61فَلَمّا جاءَ آلَ لُوط الْمُرْسَلُونَ
62قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ
63قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ
64وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنّا لَصادِقُونَ
65فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْع مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ
66وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ
67وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ
68قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلاتَفْضَحُونِ
69وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ لاتُخْزُونِ
70قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ
71قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ
72لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ
73فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ
74فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیل
75إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِلْمُتَوَسِّمِینَ
76وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم
77إِنَّ ؤْمِنِینَ
ترجمه:
61 ـ هنگامى که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند.
62 ـ (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسى هستید»!
63 ـ گفتند: «ما همان چیزى را براى تو آورده ایم که آنها [= کافران] در آن تردید داشتند.
64 ـ ما واقعیت مسلّمى را براى تو آورده ایم; و راست مى گوئیم.
65 ـ پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اینجا ببر; و خودت به دنبال آنها حرکت کن; و کسى از شما به پشت سر خویش ننگرد; و به همانجا که مأمور هستید بروید».
66 ـ و ما به لوط این موضوع را وحى فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد.
67 ـ اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند، و به طرف خانه لوط) آمدند در حالى که شادمان بودند.
68 ـ (لوط) گفت: «اینها میهمانان منند; آبروى مرا نریزید!
69 ـ و از خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید»!
70 ـ گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهى نکردیم (و نگفتیم کسى را به میهمانى نپذیر)؟!.
71 ـ گفت: «دختران من حاضرند، اگر مى خواهید کار صحیحى انجام دهید (با آنها ازدواج کنید)!.
72 ـ به جان تو سوگند اینها در مستى خود سرگردانند!
73 ـ سرانجام، صیحه (مرگبار) هنگام طلوع آفتاب آنها را فرا گرفت!
74 ـ سپس (شهر آنها را زیر و رو کردیم;) بالاى آن را پائین قرار دادیم; و بارانى از سنگ بر آنها فرو ریختیم!
75 ـ در این (سرگذشت عبرت انگیز)، نشانه هائى است براى هوشیاران.
76 ـ و ویرانه هاى سرزمین آنها، بر سر راه (کاروان ها) است.
77 ـ در این، نشانه اى است براى مؤمنان!
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمناً، «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«و به همان نقطه اى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بوده اند) بروید» (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).
* * *
پس از آن لحن کلام، تغییر مى یابد و خداوند مى فرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که: به هنگام طلوع صبح، همگى ریشه کن خواهند شد، به گونه اى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).
* * *
قرآن ،داستان را در اینجا رها کرده، به آغاز باز مى گردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود، به مناسبتى که بعداً اشاره خواهیم کرد، بیان مى کند، مى گوید:
«مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مى دادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مى کردند: طعمه لذیذى به چنگ آورده اند، جوانانى زیبا و خوش رو، آن هم در خانه لوط!
تعبیر به «أَهْلُ الْمَدِیْنَة» نشان مى دهد: حداقل، گروه زیادى از مردم شهر، به سوى خانه لوط حرکت کردند، و این امر روشن مى سازد: آنها تا چه حدّ وقیح، رسوا و جسور شده بودند، مخصوصاً که جمله «یَسْتَبْشِرُون» (یکدیگر را بشارت مى دادند) حکایت از عمق آلودگى آنها مى کند; چرا که: این عمل ننگین را، شاید کمتر کسى حتى در میان حیوانات و چارپایان نظیرش را دیده باشد.
اگر کسى هم انجام دهد، لااقل با کتمان و اختفاء و احساس شرمسارى است اما این ملت زشتکار و فرومایه، آشکارا به یکدیگر تبریک مى گفتند!!
* * *
«لوط» که سر و صداى آنها را شنید، در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد، زیرا هنوز نمى دانست، این میهمانان مأموران عذابند و فرشتگانِ خداوندِ قادرِ قاهرند، لذا در مقابل آنها ایستاده گفت: «اینها میهمانان منند، آبروى مرا نریزید» (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلاتَفْضَحُونِ).
یعنى از مسأله خدا، پیغمبر و جزا و کیفر، اگر صرف نظر کنیم، حداقل این مسأله انسانى و سنتى ـ که میان همه افراد بشر اعم از مؤمن و کافر وجود دارد ـ مى گوید: به میهمان احترام باید گذارد، شما چگونه بشرى هستید که: حتى ساده ترین مسائل انسانى را نمى فهمید؟ اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید!
* * *
سپس اضافه کرد: بیائید و «از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید» (وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ لاتُخْزُونِ).(1)
* * *
ولى آنها، چنان جسور و به اصطلاح پر رو بودند که، نه تنها احساس شرمندگى در خویش نمى کردند بلکه از لوط پیامبر(علیه السلام)، چیزى هم طلبکار شده بودند، گوئى جنایتى انجام داده، زبان به اعتراض گشوده «گفتند: مگر ما به تو نگفتیم احدى را از مردم جهان به میهمانى نپذیرى و به خانه خود راه ندهى» (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ).
چرا خلاف کردى؟ و به گفته ما عمل ننمودى؟!
و این به خاطر آن بود که: قوم و جمعیت مزبور افرادى خسیس و بخیل بودند، و هرگز کسى را به خانه خود میهمان نمى کردند، و اتفاقاً شهرهاى آنها در مسیر قافله ها بود، و مى گویند: آنها براى این که: کسى در آنجا توقف نکند، این عمل شنیع را با بعضى از واردین انجام داده بودند، و کم کم براى آنها عادت شده بود، لذا گویا هر گاه لوط پیامبر(علیه السلام) با خبر مى شد که: شخص غریبى به آن دیار گام نهاده براى این که: گرفتار چنگال آنها نشود وى را به خانه خود دعوت مى کرد اما آنها پس از آن که از این جریان آگاه شدند، خشمگین گشتند و به او صریحاً گفتند: حق ندارى بعد از این، میهمانى به خانه خود راه دهى!
بنابراین، به نظر مى رسد: کلمه «عالَمِین» در آیه فوق اشاره به رهگذران و افرادى است که اهل آن شهر و دیار، نبودند و گذارشان به آنجا مى افتاد.
* * *
به هر حال، لوط، که این جسارت و وقاحت را دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى پوئید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمى شوید «اینها دختران منند (آماده ام آنها را به ازدواجتان در آورم) اگر شما مى خواهید کار صحیحى انجام دهید راه این است» (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
بدون شک دختران لوط تعداد محدودى بودند، و آن جمعیت افراد زیادى، ولى هدف لوط، این بود که: به آنها اتمام حجت کند و بگوید: من تا این حدّ نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت مهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.
بعضى نیز گفته اند: منظور از «هؤُلاءِ بَناتِى» اشاره به دختران شهر است، که به عنوان یک پدر روحانى و معنوى همه را دختر خویش مى خواند (ولى، تفسیر اول، به معنى آیه نزدیکتر است).
ناگفته پیداست که لوط نمى خواست دختران خود را به ازدواج مشرکان گمراه در آورد بلکه هدفش این بود که: بیائید و ایمان بیاورید و بعد هم دختران خودم را به ازدواج شما در مى آورم.
* * *
اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لااقل از خانه لوط(علیه السلام) باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند: دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند!!
اینجاست که: خدا روى سخن را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستى خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).
و در سوره «هود» به دنبال بحثى مشابه همین بحث، خواندیم: فرشتگان پرده از روى کار خود برداشتند، رو به سوى لوط(علیه السلام) کرده، گفتند: نترس آنها به تو آسیبى نمى رسانند. و در آیه 37 سوره «قمر» مى خوانیم: «هنگامى که آنها بر جسارت خویش افزودند و تصمیم بر تجاوز به میهمانان گرفتند، چشمانشان را نابینا ساختیم» (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ) و چنانکه در بعضى از روایات آمده یکى از فرشتگان مشتى خاک به صورت آنها پاشید، همه نابینا شدند، (و فریاد زنان باز گشتند).
* * *
در اینجا سخن الهى درباره این قوم اوج مى گیرد، و در دو آیه فشرده و کوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و کوبنده و بسیار عبرت انگیز، بیان مى کند، مى گوید: «سرانجام فریاد صیحه وحشتناکى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فرا گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ).
این صیحه، ممکن است صداى یک صاعقه عظیم و یا صداى یک زلزله وحشتناک بوده باشد، و به هر حال فریادى بود که: از وحشت آن همگى بیهوش شدند، و یا جان خویش را از دست دادند.
و مى دانیم: امواج صوتى هنگامى که از حدّ معینى بگذرد، آزار دهنده و وحشت انگیز است، و از آن هم که فراتر برود انسان را مدهوش مى کند، و یا ارگانهاى حیاتى را به کلى از کار مى اندازد، و حتى ممکن است ساختمانها را ویران سازد.
* * *
و به این اکتفا ننمودیم بلکه شهر آنها را به کلى زیر و رو کردیم «بالاى آن را پائین و پائین را بالا قرار دادیم»! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها).
این مجازات نیز براى آنها کافى نبود، «به دنبال آن بارانى از سجّیل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیل).
ریزش این باران سنگ، ممکن است براى هدف گیرى کسانى بوده باشد که از آن صیحه وحشتناک نابود نشده و یا زیر آوار نرفته بودند، و نیز ممکن است براى محو اجساد پلید و آثار این قوم بوده است، آن چنان که پس از این باران سنگ، اگر کسى از آن دیار مى گذشت، نمى توانست به آسانى باور کند که روزى در این منطقه شهرهاى آبادى بوده است!
نازل شدن این عذابهاى سه گانه (صیحه وحشتناک ـ زیر و رو شدن ـ بارانى از سنگ) هر کدام به تنهائى کافى بود که قومى را به هلاکت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنین براى عبرت دیگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف کرد.
* * *
اینجاست که: قرآن به نتیجه گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مى گوید: «در این داستان نشانه هائى است براى افراد با هوش»! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِلْمُتَوَسِّمِینَ).
آنها که با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود، از هر علامتى جریانى را کشف مى کنند، و از هر اشاره اى حقیقتى، و از هر نکته اى، مطلب مهم و آموزنده اى را.(2)
* * *
اما تصور نکنید: آثار آنها به کلى از میان رفته، نه، «بر سر راه کاروانیان و گذر کنندگان همواره ثابت و برقرار است» (وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم).
اگر باور ندارید، برخیزید، بروید و ویرانه هاى این شهرهاى بلا دیده را که بر سر راه مسافران در طریق شام از سوى مدینه قرار دارد، بنگرید و بیندیشید. بیندیشید و عبرت گیرید. عبرت گیرید و به سوى خدا باز گردید، راه توبه را پیش گیرید، و آلودگیها را از دل و جان خود بشوئید.
* * *
باز هم به عنوان تأکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرت انگیز، اضافه مى کند: «در این داستان نشانه اى است براى افراد با ایمان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ).
چگونه ممکن است انسان ایمان داشته باشد، این سرگذشت تکان دهنده را بخواند و عبرتها نگیرد؟!
* * *
درباره معنى «سجّیل» و این که: چرا بر این قوم آلوده، بارانى از سنگ فرود آمد؟ و چرا شهر آنها زیر و رو شد؟ و چرا لحظه نزول عذاب، صبحگاهان بود؟ و چرا به خانواده لوط دستور داده شد: به پشت سر خود نگاه نکنند؟ و همچنین در زمینه تحریم همجنس گرائى در ادیان آسمانى، و فلسفه آن، و نیز اخلاق قوم لوط، در ذیل آیات سوره «هود» بحث کافى کردیم.(3)
ولى باز نکته هائى باقى مانده که ذیلاً از نظرتان مى گذرد.
* * *
نکته ها:
1 ـ منظور از «قِطْع مِنَ الْلَّیْلِ» چیست؟
«قِطْع» به معنى تاریکى شب است، مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید: گویا «قِطْع» جمع «قطعه» است، و به همین دلیل، از این تعبیر در آیه فوق، گذشتن قسمت عمده شب را فهمیده است.
ولى از گفته «راغب» در «مفردات» بر مى آید که: «قِطْع» به معنى «قطعه» و مفرد است.
اما بسیارى از مفسران این کلمه را به معنى اواخر شب و هنگام سحر گرفته اند، شاید این تفسیر، به خاطر بعضى دیگر از آیات قرآن است که، صریحاً درباره آل لوط مى گوید: نَجَّیْناهُمْ بِسَحَر: «ما آنان را سحرگاهان نجات بخشیدیم».(4)
یعنى در همان هنگام که شهوت پرستان آلوده دامان، در خواب غفلت فرو رفته بودند، و مستى شراب و غرور و شهوت در وجودشان به هم آمیخته بود، و شهر براى بیرون رفتن خاندان لوط، کاملاً آماده بود خارج شدند.
و عجب این که: شروع مجازات کوبنده آنها نیز در هنگام صبح، وقت طلوع آفتاب بود، و شاید انتخاب این وقت، به خاطر آن بوده است که: گروه مهاجم هنگامى که نابینا شدند و به خانه هاى خود بازگشتند، کمى در فکر فرو رفتند به همین جهت آن شب را به آنها مهلت داد، شاید توبه کنند و باز گردند، و در مقام جبران بر آیند.
از بعضى روایات، نیز استفاده مى شود، بعضى از آنها هنگامى که به خانه هاى خود بازگشتند، سوگند یاد کردند: ما صبحگاهان حتى یک نفر از خانواده لوط(علیه السلام) را زنده نخواهیم گذارد، اما پیش از آن که بتوانند گامى در این راه بردارند عذاب الهى آنها را درو کرد!(5)
* * *
2 ـ تفسیر جمله «وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ».
گفتیم: فرشتگان به خاندان لوط، توصیه کردند: در آخر شب، به همان نقطه اى که به شما دستور داده شده است، حرکت کنید، ولى، در آیات قرآن توضیح بیشترى درباره این نقطه، دیده نمى شود، به همین دلیل، مفسران بیانات گوناگونى دارند:
بعضى گفته اند: آنها مأمور بودند به سوى سرزمین «شام» بروند که محیط آن نسبتاً پاک بود.
بعضى دیگر گفته اند: فرشتگان قریه معینى را مشخص کردند و به آنها توصیه نمودند به آنجا بروید.
و در تفسیر «المیزان» همین قدر از این جمله استفاده مى شود که آنها یک نوع هدایت الهى و راهنماى واقعى در مسیرشان با خود داشتند و طبق آن رفتار نمودند.
* * *
3 ـ رابطه «متوسّم» و «مؤمن»
در آیات فوق دیدیم: گاهى، مى گوید: «در سرگذشت عبرت انگیز قوم لوط، نشانه هائى براى متوسمین است» و گاه، مى گوید: «براى مؤمنین است».
جمع میان این دو تعبیر، به ما مى فهماند: مؤمنان راستین، متوسّم هستند یعنى با فراست، سریع الانتقال، و کاملاً هوشیار.
در روایتى آمده از امام باقر(علیه السلام) تفسیر «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِلْمُتَوَسِّمِینَ» را سؤال کردند، فرمود: «منظور امت اسلام است» سپس اضافه کرد: قالَ رَسُولُ اللّهِ اتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤْمِنِ، فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ!: «رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: از فراست مؤمن بپرهیزید چرا که با نور خدا مى بیند»!.(6)
در روایت دیگرى مى خوانیم: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «متوسّمین، امامانند».(7)
و از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «متوسّم، پیامبر بود، و من بعد از او و سپس امامان از دودمان من».(8)
* * *
4 ـ مستى شهوت و غرور!
گر چه مستى شراب مشهور است ولى مستى هائى بدتر از مستى شراب نیز پیدا مى شود، از آن جمله، مستى مقام و مستى شهوت است، در آیات فوق خواندیم: خداوند به جان پیامبرش سوگند یاد مى کند، که این گروه در مستى خود سرگردان و حیرانند، آن چنان که روشنترین جاده نجات را نمى بینند، کار به جائى مى رسد که پیامبر بزرگى همچون لوط حاضر مى شود، دختران خود را به ازدواج آنها در آورد تا از طریق حلال و مشروع اشباع شوند و از گناه و آلودگى و ننگ رهائى یابند، اما باز هم آنها دست ردّ بر سینه او مى گذارند!
ضمناً این پیامبر بزرگ، این درس آموزنده را به ما مى دهد که: براى مبارزه با مفاسد تنها روى نفى تکیه نکنید، بلکه روى اثبات هم باید تکیه کرد، یعنى باید غرائز بشر را از طریق صحیح اشباع نمود، تا به فساد نگراید، گرچه قوم لوط افراد فاسد استثنائى بودند که این برنامه در آنها مؤثر نیفتاد، ولى معمولاً این روش، یکى از مؤثرترین روشهاست.
هنگامى که بخواهیم: با سرگرمیهاى غیر سالم مبارزه کنیم، باید در درجه اول بکوشیم و سرگرمى سالم، براى مردم فراهم سازیم، همین گونه در برنامه هاى دیگر.
جالب این که: در بعضى از روایات مى خوانیم: لوط این پیامبر پر استقامت حدود سى سال در میان این جمعیت پست و فرومایه، به تبلیغ مشغول بود اما جز خانواده اش ـ به استثناى همسرش ـ هیچ کس به او ایمان نیاورد.(9)
چه پرشکوه است این همه استقامت، آن هم در میان این چنین فرومایگان که انسان حتى از یک ساعت زندگى در میان آنها به ستوه مى آید، و چه درد آور است با چنین همسرى ساختن!
در سوره «ذاریات» آیات 35 و 36 مى خوانیم: فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْت مِنَ الْمُسْلِمِینَ: «ما تمام کسانى را که ایمان داشتند از آن سرزمین قبل از نزول بلا بیرون بردیم * اما جز یک خانواده با ایمان در آن وجود نداشت»!.
و از اینجا نیز روشن مى شود که مجازات الهى خشک و تر را هرگز با هم نمى سوزاند، حتى اگر یک نفر مؤمن راستین و وظیفه شناس باشد او را نجات مى بخشد.
* * *
1 ـ در آیات فوق لوط از این قوم بى آزرم، گاهى مى خواهد او را به «فضیحت» نکشند و گاهى به «خِزْى».
«فضیحت» در اصل لغت به معنى منکشف شدن چیزى است و سپس به معنى ظهور عیب آمده است و معادل آن در فارسى «رسوا» کردن است (گویا لوط مى خواهد به آنها بفهماند: این کار شما آبروى مرا در برابر این میهمانان مى برد و مى فهمند اهل شهر من تا چه حدّ آلوده اند).
اما «خِزْى» در اصل به معنى دور ساختن است و سپس به معنى «شرمندگى» آمده است (گوئى لوط مى خواهد بگوید: مرا در برابر این میهمانها شرمنده و از آنها دور نسازید).
2 ـ «مُتَوَسِّم» از ماده «وسم» (بر وزن رَسْم) به معنى اثر گذاردن است. و «مُتَوَسِّم» به کسى مى گویند که از کمترین اثر، پى به واقعیت هائى مى برد، و معادل آن در فارسى، هوشیار، با فراست و با ذکاوت است.
3 ـ تفسیر «نمونه»، جلد 9، صفحات 189 ـ 198.
4 ـ قمر، آیه 34.
5 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 385، حدیث 167.
6 و 7 و8 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 23، حدیث 82 و 83 و 84.
9 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 382، حدیث 165.
61فَلَمّا جاءَ آلَ لُوط الْمُرْسَلُونَ
62قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ
63قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ
64وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنّا لَصادِقُونَ
65فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْع مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ
66وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ
67وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ
68قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلاتَفْضَحُونِ
69وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ لاتُخْزُونِ
70قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ
71قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ
72لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ
73فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ
74فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیل
75إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِلْمُتَوَسِّمِینَ
76وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم
77إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ
ترجمه:
61 ـ هنگامى که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند.
62 ـ (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسى هستید»!
63 ـ گفتند: «ما همان چیزى را براى تو آورده ایم که آنها [= کافران] در آن تردید داشتند.
64 ـ ما واقعیت مسلّمى را براى تو آورده ایم; و راست مى گوئیم.
65 ـ پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اینجا ببر; و خودت به دنبال آنها حرکت کن; و کسى از شما به پشت سر خویش ننگرد; و به همانجا که مأمور هستید بروید».
66 ـ و ما به لوط این موضوع را وحى فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد.
67 ـ اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند، و به طرف خانه لوط) آمدند در حالى که شادمان بودند.
68 ـ (لوط) گفت: «اینها میهمانان منند; آبروى مرا نریزید!
69 ـ و از خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید»!
70 ـ گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهى نکردیم (و نگفتیم کسى را به میهمانى نپذیر)؟!.
71 ـ گفت: «دختران من حاضرند، اگر مى خواهید کار صحیحى انجام دهید (با آنها ازدواج کنید)!.
72 ـ به جان تو سوگند اینها در مستى خود سرگردانند!
73 ـ سرانجام، صیحه (مرگبار) هنگام طلوع آفتاب آنها را فرا گرفت!
74 ـ سپس (شهر آنها را زیر و رو کردیم;) بالاى آن را پائین قرار دادیم; و بارانى از سنگ بر آنها فرو ریختیم!
75 ـ در این (سرگذشت عبرت انگیز)، نشانه هائى است براى هوشیاران.
76 ـ و ویرانه هاى سرزمین آنها، بر سر راه (کاروان ها) است.
77 ـ در این، نشانه اى است براى مؤمنان!
تفسیر:
سرنوشت گنهکاران قوم لوط
در آیات گذشته، داستان ملاقات فرشتگان مأمور عذاب «قوم لوط» را با «ابراهیم»(علیه السلام) خواندیم، و در این آیات، داستان خارج شدن آنها از نزد «ابراهیم» و آمدن به ملاقات «لوط» را مى خوانیم.
نخست، مى گوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمّا جاءَ آلَ لُوط الْمُرْسَلُونَ).
* * *
لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته اید» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
مفسران مى گویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که: آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، او که مى دانست محیطش تا چه حدّ آلوده گناهِ انحراف جنسى است، فکر مى کرد: مبادا ورود این میهمانان مایه دردسر براى او گردد، از یکسو، میهمان است، محترم و قدومش مبارک، و از سوى دیگر، محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات!.
لذا در آیات سوره «هود» که همین داستان به مناسبت دیگرى در آن آمده است، تعبیر به «سِیْىءَ بِهِمْ» مى کند، یعنى این موضوع بر لوط پیامبر(علیه السلام) بزرگ خدا، سخت ناگوار آمد، و از آمدنشان ناراحت شد، سپس گفت: امروز روز سختى در پیش دارم!.
* * *
ولى، فرشتگان زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند: ما چیزى را براى تو آورده ایم که آنها در آن تردید داشتند» (قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ).
یعنى مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کراراً به آنها گوشزد کرده اى، ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند.
* * *
آن گاه براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیر قابل تردیدى را براى تو آورده ایم» یعنى عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بى ایمان منحرف (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).
باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند: «ما مسلماً راست مى گوئیم» (وَ إِنّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه، تمام پلها را پشت سر خود خراب کرده اند و جائى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابداً شایستگى این امر را ندارند.
* * *
.........................
تفسیر نمونه