چاپ کردن این صفحه

خطبه صد و نود و دو، بخش هفدهم


فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام) . فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الاَْحْوَالِ، وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاَْمْثَالِ!
تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ، لَیَالِیَ کَانَتِ الاَْکَاسِرَةُ وَ الْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، یَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِیفِ الاْفَاقِ، وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ، وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا، إِلَى مَنابِتِ الشِّیحِ، وَ مَهَافِی الرِّیحِ، وَ نَکَدِ الْمَعَاشِ، فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِینَ إِخْوَانَ دَبَر وَ وَبَر، أَذَلَّ الاُْمَمِ دَاراً، وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لاَ یَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَة یَعْتَصِمُونَ بِها، وَ لاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَة یَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا. فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَ الاَْیْدِی مُخْتَلِفَةٌ، وَ الْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ; فِی بِلاَءِ أَزْل، وَ أَطْبَاقِ جَهْل! مِنْ بَنَات مَوْؤُودَة، وَ أَصْنَام مَعْبُودَة، وَ أَرْحَام مَقْطُوعَة، وَ غَارَات مَشْنُونَة.

اکنون از سرنوشت فرزندان اسماعيل و اولاد اسحاق و يعقوب درس عبرت بگيرند. چقدر احوال امتها يکسان و سرنوشتها شبيه يکديگر است! در کار آنها در آن زمان که گرفتار تشتّت و پراکندگى بودند بينديشيد، آن زمان که کسراها و قيصرها مالک و ارباب آنان بودند و آنها را از سرزمينهاى آباد و کناره هاى درياى عراق (دجله و فرات) و مناطق سرسبز و خرم به نقاط بى آب و علف، محل وزش تندبادها و مکانهايى که زندگى در آن سخت و مشکل بود تبعيد کردند، و آنها را به صورت گروهى فقير و مسکين همنشين شتران مجروح و لباسهاى پشمين خشن ساختند. آنها را ذليل ترين امتها از نظر محل سکنا قرار دادند و در بى حاصل ترين زمينها ساکن کردند. نه در پناه کسى بودند که از حمايت او کمک گيرند و نه در سايه الفت و اتحادى که بر عزتش تکيه کنند، وضع آنها ناآرام، قدرتها پراکنده، جمعيّت انبوهشان متفرق شد. در بلايى شديد و جهلى فراگير فرو رفتند، دختران زنده به گور شده، بتهاى مورد پرستش، قطع رحمها و جنگها و غارتهاى پى در پى از آثار آن دوران بود.

 

شرح و تفسیر

از سرنوشت فرزندان اسماعیل و اسحاق عبرت بگیرید!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دنبال بحث مشروحى که در بخشهاى قبل درباره عوامل پیروزى و شکست اقوام پیشین بیان فرمود، انگشت روى مصادیق عینى این مطلب مى گذارد و دست مخاطبان خویش را گرفته، به اعماق تاریخ گذشته مى برد و سرگذشت فرزندان اسماعیل و اسحاق و بنى اسرائیل را به آنها نشان مى دهد تا از آن عبرت بگیرند، مى فرماید: «حال که چنین است از سرنوشت فرزندان اسماعیل و اولاد اسحاق و یعقوب، درس عبرت بیاموزید، و چقدر احوال امتها یکسان و سرنوشتها شبیه یکدیگر است»; (فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنیِ إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(علیهم السلام) . فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ(1) الاَْحْوَالِ، وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ(2) الاَْمْثَالِ!).

به این ترتیب امام به آنها توصیه مى کند که با مقایسه حال خود به پیشینیان، عوامل پیروزى را از شکست بشناسند و در دام شیطان و هواى نفس و تعصب و غرور گرفتار نشوند.

باید توجه داشت که فرزندان ابراهیم به سه شاخه تقسیم شدند. یک شاخه بنى اسماعیل بودند که اجداد پیامبر اکرم را تشکیل مى دادند و دیگر بنى اسحاق بودند که به دو شاخه تقسیم شدند; گروهى فرزندان یعقوب بودند که بنى اسرائیل را تشکیل مى دهند و گروهى فرزندان «عیسو» که «ادومیان» از نسل آنها هستند (ادومیان قوم نیرومندى بودند که در منطقه «ادوم» بخش جنوبى بحر المیّت تا شمال عربستان زندگى مى کردند.

این احتمال نیز در تفسیر جمله هاى بالا وجود دارد که امام یک قانون کلى بیان مى کند و مى فرماید: «تاریخ پیوسته تکرار مى شود و اقوام و امت ها همواره، شرایط مشابهى دارند که هر ملتى از آن مى تواند به سرنوشت خودش پى ببرد».

آن گاه به شرح و بسط این سخن پرداخته و از روش اجمال و تفصیل که روش مؤثّرى براى بیان حقایق است بهره مى گیرد، مى فرماید: «در کار آنها که گرفتار تشتّت و پراکندگى بودند، بیندیشید، آن زمان که کسراها و قیصرها مالک و اربابشان بودند و آنها را از سرزمینهاى آباد و کناره هاى دریاى عراق (دجله و فرات) و مناطق سرسبز و خرم به نقاط بى آب و علف، محل وزش تندبادها و مکانهایى که زندگى در آن سخت و مشکل بود تبعید کردند»; (تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ، لَیَالِیَ کَانَتِ الاَْکَاسِرَةُ(3) وَ الْقَیَاصِرَةُ(4) أَرْبَاباً لَهُمْ، یَحْتَازُونَهُمْ(5) عَنْ رِیفِ(6) الاْفَاقِ، وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ، وَ خُضْرَةِ الدُّنْیَا، إِلَى مَنَابِتِ الشِّیحِ(7)، وَ مَهَافِی(8) الرِّیحِ، وَ نَکَدِ(9) الْمَعَاشِ).

اشاره به اینکه زندگى پربرکت شهرى و روستایى را از آنها گرفتند و آنان را به بیابانها راندند و در محیط هاى بى آب و علف آواره ساختند.

در ادامه مى افزاید: «آنان را به صورت گروهى فقیر و مسکین، همنشین شتران مجروح و لباسهاى پشمین خشن ساختند. (شغلشان ساربانى، خوراکشان شیر شتر، لباس و خیمه هایشان از پشمهاى خشن تهیه مى شد) آنها را ذلیل ترین امتها از نظر محل سکنا قرار دادند و در بى حاصل ترین زمینها ساکن کردند. نه در پناه کسى بودند که از حمایت او کمک گیرند و نه در سایه الفت و اتحادى که بر عزتش تکیه کنند»; (فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً(10)مَسَاکِینَ إِخْوَانَ دَبَر(11) وَ وَبَر(12)، أَذَلَّ الاُْمَمِ دَاراً، وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لاَ یَأْوُونَ(13) إِلَى جَنَاحِ دَعْوَة یَعْتَصِمُونَ بِها، وَ لاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَة یَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا).

سپس امام به شرح نتیجه این وضع پرداخته، مى فرماید: «حالات آنها ناآرام، قدرتها پراکنده، جمعیت انبوهشان متفرق شد. در بلایى شدید و جهلى فراگیر فرو رفتند، دختران زنده به گور شده، بتهاى مورد پرستش، قطع رحمها و جنگها و غارتهاى پى در پى از آثار آن بود»; (فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَ الاَْیْدِی مُخْتَلِفَةٌ، وَ الْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ، فِی بِلاَءِ أَزْل(14)، وَ أَطْبَاقِ جَهْل! مِنْ بَنَات مَوْؤُودَة(15)، وَ أَصْنَام مَعْبُودَة، وَ أَرْحَام مَقْطُوعَة، وَ غَارَات مَشْنُونَة(17)).

اشاره به اینکه اختلاف و پراکندگى و تشتّت آرا و افکار، همیشه بلاهاى شدیدى بر سر جوامع انسانى نازل مى کند و آنها را در جهل و نادانى فرو مى برد، همان گونه که تاریخ درباره جاهلیّت عرب نشان مى دهد که دست به اعمال ضدّ انسانى وحشتناکى مى زدند که امام به چهارنمونه آن اشاره فرموده است; دخترانشان را به بهانه حفظ حرمت و ابراز غیرت و یا نجات از ننگ زنده به گور مى کردند و سنگ و چوبهایى را که با دست خود ساخته و پرداخته بودند، مى پرستیدند. هر قبیله اى بتى مخصوص به خود داشتند. قریش، بنى کنانه، اوس و خزرج بت «منات» پرستش مى کردند. بنى ثقیف، بتهاى «لات و عزّى» و هُذیل بت «سواع» و قبیله بنى کلب بت «ودّ» و طوایف دیگر بتهاى دیگر را، بت «هبل» به عنوان بزرگترین بت بر فراز کعبه نصب شده بود و بتهاى «اساف» و «نائله» بر صفا و مروه قرار داشت و همه در برابر این سه بت تعظیم مى کردند و خانه کعبه که کانون توحید و یگانه پرستى بود تبدیل به بتخانه اى بزرگ شده بود.

قطع رحم، در کلام امام مى تواند اشاره به کشتن فرزندان به علت فقر یا به عنوان عبادت در مقابل بتها بوده باشد و «غارات مشنونه» اشاره به جنگهاى متعددى است که در عصر جاهلیّت میان قبائل عرب به بهانه هاى واهى در مى گرفت و به گفته بعضى از مورّخان هیچ گاه آتش این جنگها خاموش نشد تا اسلام ظهور کرد و به جنگهاى قبیلگى و کشتن پسران و دختران و پرستش بتها پایان داد.

این است سرنوشت کسانى که رشته اتحاد را پاره کنند و به پراکندگى و نفاق روى آورند که در میان هر قوم و ملتى به شکلى ظهور مى کند و منحصر به عصر جاهلیّت نیست.

نکته

قطره ها و دریا!

شاید این سخن را کراراً شنیده باشید که قطره هاى باران هر کدام به تنهایى قوت و قدرتى ندارند، اما هنگامى که به هم پیوستند و تشکیل نهر عظیمى دادند و پشت سر نیرومندى متراکم شدند مى توانند کارهاى بزرگى را انجام دهند از جمله نیروى مهم برق تولید مى کنند که کارخانه هاى عظیمى را به حرکت در مى آورد، فضاى شهرها و روستاها را روشن مى سازد و مزارع و باغهاى گسترده اى را آبیارى مى کند و در یک کلام حیات و زندگى مى بخشد.

انسانها نیز همین گونه اند; هر انسانى هر قدر قوىّ و نیرومند باشد به تنهایى کارى از او ساخته نیست، همچون یک قطره درشت باران; ولى هنگامى که این نیروهاى کوچک به هم پیوستند دنیا را تکان مى دهند. نه تنها در میدان نبرد با دشمن سدّ عظیمى ایجاد مى کنند، در عالم اقتصاد و علم و دانش نیز سبب پیشرفت هاى عظیمى مى شوند. اگر قطرات علم دانشمندان در طول تاریخ و در جوامع بشرى به هم نمى پیوست امروز شاهد و ناظر این پیشرفتهاى علمى نبودیم و تمدّن بشر همچون تمدّن دوران حجر بود.

هنگامى که اختلاف در جوامع انسانى ظاهر شود نه تنها پیشرفتى حاصل نمى گردد، بلکه همه قدرت و قوّت در مبارزه با یکدیگر نابود مى گردد و اثرى جز ویرانى و عقب ماندگى نخواهد داشت.

امام(علیه السلام) در این خطبه شریفه بارها بر این معنا تأکید فرمود و مخاطبان خود را به اعماق تاریخ بشریت برده و نتیجه اتحاد و اختلاف را آشکارا به آنها نشان مى دهد.

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى بر این موضوع تأکید بسیار زیادى شده است; ولى همیشه به دست آوردن اتحاد صفوف کارآسانى نیست. آفات زیادى دارد; از جمله تعصّبها و تکبّر و خودبرزگ بینى و ترجیح منافع محدود کوتاه مدت، بر منافع گسترده درازمدت که امام(علیه السلام) در این خطبه به آن اشاره فرموده از آفات مهمّ وحدت است.

امام(علیه السلام) در خطبه هاى دیگر نهج البلاغه نیز بر این معنا تأکید کرده است; از جمله در خطبه 127 خواندیم که مى فرماید: «وَ إیّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّیْطانِ کَما أنّ الشّاذّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ; از جدایى و تفرقه بپرهیزید، زیرا افراد تنها و جدا از جمعیّت نصیب شیطانند، همان گونه که گوسفند جدا از گله طعمه گرگ است».

در خطبه 86 نیز تعبیر گویاى دیگرى دارد که مى فرماید: «وَ لا تَباغَضُوا فَإنّها الْحالِقَةُ; با هم دشمنى نکنید که دشمنى و عداوت هر خیر و برکتى را از بین مى برد».

این سخن را با پیام مهمى از قرآن مجید پایان مى دهیم که مى فرماید: «(وَلاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ); نزاع مکنید که سست خواهید شد و قوّت و قدرت شما از دست خواهد رفت و صبر و استقامت (در برابر عوامل نفاق) داشته باشید که خدا با صابران است».(18)

1. «اعتدال» معناى معروفى دارد و آن ميان حدّ افراط و تفريط است و معناى ديگرى
 و آن مساوات دو چيز و شباهت آنها به يکديگر است (هر کدام عِدل ديگرى است) و در عبارت بالا همين معنا مراد است.
2. «اشتباه» نيز دو معنا دارد; نخست
 در فهم يا انجام چيزى راه خطا رفتن و دوم شباهت دو چيزى به يکديگر است و در اينجا معناى دوم اراده شده است.
3. «اکاسرة» جمع «کسرى» (به کسر و فتح کاف) لقب عمومى براى پادشاهان ايرانى پيش از اسلام بوده است. (مثل واژه شاه)
4. «قياصره» جمع «قيصر» بر وزن «حيدر» لقب عمومى پادشاهان روم; مانند فرعون که لقب عمومى پادشاهان مصر بوده است.
5. «يحتازونهم» از ريشه «حيازت» به معناى در اختيار گرفتن و تملک کردن
 چيزى است و در اينجا به معناى برگرفتن آن افراد از سرزمينهاى آباد و سرسبز و تبعيد کردنشان به جاى ديگر است.
6. «ريف» يعنى زمين حاصلخيز و پربرکت.
7. «شيح» گياه تلخ و خوشبويى است که در بيابانها مى رويد و در فارسى به آن درمنه مى گويند.  
8. «مهافى» جمع «مهفى» به معناى محلّى است که تندبادها در آن مىوزد.
9. «نکد» به معناى شىء قليل است.
10. «عالة» جمع «عائل» به معناى فقير است و «عيلولة» برطرف ساختن نيازهاى ديگرى است.
11. «دبر» جمع «دبرة» بر وزن «شجره» يعنى جراحت و زخم پشت حيوان.
12. «وبر» پشم شتر (و گاه به خصوص کُرک گفته مى شود) و منظور از اخوان وبر در عبارت بالا، ساربانى شتر است.
13. «يأوون» از ريشه «اواء» بر وزن «کتاب» به معناى وارد شدن و سکنا گزيدن در مکانى است.
14. «ازل» به معناى تنگ و سخت است; به معناى حبس کردن نيز آمده است.
15. «موؤدة» از
 «وأد» بر وزن «رعد» در اصل به معناى ثقل و سنگينى است. سپس به دخترانى که در زير خاک در عصر جاهليت پنهان
 مى کردند نيز اطلاق شده، زيرا آنها را در زير خاک پنهان مى کردند و انبوهى خاک و سنگ به روى آنها مى ريختند.
16. «غارات» جمع «غارة» در اصل به معناى هجوم بردن است 
و هنگامى که هجوم از هر طرف باشد «غارات مشنونة» گفته مى شود و چون حملات در بسيارى از اوقات توأم با بردن
 اموال است واژه غارتگرى در فارسى به معناى بردن اموال اطلاق شده; ولى ظاهراً در عربى به اين معنا نيامده است.
17. «مشنونة» از «شَنّ» بر وزن «ظنّ» به معناى هجوم بردن از هر طرف است.
18. انفال، آيه 46.

موارد مرتبط