چاپ کردن این صفحه

خطبه هشتاد و دو

 

مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ.

من چگونه توصيف کنم سرايى را که آغاز آن سختى و مشقّت است و پايانش نيستى و فناست. در حلالش حساب و در حرامش عقاب است; آن کس که در آن ثروتمند شود با انواع آزمايشها روبرو مى شود و آن کس که فقير گردد، محزون مى شود. کسى که به سرعت به دنبال آن برود به آن نمى رسد و کسى که آن را رها سازد، به او روى مى آورد. آن کس که با دنيا بنگرد به او بصيرت و بينايى مى بخشد و آن کس که به دنيا بنگرد نابينايش مى کند.

 

شرح و تفسیر

 

دنیا وسیله است، نه هدف!

امام(علیه السلام) در این سخن فصیح و بلیغ خود، در بیان اوصاف دنیا ده جمله ذکر فرموده است.

در نخستین جمله مى فرماید: «من چگونه توصیف کنم سرایى را که آغاز آن سختى و مشقّت است» (مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ(1))

در دوّمین جمله مى افزاید: «و پایانش نیستى و فناست»(وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ)

یک نگاهِ اجمالى، به سراسر زندگى انسان در این جهان نشان مى دهد که همه آن آمیخته با رنج و مشقّت است; سر آغاز آن که ولادت انسان است، نه تنها درد و رنج عظیمى براى مادر دارد، بلکه براى خود او رنج آورتر است; چرا که از محیط بسته اى به محیط بازى که بسیار با آن متفاوت است، وارد مى شود و همه چیز دگرگون مى گردد. در آغاز کودکى چنان ضعیف و ناتوان است که نه تنها نمى تواند پشه اى را از خود دور کند، بلکه قدرت حفظ آب دهان را، در دهان ندارد و اگر از او به دقّت پرستارى نشود، هر لحظه با خطرى روبروست. دوران شیرخوارگى را، با تمام مشکلاتش پشت سر مى گذارد و با درد و رنج از شیرى که شیره جان او بود، جدا مى شود و کم کم به راه مى افتد در حالى که هیچ تجربه اى در زندگى ندارد و خطرات عظیمى از هر سو، زندگى او را تهدید مى کند; کم کم بر سر عقل مى آید و هوش او کامل مى شود و تازه دردسرهاى او آغاز مى گردد، چرا که از حجم مشکلات زندگى و گرفتارى هاو محرومیّت ها باخبر مى شود; با چه زحمتى در میان جمعى که به همه چیز چسبیده اند، جاى پایى براى خود باز مى کند و خانه و لانه و همسرى - با هزاران مشکل - براى خود برمى گزیند: مشکلاتى که تا پایان عمر همراه اوست. دوران پیرى که نیروها از کف مى رود و انواع ضعف ها و بیمارى ها، در چشم و گوش و دست و پا و قلب و عروق و استخوانش ظاهر مى شود، مشکلات مضاعفى براى او مى آفریند. آرى سراى دنیا سرایى است که با درد و رنج آغاز مى شود و با انواع گرفتاریها ادامه مى یابد!

قرآن مجید مى گوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِی کَبَد; به یقین ما انسان را در رنج آفریدیم(2)». «کبد» در اصل به معناى شدّت است و یا دردى است که به کبِد انسان عارض مى شود، سپس به هرگونه رنج و مشقّت اطلاق شده است و اینکه قرآن مى گوید: «ما انسان را در درد و رنج آفریدیم.»گویى درد و رنج، همچون خانه و لانه انسان است که آدمى از روز اوّل در آن جاى مى گیرد!

حتّى مرفّه ترین زندگى ها، از انواع درد و رنج ها خالى نیست و به هر حال، هر کسى به نوعى گرفتار است.

آرى، این طبیعت زندگى دنیاست که با درد و رنج آغاز مى شود و ادامه مى یابد و کسى که غیر از آن، بطلبد در واقع مى خواهد طبیعت جهان را دگرگون سازدو این ممکن نیست. یکى از شعراى معروف قریب عصر ما، به نام «ابوالحسن تهامى» هنگامى که فرزند جوان خود را از دست مى دهد و اشعارى از سر سوز مى سراید، در ضمن اشعارش اشاره به همین نکته کرده، مى گوید:

طُبِعَتْ عَلَى کَدَر وَ أَنْتَ تُرِیدُهَا صَفْواً مِنَ الاَْقْذَارِ وَ الاَْکْدَارِ

وَ مُکلِّفُ الاَْیَّامِ ضِدَّ طِبَاعِهَا مُتَطَلِّبٌ فِی الْمَاءِ جَذْوَةَ نَارِ

«طبیعت جهان بر کدورت و ناصافى است و تو مى خواهى- از هرگونه ناپاکى پاک و صاف باشد»؟!

«هر کس این جهان را بر ضدّ طبیعتش بطلبد- همچون کسى است که در میان امواج آب، شعله آتشى جستجو مى کند»!

این درباره درد و رنج دنیا بود و امّا فناپذیرى چیزى نیست که بر کسى پوشیده باشد. تمام افراد از مؤمن و کافر، صغیر و کبیر، از هر قوم و ملّت، این حقیقت را دریافته اند که همه باید سرانجام با زندگى وداع گویند; گروهى زودتر و گروهى دیرتر.

سپس در بیان سومین و چهارمین وصف مى فرماید: «در حلال آن حساب، و در حرامش عقاب است». (فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ).

اشاره به اینکه حتّى انسان در آخرت گرفتار پیامدهاى دنیاى خویش است; زیرا از دو حال خارج نیست: یا در طلب حلال بوده و یا در طلب حرام. اگر به سراغ حلال رفته باید حساب همه آنها را در قیامت پس بدهد و اگر در طلب حرام بوده، باید کیفر آن را بچشد! به همین دلیل در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «یَدْخُلُ الْفُقَرَاءُ الْجَنَّةَ قَبْلَ الاَْغْنِیَاءِ بِخَمْسِ مِائَةِ عَام; فقرا پانصد سال قبل از اغنیا وارد بهشت مى شوند (زیرا اغنیا باید حساب اموال خود را باز پس دهند).»(3)

در اینکه چگونه خداوند حساب بندگان را مى رسد؟ و چه چیزهایى مورد محاسبه واقع مى شود؟ و چه کسانى بدون حساب وارد بهشت مى شوند؟ بحثهایى است که به خواست خدا در نکته ها خواهد آمد.

سپس در بیان پنجمین و ششمین وصف مى افزاید: «کسى که در دنیا ثروتمند شود، مورد انواع آزمایش ها و فتنه ها قرار مى گیرد و کسى که فقیر گردد محزون مى شود» (مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ).

آرى طبیعت این دنیا، چنین است که انسان دائماً بر سر دو راهى قرار دارد که هر دو به مشکل مى انجامد: اگر فقیر و تنگدست شود کوهى از غم و اندوه بر قلبش گذارده مى شود و اگر از ثروت و سرمایه بهره مند شود گرفتار مشکلات دیگرى خواهد شد! زیرا حفظ ثروت و نگهدارى آن از انواعِ آفات و حتّى هزینه کردن آن، با انواع مشکلات آمیخته است; از یک سو تیرهاى کینه و حسد به سوى او پرتاب مى شود; از سوى دیگر با انواع آزمونهاى الهى روبرو مى گردد. از درون بخل و تنگ نظرى و انحصارطلبى و حرص و طمع، او را تهدید مى کند و از برون انواع آفات و بلاها. گاه همین استغنا و ثروت، او را از ذکر خدا به کلّى دور مى سازد و به خود مشغول مى نماید; تمام ارزشهاى انسانى را از صفحه خاطر او محو مى کند و تنها ارزشِ مال و ثروت، جاى آن را مى گیرد!

این بحث را با حدیثى که مى تواند شاهد گویایى بر هر دو بخش از خطبه باشد (مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنْ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ) پایان مى دهیم; در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که: «در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرد فقیرى در میان اهل صفّه بود به نام «سعد»، که بسیار نیازمند بود و از ملازمین رسول خدا در تمام نمازها بود هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیاز شدید او را مشاهده مى کرد، بسیار اندوهگین مى شد; خداوند براى زدودن این غم و اندوه از قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) جبرئیل را فرستاد و عرض کرد: «آیا دوست دارى که او را بى نیاز کنى؟» پیامبر فرمود: «آرى!» جبرئیل دو درهم به پیامبر داد تا براى امر تجارت به «سعد» بدهد; پیامبر «سعد» را دید فرمود: «آیا به روش تجارت آشنا هستى؟» عرض کرد: «چیزى نداشتم که با آن تجارت کنم» فرمود: «این دو درهم را بگیر و با آن طلب روزى کن!» سعد مشغول شد و چیزى نگذشت که کار و کسب او بالا گرفت و ثروتمند شد; محل کسب و کار او نزدیک مسجد بود، هنگامى که بلال اذان مى گفت، او سرگرم تجارت خویش بود; پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او مى فرمود: «مثل اینکه دنیا تو را به خود مشغول ساخته و از نماز بازمانده اى؟» عرض کرد: «مى فرمایید چه کنم؟ اموالم را ضایع کنم؟! این مرد را که مى بینید چیزى از من خریده، مى خواهم پول آن را بگیرم، مى فرمایید نگیرم؟! آن دیگرى چیزى به من فروخته، باید ثمن معامله را به او بپردازم مى فرمایید نپردازم؟!» پیامبر(صلى الله علیه وآله) بسیار اندوهناک شد، اندوهى بیش از زمان فقرِ «سعد»; در این هنگام جبرئیل نازل شد عرض کرد: «خداوند از اندوه تو درباره «سعد» آگاه است کدام را بیشتر دوست دارى حالت سابقش را یا امروزش را؟» فرمود: «حالت سابقش را! چرا که دنیا آخرتش را بر باد داد» جبرئیل عرض کرد: «آرى دنیا و اموال دنیا مایه فتنه و سرگمى و بازماندن از آخرت است، به سعد دستور ده، دو درهمى را که روز اوّل به او دادى به تو بازگرداند، در این صورت به حالت اوّل باز مى گردد!»

پیامبر(صلى الله علیه وآله) «سعد» را ملاقات کرد، فرمود: «نمى خواهى دو درهم ما را بدهى؟» عرض کرد: «دو درهم چیزى نیست دویست درهم مى دهم!» فرمود: «نه! همان دو درهم را بازگردان» «سعد» دست کرد و دو درهم را داد و از همان روز دنیا به او پشت کرد و تمام آنچه را گرد آورده بود از دست داد و به حالت اوّل بازگشت!(4)»

در هفتمین و هشتمین جمله به بیان دو وصف دیگر از دنیا مى پردازد که دقّت در آن، انسان را از حرص و آز و عشق به دنیا دور مى کند، مى فرماید: «کسى که به سرعت به دنبال دنیا بدود، به آن نمى رسد وکسى که آن را رها سازد، به او روى مى آورد و از وى اطاعت مى کند»(وَ مَنْ سَاعَاهَا(5)(6)). فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ

اشاره به اینکه: بسیارند کسانى که به دنبال دنیا مى دوند و به آن نمى رسند و بسیارند کسانى که دنیا را رها مى سازند، ولى دنیا به آنها روى مى آورد.

تجربیّات روزانه و مطالعات تاریخى نیز این واقعیت را تأیید مى کند که دویدن بیشتر به دنبال زرق و برقِ دنیا، همیشه دلیل استغنا نیست و بى توجهى به آن همیشه سبب فقر نمى شود.

بدیهى است منظور از دنیا در اینجا زندگى آبرومندانه و خالى از نیاز به دیگران نیست; بلکه منظور زندگى هاى تشریفاتى، پر زرق و برق و جنون آمیز است.

به هر حال، هدف از این تعبیرات، فرو نشاندن آتش حرص و طمع، و عشق دیوانهوار به زرق و برق دنیاست.

در نهمین و دهمین ویژگى اشاره به نکته بسیار مهمّى درباره دنیا مى کند; نکته اى که غالب مفسّران «نهج البلاغه» و مرحوم «سیّد رضى» گرد آورنده نهج البلاغه را به اِعجاب واداشته و سرمست از شراب طهور خود ساخته است، مى فرماید: «آن کس که با دنیا بنگرد، به او بصیرت و بینایى مى بخشد و آن کس که به دنیا بنگرد، نابینایش مى سازد!» (مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ).

یعنى آن کس که دنیا را، وسیله نیل به کمال و ابزارى براى وصول به آخرت و سببى از اسباب تکامل قرار دهد، حجاب ها از برابر دیدگان او، کنار خواهد رفت و حقایق جهان را آن چنان که هست در مى یابد، ولى آن کس که دنیا را به عنوان هدف بشناسد و نظر او نسبت به آن نظر استقلالى باشد، نه به عنوان وسیله و ابزار، چنان حجابى بر چشم دل او مى افتد که از دیدن حقایق محروم مى شود; عاشق دنیا و زرق و برق آن مى شود و دلباخته و دلداده عالم مادّه مى گردد و هر چه را جز آن است، به فراموشى مى سپارد.

در واقع خداپرستانِ راستین و دنیاپرستان حریص، تفاوتشان در همین است که یکى دنیا را به عنوان مقدّمه اى براى آخرت مى خواهد و دیگرى دنیا را به عنوان هدف نهایى و غایت مطلوب!

دنیا، یعنى: «مجموعه مواهب مادّى» همچون خورشید عالمتاب است که اگر به آن نگاه کنى، نابینا مى شوى و اگر با آن بنگرى همه چیز را در پرتو نور آن، مشاهده خواهى کرد.

تفسیرهاى دیگرى نیز براى این جمله ذکر شده است; نخست این که: منظور از جمله اوّل این است که: «دنیا را با آن همه آیات الهى و نشانه هاى ربّانى نگاه کنیم.» که هر چه از این دیدگاه بیشتر به آن بنگریم، بصیرت ما افزون مى شود. و منظور از جمله دوم آن است که: «تنها چشم به مواهب مادّى از بُعد مادّیش بدوزیم.» که سبب محرومیت ما از معرفة اللّه و قرب پروردگار خواهد شد.

دیگر این که: منظور از جمله «أَبْصَرَبِهَا» نگاه کردن به عیوب دنیا و ناپایدارى آن و درس هاى عبرتى که در آن نهفته است، مى باشد; به یقین چنین نگاهى سبب بینایى و هوشیارى است و منظور از جمله «أَبْصَرَ إِلَیْهَا» چشم دوختن به زرق و برق و مظاهر فریبنده آن است که چشم باطن انسان را، کور مى کند.

جمع میان هر سه معنا نیز در مفهومِ جامعِ این دو جمله کوتاه و پر معنا بى مانع است و به راستى چه کلام زیبایى! و چه گفتار آموزنده و پر معنایى! اگر انسان تنها همین یک درس را از مکتب مولا بیاموزد، براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است. صلوات و درود بر آن مولا و پیشوایى که دو جمله کوتاهش، این قدر الهام بخش و روح پرور و انسان ساز است.

در «نهج البلاغه» و سایر کلمات «معصومین(علیهم السلام)» نیز تعبیراتى هماهنگ با این سخن مولا دیده مى شود; از جمله، در حدیثى آمده است که خداوند به داود فرمود: «یَا دَاوُدُ احْذَرِ الْقُلُوبَ الْمُعَلَّقَةَ بِشَهَوَاتِ الدُّنیَا! فَإِنَّ عُقُولَهَا مَحْجُوبَةٌ عَنِّی; از دلهایى که وابسته به شهوات دنیاست بپرهیز! چرا که عقل و درک آنها نسبت به من، در حجاب است»(7).

در حدیث دیگرى از همان حضرت (امیرمؤمنان على(علیه السلام)) آمده است: (لِحُبِّ الدُّنْیَا صَمَّتِ الاَْسْمَاعُ عَنْ سَمَاعِ الْحِکْمَةِ وَ عَمِیَتِ الْقُلُوبُ عَنْ نُورِ الْبَصِیرَةِ; به خاطر حبّ دنیا، گوشها از شنیدن حکمت کر شده و چشمِ دلها، از نور بصیرت، نابینا گشته است»(8).

* * *

مرحوم سیّد رضى به پایان این خطبه که مى رسد چنین مى گوید:

«وَ إذَا تَأَمَّلَ الْمُتَأَمِّلُ قَوْلَهُ(علیه السلام): «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ» وَجَدَ تَحْتَهُ مِنَ الْمَعْنَى الْعَجِیبِ وَالْغَرَضِ الْبَعِیدِ، مَا لاَ تُبْلَغُ غَایَتُهُ وَ لاَیُدْرَکُ غَوْرُهُ، لاَ سِیَّمَا إِذَا قَرَنَ إِلَیْهِ قَوْلُهُ: «وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ» فَإِنَّهُ یَجِدُ الْفَرْقَ بَیْنَ «أَبْصَرَ بِهَا» وَ «أَبْصَرَ إِلَیْهَا» وَاضِحاً نَیِّراً، وَ عَجِیباً بَاهِراً! صَلَوَاتُ اللّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیْهِ».

«اگر به درستى انسان در این سخن امام(علیه السلام) که مى فرماید: (وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ)(کسى که با آن بنگرد بینایش مى کند) دقّت کند، در آن معناى شگفت آور و مفهوم ژرفى خواهد یافت که هرگز به عمق آن نتوان رسید، به ویژه اگر جمله (مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ) (کسى که به دنیا بنگرد و منتهاى آرزویش را دنیا قرار دهد کورش خواهد کرد) در کنار جمله بالا گذارده شود; در این صورت فرق واضحى میان آن دو خواهد یافت، فرقى روشن و شگفت انگیز و آشکار. درود و سلام خدا بر او باد»

مرحوم «سیّد رضى» نخواسته است فرق میان این دو را واضحتر و آشکارتر از این بیان کند; شاید به این منظور که ذهن شارحان و عالمان، به هر سو برود و تفسیرهاى گوناگونى را براى این جمله کشف کنند.

* * *

 

نکته ها

1- چگونگى حساب اعمال در جهان دیگر

مسأله حساب در روز «معاد» که در خطبه بالا به آن اشاره شده است، از مسایل قطعى در اسلام است که در آیات بسیارى از قرآن مجید و اخبار متواترى وارد شده است و دایره آن، تمام اعمال انسان از کوچک و بزرگ و گفتار و رفتار و حتّى سخن گفتن و سکوت را شامل مى شود و از همان آیات و روایات استفاده مى شود که در حسابرسىِ اعمالِ آدمى در قیامت، فوق العاده دقّت و موشکافى مى شود; همان گونه که در آیه 16 سوره لقمان آمده است: «یَا بُنَىَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکُنْ فِی صَخْرَة أَوْ فِی السَّموَاتِ أَوْ فِی الاَْرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ; پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا گوشه اى از آسمانها یا زمین پنهان گردد، خداوند آن را (در قیامت) براى حسابرسى مى آورد، خداوند دقیق و آگاه است.»

در مجموع، قرآن مجید و روایات اسلامى در مورد حساب روز قیامت، به چند موضوع مهمّ اشاره مى کند.

الف: عمومیت حساب و شمول آن نسبت به همه انسانها از اوّلین و آخرین و حتّى انبیا و پیامبران; تا آنجا که یکى از اسامى روز قیامت «یوم الحساب» است که در چندین آیه از قرآن مجید آمده است.(9)

عمومیت نه تنها در مورد انسانها بلکه درباره تمام اعمال آنها نیز مى باشد، چنانکه در آیه 47 سوره انبیاء مى خوانیم: «وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَى بِنَا حَاسِبِینَ; و در قیامت ترازوهاى عدالت را در میان مى نهیم و به هیچ کس کمترین ظلمى نمى شود و اگر اعمال نیک و بدى به اندازه دانه خردلى باشد، آن را براى حساب حاضر مى کنیم و کافى است که ما حسابرس باشیم.»

البتّه کسانى هستند که به خاطر زشتى فوق العاده اعمال، یا نیکویى فوق العاده آن، بدون حساب وارد جهنّم یا بهشت مى شوند و به تعبیر دیگر: حساب آنها روشن است. در حدیثى از امام زین العابدین(علیه السلام) مى خوانیم: «إِعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ! إِنَّ أَهلَ الشِّرْکِ لاَتُنْصَبُ لَهُمُ الْمَوَازِینُ وَلاَتُنْشَرُ لَهُمُ الدَّوَاوِینُ وَ إِنَّماَ یُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً; بدانید اى بندگان خدا! که مشرکانِ (لجوج و طغیانگر) ترازوى سنجش اعمال براى آنها برپا نمى شود و نامه اعمالشان بررسى نمى گردد; بلکه گروه گروه بسوى جهنم فرستاده مى شوند».(10)

ب: سرعت حساب; در آیات و روایات این نکته به خوبى روشن است که حساب الهى در قیامت بسیار سریع است; از جمله در هشت آیه از آیات قرآن مجید، خداوند به عنوان «سریع الحساب» معرّفى شده است. در حدیثى مى خوانیم: «إنَّ اللّهَ یُحَاسِبُ الْخَلائِقَ کُلَّهُمْ فِی مِقْدَارِ لَمْحِ الْبَصَرِ; خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم به هم زدن رسیدگى مى کند».(11)

دلیل این سرعت روشن است; چرا که سرعتِ محاسبه به علم و آگاهى بستگى دارد و با توجّه به احاطه علمى پروردگار، براى رسیدگى به حساب انسان ها در یک لحظه مشکلى وجود ندارد! مگر اینکه خداوند بخواهد گروهى را براى مجازات، یا به رنج افکندن یا حکمتى دیگر در پاى میزان حساب، معطّل کند.

اصولا اعمال ما آثارى در روح و جسم ما به یادگار مى گذارد که با یک نگاه اجمالى به آن، از سوى کسى که این آثار را مى بیند، حساب روشن است و از یک نظر مى توان اعمال انسان را به کارکرد «اتومبیل ها» تشبیه کرد که با یک نگاه روى صفحه «کیلومتر شمار» آن، مى توان فهمید که در طى بیست سال چه مقدار راه رفته است; مخصوصاً در عصر کامپیوتر - که گاه با اشاره به یک دکمه همه چیز بر صفحه آن نمایان مى شود - مسأله سرعت حساب امر پیچیده اى نیست.

ج: دقّت در حساب، یکى دیگر از ویژگى هاى حساب الهى در روز قیامت است که در آیات قرآن، گاهى به عنوان «مثقال ذرّه» (سنگینى یک ذرّه) و گاهى به عنوان «مثقال خردل» (سنگینى یک دانه خردل، که دانه بسیار کوچکى است و ضرب المثل در کوچکى قرار گرفته، مانند تعبیر به «سرِ سوزن» که در فارسى به کار مى رود) به آن اشاره شده است.

د: سخت گیرى در حساب; درباره کسانى که در زندگى دنیاى خود، نسبت به مردم سخت گیرى داشته اند ویژگى دیگرى از حساب روز قیامت است که در آیات قرآن از آن تعبیر به «سوء الحساب» شده است. به یقین خداوند «سوء حساب» به معناى حساب نادرست و بد، با کسى ندارد; بلکه منظور از آن سخت گیرى درباره کسانى است که سخت گیر بوده اند.

هـ: حسابهاى آسان; از پاره اى از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که به عکس گروه بالا، خداوند درباره بعضى حساب «یوم القیامه» را آسان مى گیرد و آنها کسانى هستند که در دنیا حسابها را بر دیگران آسان گرفته اند و خدا هم به پاداش اعمال خیرشان، حساب را بر آنها آسان مى گیرد، قرآن مجید مى گوید: «فَأَمَّا مَنْ اُوتِىَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ* فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً* وَ یَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً; امّا کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شده است، به زودى حساب آسانى براى او مى شود و مسرور و شادمان به خانواده اش ملحق مى گردد».(12)

در حدیثى از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) آمده است: «ثَلاَثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ، حَاسَبَهُ اللّهُ حِسَاباً یَسِیراً وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ; قَالُوا: وَ مَا هِىَ یَا رَسُولَ اللّهِ؟ قَالَ: تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ; سه صفت است که در هر کس باشد خداوند حساب را بر او آسان مى گیرد: به کسى که تو را محروم کرده، عطا کنى! و با کسى که از تو بریده، پیوند برقرار سازى! و از کسى که به تو ستم کرده بگذرى و عفو کنى!»(13)

این حدیث به خوبى نشان مى دهد که حسابِ آسانِ خداوند در قیامت، بازتابى است از حسابى که انسان در این دنیا با دیگران داشته است.

و- آنها که بى حساب وارد بهشت مى شوند; در برابر گروههایى که در حساب آنها سخت گیرى و یا آسان گیرى مى شود، گروه سومى هستند که بى حساب وارد بهشت مى شوند; آنها کسانى هستند که در اوج تقوا و پرهیزگارى و معارف حقّه الهیّه بودند. در حدیثى از امام سجاد(علیه السلام) مى خوانیم: «إِذَا جَمَعَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الاَْوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ، قَامَ مُنَاد - فَنَادَى یُسْمِعُ النَّاسَ - فَیَقُولُ: «أَیْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللّهِ؟» فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ لَهُمْ: «اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَاب»; هنگامى که خداوند اوّلین و آخرین را (در روز قیامت) جمع مى کند، ندا دهنده اى بر مى خیزد و این سخن را به گوش همه مى رساند، مى گوید: «کجا هستند آنهایى که به خاطر خدا یکدیگر را دوست مى داشتند؟» در این هنگام گروهى از مردم بر مى خیزند، به آنها خطاب مى شود: «بروید به سوى بهشت بدون حساب!»»(14).

شبیه همین معنا درباره صابران(15) و پیشگامان در ایمان به اطاعت خدا(16) نیز آمده است.

در مقابل آنها گروهى هستند که بدون حساب وارد دوزخ مى شوند; زیرا آنقدر آلوده اند که نیازى به حساب ندارند! از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: «ثَلاَثَةٌ یُدْخِلِهُمُ اللّهُ النَّارَ بِغَیْرِ حِسَاب: إِمَامٌ جَائِرٌ وَ تَاجِرٌ کَذُوبٌ وَ شَیْخٌ زَان; سه گروهند که خداوند آنها را بدون حساب وارد دورزخ مى کند: پیشوایان ستمگر و تاجران دروغگو (که با دروغ و توطئه خود، خون محرومان را مى مکند) و پیرمردان زناکار».(17)

در دیگر روایات گروه هاى دیگرى نیز در این زمره، ذکر شده اند.

بدیهى است که هم این گروه و هم گروههایى که بدون حساب وارد بهشت مى شوند، کسانى هستند که آنقدر در طریق معصیت، یا طاعت قدم برداشته و در ناپاکى و یا در مسیر پاکى گام نهاده اند به گونه اى که وجودشان یکپارچه نور، یا ظلمت است و با چنین شرایطى نیاز به حساب ندارند و در واقع استثنایى هستند بر مسأله عمومیّت حساب که در آغاز بحث به آن اشاره شد.

2- دنیاپرستى مذموم است نه دنیادارى

نکته دیگرى که اشاره به آن در اینجا لازم به نظر مى رسد، این است که آنچه درباره نکوهش از دنیا در این خطبه و مانند آن آمده ناظر به دنیاپرستى است. یعنى روش کسانى است که همه ارزش ها را فداى منافع مادّى مى کنند. «دل و دین» بر سر دنیا مى نهند و گرنه زندگى آبرومندانه و بهره گیرى معقول از مواهب الهى، هرگز در اسلام ممنوع و نکوهیده نیست. شرح بیشتر در این زمینه، با ذکر مدارک و شواهد به خواست خدا در ذیل خطبه هاى مشابه خواهد آمد.

1. «عَناء» به معناى رنج و مشقّت است و از همين رو به اسير «عانى» مى گويند; چرا که در رنج و مشقّت است. 
2. سوره بلد، آيه 4. 
3. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 48. 
4. وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه 297-298، باب 14، حديث 2 (با کمى تلخيص).
5. «سَاعَى» از مادّه «سَعْى» در اصل به معناى دويدن است و به تلاش و کوشش نيز «سعى» گفته مى شود. گويى انسان به دنبال چيزى مى دود. در جمله بالا اشاره به کسانى است که به دنبال دنيا مى دوند و
گويى با هم مسابقه مى دهند و هر يک بر ديگرى پيشى مى گيرد و يا اشاره به اين است که آنها به دنبال دنيا مى دوند و دنيا هم از آنها فرار مى کند. جمعى از ارباب لغت اين واژه را به معناى «دعوت کردن کنيزان به اَعمال منافى عفّت» دانسته اند; بنابراين خطبه بالا اشاره به نکته ظريف ترى مى کند; دنيا را به کنيز بدکارى تشبيه نموده که دنياپرستان به دنبال او مى دوند. 6.«وَاتَتْهُ» از مادّه «مُواتاة» به معناى دنبال شخص، يا چيزى رفتن و از او اطاعت کردن است. 7. بحار الانوار، جلد 14، صفحه 39. 8. غرر الحکم، شماره 7363. 9. به آيات 16، 26 و 53 سوره ص و آيه 27 سوره غافر، مراجعه نماييد. 10. تفسير نورالثقلين، جلد 4، صفحه 507. 11. مجمع البيان، جلد 1، صفحه 297. 12. سوره انشقاق، آيات 7-9. 13. تفسير نورالثقلين، جلد 5، صفحه 537. 14. کافى، جلد 2، صفحه 126. 15. بحارالانوار، جلد 79، صفحه 138. 16. کنز العمّال، شماره 3031. 17. خصال صدوق، صفحه80. (باب ثلاثه، نخستين حديث).
----------------------
شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

موارد مرتبط