چاپ کردن این صفحه

خطبه نود و یک،بخش شانزدهم

 

قَدْ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِیرَةً لِیَوْمِ فَاقَتِهمْ، وَ یَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلى المَخْلُوقِینَ بِرَغْبَتِهمْ، لاَ یَقْطَعُونَ أَمَدَ غَایَةِ عِبَادَتِهِ وَ لاَ یَرْجِعُ بِهمِ الاِسْتِهْتَارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهمْ غَیْرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ، لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَیَنُوا فی جِدِّهِمْ، وَ لَمْ تَاْسِرْهُمُ الاَْطْمَاعُ فَیُؤْثِروُا وَشیِکَ السَّعْیِ عَلى اجْتِهَادِهِمْ. لَمْ یَسْتَعْظِمُوا مَآ مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَ جَلِهِمْ، وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ. وَ لَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَلاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لاَ تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّیَبِ، وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیَافُ الْهِمَمِ، فَهُمْ أُسَرَاءُ إِیمَان لَمْ یَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَیَغٌ وَ لاَ عُدُولٌ وَلاَ وَنىً وَلاَ فُتُورٌ، وَ لَیْسَ فی أَطْبَاقِ السَّماءِ مَوْضِعُ إِهَاب إِلاَّ وَ عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاع حَافِدٌ، یَزْدَادُونَ عَلَى طُول اِلطَّاعَةِ بِرَبِّهمْ عِلْماً، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبِهِمْ عِظَماً.

آنها (فرشتگان عشق به) خداوندى را که صاحب عرش است ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده و در آن هنگام که ديگران به مخلوقات مى انديشند آنها تمام توجّه خود را به خالق معطوف ساخته اند. آنها هيچ گاه عبادت او را پايان نمى دهند (چرا که) علاقه آنها به لزوم عبادت پروردگار از رجا و خوف او - که هرگز از دل آنها برکنده نمى شود - سرچشمه مى گيرد، و هرگز اسباب خوف پروردگار از آنها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کند و طمع ها آنها را اسير چنگال خود نساخته تا سرعت سعى (در امور دنيا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند. آنها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده که اگر بزرگ مى شمردند اميدوارى (بيش از حدّ) خوفشان را از بين مى برد، آنها درباره پروردگارشان هرگز بر اثر وسوسه هاى شياطين گرفتار اختلاف نشده، و برخوردهاى بد، آنان را از هم جدا نساخته و حسادت هاى درونى، آنان را از هم دور ننموده است، عوامل شک و ترديد، آنها را پراکنده نکرده، و افکار متفرقه، جمع آنها را از هم جدا نساخته است، آنها هميشه پاى بند ايمانى هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و ترديد، و عدول از حق، و سستى و خستگى، از گردن خويش بر نمى دارند، در تمام آسمان ها به قدر جاى پوست حيوانى نتوان يافت که فرشته اى در آنجا به سجده نيفتاده باشد، يا ملکى تلاشگر و سريع و چابک مشغول به کار نباشد، فرشتگانى که طاعت فراوان پيوسته، بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگار مى افزايد و عزت خداوند را در قلوبشان فزونى مى بخشد.

 

شرح و تفسیر

 

باز صفات والاى دیگرى از فرشتگان

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به سراغ اوصاف دیگرى از فرشتگان مى رود (و گویى به آدمیان توصیه مى کند که اگر مى خواهید به شکل فرشتگان در آیید و راه قُرب الى الله را ادامه دهید باید این اوصاف را براى خود فراهم سازید.) نخست به مقام توحید افعالى آنها و توجّه خاصّ آنان به خداوند یکتا و صرف نظر کردن از غیر او اشاره کرده، مى فرماید:

«آنها (عشق به) خداوندى را که صاحب عرش است، ذخیره روز بى نوایى خود قرار داده، و در آن هنگام که خلق به مخلوقات مى اندیشند آنها تمام توجّه خود را متوجّه خالق ساخته اند». (قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِیرَةً لِیَوْمِ فَاقَتِهمْ، وَ یَمَّمُوهُ(1)الْخَلْقِ إِلى المَخْلُوقِینَ بِرَغْبَتِهمْ). عِنْدَ انْقِطَاعِ

«ذَالْعَرش» یکى از اوصاف خداست که دلالت بر نهایت عظمت ذات او دارد;
چرا که عرش برترین موجود جهان خلقت است و این وصف از آیه شریفه «ذُوالْعَرْش یُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاَقِ; او صاحب عرش است و روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القا مى کند تا همه را از روز ملاقات (روز رستاخیز) بیم دهد».(2)

آرى، آنها جز به خدا دل نبسته اند و جز او را مبدءِ خیر و برکت و نجات، در این عالم نمى شناسند و انسان هاى با ایمان تا همین طریق را در مسیر معرفة الله نپویند به جایى نمى رسند.

تعبیر به «ذَخِیرَةً لِیَوْمِ فَاقَتِهِمْ» نشان مى دهد که فرشتگان نیز در روز قیامت حساب و کتاب و پاداش و جزایى دارند.

سپس مى افزاید: «آنها هیچگاه عبادت او را پایان نمى دهند (چرا که) علاقه آنها به لزوم عبادت پروردگار، از رجاء و خوف روز افزون او - که هرگز از دل آنها برکنده نمى شود - سرچشمه مى گیرد». (لاَ یَقْطَعُونَ أَمَدَ غَایَةِ عِبَادَتِهِ وَ لاَ یَرْجِعُ بِهِمُ الإسْتِهْتارُ(3)). بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَى مَوَادَّ(4) مِنْ قُلُوبِهمْ غَیْرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ

آرى، آنها انگیزه هاى اطاعت و بندگى را از سرچشمه اى مى گیرند که فناناپذیر است و آن سرچشمه، همان خوف و رجاء در برابر پروردگار است که نتیجه معرفت و شناخت آنها نسبت به خداست; این عرفان ابدى و آن خوف و رجاء جاودانه، همواره آنها را در این مسیر به راه مى اندازد.

لذا در جمله بعد تأکید مى کند که: «هرگز اسباب خوف پروردگار، از آنها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کنند» (لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَیَنُوا فی جِدِّهِمْ).

سپس این سخن را با جمله دیگرى تکمیل مى فرماید و آن اینکه: «طمع ها آنها را اسیر چنگال خود نکرده، تا سرعت سعى (در امور دنیا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند».(و لَمْ تَاْسیرْهُمُ الاَْطْمَاعُ فَیُؤْثِروُا وَ شِیکَ(5)السَّعْیِ عَلى اجْتِهَادِهِمْ).

آرى، آنچه انسان را در طریق بندگى حق سست مى کند اسارت در چنگال هوس ها و طمع هاست که نیروهاى خلاّق را به خود جذب کرده و از اطاعت خدا دور مى سازد.

در توصیفى دیگر درباره فرشتگان مى فرماید: «آنها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده اند که اگر بزرگ مى شمردند امیدوارى (بیش از حدّ) آنها خوفشان را از بین مى برد».

(لَمْ یَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَ لَوِاسْتَعْظَمُوا ذلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَ جَلِهِمْ).

این، درس دیگرى است براى همه انسانها تا همیشه اعمال خویش را در پیشگاه خدا کوچک بشمرند، که اگر بزرگ بشمرند سبب دلبستگى و امیدوارى به آن مى شود و آنان را در اعمال آینده، سست مى سازد و خوف از خدا را - که یکى از عوامل مهمّ حرکت به سوى کمال است - از میان مى برد. گذشته از این، ما چه هستیم که اعمال ما چیزى باشد که لایق درگاه او باشد.

در بعضى از صفات گذشته سخن از عدم اعجاب ملائکه نسبت به خود و اعمال خویش بود و در اینجا سخن از تأثیر اعجاب در غلبه یافتن رجا بر خوف است که رهروان راه حق را از راه باز مى دارد! چرا که طبیعى است هرگاه کسى اعمال خود را در پیشگاه خدا بزرگ بشمرد، حالت طلبکارى در خود احساس مى کند و شخصى که خود را طلبکار مى داند اعمالى را که انجام داده کافى مى شمرد و از پیمودن راه تکامل باز مى ماند.

* * *

 

سپس در ادامه این اوصاف به بخش مهمّ دیگرى از اوصاف فرشتگان مى پردازد که انسانها سخت به آن نیازمندند و آن عدم اختلاف آنها با یکدیگر در مورد پروردگار است و از آنجا که اختلاف گاهى بر اثر وسوسه هاى شیطانى است و گاه ناشى از رذایل اخلاقى درونى، امام(علیه السلام) آن را به صورت پنج توصیف درباره فرشتگان بیان مى فرماید:

نخست به عوامل برونى اشاره کرده، مى فرماید: «آنها درباره پروردگارشان هرگز بر اثر وسوسه هاى شیاطین گرفتار اختلافى نشده اند». (وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ).

این سخن پیام روشنى براى همه انسانها دارد که سرچشمه اختلاف ادیان و مذاهب پیش از هر چیز، وسوسه هاى شیطان است! چرا که اختلاف - به خصوص اگر عقیدتى باشد - سرچشمه انواع جنگ ها و جدال ها و نابسامانى ها خواهد بود و سرنوشت و سعادت انسان را تباه مى کند.

در توصیفات بعدى، اشاره به عوامل درونى و رذایل اخلاقى که سبب اختلاف مى گردد فرموده، مى افزاید: «برخوردهاى بد، آنان را از هم جدا نساخته. و حسادت هاى درونى آنان را از هم دور ننموده; و عوامل شکّ و تردید، آنها را پراکنده نکرده; و افکار متفّرقه، جمع آنها را تقسیم ننموده است». (وَ لَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَلاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لاَ تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّیَبِ، وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیَافُ(6)الْهِمَمِ).

بى شک قسمت عمده عوامل اختلاف با دقّت در این سخن کوتاه تبیین شده است:

اگر افراد نسبت به یکدیگر برخورد خوب و مؤدّبانه داشته باشند و با سخنان محبّت آمیز با هم برخورد کنند، جلو بسیارى از اختلافات که ناشى از سوء برخوردهاست، گرفته مى شود و اگر نسبت به یکدیگر در درون دل حسد نپرورانند، عامل مهم دیگرى ریشه کن مى شود و اگر شک و تردیدها را در مسائل مختلف از خود دور سازند و با علم و آگاهى از مسائلى که پیرامون آنها مى گذرد، گام بردارند، به یقین اختلافات کمتر مى شود.

و اگر اختلاف اندیشه ها و تفاوت ذوق ها و سلیقه ها را تحمّل کنند باز هم جدایى ها کاهش مى یابد; چرا که خداوند انسانها را گوناگون آفریده و اگر هر کدام بخواهند سلیقه خود را بر دیگرى تحمیل کنند - به یقین - حتّى دو نفر هم نمى تواند با هم زندگى مشترک و بى دغدغه اى داشته باشند.

درست است که فرشتگان داراى شهواتى که ویژه آدمیان است، نیستند، و بسیارى از عوامل گناه در آنها وجود ندارد، ولى به هر حال داراى اختیار و عقل و شعور و حبّ ذاتند و قدرت بر عصیان و نافرمانى دارند; ولى عرفان آنها نسبت به پروردگار مانع از گناه مى گردد; چرا که هرگاه گناه و عصیان بر آنها غیرممکن بود، در خور این همه مدح و تمجید و الگو شدن براى انسانها نبودند! بنابراین، اگر انسانها نیز به آن پایه از کمال و معرفت برسند، مى توانند خود را در برابر عواملِ گناه و شهوات، مهار کنند.

در پایان این سخن، در یک نتیجه گیرى فشرده و گویا مى فرماید: «آنها پاى بند ایمانى هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و تردید، عدول از حق، و سستى و خستگى از گردن خویش بر نمى دارند!» (فَهُمْ أُسَرَاءُ إِیمَان لَمْ یَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِه زَیَغٌ(7)عُدُولٌ وَ لاَوَنىً(8)). وَ لاَ فُتُورٌ وَلاَ

تعبیر به «أُسَراء» (اسیران) و تعبیر به «رَبِقَه» (طنابى که حلقه هاى متعدّد دارد) اشاره به التزام و پاى بندى محکم آنها به ایمان است; چنان در دریاى معرفت پروردگار فرو رفته اند و تسلیم در برابر ذات پاک او هستند که گویى گردنهایشان را محکم با طناب ایمان بسته اند و هیچ عاملى نمى تواند این طوق و طناب را از گردن آنها بردارد و اگر انسانها نیز همین گونه تسلیم فرمان حق و پاى بند به ایمان باشند، هرگز عوامل گناه به وجود آنها راه نمى یابد.

امام(علیه السلام) در پایان این بخش به نکته دیگرى پرداخته، از کثرت وجود فرشتگان و عظمت معرفت آنان سخن مى گوید و سخن خود را در شرح اوصاف آنها به همین جا پایان مى دهد و مى فرماید: «در تمام آسمانها به قدر جاى پوست حیوانى نتوان یافت جز اینکه فرشته اى در آنجا به سجده افتاده، یا ملکى تلاشگر و سریع و چابک، مشغول کار است; فرشتگانى که طاعت فراوان آنها بر یقین و معرفتشان نسبت به پروردگار مى افزاید و عزّت خداوند را در قلوبشان فزونى مى بخشد». (وَ لَیْسَ فی أَطْبَاقِ السَّماءِ مَوْضِعُ إِهَاب(9)الطَّاعَةِ بِرَبِّهمْ عِلْماً، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبِهِمْ عِظَماً). إِلاَّ وَ عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاع حَافِدٌ،(10) یَزْدَادُونَ عَلَى طول

این تعبیر از یک سو نشان مى دهد که عدد فرشتگان الهى تا چه حد زیاد و گسترده است، به گونه اى که تمام آسمانها را پر کرده اند; اعم از فرشتگانى که مأموریّت هایى در اداره عالم بر عهده آنها گذارده شده، و فرشتگانى که کارشان پیوسته عبادت و بندگى خداست.

از سوى دیگر هر دو گروه به خاطر طول اطاعت پروردگار روز به روز بر علم و معرفتشان افزوده مى شود و به عظمت پروردگار آشناتر مى شوند.

و این درس دیگرى است براى انسانها که بدانند تقوا و اطاعت، سبب فزونى علم و معرفت و آشنایى بیشتر به صفات جمال و جلال پروردگار است و در واقع این دو در هم تأثیر متقابل دارند; معرفت بیشتر، سبب طاعتِ فزونتر مى گردد و طاعت بیشتر، سبب علم و عرفان عمیق تر مى شود!

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که شخصى از آن حضرت پرسید: آیا فرشتگان بیشترند یا انسانها؟ امام(علیه السلام) در جواب فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسی بِیَدِهِ! لَعَدَدُ مَلاَئِکَةِ الله فِی السَّمواتِ أکْثَرُ مِنْ عَدَدِ التُّرابِ فِی الأَرْضِ; وَ مَا فِی السَّمَاءِ مِنْ مَوْضِعِ قَدَم إلاّ وَ فِیهَا مَلَکٌ یُسَبِّحُهُ وَ یُقَدِّسُهُ; قسم به کسى که جانم در دست اوست! عدد فرشتگان خدا در آسمانها، بیشتر است از عدد ذرّات خاک در زمین و در تمام آسمانها به اندازه جاى پایى نیست مگر اینکه در آنجا فرشته اى تسبیح و تقدیس خدا مى گوید».(11)

نکته

باز هم انسانها و فرشتگان

در این خطبه امام(علیه السلام) صفات فرشتگان را به صورت بسیار گسترده بیان فرموده است; به یقین هدف مهمى را در این بیان تعقیب مى کند که تمام ریزه کارى ها را شرح مى دهد. به نظر مى رسد که هدف اصلى امام(علیه السلام) دو چیز است: نخست، همان مطلبى است که خطبه براى آن ایراد شده و آن معرفت صفات الهى، به دور از هرگونه تفکّر شرک آمیز است; نه آلوده تشبیه شدن و نه آلوده تعطیل گشتن.

دیگر اینکه، منظور این بوده که انسانها را به سوى صفات فرشتگان سوق دهد; فرشتگانى که پیوسته به کار خود مشغولند; همواره متواضع، خاضع و سر بر فرمانند; نه از کار خود خسته مى شوند و نه سستى و فتور در آنها راه مى یابد; نه گرفتار کینه و حسد هستند و نه اختلاف و پراکندگى; نه اعمال خود را بزرگ مى شمرند و نه یأس و نومیدى در آنها راه مى یابد; جز به خدا نمى اندیشند و جز در مسیر طاعت او گام
برنمى دارند.

درست است که آفرینش انسان با آنها بسیار متفاوت است، بر آنها عقل حکومت مى کند و بر آدمیان عقل و شهوت. ولى همان گونه که این معجون حیوانى و عقلانى
- یعنى انسان - ممکن است تا سر حدّ حیوانات درنده بلکه پست تر از آن، سقوط کند (بَلْ هُمْ أضَلُّ). همین طور استعداد آن را دارد تا به اوج افتخار فرشتگان برسد بلکه در این پرواز ملکوتى خود، از آنها بالاتر رود و به جایى رسد که «جز به خدا نبیند». و به همین دلیل، فرشتگان مى توانند درجهاتى الگویى براى انسانها شوند.

از سوى دیگر، آگاهى از حضور فرشتگان در سرتاسر جهان - به گونه اى که حتّى یک قدم از این جهان پهناور از وجود آنها خالى نیست - نشانه مهمّى از حضور تدبیر پروردگار در سرتاسر جهان هستى است و در این امر، یک نکته تربیتى مهمّى است که بر آگاهان پوشیده نمى باشد!

و باز از سوى دیگر، این اوصاف، این پیام مهم را نیز براى انسانها دارد که اگر گاه به نماز مى ایستند، یا با خداى خود راز و نیاز مى کنند و یا حتّى در دل شب به عبادت او برمى خیزند، از اعمال خود مغرور نشوند و آن را زیاد نشمرند و این فکر شیطانى در مغز آنها ظاهر نگردد که نیازى به عبادت آنها بوده است; چه اینکه ذات بى نیاز، به فرض محال که عبادتى از بندگان مى طلبید، آن قدر فرشته دارد که از ازل تا ابد در سجده و قیام و عبادتند.

به راستى، دقّت در اوصافى که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در این خطبه درباره فرشتگان بیان فرموده، انسان را در عالمى از نور وعرفان فرو مى برد و به کوچکى اعمال و طاعاتش در پیشگاه خداوند واقف مى سازد و راز و رمز قُرب او را آشکار مى کند و نشان مى دهد که نه فرشتگان بى دلیل در جوار قرب خدا جاى دارند و نه انسان بدون تلاش و عشق به پروردگار و اطاعت عاشقانه، به جایى مى رسد:

طُفیل هستى عشقند آدمى و پرى ارادتى بنما تا سعادتى ببرى!

بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى! در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که یکى از یارانش به نام «عبدالله بن سنان» از او پرسید:

«آیا فرشتگان برترند یا بنى آدم؟» فرمود: «امیر مؤمنان على(علیه السلام) چنین فرمود: «إنَّ اللهَ رَکَّبَ فِی الْمَلاَئِکَةِ عَقْلا بِلاَ شَهْوَة، وَ رَکَّبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلاَ عَقْل، وَ رَکَّبَ فِی بَنِی آدَمَ کِلْتَیْهِمَا، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهَ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلائِکَةَ وَ مَنَ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌ مِنَ الْبَهَائِمِ; خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت قرار داد و در بهایم (چهار پایان) شهوت بدون عقل، ولى در انسانها هر دو را با هم ترکیب کرد; پس آن کس که عقلش بر شهوتش غلبه کند، از فرشتگان بهتر است و آن کس که شهوتش بر عقلش پیشى گیرد، از بهایم بدتر».(12)

البتّه این حدیث بدان معنا نیست که فرشتگان از خود اختیارى ندارند و یا اینکه عوامل گناه و نافرمانى در آنها نمى تواند وجود داشته باشد، زیرا نبودن شهوت، به معناى نبودن بخشى از عوامل گناه است، نه تمام آن.

1. «يَمّموا» از مادّه «يَمّ» به معناى قصد کردن چيزى است و «تيمّم» را از اين رو «تيمّم» مى گويند که انسان قصد مى کند دست خود را بر خاک زند و بر پيشانى و پشت دستها بمالد.
2. سوره غافر، آيه 15.
3. «اِستهتار» مصدر است و به معناى بى مبالاتى و حرص بر انجام کار خلافى است و ريشه اصلى آن «هَتْر» (بر وزن ستر) به معناى حماقت و جهل است.
4. «موادّ» جمع «مادّه» در اصل از «مدّ» به معناى گسترش و افزايش گرفته شده; بنابراين، موادّ به معناى فزونى ها و افزايش هاست. 
5. «يَنُوا» از مادّه «وَنْى» (بر وزن رمى) به معناى ضعف و فتور و سستى است.
6. «وشيک» از مادّه «وشک» (بر وزن اشک) به معناى سرعت گرفتن است. 
7. «أخياف» از مادّه «خيف»، (بر وزن هدف) به معناى کسى است که رنگ چشم هاى او با هم متفاوت باشد، يکى آبى و ديگرى مشکى; سپس به هرگونه اختلاف و تفاوت اطلاق شده است. 
8. «زَيَغ» از مادّه «زيغ» (بر وزن فيض) به معناى اعوجاج و کجى است 
9. «ونىِّ» از همان مادّه «وَنْى» است که پيش از اين (در توضيح لغت يَنُوا) اشاره شد. 
10. «إهاب» به معناى پوست حيوان است; يا خصوص پوستى که دبّاغى شده. 
11. «حافد» از مادّه «حفد» (بر وزن هفت) به معناى سرعت در عمل است. 3. تفسير قمى «جلد دوم» صفحه 255. 
12. وسائل الشيعه، جلد 11، صفحه 164، حديث 2.

موارد مرتبط