیدان و محل خیمه ها را با اشاره نشان داد (هیهُنا مَوضِعُ رِحالِهِمْ وَ مَناخُ رِکابِهِمْ ثُمَّ أَومَأَ بِیَدِه اِلى مَکان آخَر وَ قالَ: «هیهُنا مِراقُ دِمائِهِمْ»);اینجا بار انداز و محل نزول آنهاست، سپس به جاى دیگرى اشاره کرد و فرمود: و اینجا محل ریختن خون آنان است».

3 ـ در سرزمین انبار

هنگامى که امام (علیه السلام) از سرزمین «انبار» (یکى از شهرهاى شمالى عراق) مى گذشت گروهى از کشاورزان و دهداران را دید که از مرکبهاى خود پیاده شده و در رکاب امام به عنوان تواضع و احترام شروع به دویدن کردند، امام آنها را از این کار منع کرد و فرمود: این چه کارى است که مى کنید؟

عرض کردند: این برنامه اى است که زمامداران خود را با آن، بزرگ مى داریم.

فرمود: زمامداران شما از این کار بهره نمى گیرند، و شما با این کار بى جهت به خود زحمت مى دهید، دیگر این گونه کارها را تکرار نکنید.

در ذیل این داستان مى خوانیم که مردم انبار هدایایى از چهار پایان و مواد غذایى خدمت امام آوردند. امام فرمود: چهار پایان را قبول مى کنم و جزء خراج شما حساب خواهم کرد، و اما غذایى را که براى ما درست کرده اید دوست ندارم جز در مقابل قیمت از آن استفاده کنم، و هر چه اصرار کردند که امام هدیه آنها را بپذیرد امام نپذیرفت (این در حالى بود که غالب زمامداران دنیا در آن زمان هزینه لشکر خود را بر شهرهاى مسیر راه تحمیل مى کردند).

4 ـ در کنار دیر راهب

در مسیر راه به جایى رسیدند که لشکریان از نظر آب در مضیقه افتادند و سخت تشنه شدند، امام (علیه السلام) در آن بیابان گردش کرد و در کنار صخره اى قرار گرفت و فرمود این صخره را بلند کنید!

هنگامى که آن را از جاى برکندند، آب گوارایى از زیر آنجارى شد، و همه مردم سیراب شدند، سپس فرمود: سنگ را به جاى اوّل بازگردانید، مقدار کمى که حرکت کردند، فرمود: آیا کسى از میان شما جاى آن چشمه را مى داند؟ گفتند: آرى، اى امیرمؤمنان! سپس گروهى از سواره و پیاده بازگشتند ولى اثرى از آن ندیدند! راهبى را در آن نزدیکى یافتند از او سؤال کردند: چشمه آبى که نزدیک تو بود کجاست؟ گفت در اینجا چشمه آبى نیست! گفتند: کمى قبل از آن نوشیدیم با تعجب گفت: شما از آن نوشیدید؟! گفتند: بلى، راهب گفت: به خدا قسم! این عبادتگاه من در اینجا به خاطر یافتن همین آب بنا شده، و آن را جز پیامبر، و یا وصى پیامبرى استخراج نکرده است.

گویا امام مى خواست با این گونه معجزات قلب یارانش را محکم کند و در مسیر جنگ با دشمن خونخوار به آنها قوّت، قدرت و نیرو بخشد.

مرحوم علامه مجلسى بعد از ذکر این حدیث به این نکته نیز اشاره مى کند و مى افزاید: راهب بعد از مشاهده این موضوع خدمت امام آمد و شهادتین بر زبان جارى کرد و مسلمان شد و در صف یاران آن حضرت قرار گرفت و در ملازمت آن حضرت بود و در شام، در شب معروف به «لیلة الحریر» در میدان نبرد شربت شهادت نوشید و هنگام صبح امام بر او نماز خواند و با دست خود او را در قبر گذاشت سپس فرمود: «به خدا سوگند!گویى او را مى بینم و جایگاهش را در بهشت مشاهده مى کنم».(8)

5 ـ در شهر رقّه

نکته دیگر این که هنگامى که على (علیه السلام) به «رقّه» (یکى از شهرهاى شمال غربى عراق) رسید به اهالى آنجا دستور داد که روى فرات پلى بزنند تا حضرت و لشکریانش عبور کنند و راه شام را پیش گیرند، آنها خوددارى کردند و حاضر نشدند کشتیهاى خود را به هم پیوند دهند و پلى بسازند امام از آنجا حرکت کرد تا در نقطه دیگرى از فرات عبور کند و مالک اشتر را مأمور مراقبت از اهل «رقّه» نمود. مالک مردم را تهدید کرد و گفت: به خدا سوگند! اگر پلى بر فرات در کنار این شهر نبندید تا على (علیه السلام) از آن عبور کند شما را شدیداً مجازات خواهم کرد، اهل رقّه که مى دانستند مالک در گفتار خود جدّى و صادق است گفتند: مانعى ندارد ما پل را خواهیم ساخت مالک به سراغ امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرستاد که اهالى رقّه آماده ساختن پل هستند، امام بازگشت پل ساخته شد و همگى از آن عبور کردند.

* * *

1 ـ «مقدِّمه» با کسر دال به معنى پيشى گيرنده است و به فتح دال به معنى از پيش فرستاده شده است، و اين هر دو واژه در مورد پيشتازان لشکر يعنى گروهى که در پيشاپيش لشکر حرکت مى کنند تا آنها را از جرياناتى که در مسير لشکر
وجود دارد آگاه سازند اطلاق مى شود. 2 ـ همانطور که در بالا گفته شده «ملطاط» به گفته بعضى از ماده «لطّ»، (لطط) گرفته شده و ميم آن زائد است و اين ماده به معنى نزديک بودن و همراه بودن است، و به همين جهت به گردنبند «لطّ» مى گويند چون هميشه همراه
گردن است، و ساحل رودخانه و دريا را «ملطاط» مى نامند، ولى گروهى ديگر از ارباب لغت آن را از ماده «مَلْط» (بر وزن شرط) گرفته اند که از نظر معنى تفاوت چندانى با آنچه در بالا گفته شد ندارد، هر چند لفظاً متفاوت است. 3 ـ «نطفه» به معنى آب صاف است خواه کم باشد يا زياد، و گاه به معنى آب جارى و هرگونه مايع سيّال اطلاق شده است، و اگر به معنى «نطفه» اطلاق مى شود، به خاطر اين است که ترکيب آن بسيار خالص و خالى از هر گونه
زوائد است، و در واقع عصاره خالص از وجود آدمى مى باشد. 4 ـ «شِرذَمه» در اصل به معنى گروه اندک و باقيمانده چيزى است، و به قطعه اى که از ميوه جدا مى کنند شرذمه گفته مى شود. 5 ـ «اکناف» جمع «کَنَف» (بر وزن هدف) به معنى اطراف چيزى است، و از آنجا که اطراف اشياء سبب پوشش قسمتهاى درونى مى شود «کنيف» به چهار ديوارى که انسان در آن مستور بماند، و همچنين به سپر که انسان را
در مقابل ضربات دشمن حفظ مى کند اطلاق مى شود. 6 ـ اين نکات تاريخى در شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 3، در ذيل اين خطبه و خطبه 46 آمده است. 7 ـ سوره دخان، آيه 25 ـ 29. 8 ـ بحارالانوار، جلد 41، صفحه 265.

موارد مرتبط