• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

اصالت نفس انسان،آیت الله جوادی

دریافت فایل صوتی

حجم: 5 MB

زمان: 23:42 دقیقه

بیشتر...

تجزیه گران و التقاطى ها!

شرح آیات 85 لغایت 91 سوره مبارکه الحجر

85وَ ما خَلَقْنَا

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه زمر، استاد دکتر محمدعلی

شرح خطبه 97 نهج البلاغه

    شرح خطبه 97 نهج البلاغه - استاد دکتر
بیشتر...

تفسير اجتماعى

 

تفسير اجتماعى گرايشى در تفسير[1] دوره معاصر و از

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
23471
28776
138892603
امروز یکشنبه, 12 آذر 1402
اوقات شرعی

دروغ رسوا!

شرح آیات 101 لغایت 105 سوره مبارکه نحل

101وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَة وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَمُفْتَر بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ

102قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىًوَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ

103وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَإِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ

104إِنَّ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ لایَهْدِیهِمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

105إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أُولئِکَهُمُ الْکاذِبُونَ

ترجمه:

101 ـ و هنگامى که آیه اى را به آیه دیگر مبدّل کنیم =] حکمى را نسخ نمائیم[ ـ و خدا بهتر مى داند چه حکمى را نازل کند ـ آنها مى گویند: «تو افترا مى بندى»! اما بیشترشان (حقیقت را) نمى دانند.

102 ـ بگو: «روح القدس آن را از جانب پروردگارت به حق نازل کرده، تا افراد با ایمان را ثابت قدم گرداند; و هدایت و بشارتى باشد براى عموم مسلمانان».

103 ـ ما مى دانیم که آنها مى گویند: «این آیات را انسانى به او تعلیم مى دهد»، در حالى که زبان کسى که اینها را به او نسبت مى دهند عجمى است; ولى این (قرآن)، زبان عربى آشکار است.

104 ـ به یقین، کسانى که به آیات الهى ایمان نمى آورند، خدا آنها را هدایت نمى کند; و براى آنان عذاب دردناکى است.

105 ـ تنها کسانى دروغ مى بندند که به آیات خدا ایمان ندارند; (آرى) دروغگویان واقعى آنها هستند.

شأن نزول:

«ابن عباس» مى گوید: مشرکان بهانه جو، هنگامى که آیه اى نازل مى شد و دستور سختى در آن بود و سپس آیه دیگرى مى آمد و دستور سهلترى در آن بود، مى گفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مى کند و دست مى اندازد، امروز دستور به چیزى مى دهد، و فردا از همان نهى مى کند، اینها نشان مى دهد که محمّد همه را از پیش خود مى گوید نه از ناحیه خدا.

در این هنگام آیه نخست نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

دروغ رسوا!

در آیات گذشته سخن از قرآن و طرز بهره گیرى از آن در میان بود، آیات مورد بحث، گوشه هاى دیگرى از مسائل مربوط به قرآن مخصوصاً ایرادهائى را که مشرکان به این آیات الهى مى گرفتند بیان مى کند.

نخست مى گوید:

«هنگامى که آیه اى را به آیه دیگرى تبدیل کنیم ـ و این تغییر و تبدیل حکمتى دارد که خدا بهتر مى داند حکمتش چیست و چگونه باید نازل کند ـ آنها مى گویند به خدا دروغ مى بندى! اما اکثر آنها حقیقت امر را نمى دانند» (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَة وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَر بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ).

حقیقت این است: مشرکان درک نمى کنند، وظیفه قرآن چیست؟ و چه رسالتى بر عهده دارد؟ آنها نمى دانند که، قرآن در پى ساختن یک جامعه انسانى است، جامعه اى پیشرو، آباد و آزاد، با معنویت عالى، آرى، «أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ».

با این حال، بدیهى است، این نسخه الهى که براى نجات جان این بیماران نوشته شده است گاهى نیاز به تبدیل و تعویض دارد، امروز باید، نسخه اى داده شود، فردا باید تکامل یابد، و سرانجام نسخه نهائى صادر گردد.

آرى 7 آنها از این حقایق بى خبرند، و از شرائط نزول قرآن، بى اطلاع، و گرنه مى دانستند «نَسْخ» پاره اى از دستورات و آیات قرآن، یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتى است که بدون آن، هدف نهائى و نیل به تکامل تأمین نمى شود، به همین دلیل آنها چنین مى پنداشتند که: این امر، دلیل بر تناقض گوئى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا افترا بستن به خدا است.

در حالى که، مسأله نسخ براى جامعه اى که در حال انتقال از یک مرحله بسیار منحط، به مراحل عالى است، امرى است اجتناب ناپذیر، چه این که: بسیار مى شود انتقال دفعى غیر ممکن است، و باید مرحله، به مرحله، صورت گیرد.

آیا یک بیمارى مزمن را مى توان در یک روز معالجه کرد؟ یا یک معتاد به مواد مخدر را ـ که سالها است به آن آلوده شده است ـ در یک روز درمان نمود؟.

آیا جز این است که: باید در این میان، مراحل انتقالى وجود داشته باشد؟

و آیا نسخ، چیزى جز برنامه هاى موقت در دورانهاى انتقالى است؟!(1)

* * *

آیه بعد، همین مسأله را تعقیب و تأکید کرده، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: «بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل کرده است» (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ).

«روح القدس» یا روح مقدس همان پیک وحى الهى، جبرئیل امین است، او است که به فرمان خدا آیات را ـ اعم از ناسخ و منسوخ ـ بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل مى کند، آیاتى که همه حق است همه یک واقعیت را تعقیب مى کند و آن واقعیت، چیزى جز تربیت انسانها نیست، تربیتى که وصول به آن، گاهى احکام ناسخ و منسوخ را ایجاب مى کند.

به همین دلیل، به دنبال آن مى فرماید: «هدف این است که افراد با ایمان را در مسیر خود ثابت قدمتر گرداند، و هدایت و بشارتى براى عموم مسلمین است» (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ).

به گفته مفسر عالیقدر، نویسنده تفسیر «المیزان» آیه فوق مى گوید: هدف آنست که مؤمنان در خط خود تثبیت شوند، اما درباره مسلمین مى گوید : هدف هدایت و بشارت است، این به خاطر تفاوتى است که میان «مؤمن» و «مسلم» وجود دارد چرا که ایمان در قلب است و اسلام در ظاهر عمل.

و به هر حال، براى محکم کردن نیروى ایمان، و پیمودن راه هدایت و بشارت، گاهى چاره اى جز برنامه هاى کوتاه مدت و موقت، که بعداً جاى خود را به برنامه نهائى و ثابت مى دهد، نیست، و این است: رمز وجود ناسخ و منسوخ در آیات الهى.

* * *

این بود پاسخ یکى از بهانه جوئیهاى مشرکان در زمینه آیات قرآن، پس از آن به بهانه دیگر، و یا صحیحتر، افتراى مخالفین به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) اشاره نموده چنین مى گوید: «ما مى دانیم آنها مى گویند: این آیات را بشرى به او تعلیم مى دهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).

در این که: نظر مشرکان در این گفتار به چه کسى بوده؟ مفسران گفتگوهاى مختلفى دارند: از «ابن عباس» نقل شده: مردى به نام «بلعام» در مکّه بود، شغلش شمشیرسازى و اصلاً نصرانى و اهل «روم» بود.

بعضى او را یک غلام رومى متعلق به طایفه «بنى حضرم» به نام «یعیش» یا «عائش» دانسته اند که اسلام آورد و از یاران پیامبر شد.

بعضى دیگر، این سخن را اشاره به دو غلام نصرانى به نام «یسار» و «جبر» دانسته اند که داراى کتابى به زبان خودشان بودند و گهگاه آن را با صداى بلند مى خواندند.

این احتمال را نیز بعضى داده اند که: منظور «سلمان فارسى» باشد، در حالى که مى دانیم «سلمان» در «مدینه» به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و اسلام را پذیرا شد، و این گونه تهمتهاى مشرکان، مخصوصاً با توجه به سوره «نحل» که قسمت مهمى از آن مکّى است، مربوط به دوران «مکّه» بوده است.

به هر حال، قرآن با یک پاسخ دندانشکن خط بطلان بر این ادعاهاى بى پایه مى کشد و مى گوید: اینها توجه ندارند، «زبان کسى که قرآن را به او نسبت مى دهند، عجمى است، در حالى که این قرآن به زبان عربى فصیح و آشکار نازل شده است» (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).(2)-(3)

اگر منظورشان، از این تهمت و افترا این است که: معلم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در تعلیم الفاظ قرآن یک انسان بوده است بیگانه از زبان عرب که این نهایت رسؤائى است، چنین انسانى چگونه مى تواند، عباراتى این چنین فصیح و بلیغ بیاورد که صاحبان اصلى لغت، همگى در برابر آن عاجز بمانند، و حتى توانائى مقابله با یک سوره آن را نداشته باشند؟!.

و اگر منظورشان این است که: محتواى قرآن را از یک معلم عجمى گرفته است، باز این سؤال پیش مى آید که: ریختن آن محتوا در قالب چنین الفاظ و عبارات اعجاز آمیزى که همه فصحاى جهان عرب در برابر آن زانو زدند، به وسیله چه کسى انجام شده است؟

آیا به وسیله یک فرد بیگانه از زبان عرب و یا به وسیله کسى که قدرتش ما فوق قدرت همه انسانها است یعنى «اللّه»؟!.

از این گذشته، محتواى این قرآن از نظر منطق نیرومند فلسفى در زمینه عقائد، و تعلیمات اخلاقى در زمینه پرورش روحیات انسان، و قوانین جامع الاطراف اجتماعى در زمینه نیازهاى مختلف، آن چنان است که مافوق افکار بشر است، و نشان مى دهد: افتراگویان نیز گفتار خود را باور نداشتند، تنها براى شیطنت و وسوسه در دلهاى ساده اندیشان، چنین سخنانى مى گفتند.

واقع این است که: مشرکان عرب، کسى را در میان خود نمى یافتند که بتوانند قرآن را به او نسبت دهند، لذا دست و پا کردند بلکه بتوانند شخص ناشناسى را که زندگانیش براى مردم آن سامان گنگ و مبهم است، پیدا کنند، و این مطالب را به او نسبت دهند شاید بتوانند، چند روزى ساده دلان را اغفال کنند.

از همه اینها گذشته، تاریخ زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز نشان نمى دهد که: او با چنین اشخاصى تماس مداومى داشته باشد در حالى که اگر واقعاً آنها مبتکر اصلى بودند، باید چنین تماسى برقرار باشد.

اما از آنجا که از قدیم گفته اند: الغَرِیْقُ یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشِیْش: «آدم غریق به هر خار و خاشاک براى نجات خود چنگ مى زند» آنها نیز چنین تشبثاتى داشته اند.

زمان نزول قرآن و محیط جاهلیت عرب که سهل است حتى امروز با آن همه پیشرفتى که در زمینه هاى مختلف تمدن بشرى حاصل شده است، و این همه تألیفات که انعکاسى نیرومند از افکار انسانها در جوامع بشرى است، و این همه قوانین و نظاماتى که به وجود آمده، برترى تعلیمات قرآن بر آنها به هنگام مقایسه کاملاً آشکار است.

حتى به گفته «سیّد قطب» در تفسیر «فى ظلال» جمعى از مادیون در «روسیه شوروى» هنگامى که مى خواستند در کنگره مستشرقین که در سال 1954 میلادى تشکیل شد بر قرآن خرده بگیرند، چنین مى گفتند: این کتاب نمى تواند تراوش مغز یک انسان ـ محمّد(صلى الله علیه وآله) ـ بوده باشد، بلکه باید نتیجه تلاش و کوشش جمعیت بزرگى باشد! حتى نمى توان باور کرد: همه آن در «جزیرة العرب» نوشته شده باشد، بلکه، به طور قطع قسمتهائى از آن در خارج «جزیرة العرب» نوشته شده است!!.(4)

آنها از یک سو، چون طبق منطقشان دائر به انکار وجود خدا، و مسأله وحى براى همه چیز تفسیر مادى جستجو مى کردند، و از سوى دیگر، نمى توانستند قرآن را زائیده مغز انسانى در جزیره عرب بدانند ناچار به تفسیر مضحکى دست زدند و آن را به جمعیت کثیرى از داخل و خارج عربستان پیوند دادند همان چیزى که تاریخ به کلى آن را انکار مى کند!

به هر حال، از این آیه به خوبى استفاده مى شود: اعجاز قرآن، تنها در جنبه محتواى آن نیست، بلکه، الفاظ قرآن نیز در سر حدّ اعجاز است، و کشش، جاذبه، شیرینى و هماهنگى خاصى که در الفاظ جمله بندیها وجود دارد مافوق قدرت انسانها است.(5)

* * *

سپس، با لحنى تهدیدآمیز به بیان این حقیقت مى پردازد که: این اتهامات و انحرافات، همه به خاطر رسوخ بى ایمانى در نفوس آنها است و «کسانى که ایمان به آیات الهى ندارند خداوند آنها را هدایت نمى کند (نه هدایت به صراط مستقیم و نه راه بهشت و سعادت جاویدان) و براى آنها عذاب دردناکى است» (إِنَّ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ لایَهْدِیهِمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).

چرا که آنها آن چنان گرفتار تعصب، لجاجت و دشمنى با حقند که شایستگى هدایت را از دست داده اند، و جز براى عذاب الیم آمادگى ندارند!.

* * *

و در آخرین آیه، اضافه مى کند: «تنها کسانى به مردان حق دروغ مى بندند که ایمان به آیات الهى ندارند، و دروغگویان واقعى آنها هستند» (إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ).

آنها دروغ مى گویند، نه تو اى محمّد، چرا که با دیدن آن همه آیات و نشانه هاى روشن، و دلائلى که هر یک از دیگرى آشکارتر است باز هم به افتراهاى خود ادامه مى دهند.

و چه دروغى از این بزرگتر که انسان به مردان حق اتهام ببندد، و میان آنها و توده هائى که تشنه حقیقتند، سد و مانعى ایجاد کند.

 

* * *

نکته ها:

زشتى دروغ از دیدگاه اسلام؟

آیه اخیر از آیات تکان دهنده اى است که: در زمینه زشتى دروغ سخن مى گوید و دروغگویان را در سر حدّ کافران و منکران آیات الهى قرار مى دهد، گر چه مورد آیه، دروغ و افترا بر خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى، به هر حال زشتى دروغ اجمالاً در این آیه مجسم شده است.

اصولاً ـ در تعلیمات اسلام، به مسأله راستگوئى و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه هاى آن را به طور فشرده و فهرستوار ذیلاً ملاحظه مى کنید:

1 ـ راستگوئى و اداء امانت دو نشانه بارز ایمان و شخصیت انسان است، حتى دلالت این دو، بر ایمان از نماز هم برتر و بیشتر است.

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: لاتَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْءٌ قَدْ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ، وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ:

«نگاه به رکوع و سجود طولانى افراد نکنید، چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد، به طورى که اگر آن را ترک کنند ناراحت شوند، بلکه نگاه به راستگوئى و امانت آنها کنید».(6)

ذکر این دو با هم (راستگوئى و امانت) به خاطر این است که: ریشه مشترکى دارند، زیرا راستگوئى چیزى جز امانت در سخن نیست، و امانت همانراستى در عمل است.

2 ـ دروغ سرچشمه همه گناهان

در روایات اسلامى دروغ، به عنوان «کلید گناهان» شمرده شده است، على(علیه السلام) مى فرماید: الصِّدْقُ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ، وَ الْبِرُّ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ: «راستگوئى دعوت به نیکوکارى مى کند، و نیکوکارى دعوت به بهشت».(7)

و در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً، وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ الأَقْفَالِ الشَّرَابَ، وَ الْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ:

«خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهائى قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلى زشتیها و بدیها عقل است و مشروبات الکلى عقل را از کار مى اندازد) و دروغ از شراب هم بدتر است».(8)

امام عسکرى(علیه السلام) مى فرماید: جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فِى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهَا الْکَذِبُ: «تمام پلیدیها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است».(9)

رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که: انسان گناهکار هرگز نمى تواند، راستگو باشد، چرا که راستگوئى موجب رسؤائى او است، و براى پوشاندن آثار گناه، معمولاً باید متوسل به دروغ شود.

و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مى کند، و راستگوئى محدود.

اتفاقاً این حقیقت در حدیثى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده کاملاً تجسّم یافته، حدیث چنین است:

شخصى به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، عرض کرد: نماز نمى خوانم، عمل منافى عفت انجام مى دهم، دروغ هم مى گویم! کدام را اول ترک گویم؟!

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: دروغ، او در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) تعهّد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامى که خارج شد، وسوسه هاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر(صلى الله علیه وآله) از او در این باره سؤال کند، چه بگوید؟ بگوید: چنین عملى را مرتکب نشده است، این که: دروغ است و اگر راست بگوید: حدّ بر او جارى مى شود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهاى خلاف این طرز فکر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پیدا شد و به این ترتیب، ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید.

3 ـ دروغ سرچشمه نفاق است

چرا که راستگوئى یعنى هماهنگى زبان و دل، و بنابراین دروغ ناهماهنگى این دو است، و نفاق نیز چیزى جز تفاوت ظاهر و باطن نیست.

در آیه 78 سوره «توبه» مى خوانیم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ: «اعمال آنها نفاقى در دلهایشان تا روز قیامت ایجاد کرد، به خاطر این که عهد خدا را شکستند و به خاطر این که دروغ مى گفتند».

4 ـ دروغ با ایمان سازگار نیست

این واقعیت نه تنها در آیه مورد بحث که در احادیث اسلامى نیز، منعکس است: در حدیثى چنین مى خوانیم:

سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً؟ قالَ: نَعَمْ، قِیلَ: وَ یَکُونُ بَخِیلاً؟ قالَ: نَعَمْ، قِیلَ: وَ یَکُونُ کَذَّاباً قالَ: لا!:

«از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهى) ترسو باشد.

فرمود: آرى.

باز پرسیدند: آیا ممکن است (احیاناً) بخیل باشد.

فرمود: آرى.

پرسیدند: آیا ممکن است کذّاب و دروغگو باشد؟.

فرمود: نه»!.(10)

چرا که دروغ از نشانه هاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست.

و نیز به همین دلیل این سخن از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است: لایَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإِیمَانِ حَتّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ: «انسان هیچ گاه طعم ایمان را نمى چشد، تا دروغ را ترک گوید خواه شوخى باشد یا جدى».(11)

در حدیث دیگرى، نظیر همین معنى، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، و در پایان آن به آیه مورد بحث استدلال گردیده است.

5 ـ دروغ نابود کننده سرمایه اطمینان است

مى دانیم مهمترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومى است، و مهمترین چیزى که این سرمایه را به نابودى مى کشاند دروغ و خیانت و تقلب است، و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگوئى و ترک دروغ در تعلیمات اسلامى، همین موضوع است.

در احادیث اسلامى مى خوانیم: پیشوایان دین از دوستى با چند طایفه از جمله دروغگویان شدیداً نهى کرده اند; چرا که آنها قابل اطمینان نیستند.

على(علیه السلام) در کلمات قصارش مى فرماید: إِیّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْکَذّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرابِ، یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ:

«از دوستى با دروغگو بپرهیز، که او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور مى سازد».(12)

البته سخن درباره زشتیهاى دروغ و فلسفه آن و همچنین علل پیدایش دروغگوئى از نظر روانى و طرق مبارزه آن بسیار زیاد است که باید آن را در کتب اخلاق جستجو کرد.(13)

* * *


1 ـ در مورد «نَسخ» در جلد اول ذیل آیه 36 سوره «بقره»، بحث کرده ایم.

2 ـ «یُلْحِدُونَ» از ماده «الحاد» به معنى انحراف از حق به باطل است و گاهى به هرگونه انحراف نیز گفته مى شود، و در اینجا اشاره به این است که افتراگران، تمایل داشتند: قرآن را به بشرى نسبت دهند و او را معلم پیامبر(صلى الله علیه وآله) بخوانند.

3 ـ «اِعجام» و «عُجمَة» در اصل به معنى ابهام است و «أَعْجَمِى» به کسى گفته مى شود که در بیان او نقضى باشد، خواه عرب باشد یا غیر عرب، و از آنجا که عربها اطلاعات ناقص از بیان غیر داشتند، دیگران را عجم خطاب مى کردند.

4 ـ تفسیر «فى ظلال»، جلد 5، صفحه 282.

5 ـ در زمینه اعجاز قرآن در جلد اول ذیل آیه 23 سوره «بقره» بحث کافى داشتیم.

6 ـ «سفینة البحار»، ماده «صدق»، نقل از کتاب کافى.

7 ـ «مشکاة الانوار» طبرسى، صفحه 172.

8 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 338.

9 ـ «جامع السعادات»، جلد 2، صفحه 233 ـ «بحار الانوار»، جلد 66، صفحه 263.

10 ـ «جامع السعادات»، جلد 2، صفحه 322 ـ «بحار الانوار»، جلد 66، صفحه 262.

11 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 250 (آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 66، صفحه 249.

12 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، شماره 38.

13 ـ به کتاب «زندگى در پرتو اخلاق» مراجعه فرمائید

..............................

تفسیر نمونه

احسن الحدیث در شبکه های اجتماعی    aparat telegram instagram whatsapp 300x300 این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری