چاپ کردن این صفحه

علل آفرینش و فلسفه زندگی انسان

منبع : علامه جعفری، در محضر حکیم، ص: 65

پرسش:

علت آفرینش را به طور ساده بیان کنید.

پاسخ:

به طور ساده عرض می کنم که دو مسأله در این باره مطرح است:

1- علت آفرینش هستی چیست؟

2- فلسفه زندگی ما چیست؟[1]

در مسأله دوم، قبلًا یک مقدمه را در نظر بگیرید، بعد بیندیشیم. وقتی که ما انسان ها بخواهیم کاری را برای یک هدف انجام بدهیم، معنایش این است که آن هدف را نداریم و نیاز داریم به آن هدف برسیم. یعنی باید کار و کوشش کنیم، مقدمات را آماده کنیم، تا به آن هدف برسیم. برای خداوند متعال، «ندارم» معقول نیست. هدف گیری خداوند غیر از هدف گیری ماست. هدف ما از این که در زمین زراعت می کنیم، این است که دو ماه، سه ماه، چهار ماه دیگر، این زمین را به ثمر برسانیم. چیزی را نداریم و می خواهیم به نتیجه ای برسیم و از محصول آن برای زندگیمان استفاده کنیم. آیا خدا هم این گونه است؟ آیا اصلًا برای خدا زمان مطرح است؟ زمان و مکان فقط برای من و شما مطرح است.

تعالی اللَّه قدیمی کو به یک دم کند آغاز و انجامِ دو عالم

                                                                          

من و شما در وسط ماده که کشش دارد، قرار می گیریم. مسأله امروز، فردا، یک دقیقه پیش، صد میلیون سال بعد و. . . ، فقط برای من و شما مطرح است.

خواجوی کرمانی ابیاتی دارد که خیلی ها به آن اشاره کرده اند و بیت آخر آن هم مربوط به این مسأله مورد نظر ماست. این نوع غزل ها کم نظیرند:

ای مقیمانِ دَرَت را عالَمی در هر دمی رهروانِ راه عشقت هر دمی در عالَمی

با کمال قدرتت در عرصه مُلک قِدَم هر تَف آتش خلیلی، هر تک خاک آدمی

از ازل دم چون توانم زد که در راهِ تو هست اول صبحِ ازل تا آخرِ محشر دمی

 

توجه کنید، حالا ذهنتان به بالا رفت. ما خاک نشینان هستیم که می گوییم دیروز، امروز، یک میلیون سال پیش، یک میلیارد سال بعد. این ها متعلق به ما خاک نشین هاست که در جویبار زندگی و زمان، پیش و پس می رویم. ولی از نظر خداوندی و در مقام خداوندی این جهان، اصلًا این چیزها برای او مطرح نیست.

عدد 2 و وزن کالا، در من و شما گسترش دارد. در مقابل این مغز بی نهایت، اثر مغز و کارآیی مغز بی نهایت است. این مطلب را هم در نظر بگیرید که دریافتی که ما از خداوند متعال داریم، تقریباً با خودمان مقایسه می کنیم و آن وقت این مسائل برای ما مطرح می شود. البته حق هم دارید و بجا هم هست. منتها، درباره خداشناسی ان شاءاللَّه کمی پیش برویم و درباره خداشناسی، از اساتید خوب استفاده کنیم. کتاب های خوبی در این باره نوشته شده، که واقعاً کتاب های خوبی است، ولی آن ها را باید جمع آوری کرد. مثلًا اگر گاهی به بعضی از دانشگاه های شهرستان ها می رویم، در کتابخانه ها جستجو کنیم. موضوعات خوبی در این رساله های لیسانس، فوق لیسانس و دکترا می نویسند، ولی ما خبر نداریم.

مناسب است که کمیته و یا مجموعه ای تشکیل شود که دانشگاه ها درباره موضوعات مختلف، رساله های خود را در دسترس افراد قرار دهند، چون گاهی از خود ما می پرسند.

چندی پیش، با عده ای از افراد خارجی، حدود یک الی دو ساعت، درس و بحث مدیریت داشتیم. در میان آنان، یک استاد هم از کشور اردن بود. گفت شما در مدیریت چه [کارهایی ] دارید؟ خود من گمان می کردم تاکنون بیست جلد کتاب در مورد مدیریت دیده ام. اساتید در این باره مطالبی دارند، ولی در دسترس نیست. این موضوعات ویترین می خواهد، زیرا هر کسی نمی داند که در فلان دانشگاه و در فلان کتابخانه، واقعاً چه کتاب های خوبی نوشته شده است. اگر این ها جمع آوری و یا خلاصه شود، چه در داخل و چه در خارج، می توان گفت ما در مدیریت، این [موضوعات و مطالب ] را نوشتیم. یا ما در [بحث ] تولید، این [موضوعات و مطالب ] را داریم. خداوند، فطرت ما را برای خداپرستی قرار داده و این طور نیست که خداوند برای خداشناسی، انسان ها را تکلیف «ما لا یطاق » کند.

بنابراین، یکی از علل آفرینش این است که منظور خداوند از خلقت جهان هستی چیست؟ و دیگری هم این است که فلسفه زندگی انسان ها چیست؟

در فلسفه خلقت، دو مسأله مطرح است:

1- هدف خداوند از خلقت هستی چه بوده است؟ این سؤال منطقی نیست. به این جهت که ما در مقابل یک جهان بسیار بزرگ و بیکران قرار گرفته ایم، که از یک جهت، بی نهایت به طرف ماوراء طبیعت باز است. خانه من نیست که گفته شود از این دیوار تا آن دیوار چند متر است و من هم حکم کنم. یا این حیاط چند متر است و این قدر در آن سنگ به کار رفته است و در آن چند اتاق ساختم. بحث جهان هستی است که کیهان و کهکشان ها، هر کدام، خردلی در مقابل عظمت جهان هستی است. حال، اگر بگویم جهانِ با این عظمت که برای من به این معنا مطرح شد و من جهان را شناختم و این است و جز این نیست، پس هدف چیست؟

این سؤال بی مورد است و منطقی نیست. آن چه که ما می بینیم، نظم و شکوه و عظمت و قانون در هستی است. این ها برای ما درسی است که درست راه برویم.

بارها این شعر را خوانده ام:

در عالَمِ عالَم آفریدن بهْ زین نتوان رقم کشیدن

 

کار من و تو بدین درازی کوتاه کنم که نیست بازی

تا مایه طبع ها سرشتند ما را ورقی دگر نوشتند

تا درنگریم و راز جوییم سر رشته کار باز جوییم

 

این را ما می بینیم، خواه نظام (سیستم) بسته باشد یا باز باشد. در صورتی که [نظام ] باز است. وقتی [نظام ] باز باشد، فقط من نیستم که بگویم: من در ارتباط خودم با جهان هستی، احساس می کنم که قانونمندم و به آن خدا ایمان می آورم و این است معنای جهان! در مورد یک ذره، چنین گفته شده است:

«اگر بخواهید در شناخت این دنیایی که اعضای آن به هم مربوط است، یک ذره مجهول داشته باشید، تمام جهان برای شما مجهول می شود، چون در تکامل فکر علمی، حقیقتی به صورتی خیلی روشن، ظاهر و بارز گردیده است: هیچ رازی در جهان فیزیکی نیست که به راز دیگری در ورای خود منتهی نشود. »[2]

در صورتی که ما مجهولات داریم. پس این جهان برای ما مثل یک کاسه مطرح نیست که بگوییم این کاسه از این [جنس ] ساخته شده و هدف سازنده آن هم همین است که من می گویم. آن چه که ما حق داریم بگوییم، این است که او حکیم است:

هر کجا هست آن حکیمِ اوستاد بانگ او از کوهِ دل خالی مباد

 

ما آن مقدار می دانیم که خداوند، جهان را روی حکمتی به وجود آورده است:

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً. [3]

«آیا چنین می پندارید که شما را بیهوده آفریدیم؟»

2- هدف از خلقت انسان ها، عبادتِ کمال مطلق است. آیات شریفه ما را بیدار می کند که تکیه کنید بر من، [خدایی ] که این هستی را به وجود آورده ام و حکمت دارم. [خدا] درباره هدف زندگی انسان چنین می فرماید:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ. [4]

«و جن و انسان را نیافریدیم، جز برای آن که مرا بپرستند. »

یکی از کلماتی که به جهت به جای نیاوردن آن، بشر از آن خیلی محروم شده است و خیلی خسارت می بیند، کلمه عبادت است. غالباً وقتی می گویند عبادت کرده ایم، نماز خوانده ایم، خیال می کنند یک عده کلمات و حرکات خشک را باید در یک وقت معین به زبان بیاورند. اگر مقصود از عبادت این است، حتی هدفِ آن حرکات و سکنات هم تلقی نمی شود، چه رسد به هدف خلقتِ انسانی. آن هم چه انسان و چه موجودی که تاکنون شاید اگر حساب کنید، بیش از صد میلیون کتاب درباره انسان «آن چنان که باید باشد» و انسان «آن چنان که هست»، نوشته شده، ولی هنوز هم در ابتدای راه است. به قول بعضی ها: «درِ دانشگاه انسانی را می زنیم، ولی معلوم نیست ما را راه خواهند داد یا نه!» آیا عبادتِ موجودی به این عظمت و به این بزرگی، با همین چند ذکر خشک تمام می شود؟ پس مقصود از عبادت چیست؟

«مقصود از عبادت، قرار گرفتن انسان در مسیر جاذبیتِ کمالِ مطلق است. »

با این وصف، اگر بچه روستایی در وسط بیابان با این نیت بیل بر زمین بزند، در حال عبادت است. اگر محقق ما در آزمایشگاه، بر روی مواد و موارد آزمایش خم شود و در مورد عالم طبیعت تحقیق کند تا بشر از آن استفاده کند، مشغول عبادت است. یا یک پزشک که عمل جراحی انجام می دهد، اگر با این نیت که خدایا اینک، یک جاندار در مقابل من تسلیم شده است تا من با قیچی ام بر روی بدن او- برای بهبودی- جراحی کنم، مشغول عبادت است. تمام این ها نشانی است. کعبه یک سنگِ نشانی است که ره گم نشود.

اصل مسأله، پیوستن به جاذبیت ربوبی است. این است معنای عبادت. که [امیدواریم ] خداوند یک لحظه ما را بدون عبادت قرار ندهد. آیا تا به حال عبادت را این گونه می دانستید؟

منابع اسلامی می فرماید بحث از علم، جهاد است. کسی که در راه معاش اولاد و خانواده خود زحمت می کشد، او در حال عبادت و جهاد است. [همان طور که می دانید]، جهاد، بالاترین عبادت است. پس این که فلسفه خلقت چیست، اگر مقصود فلسفه زندگی انسان هاست، [می توان گفت فلسفه زندگی ] عبادت است، تا معنای عبادت چه باشد. [5]

پی نوشت:

[1] - ر. ك: فلسفه و هدف زندگى، محمدتقى جعفرى.

[2] - جهان و اينشتين، لينكلن بارنت، ترجمه احمد بيرشك، ص 132.

[3] - سوره مؤمنون، آيه 115.

[4] - سوره ذاريات، آيه 56.

[5] جعفرى تبريزى، محمد تقى، در محضر حكيم، 1جلد، موسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى - تهران - ايران، چاپ: 10، 1394 ه.ش.

....................

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

آخرین ویرایش در سه شنبه, 08 آذر 1401 ساعت 12:38