چاپ کردن این صفحه

خطبه صد و سه، بخش دوم

 

رَحِمَ اللهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ، واعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ، فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیَا عَنْ قَلِیل لَمْ یَکُنْ، وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلَیل لَمْ یَزَلْ، وَ کُلُّ مَعْدُود مُنْقَض، وَ کُلُّ مُتَوَقَّع آت، وَ کُلُّ آت قَرِیبٌ دَان.

رحمت خدا بر آن کس باد که انديشه کند، عبرت گيرد، و بينا شود، آنچه هم اکنون از دنيا موجود است پس از مدّت کوتاهى فکر مى کنيد گوئى هرگز وجود نداشته، و آنچه از آخرت به زودى فرا مى رسد گوئى همواره بوده است. هر چيز که به شمارش آيد (مانند ساعات عمر،) سرانجام پايان مى گيرد، و هر چيز انتظارش را داريد، خواهد آمد و هر آينده اى قريب و نزديک است.

 

شرح و تفسیر

ساعات عمر به سرعت مى گذرد!

امام(علیه السلام) در این فراز از خطبه - که در واقع نتیجه گیرى از فراز سابق است - مى فرماید: «رحمت خدا بر آن کس باد که اندیشه کند و عبرت گیرد و بینا شود!». (رَحِمَ اللهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ، واعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ).

به یقین، منظور امام(علیه السلام) تفکّر در مسائلى است که درباره سرنوشت دنیا، در فراز قبل بیان فرموده است و به یقین تفکّر در آن ویژگى هاى شش گانه دنیا، مایه عبرت است و سبب بیدارى و هشیارى انسانها. و واضح است کسى که عبرت گیرد و پند بیاموزد، بینا مى شود و به جاى ظواهر اشیا و حوادث، باطن آنها را مى نگرد و به ریشه ها و نتیجه ها فکر مى کند و راه نجات را در سایه این تفکّر و عبرت و بینایى پیدا مى کند و به تعبیر دیگر: انسان با تفکّر و اندیشه در حوادث امروز و دیروز، با یک سلسله حقایق آشنا مى شود و با منطبق ساختن آنها بر امورى که در پیش دارد، راه صحیح را پیدا مى کند.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که شخصى سؤال کرد: «آیا این روایت صحیح است که «إِنَّ تَفَکُّرَ سَاعَة خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَة; ساعتى اندیشیدن بهتر است از یک شب بیدار بودن و عبادت کردن؟» فرمود: آرى! پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «تَفَکُّرُ سَاعَة، خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَة» راوى سؤال مى کند: «کَیْفَ یَتَفَکَّرُ; چگونه فکر کند؟» حضرت فرمود: «یَمُرُّ بِالدُّورِ الْخَرِبَةِ، فَیَقُولُ: أَیْنَ بَانُوکِ؟ أَیْنَ سَاکِنُوکِ؟ مَالَکِ لاَ تَتَکَلِّمِینَ؟; از کنار خانه هاى ویران شده مى گذرد (رو به آنها کرده) مى گوید: سازندگان شما کجا رفتند، ساکنان شما چه شدند، چرا سخن نمى گویید؟!»(2)

و اگر گوش شنوایى در کار باشد پیام ها و گفتگوهاى این ویرانه ها را به خوبى مى شنود:

هر شکاف خرابه اى دهنى است که به معموره جهان خندد! در ادامه این سخن مى فرماید: «آنچه هم اکنون از دنیا موجود است پس از مدّت کوتاهى فکر مى کنید اصلا وجود نداشته و آنچه از آخرت به زودى فرا مى رسد، همواره بوده است!» (فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیَا عَنْ قَلِیل لَمْ یَکُنْ، وَ کَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلَیل لَمْ یَزَلْ).

اشاره به اینکه دنیا به قدرى سریع مى گذرد، و آخرت به قدرى سریع مى آید، که انسان این چنین تصوّر مى کند هرگز دنیایى وجود نداشته و همیشه آخرت وجود داشته است.

ما این مسأله را در بسیارى از حوادث دنیا آزموده ایم; گاه از کنار خانه بعضى از بزرگان پیشین، که روزى مرکزى پرغوغا و پر رفت و آمد بود مى گذریم، آنچنان سکوت و خاموشى بر آن حاکم است که گویى هرگز در اینجا خبرى نبود.

در پایان فراز به سه نکته مهمّ دیگر در سه عبارت کوتاه اشاره مى فرماید و مى گوید: «هر چیز به شمارش آید (مانند ساعات عمر) سرانجام پایان مى گیرد، و هر چیز انتظارش را دارید خواهد آمد، و هر آینده اى قریب و نزدیک است!» (وَ کُلُّ مَعْدُود مُنْقَض، وَ کُلُّ مُتَوَقَّع آت، وَ کُلُّ آت قَرِیبٌ دَان).

جمله اوّل اشاره به قاعده کلّى فلسفى است که هر چیزى تحت عدد در آید محدود است و هر چه محدود است پایان پذیر است و از آنجا که عمر انسانها و عمر تمام دنیا تحت اعداد و ارقام در مى آید، باید همه در انتظار پایان گرفتن آن باشیم و جمله هاى بعد مکمّل آن است; چرا که آنچه در انتظارش هستیم روزى به سراغ ما مى آید و آنچه روزى به سراغ ما مى آید; از ما دور نیست! بنابراین، مرگ و پایان زندگى را نباید مطلبى دور دست تصوّر کرد و عمر را نمى توان جاودانى شمرد و در واقع، این جمله هاى سه گانه به منزله دلیلى است براى آنچه در عبارات قبل آمد.

 

نکته

چشم عبرت بین!

زندگى انسانها در هر عصر و مکان، مملوّ از درس هاى عبرت است; درسهایى که دل را بیدار مى کند و حجابها را کنار مى زند و ماهیّت زندگى دنیا را برملا مى سازد; ولى افسوس که دیده عبرت بین کم است!!

مردم غالباً از کنار حوادث آموزنده مى گذرند و مخصوصاً تکرار آنها سبب بى اعتنایى است.

مسئله «فرا افکنى» عامل دیگرى براى عبرت نگرفتن از حوادث است. گویى ناکامى ها، شکست ها، زوال قدرت ها، همه براى دیگران است و ما جاودانه، جوان و تندرست و پرقدرت، خواهیم ماند و دنیا به کام ما مى گردد!

اگر واقعاً دیده عبرت بین باشد، در و دیوار و زمین و زمان، با زبان بى زبانى به ما درس مى آموزند و هشدار مى دهند.

در حدیث جالبى که از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل شده به این نکته اشاره گردیده است. روزى «هارون الرشید» نامه اى خدمت آن حضرت نوشت با این مضمون کوتاه: «عِظْنِی وَ أَوْجِزْ; مرا موعظه کن و اندرز ده، امّا مختصر کن!». (البتّه بسیار بعید است که این گونه افراد در گفته ها و نوشته هایشان صادق باشند و خواهان پند و اندرز; زیرا معمولا این مسائل نیز جزیى از برنامه هاى سیاسى آنهاست، تا به مردم نشان دهند، ما هم اهل موعظه ایم و از فرزند پیامبر، اندرز و رهنمودى خواستیم).

امام(علیه السلام) در پاسخ او این جمله کوتاه و پرمعنا را رقم زد: «مَامِنْ شَیْء تَرَاهُ عَیْنَکَ إِلاَّ وَ فِیهِ مَوْعِظَةٌ; هر چه را مى بینى موعظه و پیامى دارد».(3)

آرى! زمین و آسمان، برگ هاى درختان و تمام جان داران، حوادث زندگى بشر، ناله بیماران، موى سپید پیران، قامت خمیده بزرگسالان، قبرستان هاى خاموش و کاخ هاى ویران شده شاهان، به هر کدام بنگرى مجموعه اى از عبرت ها و اندرزها را در دل خود نهفته است.

در واقع، امام(علیه السلام) با کنایه به هارون مى گوید: دیده عبرت بین پیدا کن! عبرت فراوان است; گوش شنوا پیدا کن! همه جا پر از آواز و اندرز است. کمبود در عبرت ها و اندرزها نیست، کمبود در گوش هاى شنوا و چشم هاى بیناست.

کاخ کسرى، اندرزهاى مؤثّر خود را به همه مى دهد، تنها خاقانى ها که گوش شنوا دارند آن را مى شنوند.

ویرانه هاى کاخ جمشید در فارس، به همه گردشگران اندرز مى دهد، ولى آنها که به هنگام تماشاى این آثار گوش شنوا دارند، کمند! امّا مرد عالم و دانشمند و روحانى گرانقدرى همچون «شیخ على ابى وردى شیرازى»(1) پیام آن را با گوش جان مى شنود و از زبان فاخته اى (پرنده اى است با آواز حزن انگیز) که در کنار این کاخ ویران نشسته بود، گفتنى ها را مى گوید و چنین مى سراید:

در بارگه جمشید دى فاخته اى خوش خوان با نغمه چنین مى گفت: اى طُرفه کهن ایوان

بر تخت درو ریزت، در پایه دهلیزت کوجم که دهد فرمان؟ کو درگه و کو دربان؟

جمشید که بر خورشید بر سود کلاهِ زر آن تارک و آن افسر، با خاک شده یکسان

جم عبرت مردم شد، افسر ز سرش گم شد سر خشت سر خُم شد، هان اى سر باهُش، هان!

این پند خموشان است، گر پند زبان خواهى رَوْ آیه «أَوْرَثْنَا» از سوره قرآن خوان گوید که نشد یکدم، بر مرگ تبهکاران نى خاطر خود پژمان، نى چشم فلک گریان(4)

1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 324، حديث 16. 
2. سفينة البحار، ماده «وعظ». 
3. اين مرد از بزرگانى است که قريب به عصر ما مى زيسته، از شاگردان مرحوم آيت الله خراسانى و شرحى بر فرائد شيخ انصارى (ره) دارد. 

موارد مرتبط