شرح آیات 24 لغایت 29 سوره مبارکه نحل
24وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِینَ
25لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْبِغَیْرِ عِلْم أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ
26قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُالسَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لایَشْعُرُونَ
27ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَفِیهِمْ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ
28الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُمِنْ سُوء بَلى إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
29فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ
ترجمه:
24 ـ و هنگامى که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است»؟ مى گویند: «اینها همان افسانه هاى دروغین پیشینیان است».
25 ـ آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند; و هم سهمى از گناهان کسانى که به خاطر جهل، گمراهشان مى سازند، بدانید آنها بار سنگین بدى بر دوش مى کشند!
26 ـ کسانى که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه ها داشتند; ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى) آنها رفت; و آن را از اساس ویران کرد; و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت; و عذاب (الهى) از آنجایى که نمى دانستند به سراغشان آمد.
27 ـ سپس روز قیامت خدا آنها را رسوا مى سازد; و مى گوید: «شریکانى که شما براى من ساختید، و به خاطر آنها با دیگران دشمنى مى کردید، کجا هستند»؟! (در این هنگام،) کسانى که به آنها علم داده شده مى گویند: «رسوائى و بدبختى، امروز بر کافران است»!
28 ـ همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مى گیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم مى شوند (و به دروغ مى گویند:) ما کار بدى انجام نمى دادیم! آرى، خداوند به آنچه انجام مى دادید عالم است.
29 ـ (به آنها گفته مى شود:) اکنون از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود! چه جاى بدى است جایگاه مستکبران!
شأن نزول
در تفسیر «مجمع البیان» مى خوانیم: بر طبق بعضى از روایات آیه نخست درباره «مقتسمین» (تبعیض گران) که قبلاً درباره آنها بحث شد نازل گردیده است، آنها 16 نفر بودند که به چهار گروه تقسیم شدند، و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در یکى از جاده هاى «مکّه» در ایام حج ایستادند تا پیش از آن که مردم وارد شوند، ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبین سازند، و بگویند: محمّد(صلى الله علیه وآله) دین و آئین تازه اى نیاورده بلکه همان افسانه هاى دروغین پیشینیان است.
تفسیر:
آنها که بار گناه دیگران را بر دوش مى کشند
در آیات گذشته، سخن از مستکبران بود که هرگز در برابر حق تسلیم نمى شدند، بلکه کوشش داشتند به نحوى از زیر بار آن شانه خالى کنند.
و در این آیات، منطق همیشگى این گروه بى ایمان منعکس شده است، مى گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ در پاسخ مى گویند: اینها وحى الهى نیست، همان افسانه هاى دروغین پیشینیان است» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الأَوَّلِینَ).
و با این تعبیر موذیانه دو مطلب را بیان مى داشتند، نخست این که: سطح فکر ما از این مسائل بسیار برتر است، اینها افسانه اى بیش نیست که براى سرگرمى عوام الناس ساخته شده، و از این گذشته، تازگى ندارد زیرا اولین بار نیست که انسانى چنین سخنانى را اظهار مى دارد، حتى «محمّد» از خود ابتکارى به خرج نداده همان اسطوره هاى گذشتگان را تکرار مى کند.
«اساطیر» جمع «اسطوره»(1) به حکایات و داستانهاى خرافى و دروغین گفته مى شود، و این کلمه 9 بار در قرآن از زبان کفار بى ایمان، در برابر انبیاء نقل شده است که غالباً براى توجیه مخالفت خود با دعوت رهبران الهى به این بهانه متوسل مى شدند، و عجب این که: همیشه کلمه «اساطیر» را با «اولین» توصیف مى کردند، تا ثابت کنند اینها تازگى ندارد، و حتى گاه مى گفتند: «اینها مهم نیست ما هم اگر بخواهیم مى توانیم مانند آن را بیاوریم».(2)
جالب این که: مستکبران امروز نیز، غالباً موذیانه براى فرار از حق و همچنین براى گمراه ساختن دیگران متوسل مى شوند، حتى در کتب جامعه شناسى شکل به اصطلاح علمى به آن داده اند، و مذهب را زائیده جهل بشر و تفسیرهاى مذهبى را اسطوره ها مى نامند!.
اما اگر درست به اعماق فکر آنها نفوذ کنیم مى بینیم، مسأله چیز دیگر است، آنها با مذاهب خرافى و ساختگى، هرگز جنگ و ستیز ندارند، بلکه خود عامل پیدایش یا نشر آنند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستین است که افکار انسانها را بیدار مى کند، و زنجیرهاى استعمار را در هم مى شکند و سد راه مستکبران و استعمارگران است.
آنها مى بینند، قبول تعلیمات مذهبى که اصول عدل و انصاف را پیشنهاد مى کند و با تبعیض و ستمگرى و هر گونه خودکامگى مى جنگد با نقشه هاى آنها مخالف است.
آنها مى بینند، پذیرش دستورات اخلاقى مذهب با هوسهاى سرکش و آزادیهائى که مورد نظر آنها است سازگار نیست، مجموع این جهات سبب مى شود: این سدّ و مانع را از سر راه خود بردارند، و حتماً باید پاسخى براى مردم درست کنند، چه پاسخى از این بهتر که، آنها را به نام اسطوره و افسانه دروغین معرفى کنند.
آنچه متأسفانه آنها را در این برچسب زدن به مذهب، تا حدّى موفق مى کند خرافاتى است که گاهى افراد نادان و بى اطلاع ساخته و پرداخته و به نام مذهب قالب مى زنند.
بر همه طرفداران مذهب راستین لازم است شدیدا با این گونه خرافات به مبارزه برخیزند، و دشمنان را خلع سلاح کنند، این حقیقت را همه جا بنویسند و بگویند که این گونه خرافات، هیچگونه ارتباطى به مذاهب راستین ندارد و دشمن نباید آن را دستاویز قرار دهد.
تعلیمات پیامبران هم در زمینه اصول عقائد مذهبى، و هم در زمینه مسائل عملى آن چنان با عقل و منطق هماهنگ است که جائى براى این گونه تهمتها وجود ندارد.
* * *
آیه بعد نتیجه اعمال این کوردلان را چنین بیان مى کند: «اینها باید روز رستاخیز هم بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش بکشند، و هم سهمى از گناهان کسانى را که به خاطر جهل گمراه کرده اند»! (لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْم).
«بدانید آنها بدترین وزر و مسئولیت را بر دوش مى کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).
چرا که، گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى شود، چقدر دشوار است: انسان، هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم بار گناهان هزاران نفر دیگر را.
و هر گاه سخنان گمراه کننده آنها باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نیز بر دوششان سنگینى مى کند!
جمله «لِیَحْمِلُوا» (باید این بار را بر دوش کشند) به صورت امر است، مفهومش بیان نتیجه و عاقبت کار است، درست همانند این که: به کسى مى گوئیم اکنون که این عمل خلاف را انجام دادى باید نتیجه آن را تحمل کنى و تلخى آن را بچشى (بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که «لام» لِیَحْمِلُوا لام عاقبت باشد).
«أَوْزار» جمع «وِزر» به معنى بار سنگین و نیز به معنى گناه آمده است و این که به وزیر، «وزیر» گفته مى شود، براى این است که: مسئولیت سنگینى به دوش مى کشد.
* * *
در اینجا این سؤال پیش مى آید که: چگونه قرآن گفته است: «قسمتى از بار گناهان کسانى را که گمراه کرده اند، بر دوش دارند» و نگفته همه بار گناهان آنها را، با این که: در روایات مى خوانیم: اگر کسى سنت بدى بگذارد تمام گناهان کسانى که به آن عمل کرده اند را بر دوش مى کشد.
بعضى از مفسران، در پاسخ این سؤال گفته اند که: «پیروان گمراه» دو نوع گناه دارند، گناهانى را که به عنوان پیروى از رهبرانشان مرتکب مى شوند، و گناهانى را که مستقلاً دارند، آنچه بر دوش رهبران سنگینى مى کند نوع اول است.
و بعضى «مِنْ» را در آیه فوق، براى تبعیض نگرفته اند بلکه براى بیان این که: گناهان پیروان بر دوش رهبران است، دانسته اند.
ولى تفسیر دیگرى به نظر مى رسد که: از همه اینها دلچسب تر است، و آن این که: پیروان گمراه، دو حالت دارند، گاهى آگاهانه به دنبال این رهبران منحرف مى افتند، که نظیرش را در طول تاریخ فراوان دیده ایم، در این صورت، عامل گناه هم دستور رهبران است، و هم تصمیم خودشان، و در اینجا است که یک سهم از مسئولیت گناهانشان بر دوش رهبران است (بى آن که چیزى از گناهان آنها کاسته شود).
اما گاه مى شود: پیروان بدون این که: مایل باشند اغفال مى شوند و تحت تأثیر وسوسه هاى رهبران گمراه قرار مى گیرند که نمونه آن در میان مردم عوام در بسیارى از جوامع دیده مى شود، ـ آنها حتى ممکن است با قصد «تَقَرُّبِ اِلَى اللّه» به دنبال چنین برنامه هائى حرکت کنند، ـ در این صورت، همه بار گناهانشان بر دوش پیشوایان گمراه است، و خودشان اگر در تحقیق کوتاهى نکرده باشند مسئولیتى ندارند.
ولى دسته اول که با علم و آگاهى تبعیت کرده اند، مسلماً سر سوزنى از گناهشان کم نمى شود، در عین این که پیشوایانشان سهمى از مسئولیت را بر دوش مى کشند.
ذکر این نکته نیز لازم است: تعبیر «بِغَیْرِ عِلْم» دلیل بر آن نیست که: پیروان این گمراهان هیچگونه آگاهى از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور کلى اغفال شده بودند تا هیچگونه مسئولیتى شخصاً نداشته باشند، بلکه این تعبیر همانند آنست که مى گوئیم: افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران مى افتند، اما افراد دانا بسیار دیر!.
لذا قرآن در آیات دیگر این پیروان را تبرئه نکرده، و سهمى از مسئولیت را نیز براى آنان قائل شده است، چنانکه در آیات 47 و 48 سوره «مؤمن» مى خوانیم: وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا کُنّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّا نَصِیباً مِنَ النّارِ * قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ: «گمراه کنندگان و گمراه شوندگان در دوزخ با هم بحث و جدل مى کنند، پیروان نادان و ضعیف به مستکبرین مى گویند ما پیرو شما بودیم، آیا سهمى از آتش را به جاى ما مى پذیرید؟! *آنها پاسخ مى دهند ما همگى در دوزخیم خداوند حکم (عادلانه اى) بین بندگانش کرده است»!
* * *
آیه بعد، به بیان این نکته مى پردازد: این اولین بار نیست که مستکبران به رهبران الهى تهمت مى زنند، و وحى آسمانى را اساطیر اولین مى شمارند، بلکه «آنهائى که قبل از اینها بودند نیز از این گونه توطئه ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ویران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و عذاب و مجازات الهى از آنجا که باور نمى کردند و نمى دانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لایَشْعُرُونَ).
گر چه بعضى از مفسران آیه فوق را به جریان کار «نمرود» و ساختمانى که به پندارش براى صعود به آسمان و مبارزه با خداى آسمان!! ساخته بود تفسیر کرده اند.
و بعضى دیگر، به جریان «بخت النصر»، ولى مسلّم است که مفهوم آیه عام است، و توطئه هاى همه مستکبران و رهبران گمراه را در بر مى گیرد.
جالب این که: قرآن مى گوید: خداوند براى بر هم زدن توطئه هاى این مستکبران، اقدام روبنائى نمى کند، بلکه به سراغ ریشه و زیربناى کار آنها رفته، تشکیلاتشان را از اساس به هم مى ریزد، و سقفها را بر سرشان فرود مى آورد.
آرى، چنین است: مجازات الهى درباره این گونه افراد.
مسلماً ریشه کن کردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممکن است، اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد، که بر اثر زلزله ها و صاعقه ها در هم کوبیده شد و بر سر آنان فرود آمد.
و ممکن است، کنایه از سازمان و تشکیلات آنها باشد که به فرمان خدا از ریشه بر کنده شد، و نابود گشت، ضمناً مانعى ندارد که آیه اشاره به هر دو معنى باشد.
این نکته نیز، قابل ملاحظه است که: قرآن بعد از ذکر کلمه «سقف» تعبیر به «مِنْ فَوْقِهِم» مى کند، با این که: مسلماً سقف همیشه در طرف بالا است، این ممکن است به خاطر تأکید باشد و هم به خاطر بیان این نکته که گاهى ممکن است سقف فرود آید، ولى صاحب خانه در آنجا نباشد اما در مورد این تبهکاران سقف فرود آمد، و آنها زیر آن بودند و نابود شدند.
تاریخ امروز و گذشته چقدر زنده و روشن، صحنه هاى این مجازات الهى را نشان مى دهد، زورمندان و جبارانى بوده اند که: دستگاه خویش را آن چنان مستحکم مى پنداشتند که، نه براى خود بلکه، براى آینده فرزندانشان در آن دستگاه نقشه مى کشیدند، و طرح مى ریختند و ظاهراً تمام مقدمات براى حفظ قدرت و ثبات نظامشان را فراهم ساخته بودند، ولى ناگهان، از همانجا که آنها هیچ فکرش را نمى کردند عذاب الهى به سراغشان آمد، و سقف بارگاهشان را بر سرشان فرو ریخت، آن چنان نابود، یا پراکنده شدند، که گوئى هرگز بر صفحه زمین نبودند!
* * *
آنچه گفته شد عذاب دنیاى آنها است، ولى مجازات آنها به همین جا پایان نمى گیرد، بلکه «بعد از این در روز رستاخیز خدا آنها را رسوا مى سازد» (ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ).
و آنها را مورد سؤال قرار داده «مى گوید: کجا هستند آن شریکانى که شما براى من ساخته بودید، و به آنها عشق مىورزیدید، و به خاطر آنها با دیگران به مجادله و حتى دشمنى برمى خاستید»؟! (وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ).(3)
در اینجا آنها پاسخى براى این سؤال مسلماً ندارند ولى «عالمان در آنجا زبان به سخن مى گشایند و مى گویند: شرمندگى و رسوائى و همچنین بدبختى امروز براى کافران است» (قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ).
بدینگونه روشن مى شود که: سخن گویان در قیامت، عالمان و دانشمندانند چرا که در آن محضر بزرگ، باید سخنى گفت که، خلافى در آن نباشد و این از کسى جز عالمان با ایمان ساخته نیست.
و اگر مى بینیم در بعضى از روایات اهلبیت(علیهم السلام) تفسیر به امامان معصوم شده است، به خاطر آن است که: آنها مصداق اتم و اکمل عالمان باایمانند.(4)
ذکر این نکته، نیز لازم است که، منظور، از این سؤال و جواب که میان مشرکان و عالمان رد و بدل مى شود، کشف مطلب پنهان و مکتومى نمى باشد، بلکه این خود یک نوع مجازات و کیفر روانى است، ـ به خصوص این که مؤمنان آگاه در این جهان همواره مورد ملامت و سرزنش این مشرکان مغرور بودند، ـ و در آنجا باید این مغروران، کیفر خود را از همین راه ببینند، و مورد ملامت و شماتت واقع شوند در جائى که هیچ راه انکار و نجات براى آنها نیست.
* * *
آیه بعد توصیفى از کافرانى مى کند که آیه قبل، با نام آنها پایان یافته بود با تعبیرى که درس تکان دهنده اى براى بیدار کردن غافلان و بى خبران است مى گوید: «آنها کسانى هستند که فرشتگان مرگ روح آنها را مى گیرند، در حالى که به خود ظلم کرده بودند» (الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ).
زیرا انسان، هر ظلم و ستمى کند در درجه اول، به خودش باز مى گردد و خانه خویشتن را قبل از خانه دیگران ویران مى سازد; چرا که گام اول ظلم، گام اول ویرانگرى ملکات درونى و صفات برجسته خود انسان است.
و از این گذشته، بنیاد ظلم در هر جامعه اى بر قرار شود، با توجه به پیوندهاى اجتماعى، سرانجام دور مى زند و به خانه ظالم بر مى گردد.
اما آنها هنگامى که خود را در آستانه مرگ مى بینند و پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مى رود «فوراً تسلیم مى شوند، و مى گویند ما کار بدى انجام نمى دادیم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوء).
چرا آنها انجام هر گونه کار بد را انکار مى کنند؟ آیا دروغ مى گویند، به خاطر این که: دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و یا مى خواهند بگویند ما مى دانیم این اعمال را انجام داده ایم ولى اشتباه کرده ایم و سوء نیت نداشته ایم؟ ممکن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مى شود: شما دروغ مى گوئید، اعمال زشت فراوانى انجام دادید «آرى خداوند از اعمال و همچنین از نیتهاى شما با خبر است» (بَلى إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراین جاى انکار کردن و حاشا نمودن نیست!
* * *
«اکنون که چنین است از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).
«چه جاى بدى است جایگاه متکبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).
* * *
نکته ها:
1 ـ سنت حسنه و سیئه
براى انجام یک عمل قطعا مقدمات زیادى لازم است، و در این میان، نقش رهبران و ارشاد کنندگان و یا وسوسه گران، نقش مهمى است.
همچنین نقش سنتهاى خوب یا زشت و ننگین، که زمینه فکرى و اجتماعى را براى این گونه اعمال فراهم مى کند نمى توان از نظر دور داشت، بلکه، گاه مى شود که نقش رهبران، و یا سنت گذاران بر همه عوامل دیگر پیشى مى گیرد.
از این رو، هیچ دلیلى ندارد که، آنها شریک جرم و یا شریک در نیکى ها نباشند.
روى همین منطق در آیات قرآن و روایات اسلامى به مسأله «دلالت بر نیکى و بدى» و یا «سنت گذاردن، اعم از نیک و بد» تکیه فراوان شده است.
در آیات فوق خواندیم: مستکبران گمراه و اغواگر، هم بار گناهان خویش را بر دوش مى کشند و هم سهمى از بار گناهان پیروانشان را (بى آن که از مسئولیت پیروان کاسته شود).
این موضوع تا آنجا مورد اهمیت است، که به گفته پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله): الدّالُ عَلَى الْخَیرِ کَفاعِلِهِ: «آن کس که دعوت به نیکى مى کند همانند فاعل آنست».(5)
در حدیثى که در ذیل آیات فوق، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، مى خوانیم: أَیُّمَا دَاع دَعَا إِلَى الْهُدَى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثْلُ أُجُورِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ وَ أَیُّمَا دَاع دَعَا إِلَى ضَلَالَة فَاتُّبِعَ فَإِنَّ عَلَیْهِ مِثْلَ أَوْزَارِ مَنِ اتَّبَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْءٌ !:
«هر کسى دعوت به هدایت کند و از او پیروى کنند، پاداشى همچون پاداش پیروانش خواهد داشت، بى آن که از پاداش آنها چیزى کاسته شود. و هر کس دعوت به ضلالت کند، و از او پیروى کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بى آن که از کیفر آنها کاسته شود».(6)
و از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده: مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ عَدْل فَاتُّبِعَ کَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ وَ مَنِ اسْتَنَّ سُنَّةَ جَوْر فَاتُّبِعَ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْءٌ:
«کسى که سنت عدلى ایجاد کند و از آن پیروى شود همانند پاداش کسانى را که به آن عمل مى کنند خواهد داشت، بى آن که از پاداش آنها کم شود و کسى که سنت ظلمى بگذارد و از آن پیروى شود همانند گناه کسانى که به آن عمل مى کنند خواهد داشت، بى آن که چیزى از گناهان آنها کاسته شود».(7)
به همین مضمون روایات متعدد دیگرى از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نقل شده که شیخ «حرّ عاملى»(رحمه الله) در جلد یازدهم «وسائل»، کتاب «الامر بالمعروف و النهى عن المنکر» باب شانزدهم، آنها را جمع آورى کرده است.
در «صحیح مسلم» نیز حدیثى به مضمون زیر آمده است:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) در میان یاران نشسته بود، جمعى پا برهنه و فاقد لباس خدمتش رسیدند، در حالى که شمشیرها را بر کمر بسته بودند (و آماده جهاد بودند) از مشاهده فقر آنها، چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله) دگرگون شد، به خانه رفت و سپس برگشت و به بلال دستور داد مردم را دعوت به اجتماع و نماز کند، بعد از برگزارى نماز پیامبر خطبه اى خواند فرمود: اى مردم از خدا بترسید همان خدائى که شما را همگى از یک نفس آفرید، و بدانید خدا مراقب شما است، مردم! تقوا پیشه کنید و به فکر فرداى قیامت باشید.
هر کدام بتوانید از دینار، درهم، لباس، گندم، خرما، حتى بخشى از یک دانه خرما به نیازمندان کمک کنید.
در این هنگام مردى از «انصار»، کیسه پولى آورد که در دستش جاى نمى گرفت این امر سبب تشویق مردم شد، و پشت سر هم کمکهاى مختلف فراهم کردند به حدّى که دو کوپه از مواد غذائى و لباس جمع شد، آثار سرور در چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمایان گشت در این هنگام فرمود: «مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها بَعْدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَ مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّةً سَیِّئَةً کانَ عَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَىْءٌ».(8)
معنى این بخش از حدیث همانند احادیث سابق است.
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: این احادیث و مانند آن از آیات قرآن، با آیه 164 «انعام»: وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى: «کسى گناه دیگرى را بر دوش نمى کشد»، چگونه سازگار است؟
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته کاملاً روشن است، و آن این که اینها مسئول گناهان دیگرى نیستند بلکه مسئول گناهان خویشند، زیرا در تحقق گناه دیگران شرکت داشتند و از یک نظر گناه خودشان محسوب مى شود.
* * *
2 ـ تسلیم بیهوده!
کمتر کسى پیدا مى شود که: حقیقت را در مرحله شهود ببیند و باز هم آن را انکار کند، به همین دلیل، گنهکاران و ستمگران، هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند، و پرده هاى غفلت و غرور کنار مى رود، و چشم برزخى پیدا مى کنند اظهار ایمان مى کنند، همان گونه که در آیات فوق خواندیم: «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ».
منتها در این هنگام، سخنان مختلفى دارند، بعضى، اعمال زشت خود را حاشا مى کنند، و مى گویند: ما عمل بدى انجام ندادیم (همان گونه که در آیات فوق آمده) یعنى آن قدر دروغ گفته اند که، دروغ جزء خمیره وجودشان شده و با این که: مى دانند جاى دروغ نیست باز هم دروغ مى گویند!، حتى از بعضى آیات قرآن استفاده مى شود: در رستاخیز نیز جمعى دروغ مى گویند: قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ: «مشرکان مى گویند: سوگند به پروردگار که ما مشرک نبودیم»!.(9)
بعضى دیگر اظهار ندامت مى کنند و تقاضاى بازگشت به دنیا.(10)
بعضى دیگر تنها ابراز ایمان مى کنند مانند فرعون.(11)
ولى به هر حال، هیچ یک از این سخنان پذیرفته نخواهد شد، چرا که وقت آن گذشته است و این گونه ابراز ایمان، جنبه اضطرارى دارد و کراراً گفته ایم که ایمان اضطرارى بى اثر است.
* * *
1 ـ بعضى آن را جمعِ جمع، دانسته اند، به این ترتیب که «اساطیر» را جمع «اسطار» و «اسطار» را جمع «سطر» دانسته اند و بعضى معتقدند: «اساطیر» از جمع هائى است که مفرد از جنس خود ندارد ولى مشهور همان است که در متن تفسیر آوردیم.
2 ـ انفال، آیه 31.
3 ـ «تُشاقُّونَ» از ماده «شقاق» به معنى مخالفت و دشمنى است و اصل آن از ماده «شَقّ» به معنى نصف کردن (و شکاف ایجاد نمودن) آمده است.
4 ـ به تفسیر «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 50، حدیث 71، مراجعه فرمائید.
5 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 11، صفحه 436 (جلد 16، صفحه 123 آل البیت).
6 ـ «مجمع البیان»، جلد 6، صفحه 359، ذیل آیه مورد بحث.
7 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 11، صفحه 437 (جلد 16، صفحه 174 آل البیت).
8 ـ «صحیح مسلم»، جلد 2، صفحه 704، بابُ الحَثِّ عَلَى الصَّدَقَةِ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَة.
9 ـ انعام، آیه 23.
10 ـ سجده، آیه 12.
11 ـ یونس، آیه 90.
..............................
تفسیر نمونه