أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمِمِ، وَ اعْتِزَام مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ، وَ تَلَظٍّ [تلظى] مِنَ الْحُرُوبِ، وَالدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلَى حِیْنِ اصْفِرَار مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِیَاس مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَار مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَى، فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لاَِهْلِهَا، عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ، وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ.
خداوند پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پيامبر پيشين گذشته بود و (لذا) امّت ها در خواب عميقى فرو رفته و فتنه ها مردم را هدف گرفته بود; در زمانى که اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود و آتش جنگ ها زبانه مى کشيد; دنيا بى نور و پر از مکر و غرور بود; در آن زمان که برگ هاى زندگى به زردى گراييده و اميد از بارورى درختانش، قطع شده و آبهايش در زمين فرو رفته بود; مناره هاى هدايت کهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاکت، آشکار گشته بود; دنيا در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت; ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار; در درون وحشت و اضطراب، و در برون شمشير حکومت مى کرد.
شرح و تفسیر
ترسیمى از جهان در آستانه ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله)
هدف نهایى امام(علیه السلام) از بیان این خطبه، بیدار کردن مردم از خواب غفلت و غرور است. دست آنها را گرفته، به زمان «جاهلیّت» مى برد و تاریخ گذشته را در نظر آنها مجسّم مى کند که چگونه بودند و چگونه با قیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه چیز دگرگون شد. سپس به آنها هشدار مى دهد که همان شرایط عصر «جاهلیّت» در حال بازگشت است و تأکید مى کند که من نیز همچون پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى از میان بردن افکار و رفتار جاهلى، قیام کرده ام; تا پیش از آن که فرصت ها از دست برود، بیدار شوید و به صراط مستقیم پروردگار و طریقه نورانى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بازگردید.
در ترسیم اوضاع عصر «جاهلیّت» تعبیراتى کوتاه و بسیار پرمعنا و روشنگر در پانزده جمله (و از یک نظر هجده جمله) بیان فرموده; به گونه اى که هیچ کس نمى تواند ویژگى هاى آن دوران را چنین ترسیم کند. در نخستین وصف مى فرماید:
«خداوند پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پیامبران پیشین گذشته بود.»(أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَة(1)). مِنَ الرُّسُلِ
این مدّت طبق بعضى از نقل ها، «پانصد سال» و طبق بعضى «ششصد سال»، به طول انجامید که پیامبرى از سوى خدا براى مردم جهان مبعوث نشد،(2) (هر چند اوصیاى آنها در میان مردم بودند).
به همین دلیل، خواب مرگبارى مردم جهان را فرا گرفته بود، همان گونه که در دومین ویژگى مى فرماید: «و امّت ها در خواب عمیقى فرو رفته بودند!» (وَ طُولِ هَجْعَة(3)). مِنَ الاُْمَمِ
این فاصله ها ممکن است به خاطر این باشد که خداوند بندگان را بیازماید و یا بدین جهت که قدر نعمت وجود پیامبران را بدانند. ولى در هر حال، اثر مستقیم «فَترت رسالت» فعّال شدن احزاب شیاطین جنّ و انس است; زیرا هنگامى که میدان را خالى دیدند و مانعى در برابر خود نیافتند، به هجمات سنگین خود بر امّت ها و ملّت ها مى افزایند.
در سومین ویژگى مى فرماید: «زمانى بود که فتنه ها مردم را هدف گرفته بود» (وَاعْتِزَام(4)). مِنَ الْفِتَنِ
امام(علیه السلام) در اینجا فتنه ها را به انسان شرور یا حیوان خطرناکى تشبیه کرده که از روى قصد و عزم به انسان هاى بى دفاع حمله مى کند، که در زمان «فترت رسل» واقعاً چنین است.
در چهارمین ویژگى مى فرماید: «در زمانى که اعمال خلاف در میان مردم منتشر بود.» (وَ انْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ)
این احتمال در تفسیر جمله بالا نیز وجود دارد که منظور از «انتشار امور» از هم گسستن کارها و برنامه هاى جامعه بشرى باشد و به تعبیر دیگر: ظهور هرج و مرج و بى نظمى و تشتّت و پراکندگى در جوامع انسانى است که از آثار مستقیم فتنه ها و آشوب ها محسوب مى شود.
در ویژگى پنجم مى افزاید: «در زمانى که آتش جنگ ها زبانه مى کشید!» (وَ تَلَظٍّ(5)مِنَ الْحُرُوبِ).
چه تشبیه جالبى! جنگ را به آتش سوزان تشبیه کرده، آتشى که همه چیز را در کام خود فرو مى برد و خاکستر مى کند. و گسترش دامنه جنگ ها را به زبانه کشیدن آتش، تشبیه فرموده است. اگر به تاریخ مراجعه کنیم مى بینیم که در آن زمان صحنه جهان - مخصوصاً جزیرة العرب- مبدّل به صحنه جنگ گسترده اى شده بود. جنگ هاى ایران و روم و جنگ هاى دیگر و مخصوصاً جنگ هاى کور و بى هدفى که در میان قبایل عرب، هر روز ظاهر مى گشت. به بهانه هاى واهى، قبایل متعصّب و جاهل و نیمه وحشى به جان هم مى افتادند و آنقدر مى کشتند، تا خسته شوند.
در ششمین و هفتمین ویژگى مى فرماید: «این در زمانى بود که دنیا بى نور و پر از مکر و فریب و غرور شده بود.»(وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ(6)). النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ
در واقع نور جهان بشریّت، همان نور وحى و وجود انبیا است. هنگامى که «فترتى» واقع شود، همه چیز در تاریکى وحشتناکى فرو مى رود و بازار مکر و فریب، پر رونق مى گردد. مذاهب ساختگى رواج مى یابند و دنیاپرستانِ مکّار، در لباس اصلاح طلبان ظاهر مى شوند و به فریب خلق خدا و بهره گیرى مادّى از آنان مى پردازند.
در هشتمین ویژگى، امام(علیه السلام) جهان انسانیّت را به باغى تشبیه مى کند که در عصر جاهلیّت: «تمام برگهایش به زردى گراییده (و در حال فرو ریختن است) و باغبان از میوه هایش مأیوس گشته و آبها در زمین فرو نشسته (و جوى هایش خشکیده) بود».
(عَلَى حِینِ اصْفِرَار مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِیَاس(7)). مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَار(8) مَنْ مَائِهَا
چرا که باغ پر بار جامعه انسانیّت، با گل ها و برگ هاى پر طراوت اخلاق و فضیلت زینت مى یابد و میوه هاى آن عدالت و مروّت و محبّت است و آبى که این درختها را سرسبز و پربار مى سازد، ایمان و تقوا است و در عصر جاهلیّت خبرى از هیچ یک از این امور نبود. حتّى از نظر جهات مادّى، کسب و تجارت و دامدارى و زراعت، بر اثر ناامنى و جنگها، به کلّى ضعیف گشته بود و فقر شدیدى بر تمام مردم جاهلى حاکم بود، به گونه اى که فرزندان دلبندشان را از خوف فقر مى کشتند که قرآن از آن نهى فرمود و گفت: «وَ لاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَق; فرزندان خود را از ترس فقر نکشید.»(9) و این غیر از کشتن دختران به خاطر احساس ننگ بود.
در نهمین و دهمین ویژگى مى فرماید: «(این در حالى بود که) مناره هاى هدایت کهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاکت آشکار گشته بود.» (قَدْ دَرَسَتْ(10)الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَى). مَنَارُ
«مَنار» در اصل به معناى «محلّ نور» است. در زمان هاى گذشته، برج هاى بلندى بود که بر فراز آن چراغ روشن مى کردند تا هنگام شب، نشانه اى باشد براى شهرها و آبادى ها، و افراد از دور و نزدیک آن را ببینند و بیراهه نروند. هنگامى که چنین بنایى کهنه و فرسوده شود، ویران مى گردد و دیگر چراغ هدایتى بالاى آن روشن نمى ماند. این تعبیر، کنایه زیبایى است براى کتب آسمانى و دستورالعمل هاى پیامبران، که همچون نورافکن هایى فرا راه جامعه انسانیّت بود; ولى در عصر جاهلیّت بر اثر غلبه هوا و هوس ها، همه اینها به فراموشى سپرده شده بود و طبیعى است هنگامى که صحنه خالى شد، پرچم هاى ضلالت و هلاکت که همان سرکردگان کفر و نفاق و فسادند، جاى آنها را مى گیرند.
سپس در یازدهمین ویژگى مى فرماید: «دنیاى آن زمان، در برابر اهلش قیافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت.» (فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ(11)عَابِسَةٌ(12)). فِی وَجْهِ طَالِبِهَا لاَِهْلِهَا،
این تعبیر، کنایه اى از شدّت خشونت و نزاع و درگیرى و تنگى معیشت و سختى زندگى است; چرا که آرامش و آسایش و راحتى در گرو عدالت اجتماعى و محبّت و برادرى و دوستى است; چیزى که در عصر جاهلیّت خبرى از آن نبود.
در دوازدهمین و سیزدهمین ویژگى مى افزاید: «در آن زمان که میوه اش فتنه بود و طعامش مردار.» (ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ(13)).
طبیعى است محیطى که اصولى این چنین بر آن حاکم باشد، ثمره اى جز فتنه و غذایى جز مردار ندارد; تعبیر به «جیفه» (مردار) مى تواند اشاره به وضع زندگى مادّى عصر جاهلیّت باشد; چرا که «مردار» هم گندیده و بدبو، و هم نفرت انگیز است; به یقین زندگى در چنان محیط متعفّنى نیز نفرت انگیز بود; درآمدهاى آنها غالباً از غارتگرى و دزدى، یا طرق دیگرى بود که عقل سلیم از آن نفرت دارد. اضافه بر اینکه، در جاهلیّت واقعاً گوشت مردار را هم مى خوردند که قرآن مجید از آن نهى مى کند و مى فرماید: «حُرِّمِتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ...; مردار و خون و گوشت خنزیر و... بر شما حرام شده است.»(14)
به یقین «ثمره» و «طعام» در عبارت بالا جنبه کنایى دارد. اشاره به اینکه غذاى انسان معمولاً یا از میوه هاست، یا از گوشت ها; و در عصر جاهلیّت، چیزى جز فتنه و افکار متعفّن و نفرت انگیز نصیب مردم نمى شد; ثمرات و بهره هاى زندگى مادّى و معنوى آنان، آمیخته با تعفّن و فساد و ننگ بود.
در چهاردهمین و پانزدهمین ویژگى آن عصر، مى فرماید: «در درون وحشت و اضطراب و در برون شمشیر، حکومت مى کرد!» (وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، و دِثَارُهَا السَّیْفُ).
با توجّه به اینکه «شعار» به معناى «لباس زیرین» و «دثار» به معناى «لباس رویین» است، تعبیر بالا کنایه لطیف و فصیح و بلیغى است از شرایط آن زمان، در ارتباط با حاکمیّت ترس و شمشیر از درون و برون. همه از یکدیگر مى ترسیدند، هر قبیله اى احتمال مى داد که قبیله دیگر، شبانه بر او بتازد و شبیخون زند و اموال او را به غارت برد; بر اثر همین خوف و وحشت، همیشه شمشیرها آماده حرکت بود و در واقع، تمام بدبختى هاى آن عصر را مى توان در همین دو جمله خلاصه کرد. بدیهى است محیطى که نور هدایت از آن رخت بربندد و پرچم هاى ضلالت در آن برافراشته شود و انسانها از تعلیمات انبیا، دور بمانند نتیجه اى جز این نخواهد داشت که ترس و ناامنى و اضطراب و وحشت بر همه جا حاکم شود.
ترسیم گویایى که امام(علیه السلام) ضمن این پانزده ویژگى از عصر جاهلیّت، فرمود، تنها منحصر به جزیره عربستان نبود، بلکه در بسیارى از نقاط دیگر عالم نیز حاکم بود; هر چند در میان قبایل عرب شدیدتر بود.
«گوینده» هر چند قدرت داشته باشد و «نویسنده» هر قدر توانا باشد، نمى تواند درباره فجایع و مفاسد آن زمان چیزى بیش از این بگوید و راستى توصیف بالا از عصر «جاهلیّت» در عباراتى بسیار کوتاه و با این جامعیّت، چیزى شبیه اعجاز است و همانگونه که در بحث نکته ها خواهد آمد، با نهایت تأسّف، در عصر و زمان ما که «جاهلیّت» نوین بر آن حکومت مى کند، همین ویژگى ها دیده مى شود.
حال فکر کنید پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چه کار مهمى انجام داد که چنان جامعه ظلمانى و فاسد و ننگینى را به جامعه اى نورانى که امنیّت و ایمان و اخوّت و برادرى بر آن حاکم بود، مبدّل ساخت. اضافه بر این، زندگى اسف بار مادّى آنها نیز به زندگى آبرومندى تبدیل شد و این گروهِ نیمه وحشى و بسیار عقب افتاده، کارشان به جایى رسید که شرق و غرب جهان آن روز را در زیر پرچم اسلام قرار دادند; شاهان دنیا در مقابلشان تسلیم شدند و اقوام ظالم و سرکش، در برابر آنها سلاح بر زمین نهادند و کاروان جامعه انسانى در سایه تعلیمات آن پیامبر بزرگ، با شتاب فراوان به پیشرفت هاى عظیمى در زمینه علوم و صنایع و فرهنگ نائل شد و این به راستى یکى از معجزات جاویدان پیامبر اسلام است; زیرا مطابق محاسبات مادّى، چنان جامعه اى را از آن وضع، به این موقعیّت و جایگاه رساندن، با اسباب و موازین عادّى غیر ممکن است!
همان گونه که گفتیم هدف امام(علیه السلام) از بیان این ویژگى هاى آن است که به مردم عصر خویش هشدار دهد که مراقب باشید آن مفاسد در لباس هاى نوینى، بار دیگر در میان شما در حال شکل گرفتن است و همان کارى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى نجات مردم در عصر جاهلیّت انجام داد، من که جانشین به حقِّ او هستم، انجام مى دهم.
* * *
نکته
جاهلیّت عصر ما!
توصیف امام(علیه السلام) را از «عهد جاهلیّت» در این بخش از خطبه ملاحظه کردیم که چقدر گویا و رسا وضع آن زمان را بازگو فرموده و ما نسبتاً به طور مبسوط در «جلد اوّل» ذیل «خطبه دوم» و در «جلد دوم» ذیل خطبه «بیست و ششم» دور نمایى از عصر «جاهلیّت» را ترسیم کردیم و به راستى تا انسان در جزئیّات مربوط به زندگى عرب جاهلى - از نظر جنگ و صلح، دوستى و دشمنى، ارزشهاى اخلاقى، امر حکومت و مسایل اقتصادى و مخصوصاً خرافات عجیبى که بر آنها حاکم بوده است- دقیق نشود، به عظمت کار پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در هدایت این قوم واقف نخواهد شد.
نکته مهمّى را که در اینجا لازم به یادآورى مى دانیم این است که بسیارى از اصول «جاهلیّت» در اشکال مدرنى در عصر و زمان ما، متأسّفانه بر جوامع بشرى حاکم شده است.
در «عصر جاهلیّت» انسان ارزش واقعى نداشت; خون بى گناهان به آسانى ریخته مى شد; غارت اموال، کار روزانه بود; در عصر و زمان ما نیز مهمترین اصل، به چنگ آوردن درآمد بیشتر است، هر چند از طریق فروش سلاح هاى کشتار جمعى باشد; اموال مردم ضعیفِ دنیا، به وسیله غولهاى سرمایه دارى از طرق ظاهراً قانونى! و در واقع غارتگرى ربوده مى شود.
اگر در عصر «جاهلیّت» تعدادى از دختران زنده به گور شدند، در عصر و زمان ما سقط جنین - در پناه قانون- در بسیارى از کشورها انجام مى شود و هزاران هزار دختر و پسر، به گور فرستاده مى شوند; انسانهایى که در جنگ هاى جهانى اوّل و دوم به خاک و خون کشیده شدند، از تمام کشته هاى طول تاریخ بشریّت بیشتر بودند و کارى که دو بمب اتمى در شهرهاى «ژاپن» کرد، به تنهایى از تمام کشته هاى زمان «جاهلیّت» افزون تر بود!
اگر در عصر «جاهلیّت» زنانِ آلوده، بر در خانه خود پرچم نصب مى کردند و به «ذَوَاتُ الاَْعْلاَم» معروف شدند، امروز نیز زنان فاسد در بسیارى از جراید دنیا، آگهى هایى مى دهند که مستقیماً یا غیر مستقیم به سوى خود دعوت مى کنند; حتّى زنان همسردار! و بسیارى از دولتها از آنها مالیات مى گیرند; به همین دلیل، آنان را تحت حمایت قانون قرار مى دهند.
فروش دختران و پسران خردسال، هنوز به شکل فجیعى در دنیا ادامه دارد و بسیارى از اروپایى ها و آمریکایى ها این کودکان را از مناطق محروم جهان، خریدارى کرده و در کشورهاى غربى به فروش مى رسانند که اخبار آن، در جرائد نیز منتشر مى شود.
قسمت مهمّى از ثروتهاى جهان، صرف تهیه جنگ افزارهاى هولناک مى شود که بیانگر عدم امنیّت در دنیاست.
مسائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و فساد، بسیارى از مناطق جهان را فرا گرفته است و اگر آمارها در تمام زمینه هاى بالا، جمع آورى شود، خواهیم دید که «جاهلیّت مدرن» به مراتب عمیق تر و گسترده تر و وحشتناک تر از «جاهلیّت عصر قدیم» است و شاید آیه 33 سوره «احزاب» ناظر به جاهلیّت عصر ماست و از آن پیشگویى مى کند، که خطاب به همسران پیامبر مى فرماید: «وَ لاَتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُْولَى; همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید».
تعبیر به «جاهلیّت اولى» نشان مى دهد که «جاهلیّت دیگرى» در پیش است.
1. «فَتْرة» در اصل به معناى سکون و آرامش و گاه به معناى ضعف و سُستى آمده است و به فاصله ميان دو حرکت، دو حادثه و يا دو انقلاب نيز گفته مى شود; به همين مناسبت به فاصله ميان ظهور انبياى بزرگ - که در واقع دو
حرکت مهمّ الهى بود- «فَتْرت» گفته مى شود. 2. بعضى فاصله ميان ولادت حضرت مسيح(عليه السلام) و هجرت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را 621 سال و 195 روز ذکر کرده اند. (تفسير ابوالفتوح رازى، جلد 4، صفحه 154، پاورقى هاى مرحوم علاّمه شعرانى) در
بعضى از نقل ها نيز آمده که تولّد پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال 570 ميلادى اتّفاق افتاد و مطابق آن، بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال 610 ميلادى بود. (فروغ ابديّت، جلد 1، صفحه 121). 3. «هَجْعَه» از مادّه «هُجوع» به معناى خواب شبانه است و از آنجا که خواب شب عميقتر است، وضع اقوام جاهلى در برابر هدايت انبيا به آن تشبيه شده است. 4. «إعتزام» از مادّه «عَزم» به معناى تصميم گرفتن است و در اينجا که در واقع فاعل آن فتنه است، به معناى هدف گيرى فتنه ها و توجّه شديد آنهاست. 5. «تَلظّ» از مادّه «لَظى» به معناى شعله آتش است و «تلظّى» به معناى شعله ور شدن مى باشد. 6. «کاسفه» از مادّه «کسوف» به معناى خورشيد گرفتگى است (و گاه به ماه گرفتگى نيز به جاى خسوف، کسوف گفته مى شود) و در خطبه بالا کنايه اى است از خاموش شدن انوار هدايت در عصر جاهليّت. 7. «إياس» (بر وزن قياس) به معناى قطع اميد از چيزى است. 8. «إغورار» از مادّه «غور» به معناى فرو رفتن در زمين است، که غالباً در مورد آبى که در زمين فرو مى رود گفته مى شود و در خطبه بالا کنايه از انقطاع اصول هدايت است. 9. سوره اسراء، آيه 31. 10. «دَرَسَتْ» از مادّه «دُروس» به معناى کهنگى و فرسودگى و از بين رفتن آثار است. 11. «مُتجهّمه» از مادّه «جهم» (بر وزن فهم) به معناى خشونت و غلظت است و به اشخاصى که با چهره عبوسى به ديگران نگاه مى کنند «متجهّم» گفته مى شود. 12. «عابسه» از مادّه «عُبوس» (بر وزن جلوس) به معناى درهم کشيدن صورت، به خاطر ناراحتى درون است و «عَبوس» (بر وزن مجوس) جنبه وصفى دارد و به کسى گفته مى شود که اين حالت در او وجود دارد و
در خطبه بالا، کنايه از ناراحتى هاى شديد مردم، در عصر جاهليّت است. 13. «جيفه» در اصل از مادّه «جوف» گرفته شده و از آنجا که مردار معمولاً باد مى کند و جوف آن فاسد مى شود، به آن «جيفه» مى گويند. 14. سوره مائده، آيه 3.
----------------------------
شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی