وَ ایْمُ اللهِ، لَقَدْ کُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا، وَ اسْتَوْسَقَتْ فِی قِیَادِهَا; مَا ضَعُفْتُ، وَ لاَ جَبُنْتُ، وَ لاَ خُنْتُ، وَ لاَ وَهَنْتُ وَ ایْمُ اللهِ، لأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ.
به خدا سوگند! من درعقب اين لشکر (لشکر اسلام) حرکت مى کردم، و آنها را به پيش مى بردم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند و تحت رهبرى اسلام درآمدند. من (در انجام اين مهم) هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، خيانت ننمودم و سست نگرديدم! (هم اکنون نيز همان راه را مى پيمايم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مى شکافم، تا حق را از پهلوى آن خارج کنم.
شرح و تفسیر
شکم باطل را مى شکافم و حق را بیرون مى آورم!
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، به نقش خود در پیش روى اسلام و شکست لشکر جاهلى اشاره کرده، مى فرماید: «به خدا سوگند! من دنبال این لشکر [=لشکر اسلام ]بودم و آنها را به پیش روى وا مى داشتم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند (و متلاشى شدند) و تحت رهبرى اسلام درآمدند». (وَ ایْمُ اللهِ، لَقَدْ کُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا(1).(2)، وَ اسْتَوْسَقَتْ فِی قِیَادِهَا)
«ساقه» جمع «سائق» به معناى راننده است; در گذشته چنین بوده است که براى حرکت مرکب، یا قافله کسى در جلو بوده، به نام «قائد» و کسى در پشت سر به نام «سائق». در مورد لشکرها نیز چنین بوده است، رهبرانى در جلو، و فرماندهانى در قسمت عقبه لشکر بودند و در واقع، امام(علیه السلام)، پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را به عنوان «قائد» لشکر معرّفى مى کند و خود را به منزله «سائق»، ولى «سائق» گاه به معناى «قائد» هم آمده. اضافه بر این، ساقه لشکر به معناى قسمت عقبه لشکر نیز ذکر شده است، که در این صورت جمع «سائق» نمى باشد.
به هر حال، این تعبیر نشان مى دهد که على(علیه السلام) نقش مهمّى در رهبرى و هدایت لشکر اسلام و عقب راندن و شکست لشکر کفر داشته است.
در ادامه این سخن مى فرماید: «من (در انجام این مهم) هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، خیانت ننمودم و سست نگردیدم». (مَا ضَعُفْتُ، وَ لاَ جَبُنْتُ، وَ لاَ خُنْتُ، وَ لاَ وَهَنْتُ).
در واقع، شکست به سبب یکى از این چهار عامل است: ضعف، ترس، خیانت و سستى نشان دادن.
تفاوت «ضعف» و «وهن» این است که «ضعف» به معناى ناتوانى است، ولى در «وهن»، توانایى وجود دارد، امّا در بکار گرفتن آن سستى مى شود. بنابراین، هیچ یک از عوامل شکست در وجود مبارک آن حضرت یافت نمى شد. به همین دلیل در همه صحنه ها پیروز بود.
در پایان مى فرماید: «(هم اکنون نیز همان راه را مى پیمایم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مى شکافم تا حق را از پهلوى آن خارج سازم!». (وَ ایْمُ اللهِ، لأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ(3)).
این تعبیرنشان مى دهد که حق همواره در دنیا وجود دارد، هر چند باطل روى آن پرده بیفکند، بنابراین، با شکافتن پرده باطل، حق که در پشت آن پنهان شده، آشکار مى گردد و این نکته لطیفى است که امام(علیه السلام) با تعبیرات خود آن را بیان فرموده است.
کلام سیّد رضى
قال السیّد الشّریف الرّضى: وَ قَدْ تَقَدَّمَ مُخْتَارُ هذِهِ الْخُطْبَةِ، إِلاَّ أَنَّنِی وَجَدْتُهَا فِی هذِهِ الرِّوایَةِ عَلَى خِلاَفِ مَاسَبَقَ مِنْ زِیَادَة وَ نُقْصَان، فَأَوْجَبَتِ الْحَالُ إِثْبَاتَهَا ثَانِیَةً.
شریف رضى مى گوید: جمله هاى برگزیده این خطبه را قبلا (در خطبه 33) آوردیم; ولى چون من همان معنا را در این روایت (در خطبه بالا) با کمى اختلاف یافتم، لازم بود بار دیگر در اینجا بیاورم. (و این نشان مى دهد که مرحوم سیّد رضى تا چه حد در ذکر خطبه ها دقّت به خرج مى داده، که حتّى تفاوت روایات را از نظر دور نمى داشته است).
1. «حذافير» جمع «حذفور» (بر وزن مزدور) به معناى گروه زياد است و به معناى جانب نيز آمده است اشاره به اينکه همه گروههاى باطل پشت کردند و متلاشى شدند. 2. طبق تفسيرى که در بالا کرديم ضمير در «سَاقَتِها» و «قِيادِهَا» به لشکر اسلام بر مى گردد و در «حَذَافِيرِهَا» به قرينه مقام، به لشکر کفر باز مى گردد. 3. «خاصره» به معناى پهلو است.