أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ، وَالشُّکْرُ عِنْدَ [عن] النِّعَمِ، وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ فَلاَ یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَلاَ تَنْسَوْا عِنْدَالنِّعَمِ شُکْرَکُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللهُ إِلَیْکُمْ بِحُجَج مُسْفِرَة ظَاهِرَة، وَ کُتُب بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَة.
اى مردم! «زهد» همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در برابرِ گناه است. و اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد، و در برابر نعمت هاى الهى شکر خدا را به فراموشى مسپاريد، چه اينکه خداوند با دلائل روشن و آشکار و کتب آسمانى واضح، اتمام حجّت کرده است! (و آنچه درباره زهد و شکر لازم بوده، به شما تعليم داده است).
شرح و تفسیر
حقیقت زهد
در این سخن کوتاه و فشرده و در عین حال، پرمحتوا، امام(علیه السلام) به تعریف حقیقت زهد مى پردازد و مى فرماید: «اى مردم! زهد همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسایى در مقابل گناه است» (أَیُّهَا النَّاسُ! الزَّهَادَةُ(1) قِصَرُ الاَْمَلِ، وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعِمَ، وَ التَّورُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ).
توضیحى که امام(علیه السلام) با این سه جمله درباره زهد مى فرماید، در برابر تفسیرهاى غلطى است که از زهد مى شود و چه بسیارند کسانى که هرگز معناى زهد را نفهمیده اند و خود را «زاهد» مى پندارند! تصوّر مى کنند «زهد» تنها پوشیدن لباس هاى ساده، یا عدم ورود در مسایل مهمّ اجتماعى و گوشه گیرى و جدایى از جامعه انسانى و بیگانگى نسبت به فعّالیّتهاى اقتصادى است; در حالى که هیچ یک از اینها دلیل بر زهد نیست.
حقیقت «زهد» که در برابر «رغبت» قرار دارد، همان بى اعتنایى نسبت به مواهب مادّى است و یا به تعبیر دیگر: «عدم وابستگى نسبت به دنیا و مظاهر دنیا مى باشد، هر چند امکانات وسیعى در اختیار داشته باشد.»
کسى که نسبت به امور مادّى بى اعتنا است، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نیست (آرزوهاى دور و دراز مخصوص دنیاپرستان است) و کسى که چنین است در برابر نعمت ها سپاسگزار و در برابر گناهان خویشتن دار است، زیرا نعمت ها، او را به خود مشغول نمى دارد و از یاد خدا غافل نمى کند و گناهان، دل و دین او را نمى ربایند.
در کلمات قصار مولا(علیه السلام) نیز، تفسیر دیگرى از زهد شده که هر چند در ظاهر با این تفسیر متفاوت است، ولى در واقع به یک معنا باز مى گردند; مى فرماید: «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلَمَتَیْنِ مِنَ الْقُرآنِ: قَالَ اللّهُ سُبْحَانَهُ: «لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَکُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالاْتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ; تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است; خداوند متعال مى فرماید: «تا بر گذشته تأسّف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبسته نباشید.» بنابراین آن کس که غم گذشته (و آنچه را از دست داده) نمى خورد و نسبت به آینده (و آنچه در دست دارد) شاد و دلبسته نیست، هر دو جانب زهد را در اختیار گرفته است»(2).
این تعبیر اشاره است به اینکه حقیقت زهد، ترک وابستگى ها و گسستن زنجیرهاى اسارت مربوط به گذشته و آینده است.
تعبیر به «وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ» که به عنوان دومین رکن، از ارکان سه گانه زهد شمرده شده، اشاره به این است که همواره نعمت ها را از سوى خدا بداند، نه از سوى خود; تا همین سبب دلبستگى اش به خدا گردد، نه دلبستگى به خویشتن!
تعبیر به «التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ» اشاره به این است که ریشه اصلى گناه، دنیاپرستى است همانگونه که در حدیث معروف مى خوانیم: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة; علاقه و عشق به دنیا، ریشه و سرآغاز هر گناهى است»(3).
بنابراین کسى که: آرزوهایش کوتاه و در برابر نعمت هاى الهى شکرگزار و در برابر گناهان خویشتن دار است، زاهد واقعى است; خواه فقیر باشد یا غنى، چرا که معیار زهد و وارستگى هرگز فقر نیست!
سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: «اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، لااقل مراقب باشید حرام، بر اراده و صبر شما چیره نگردد و در برابر نعمت هاى الهى شکر خدا را به فراموشى مسپارید، چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار و کتب آسمانى بارز و واضح اتمام حجّت کرده است»(فَإِنْ عَزَبَ(4)فَلاَ یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَ لاَتَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُکْرَکُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللّهُ إِلَیْکُمْ بِحُجَج مُسْفِرَة(5)). ظَاهِرَة، وَ کُتُب بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَة ذلِکَ عَنْکُمْ،
با اینکه امام(علیه السلام) در قسمت اخیر، بر دو قسمت از ارکان سه گانه زهد تأکید مىورزد (پرهیز از گناه و شکرگزارى در برابر نعمت) ولى تعبیراتى که در این چند جمله به کار رفته، نشان مى دهد که منظور امام(علیه السلام) این است که اگر شکر نعمت را به طور کامل انجام نمى دهید، لااقل شکرگزارى را به فراموشى نسپارید و اگر ورع و پرهیز از گناه را در حدّ اعلا -که پرهیز از مشتبهات را هم شامل مى شود- ندارید، لااقل حرام، بر صبر شما غلبه نکند و این حدّ از تقوا را رعایت کنید.
جمله هایى که مولا(علیه السلام) در بیان علّت زهد ذکر فرموده، اشاره بر این است که این حدّ از زهد و تقوا، بر همه کس لازم است; چرا که خداوند اتمام حجّت کرده، از این رو هیچ کس در مخالفت با آن معذور نیست!
کوتاه سخن اینکه، پرهیز از گناه و شکر نعمت، داراى دو مرحله است: یک مرحله آن وظیفه همه مسلمانان و در واقع شرط ایمان است. و یک مرحله عالى دارد که آمیخته با پرهیز از مشتبهات و کوتاهى آروزها است و این در خور زاهدان و شایسته پیشگامان از اهل ایمان است.
نکته
زهد آن است که امیر باشیم نه اسیر دنیا!
در خطبه هاى نهج البلاغه درباره زهد در دنیا، سخن بسیار آمده است. گاهى با همین واژه زهد و گاه با عناوین و واژه هاى دیگر. در آیات قرآنى نیز گر چه واژه زهد کمتر دیده مى شود، امّا حقیقت و مفهوم و محتواى آن، در قرآن مجید بطور گسترده آمده است.
«زهد» در منطق ادیان الهى، همان وارستگى و بى اعتنایى به زرق و برق جهان مادّه است. زهد این نیست که انسان از مال و ثروت و مقامات و امکانات دنیا بى بهره باشد; زهد آن است که اسیر آنها نگردد، بلکه امیر بر آنها باشد. به همین دلیل «سلیمان» آن پیامبر بزرگ الهى که حکومت و اموال او ضرب المَثَل است با ردّ هدایاى گرانبهاى «ملکه سبا» نشان داد که امیر است نه اسیر.
در حدیثى از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «الزَّهَادَةُ فِی الدُّنْیَا لَیْسَتْ بِتَحْرِیمِ الْحَلاَلِ، وَ لاَ إِضَاعَةِ الْمَالِ، وَلکِنِ الزَّهَادَةُ فِی الدُّنْیَا أَنْ لاَتَکُونَ بِمَا فِی یَدَیْکَ أَوْثَقُ مِنْکَ بِمَا فِی یَدِ اللّهِ; زهد در دنیا به این نیست که حلال را بر خود حرام کنى، یا مال و ثروت خویش را ضایع سازى (و به دور افکنى) بلکه زهد در دنیا به این است که: اطمینان و علاقه تو به آنچه در دست دارى، از آنچه به دست خدا است بیشتر نباشد (به فرمان خدا و براى جلب رضاى او از آنچه دارى بگذرى)»(6).
از اینجا روشن مى شود که «زهد اسلامى» هیچ ارتباطى با «رهبانیّت مسیحى» ندارد. «زهد اسلامى» به معناى سادگى زندگى و حذف تجمّلات و عدم اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام است، در حالى که «رهبانیّت» به معناى جدایى و بیگانگى از زندگى اجتماعى است.
در حدیثى مى خوانیم: هنگامى که فرزند «عثمان بن مظعون» از دنیا رفت، وى بسیار غمگین شد و به اصطلاح به «زهد» روى آورد، خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت گشت (و همه کار، جز عبادت را ترک گفت).
هنگامى که این خبر به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسید او را احضار کرد و فرمود: «یَا عُثْمَانُ! إِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرُّهْبَانِیَّةَ إِنَّمَا رُهْبَانِیَّةُ أُمَّتی، الْجَهَادُ فِی سَبِیلِ اللّهِ; اى عثمان! خداوند متعال رهبانیّت را بر ما مقرّر نفرموده، رهبانیّت امّت من، جهاد در راه خدا است»(7).
اشاره به این که اگر مى خواهى به زندگى مادّى، پشت پا بزنى این کار را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام نده; بلکه آن را در یک مسیر مثبت، یعنى جهاد در راه خدا جستجو کن.
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) بحث مشروحى درباره فضیلت نماز جماعت براى او بیان فرمود، تا بداند روح اسلام، جمع گرایى و نفى رهبانیّت و عزلت گزینى است.
نقطه مقابل «زهد»، «رغبت» (توجّه و دلبستگى به دنیا) و «تنافس» در دنیا، یعنى: با اصرار، دنبال آن دویدن است، که در اسلام بسیار ازآن نکوهش شده است.
«زهد» آثار فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، که مى توان آن را به وسیله این آثار شناخت; کوتاهى آرزوها، شکر نعمت هاى الهى، پرهیز از گناه -که در خطبه بالا آمد- از ارکان یا نشانه هاى آن است.
هرگز نباید «زهد» را مساوى فقر و نیازمندى دانست; زهد به معناى بى نیازى درون و سیراب بودن روح انسان به وسیله معنویّات و ترک دلبستگى هاى مادّى است و نشانه آن پرهیز از تجمّل و لذّت گرایى مى باشد.
یکى از متفکّران اسلامى (رحمة اللّه علیه) درباره انگیزه هاى زهد مى نویسد: زاهد از آن جهت بى تکلّف و در کمالِ قناعت زندگى مى کند، تا دیگران را به آسایش برساند، او از اینکه نیازمندان بخورند و بپوشند، بیش از آن لذّت مى برد که خود بخورد و بپوشد، شعار «أَلْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ» که در اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسم جارى بوده، اشاره به همین نکته است.
«همدردى» و شرکت عملى در غم محرومان و مستمندان، یکى دیگر از انگیزه هاى زهد است; آنجا که اجتماع به دو گروه تقسیم شود: «مرفّه» و «محروم»، مردان خدا در درجه اوّل مى کوشند که وضع نابسامان مستمندان را سامان دهند; ولى اگر امکانات اجازه نداد، سعى مى کنند به صورت محروم ترین افراد جامعه زندگى کنند، تا از رنج و آلامِ محرومان، بکاهند و براى آنها مقبولیت اجتماعى به بار آورند، تا در نتیجه کسانى که جامه کهنه در تن دارند، احساس حقارت نکنند و آنها که در سفره خود جز نان خشک نمى بینند، تحقیر نشوند; همانگونه که از امیرمؤمنان على(علیه السلام) درباره جامه کهنه اش سؤال کردند، فرمود: «یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَ یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ; قلب به خاطر آن خاضع مى شود و نَفْس به سبب آن رام مى گردد و مؤمنان از آن پیروى مى کنند»(8).
«آزادگى» یکى دیگر از انگیزه هاى زهد است، زیرا مى دانیم:
آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج!
بنابراین، زهد و قناعت، از آنجا که نیازها را کم مى کند، آدمى را از قید اسارت در برابر اشخاص و اشیا رها مى سازد; مى توان گفت، گرایشِ انسانِ آگاه به زهد، ریشه اى در «آزادمنشى» او دارد:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
زاهدان واقعى، هم شجاعتِ بیشترى دارند و هم هوشیارى و آگاهىِ فزونتر; از اینجاست که جنبش هاى آزادى بخش جهان، غالباً از کسانى سرچشمه گرفته که روح زهد بر آنها حاکم بوده است(9)».
این سخن را با دو روایتِ نورانى، درباره ارزش زهد پایان مى دهیم:
در روایتى آمده است که رسول خدا به على(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِىُّ! إِنَّ اللّهَ تَعَالَى زَیَّنَکَ بِزِینَة لَمْ یُزَیِّنِ الْعِبَادَ بِزِینَة هِىَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْهَا: زَهَّدَکَ فِیهَا وَ بَغَّضَهَا إِلَیْکَ وَ حَبَّبَ إِلَیْکَ الْفُقَرَاءَ، فَرَضِیتَ بِهِمُ اتِّبَاعاً وَرَضَوْا بِکَ إِمَاماً; اى على! خداوند متعال تو را به زیورى آراسته است که هرگز بندگان به زیورى بهتر از آن آراسته نشدند: خداوند زهد در دنیا را نصیب تو کرده و دنیا را در نظر تو منفور ساخته و فقرا را محبوب; به همین جهت، تو از چنین پیروانى خشنود هستى و آنان از چنین پیشوایى»(10).
در حدیث پرمعناى دیگرى، مى خوانیم: «مردِ عربى، خدمت امیرمؤمنان(علیه السلام) رسید و از او تقاضایى کرد، حضرت به وکیل خود فرمود: «یک هزار به او بده!» وکیل عرض کرد: «یک هزار دینار طلا بدهم، یا یک هزار درهم نقره؟» فرمود: «هر دو در نظر من همچون دو قطعه سنگ است، آنچه را براى او نافع تر است به او بده»(کِلاَهُمَا عِنْدِی حَجَرَانِ فَأَعْطِ الاَْعْرَابِىَّ أَنْفَعَهُمَا لَهُ)(11).
1. «زَهادة» (بر وزن شهادت) به معناى بى اعتنايى به زرق و برق دنياست; گاه در مورد افراد تنگ نظر يا کج خلق نيز اين واژه به کار مى رود، ولى معناى معروف و مشهور آن همان اوّل است و لازمه آن کوتاهى آرزوها و
پرهيز از گناه و مانند آن است. 2. نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 439. 3. کافى، جلد 2، صفحه 131، حديث شماره 11. 4. «عَزَبَ» از مادّه «عُزوب» (بر وزن غروب) در اصل به معناى دور شدن و کناره گيرى کردن است و به همين مناسبت به معناى ترک ازدواج نيز آمده است و به کسى که تشکيل خانواده نداده است، «عَزَب» مى گويند. 5. «مُسفره» از مادّه «سُفور» (بر وزن قبور) در اصل به معناى پرده برداشتن و بى حجاب شدن است، بنابراين «مسفره» در خطبه بالا به معناى دلائلى است که نقاب از چهره حقيقت بر مى دارد. 6. کنز العمّال، جلد 3، صفحه 181، حديث شماره 6059. 7. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 114. 8. نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 103. 9. اقتباس از «سيرى در نهج البلاغه» مرحوم آيت الله شهيد مطهرى، صفحه 211 به بعد. 10. بحارالانوار، جلد 40، صفحه 330، حديث 13. 11. بحارالانوار، جلد 41، صفحه 32.
-------------------
شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی