شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی
أَلاَ إِنَّ الدُّنْیَا دَارٌ; لاَیُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِیهَا، وَ لاَیُنْجَى بِشَىْء کَانَ لَهَا: ابْتُلِىَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً، فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَیْهِ، وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیْرِهَا قَدِمُوا عَلَیْهِ وَ أَقَامُوا فِیهِ; فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِّ، بَیْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ، وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ.
بدانيد! دنيا سرايى است که جز در خودش (و از طريق بهره گيرى صحيح) از آن سالم نتوان ماند و با امورى که مخصوصِ دنياست، از آن نجات نتوان يافت: انسانها به وسيله آن آزمايش مى شوند، آنچه از دنيا را به خاطر دنيا بدست آورند از آن جدا مى شوند و حسابِ آن را، بايد پس بدهند و آنچه را از دنيا براى غير اين جهان بدست آورند به آن خواهند رسيد و در آن خواهند ماند; چرا که دنيا در نظر خِردمندان همچون سايه بعد از زوال است، در حالى که آن را گسترده مى بينى ناگهان جمع مى شود و در حالى که فزونى مى يابد (با فرا رسيدن شب) نقصان مى پذيرد.
دنیا سایه ناپایدار!
از آنجا که زرق و برق دنیا، سبب دلبستگى بیش از حدّ مى شود و این دلبستگى ها غالباً سرچشمه گناهان بزرگ و انحراف از صراط مستقیم و سقوط در پرتگاه شقاوت است، رهبران بزرگ الهى همیشه پیروان خود را در این زمینه هشدار مى دادند و بخش مهمّى از «نهج البلاغه» و خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن را، همین هشدارها تشکیل مى دهد.
خطبه بالا یکى از این هشدارهاى نافذ و مؤثّر است که در آن، امام(علیه السلام) به شش نکته اشاره مى فرماید که هر کدام مطلب مهمّى را در بر دارد.
نخست اینکه مى فرماید: «بدانید دنیا سرایى است که جز در خودش (و از طریق بهره گیرى صحیح از آن) سالم نتوان ماند» (أَلاَ وَ إِنَّ الدُّنْیَا دَارٌ لاَیُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِیهَا)
دلیل آن روشن است; زیرا مهمترین اسباب سلامت، کسب فضایل اخلاقى و ارزشهاى معنوى و اطاعت و عبادت پروردگار است و هیچ یک از این امور را نمى توان در جهان دیگر به دست آورد; تنها در این دنیا است که انسان فرصت پرداختن به این امور را دارد; بنابراین همان گونه که امام(علیه السلام) در جمله کوتاه بالا فرموده: «باید سلامت را در خود دنیا جستجو کرد.»
در دومین نکته مى فرماید: «و با امورى که مخصوص دنیا است از آن نجات نتوان یافت»(وَ لاَیُنْجَى بِشَىْء کَانَ لَهَا)
اشاره به اینکه: اگر انگیزه انسان و هدف نهایى او در حرکات و سکنات و اَعمالش دنیا باشد و حتّى اعمال و عبادات خود را نیز به قصد دنیا انجام دهد و جنبه ریاکارى داشته باشد، به یقین سبب نجات نخواهد بود، بلکه از اسباب قطعى هلاکتِ او است.
در سومین نکته مى فرماید: «و انسانها به وسیله دنیا آزمایش مى شوند» (اُبْتُلِیَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً).
چرا که دنیا مملوّ از نعمت ها و مشکلات و مصایب است; نعمت ها به گونه اى وسیله آزمایش است و مصایب به گونه دیگر; آیا انسانها به هنگام شمول نعمت طغیان مى کنند، یا به یاد خدا هستند و شکر نعمت را با زبان و عمل انجام مى دهند؟ آیا در چنگال مصایب مأیوس مى شوند و زبان به گلایه و ناسپاسى مى گشایند، یا صبر و شکیبایى و شکر، پیشه مى کنند؟. ولى مهم اینجاست که انسان در تمام عمر خود، هر شب و روز با نوعى از این آزمون ها روبه روست و این یک قانون جاودان از آغازِ خلقتِ آدم، تا پایان جهان خواهد بود. قرآن مجید مى فرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَیُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ; آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد. ما کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم; باید علم خداوند درباره آنان که راست مى گویند و آنان که دروغ مى گویند تحقّق یابد (و این دو گروه از هم جدا شوند)»(1).
در چهارمین نکته مى افزاید: «آنچه از دنیا را به خاطر دنیا به دست آورند، از آن جدا مى شوند و حساب آن را باید پس بدهند» (فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَیْهِ).
در پنجمین نکته، در تکمیل این سخن مى فرماید: «و آنچه را که از دنیا براى غیر این جهان به دست آورند، به آن خواهند رسید و در آن خواهند ماند» (وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیْرِهَا قَدِمُوا عَلَیْهِ، وَ أَقَامُوا فِیهِ).
این اشاره به همان دو دیدگاه معروفى است که در «نهج البلاغه» کراراً روى آن تکیه شده است: دیدگاه ابزارىِ جهان و دیدگاه هدفىِ آن; اگر امکانات این جهان، مال ها و ثروت ها و مقام ها و نعمت ها، وسیله اى براى وصول به سعادت جاویدان و زندگى شایسته سراى آخرت باشد چیزى از آن بهتر نیست و اگر همانند بُتى گردد که انسان در برابر آن سجده کند، چیزى از آن بدتر نیست. دیدگاه نخست، انسان ها را به پاکى و تقوا و آزادگى و عزّت فرا مى خواند و دیدگاه دوم، به حرص و آز و ظلم و بیدادگرى و ذلّت.
دیدگاه اوّل، نعمت هاى فانى دنیا را مبدّل به نعمت هاى باقى آخرت مى کند، و دیدگاه دوم سبب زوال نعمت ها و باقى ماندن مسئولیّت هاى آنهاست.
از اینجا روشن مى شود که چرا در بسیارى از آیات و روایات دنیا مدح شده، و در بخش مهمّ دیگرى، نکوهش دنیا گردیده است; ممکن است ناآگاهان در ابتداى نظر آنها را متضادّ ببینند، در حالى که هر یک در جاى خود صحیح و در واقع مکمّل یکدیگرند; یکى اشاره به دنیاى ابزارى دارد و دیگرى به دنیاى هدفى.
شرح بیشتر درباره این سخن را ذیل خطبه هاى مناسب ترى بیان خواهیم کرد.
در ششمین نکته پرده از روى حقیقتِ دنیا، بر مى دارد و آن را به سایه اى تشبیه مى کند که هنوز انسان در آن نیارمیده، از کنار او مى گذرد، مى فرماید: «دنیا در نظر خِردمندان همچون سایه بعد از زوال است در حالى که آن را گسترده مى بینى ناگهان جمع مى شود و در حالى که فزونى مى یابد، (با فرا رسیدن شب) نقصان مى پذیرد.» (فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِّ، بَیْنَا تَرَاهُ سَابِغاً(2) حَتَّى قَلَصَ(3)زَائِداً حَتَّى نَقَصَ).، وَ
«ظلّ» گاه به معناى هرگونه سایه اى آمده است خواه سایه هاى اشیا قبل از زوال ظهر یا بعد از زوال، و گاه به خصوص سایه اى گفته مى شود که قبل از ظهر است و آفتاب تدریجاً آن را از میان مى برد و لى «فی» به معناى سایه بعد از زوال است (چون در مفهوم این واژه، رجوع و بازگشت نهفته شده است) و هر قدر خورشید به افق مغرب نزدیکتر مى شود این سایه ها گسترده تر مى گردد و با غروب خورشید همگى محو و نابود مى شود و ظلمت همه جا را فرا مى گیرد.
گویى امیرمؤمنان على(علیه السلام) از این تعبیر اشاره به این نکته لطیف دارد که دنیاپرستان روز به روز اموال و امکانات بیشترى را جمع و جور مى کنند و هر قدر به پایان عمرشان نزدیکتر مى شوند این امکانات فزونى مى گیرد، ولى با غروب آفتاب عمر، همه چیز محو و نابود مى گردد و ظلمت مرگ به تمام امکانات آنها خاتمه مى دهد!
با ذکر نکته دیگر، تفسیر این خطبه را پایان مى دهیم و آن اینکه: امام(علیه السلام) مکرّر در مکرّر در خطبه هاى «نهج البلاغه» نسبت به پیامدهاى سوء دلبستگى به دنیا هشدار مى دهد و مردم را از فریب دنیا برحذر مى دارد و ناپایدارى آن را با مثالهاى گوناگون برملا مى سازد; این به خاطر آن است که اوّلاً: همیشه عشق به دنیا و زرق و برق آن، سرچشمه گناهان بوده و هست، و یک پیشواى آگاه باید پیروان خود را در مقاطع مختلف از این خطر برحذر دارد!
دیگر اینکه: در عصر امام(علیه السلام) به خاطر فتوحات اسلامى، اموال و غنایمِ فراوانى، سرازیرِ شهرهایى همچون مکّه و مدینه و کوفه شده بود و گروهى براى تصاحب آنها با هم مسابقه مى دادند و همین امر سرچشمه اختلافات و درگیرى ها و انحراف از اصل «ساده زیستى اسلامى» بود و سبب مى شد که مردم به تجمّل پرستى روى آورند و به ناز و نعمت عادت کنند و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند; به همین دلیل امام(علیه السلام) از هر فرصتى براى بیدار ساختن مردم بهره مى گرفت; علاوه بر آنکه زندگانى خودِ او نیز سرمشق روشنى بر این امر بود.
1. سوره عنکبوت، آيه 2-3. 2.«سابغ» از مادّه «سُبُوغ» به معناى ادامه و کشش چيزى است و «نعمت سابغه» به نعمت هاى ممتدّ و طولانى گفته مى شود و «إسباغ الوضوء»
به معناى ادامه وضوء با آب فراوان است، بى آنکه مستلزم اسراف شود. 3. «قَلَصَ» از مادّه «قُلُوص» (بر وزن خلوص) به معناى جمع شدن و مرتفع گشتن.