وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِیبِ الْجِبَالِ، وَ تَغْزِیدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِی دَیَاجِیرِ الأَوْکَارِ، وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَیْهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ، وَ مَا غَشِیَتْهُ سُدْفَةُ لَیْل، أَوْ ذَرَّ عَلَیْهِ شَارِقُ نَهَار، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَیْهِ أَطْبَاقُ الدَّیَاجِیرِ، وَ سُبُحَاتُ النُّورِ; وَأَثَرِ کُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَة، وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَة، وَ تَحْرِیکِ کُلِّ شَفَة، وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَة، وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْس هَامَّة، وَ مَا عَلَیْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، أَوْ ساقِطِ وَرَقَة; أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَة، أَوْ نُقَاعَةِ دَم وَ مُضْغَة، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْق وَ سُلاَلَة; لَمْ یَلْحَقْهُ فِی ذلِکَ کُلْفَةٌ، وَ لاَ اعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لاَ اعْتَوَرَتْهُ فِی تَنْفِیذِ الأُمُورِ وَ تَدَابِیرِ الْمَخلُوقِینَ مَلاَلَةٌ وَ لاَ فَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ.
خداوند، از جايگاه پرندگان در قلّه بلند کوهها، و از نغمه مرغان خواننده در آشيانه هاى تاريک، باخبر است. همچنين از لؤلؤهايى که در دل صدف ها پنهان شده و امواج دريا آنها را در دامن خويش پرورش داده است، و آنچه تاريکى شب آن را فرا گرفته، يا خورشيد به آن نور افشانده، و آنچه ظلمت ها و امواج نور يکى بعد از ديگرى آن را در بر مى گيرد، و اثر هر گام و احساسِ هرگونه حرکت و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جايگاه هر انسان، و وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه، و ميوه هايى که بر شاخسار درختان قرار گرفته، و برگ هايى که روى زمين ريخته، و قرارگاه هر نطفه ها، يا جمع شدن خون، و مضغه يا پرورش يافتن انسان و ساير مخلوقات (آرى!) از همه اينها به خوبى آگاه است، وهيچ گونه مشقّتى براى او در اين علم و آگاهى وجود ندارد. بلکه در حفظ و نگهدارى آنچه از مخلوقات ابداع کرده، نيز مشکلى براى او رخ نداده، و در تنفيذ امور و تدبير موجودات نيز ملالت و فتورى بر او عارض نشده است. بلکه علمش در همه آنها نافذ و احصاى او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در برگرفته است و با اينکه آنها در آنچه شايسته مقام اوست تقصير دارند، فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست!
شرح و تفسیر
گستردگى علم الهى
امام(علیه السلام) در این بخش همچنان بحثهاى گسترده سابق را پیرامون علم خداوند به تمام جزئیّات عالم هستى ادامه مى دهد و با تعبیراتى بسیار جذّاب و الفاظى شیرین و گویا پرده از علم خداوند به تمام ریزه کارى هاى این عالم بر مى دارد و چنان با موشکافى این بحث را دنبال مى کند که در هیچ سخنى مانند آن دیده نشده است و با مطالعه آن، انسان به یقین باور مى کند که این گفتار کسى است که با جهان ماوراى طبیعت ارتباط دارد و علم و دانش او از سرچشمه علم الهى مى جوشد.
نخست به سراغ پرندگان آسمان مى رود مى فرماید: «خداوند از جایگاه بالداران در قلّه بلند کوهها و از نغمه مرغان خواننده در آشیانه هاى تاریک باخبر است». (وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بِذُرَا(1) شَنَاخِیبِ(2) الْجِبَالِ، وَ تَغْرِیدِ(3) ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِی دَیَاجِیرِ(4)الأَوْکَارِ(5)).
مى دانیم هر یک از پرندگان لانه اى مخصوص و متناسب با خویش مى سازد که با هم بسیار متفاوتند و نیز مى دانیم نغمه هاى مرغان انواع و اقسامى دارد که هر کدام بیانگر مطلبى است; آرى خداوند از تمام جزئیات آنها آگاهى دارد.
سپس به اعماق دریاها گام مى نهد و از صدف ها و لؤلؤها و امواج سخن مى گوید; مى فرماید: «خداوند از لؤلؤهایى که در دل صدف ها پنهان است، و امواج دریا آنها را در دامن خویش پرورش داده، آگاهى دارد». (وَ مَا أَوْعَبَتْهُ(6)أَمْوَاجُ الْبِحَارِ). الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَیْهِ
آنگاه به نظام نور و ظلمت در جهان آفرینش و زندگى انسان ها پرداخته، مى افزاید: «خدا از آنچه تاریکى شب آن را فرا گرفته و یا خورشید به آن نورافشانده و آنچه ظلمت ها و امواج نور، یکى بعد از دیگرى آن را در بر مى گیرد، باخبر است». (وَ مَا غَشِیَتْهُ سُدْفَةُ(7)سُبُحَاتُ(9)). النُّورِ لَیْل أَوْ ذَرَّ(8) عَلَیْهِ شَارِقُ نَهَار، وَ مَا أعْتَقَبَتْ عَلَیْهِ أَطْبَاقُ الدَّیَاجِیرِ، وَ
و از آنجا به سراغ حرکات مختلف انسان مىورد و مى افزاید: «او از اثر هر گام، و احساسِ هرگونه حرکت، و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جایگاه هر انسانى آگاه است». (وَأَثَرِ کُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَة، وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَة، وَ تَحْرِیکِ کُلِّ شَفَة، وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَة).
سپس به سراغ کوچکترین ذرّات و مخفى ترین صداها مى رود; مى فرماید: «از وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه و غمى اطلاع دارد». (وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ(10)کُلِّ نَفْس هَامَّة(11)).
و از آنجا توجّه خود را به درختان و میوه ها و انسان ها و نطفه ها که شباهت زیادى با هم دارند، معطوف مى دارد و مى فرماید: «او آنچه از میوه ها بر شاخه هاى درختان قرار گرفته و برگ هایى که روى زمین ریخته مى شود، و قرارگاه نطفه، یا جمع شدن خون و مضغه ها یا پرورش یافتن انسان و سایر مخلوقات و مبدء آفرینش آنها، آرى! از همه اینها و تمام جزئیّات آن و اسرار درون و برون آنها، به خوبى آگاه است». (وَ مَا عَلَیْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، أَوْ ساقِطِ وَرَقَة، أَوْ قَرَارِةِ نُطْفَة، أَوْ نُقَاعَةِ(12)مُضْغَة، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْق وَ سُلاَلَة). دَم وَ
در قسمت پایانى این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به نکته مهمّى اشاره مى فرماید و آن اینکه ممکن است با توجّه به گستردگى فوق العاده امورى که امام(علیه السلام) در این خطبه به آن اشاره فرموده، که تمام ذرّات زمین و آسمان و موجودات جاندار و بى جان، همه و همه را شامل مى شود، به گونه اى که هیچ کس با هیچ وسیله اى نمى تواند آن را در حساب آورد و بر آن احاطه پیدا کند; آرى با این گستردگى، ممکن است این سؤال پیش آید که آیا علم خداوند به این امور مشکلى براى ذات پاکش ایجاد نمى کند؟ زیرا انسانها براى احاطه به بخش بسیار بسیار کوچکى از حوادث و اسرار این جهان، گرفتار مشقّت و دردسر مى شوند.
ولى امام(علیه السلام) با صراحت مى فرماید: «هیچ گونه مشقّتى براى خداوند در این زمینه وجود ندارد (نه تنها در علم و آگاهى بر آنها، بلکه) در حفظ و نگهدارى آنچه از مخلوقات ابداع کرده، مشکلى براى او رخ نداده; (اضافه بر این) در تنفیذ امور و تدبیر موجودات نیز، ملالت و فتورى بر او عارض نشده است». (لَمْ یَلْحَقْهُ فِی ذلِکَ کُلْفَةٌ، وَ لاَ اعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لاَ اعْتَوَرَتْهُ(13)تَدَابِیرِ الْمَخلُوقِینَ مَلاَلَةٌ وَ لاَ فَتْرَةٌ). فِی تَنْفِیذِ الأُمُورِ وَ
«بلکه علمش در آنها نفوذ یافته و شمارش او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در بر گرفته است، و با اینکه آنها در آنچه شایسته مقام اوست تقصیر و کوتاهى دارند فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست». (بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ).
امام(علیه السلام) در جمله هاى پر معناى بالا، بر چند نکته تأکید مى کند; نخست این که: احاطه علمى خداوند به تمام جزئیّات عالَم هستى هیچ مشکلى براى او ندارد; (چرا که علم خداوند، علم حضورى است نه علم حصولى، آن گونه که شرحش در نکات خواهد آمد).
دیگر این که: علاوه بر احاطه علمى، حافظ تمام آنها است که چیزى برتر از علم است; این حفظ و نگهدارى نیز مشکلى براى آن ذات مقدّس ایجاد نمى کند; (چرا که همه وابسته به وجود او هستند).
و دیگر این که: علاوه بر آگاهى و نگهدارى، مدیر و مدبّر آنها است و در مسیر کمال، آنها را رهبرى و راهنمایى مى کند; این نیز، فتور و ملالتى براى آن ذات پاک ندارد و بى آن که در انتظار معرفت و شکر خلایق باشد، فضل او همه را شامل شده و عدل او همه را فرا گرفته است.
آرى علمش بى پایان، قدرتش بى انتها و فضلش نامحدود است و از او جز این انتظار نمى رود.
نکته ها
1- وسعت عجیب علم او!
بیاناتى که مولا امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این بخش از خطبه درباره وسعت علم پروردگار فرموده و جزئیّات عجیبى را مورد دقّت قرار داده، انسان را به یاد آیه شریفه سوره «لقمان» مى اندازد که مى فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الأَرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ; اگر تمام درختان روى زمین (براى نوشتن کلمات خدا) قلم شوند و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود تا کلمات الهى (معلومات خدا) را بنویسند (قلم ها و دریاها تمام مى شوند، ولى) کلمات خداوند تمام نمى شود; چرا که خدا قادر و حکیم است»(14)
اگر به این نکته توجّه کنیم که آنچه را مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) بیان فرموده، غالباً مربوط به کره زمین و مخلوقات آن است; حال آنکه در این فضاى عظیم آسمان ها، ممکن است میلیونها، یا میلیاردها کرات آسمانى با عجایب و شگفتیهاى زیادى باشد که خداوند به تمام جزئیّات آنها آگاهى دارد و نیز اگر به این نکته توجه کنیم که این جهان، میلیاردها سال قبل از ما بوده و معلوم نیست تا کى ادامه خواهد یافت; اگر حوادثى را که در این زمان فوق العاده طولانى روى مى دهد، بر آنچه گفته شد بیافزاییم سر از اعداد و ارقامى در مى آورد که هیچ کس قادر به بیان آن نیست و جز خدا آن را نمى داند.
ولى نباید فراموش کرد که هدف امام(علیه السلام) از بیان این حقایق و دقایق، از یک سو، افزایش معرفة الله در شنوندگان است و از سوى دیگر، تربیت نفوس انسانى به خاطر حضور در محضر خداوند در همه حال و آگاهى او از جزئیّاتِ اعمال و نیّات انسان مى باشد.
شاهد این سخن همان جمله هاى پرمعنایى است که امام(علیه السلام) در خطبه 198 بیان فرمود: «یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْقَلَوَاتِ، وَ مَعَاصِیَ الْعِبَادِ فِی الْخَلَوَاتِ، وَ اخْتِلاَفَ النِّینَانِ فِی الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ، وَ تَلاَطُمَ الْمَاءِ بِالرِّیَاحِ الْعَاصِفَاتِ; خداوند ناله و فریاد حیوانات وحشى را در بیابانها، و گناه و معاصى بندگان را در خلوتگاهها، و آمد و شد ماهیان را در اقیانوس هاى ژرف، و تلاطم امواج آب بر اثر وزش تند بادها را مى داند».
2- علم خداوند به تمام جزئیّات
جمعى از فلاسفه پیشین اعتقاد داشتند که خداوند نمى تواند عالم به جزئیّات و ریزه کارى هاى این عالم باشد; او فقط یک علم کلى و جامع دارد. آنها مى گفتند: جزئیّاتِ متعدّد و متکثّرند و موجودات متعدّد در ذات پاک او - که از جمیع جهات واحد است - راه ندارد.
این سخن یک اشتباه بزرگ است و از اینجا ناشى شده که علم خدا را - به اصطلاح - «علم حصولى» مى دانستند و چنین مى پنداشتند که عکس و صورت هاى موجودات خارجیّه به ذات پاک او منتقل مى شود; در حالى که همه ما امروز مى دانیم که علم خداوند به موجودات از طریقِ انتقال عکس و صورت ذهنى آنها
- مانند انسانها - نیست; بلکه علم او «علم حضورى» است. یعنى همه جا حاضر است و همه موجودات، نزد او حضور دارند و او به همه آنها احاطه دارد، بى آنکه احتیاج به عکس و نقشى باشد; درست شبیه حضور صورت هاى ذهنى انسان در برابر روح او; زیرا صورتهاى ذهنى، ذاتاً در روح انسان ها حاضرند نه عکس و نقش آنها; و احاطه انسان بر آنها نوعى احاطه حضورى است.
تأکید امام(علیه السلام) در این خطبه بر علم خداوند به تمام جزئیّات هستى، خط بطلان بر اعتقاد بعضى از فلاسفه، در زمینه نفى خدا به جزئیّات، مى کشد و نشان مى دهد که او بر همه چیز، اعم از کلّى و جزیى و حتّى کوچکترین جزئیّات، احاطه دارد.
3- سخن جالبى از ابن ابى الحدید، در شرح این خطبه
هنگامى که این عالم مشهور در «شرح نهج البلاغه» خود به این بخش از خطبه مى رسد - که درباره وسعت علم بى پایان خدا به زیباترین بیانى سخن مى گوید - در شگفتى عمیقى فرو مى رود و مى گوید: «اگر «نضر بن کنانه» (جدّ اعلاى عرب) این کلمات فصیح و بلیغ را مى شنید درباره گوینده آن همان مى گفت که «ابن جُریح» در مورد یکى از فصحاى بزرگ عرب «اسماعیل بن بلبل» گفت که خلاصه اش چنین است: بعضى گفتند اسماعیل از شیبان است، من به آنان گفتم چنین نیست، به جانم سوگند! قبیله شیبان از اوست.»
اشاره به اینکه آن قبیله هر افتخارى دارند، از او نشأت مى گیرد، و چه بسیارند پدرانى که از فرزندان شریف خود، کسب مقام و برترى مى کنند، همانگونه که طایفه «عدنان» از رسول الله(صلى الله علیه وآله) کسب شرف کرد.
سپس مى افزاید: «نه تنها قبیله «عدنان» و «قحطان» به وجود على(علیه السلام) مباهات مى کند بلکه چشم «ابراهیم خلیل(علیه السلام)» نیز به وجود او روشن مى شود و مى گوید: او پایه هاى توحیدى را که من نهادم مستحکم ساخت و خداوند از دودمان من فرزندى آفرید که علم توحید را گسترش بى نظیرى داد; بلکه اگر این سخن (بخش هایى از خطبه که مربوط به علم خداوند است) را «ارسطاطالیس» که عقیده به نفى علم خدا به جزئیّات داشت، مى شنید، قلبش لرزان مى شد و مو بر بدنش راست مى گشت و فکرش در اضطراب فرو مى رفت، و من کلامى را شبیه این کلام نمى بینم، مگر سخن خداوند، که کلام على(علیه السلام) هم از کلام خدا سرچشمه گرفته و شعله اى از آن آتش فروزان است و شرح و تفسیرى از آیات خداوند است».(15)
1. «ذُرا» جمع «ذروه» (بر وزن هفده) به معناى مکان مرتفع و بالاى هر چيزى است و به کوهان شتر نيز «ذروه» گفته مى شود. 2. «شَناخيب» جمع «شنخوب» (بر وزن بهلول) به معناى قلّه کوه يا بلندى هر چيزى است. 3. «تعزيد» به معناى آواز خواندن پرندگان است. 4- «دياجير» جمع «ديجور» به معناى تاريکى است. 5. «اوکار» جمع «وکر» (بر وزن مکر) به معناى لانه و آشيانه است. 6. «أوعبت» از مادّه «وَعب» (بر وزن صعب) به معناى گردآورى کردن است. 7. «سُدفه» در اينجا به معناى ظلمت است. 8. «ذرَّ» به معناى پاشيدن است و به معناى نورافشانى طلوع آفتاب نيز مى آيد. 9. «سُبُحات» جمع «سُبحه» (بر وزن لقمه) به معناى شعاع نور است و «سُبُحَاتُ النُّورِ» در جمله بالا به معناى اشعّه نور آمده است. 10- «هَماهم» جمع «هَمْهَمه» به معناى رفت و آمد صدا درگلو و سينه است و به معناى ناله آهسته برخاسته از اندوه نيز آمده است. 11. «هامة» به گفته بعضى از مفسّران نهج البلاغه کسى است که داراى همّت بلند است و گاه به معناى اشخاص غمگين (از مادّه «هم» به معناى غم) آمده است و در جمله بالا مناسب همين است. 12. «نُقاعه» از مادّه «نَقْع» (بر وزن نفع) به معناى جمع شدن آب و مانند آن در جايى است و «نُقَاعَةِ دَم» به معناى حفره اى است که خون در آن جمع مى شود و در اينجا اشاره به رحم مادر است و
بعضى گفته اند: در اينجا به معناى «علقه» است. 13. «اعتورت» از مادّه «إعتوار» به معناى دست به دست کردن و عارض شدن است و در اينجا مناسب، معناى دوم است. 14. سوره لقمان، آيه 27. 15. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 23 (با کمى تلخيص).