• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

هرکس اعمالش مربوط به خودش است

شرح آیات 134 و 135 سوره مبارکه بقره

134- تِلْكَ أُمَّةٌ

بیشتر...

مبانی تفسیر اجتماعی قرآن کریم

یکی از تحولات بسیار مهم قرآن‌پژوهی در دوران معاصر، پیدایش

بیشتر...

نقدي بر مقالة تفسير قطعي سوگندهاي قرآن مجيد و

گفت‌وگو و نگارش دربارة مفاهيم و علوم قرآن، امري دشوار و

بیشتر...

خطبه پنجاه و پنج

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

أمَّا

بیشتر...

خطبه دویست و سه


أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَاز، وَ
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
49566
77265
137847856
امروز سه شنبه, 08 فروردين 1402
اوقات شرعی

حیات و مرگ این دو گروه یکسان نیست

شرح آیات 21 لغیت 23 سوره مبارکه الجاثیه

21أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ

22وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ

23أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ

ترجمه:

21 ـ آیا کسانى که مرتکب بدى ها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگشان یکسان باشد؟! چه بد داورى مى کنند!

22 ـ و خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده است تا هر کس در برابر اعمالى که انجام داده است جزا داده شود; و به آنها ستمى نخواهد شد!

23 ـ آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اى افکنده است؟! چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکر نمى شوید؟!

 
تفسیر:

حیات و مرگ این دو گروه یکسان نیست

در تعقیب آیات گذشته، که سخن از دو گروه «مؤمنان» و «کافران»، یا «پرهیزگاران» و «مجرمان» در میان بود، در نخستین آیه مورد بحث، این دو را در یک مقایسه اصولى در برابر هم قرار داده مى گوید: «آیا کسانى که مرتکب سیئات شدند، گمان کردند آنها را همچون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند که حیات و مرگشان یکسان باشد»؟! (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ).

«چه بد داورى مى کنند»! (ساءَ ما یَحْکُمُونَ).

مگر ممکن است نور و ظلمت، علم و جهل، خوب و بد، ایمان و کفر، یکسان باشد؟ مگر امکان دارد بازتاب و ثمره و نتیجه این امور نامساوى، مساوى گردد؟ هرگز چنین نیست، مؤمنان صالح العمل، از مجرمان بى ایمان، در همه چیز جدا هستند، و ایمان و کفر و اعمال نیک و بد، سرتاسر زندگى و مرگ هر یک از آنها را به رنگ خود درمى آورد.

این آیه همانند آیه 28 سوره «ص» است که مى فرماید: «آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ)؟.

یا همانند آیات 35 و 36 سوره «قلم» که مى گوید: «آیا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مى دهیم؟! شما را چه مى شود؟! چگونه داورى مى کنید»؟! (أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ * ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؟.

«اجْتَرَحُوا» از ماده «جرح» در اصل به معنى جراحت و اثرى است که بر اثربیمارى و آسیب ها به بدن انسان مى رسد، و از آنجا که ارتکاب گناه گوئى روح او را مجروح مى سازد، ماده «اجتراح» به معنى انجام گناه نیز به کار رفته، و گاه در معنى وسیع ترى، یعنى هر گونه اکتساب، استعمال مى شود، و اعضاى بدن را از این نظر «جوارح» گویند که انسان به وسیله آن مقاصد خود را انجام مى دهد و آنچه مى خواهد به دست مى آورد و کسب مى کند.

به هر حال، این آیه مى گوید: این یک پندار غلط است که تصور کنند ایمان و عمل صالح، یا کفر و گناه، تأثیرى در زندگى انسان نمى گذارد، چنین نیست، زندگى و مرگ این دو گروه کاملاً با هم متفاوت است.

مؤمنان در پرتو ایمان و عمل صالح، از آرامش خاصى برخوردارند، به طورى که سخت ترین حوادث زندگى تأثیرى در روح آنها نمى گذارد، در حالى که افراد بى ایمان و آلوده، دائماً در اضطراب اند، اگر در نعمت اند، بیم زوال آن پیوسته آنها را رنج مى دهد، اگر در مصیبت و ناراحتى اند، قدرت مقابله با آن را ندارند، چنان که در آیه 82 سوره «انعام» مى خوانیم: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْم أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ: «(آرى) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آنهاست; و آنها هدایت یافتگانند»!.

افراد با ایمان به وعده هاى الهى دلگرمند و مشمول عنایات خاص اویند، چنان که در آیه 51 سوره «مؤمن» مى خوانیم: إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ: «ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده اند، در زندگى دنیا و (در آخرت) روزى که گواهان به پا مى خیزند یارى مى دهیم»!

نور هدایت، قلب گروه اول را روشن مى سازد و با گام هاى استوار به سوى هدف مقدسشان پیش مى روند: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ: «خداوند ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند; آنها را از ظلمت ها به سوى نور بیرون مى برد».(1)

اما گروه دوم نه هدف مشخصى براى زندگى مى یابند، و نه برنامه روشنى و در میان امواج ظلمات سرگردانند، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ: «(اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت ها هستند; که آنها را از نور، به سوى ظلمت ها مى برند».

این در حیات و زندگى این جهان، و اما به هنگام مرگ، که دریچه اى است به عالم بقا، و دروازه اى است براى آخرت، قرآن مى گوید: «همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مى گیرند در حالى که پاک و پاکیزه اند; به آنها مى گویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى دادید»! (الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).(2)

اما با مجرمان بى ایمان، طور دیگرى سخن مى گویند چنان که در آیه هاى 28 و 29 سوره «نحل» آمده است: «همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مى گیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم مى شوند (و به دروغ مى گویند:) ما کار بدى انجام نمى دادیم! آرى، خداوند به آنچه انجام مى دادید عالم است!. (به آنها گفته مى شود:) اکنون از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود! چه جاى بدى است جایگاه مستکبران»! (الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوء بَلى إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).

خلاصه، تفاوت در میان این دو گروه در تمام شئون زندگى و مرگ و عالم برزخ و قیامت موجود است.(3)

* * *

آیه بعد، در حقیقت تفسیر و تعلیلى است براى آیه قبل، مى فرماید: «خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده است» (وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

«و هدف آن است که هر کس در برابر اعمالى که انجام داده است، جزا داده شود، و به آنها ظلم و ستمى نخواهد شد» (وَ لِتُجْزى کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).

سراسر عالم، نشان مى دهد که آفریننده این جهان، آن را بر محور حق قرار داده، و در همه جا حق و عدالت حاکم است.

با این حال چگونه ممکن است مؤمنان صالح العمل، و مجرمان بى ایمان را یکسان قرار دهد، و این امر به صورت استثنائى در قانون خلقت درآید؟

طبیعى است، آنها که هماهنگ با این قانونِ حق و عدالت حرکت مى کنند، باید از برکات عالم هستى و الطاف الهى بهره مند شوند، و آنها که بر ضد آن گام برمى دارند باید طعمه آتش سوزان قهر و غضب خدا شوند، و عدالت همین را ایجاب مى کند.

و از اینجا روشن مى شود که «عدالت» به معنى «مساوات و برابرى» نیست، بلکه، عدالت آن است که هر کسى بر طبق شایستگى هایش از مواهب بیشترى بهره گیرد.

* * *

آخرین آیه مورد بحث، نیز توضیح و تعلیل دیگرى است براى عدم مساوات کافران و مؤمنان، مى فرماید: «آیا مشاهده کردى کسى را که معبود خود را هوا و هوس خویش قرار داده»؟! (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).

«و چون خدا مى دانسته شایستگى هدایت ندارد او را گمراه ساخته» (وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم).

«بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده اى افکنده»، تا در وادى ضلالت همواره سرگردان بماند (وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً).

«با این حال چه کسى مى تواند غیر از خدا، او را هدایت کند» (فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ).

«آیا با این همه متذکر نمى شوید»؟ و تفاوت چنین کسى را با آنها که در پرتو نور حق، راه خود را یافته اند، نمى فهمید؟ (أَ فَلاتَذَکَّرُونَ).

در اینجا این سؤال مطرح است که، چگونه ممکن است انسان هواى نفس خویش را معبود خود سازد؟

ولى روشن است، هنگامى که فرمان خدا را رها کرد ، و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد، و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد، این همان پرستش هواى نفس است; چرا که یکى از معانى معروف «عبادت و پرستش» اطاعت است.

چنان که بارها در قرآن مجید، در مورد شیطان، یا احبار و علماى یهود آمده که: «گروهى عبادت شیطان مى کنند»(4) و درباره یهود مى گوید: «علماى خود را رب و پروردگار خویش قرار داده اند».(5)

در حدیث نیز آمده است امام صادق(علیه السلام) فرمودند: اَما وَ اللّهِ ما صامُوا لَهُمْ، وَ لاصَلُّوا، وَ لکِنَّهُمْ اَحَلُّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلالاً، فَاتَّبَعُوهُمْ وَ عَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لایَشْعُرُونَ: «به خدا سوگند آنها (یهود و نصارى) براى پیشوایان خود نماز و روزه به جا نیاوردند، ولى پیشوایانشان حرامى را براى آنها حلال، و حلالى را حرام کردند، و آنها پذیرفتند و پیروى نمودند، و بى آنکه توجه داشته باشند آنها را عبادت و پرستش کردند»!.(6)

ولى، بعضى از مفسران، این تعبیر را اشاره به بت پرستان قریش مى دانند که به هر چیز دل مى بستند، از آن بتى مى ساختند، و در برابر آن عبادت مى کردند، و هر گاه جسم دیگرى را مى یافتند که جلب توجهشان را مى نمود، بت اول را کنار گذاشته از دومى بت مى ساختند! و به این ترتیب معبود آنها چیزى بود که هواى نفس آنها بپسندد.(7)

ولى تعبیر: مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ: «کسى که معبود خود را هواى نفس خویش قرار دهد» با تفسیر اول هماهنگ تر است.

در مورد جمله «أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم» تفسیر معروف همان است که در بالا گفتیم، یعنى «خداوند با علم به این که استحقاق هدایت ندارند آنها را گمراه کرده است» اشاره به این که آنها با دست خود تمام چراغ هاى هدایت را شکسته، و راه هاى نجات را به روى خود بسته، و پل هاى بازگشت را پشت سر خود ویران کرده اند، در چنین شرایطى خداوند لطف و رحمتش را از آنها بر مى گیرد و حس تشخیص نیک و بد را از آنها سلب مى کند، گوئى قلب و گوش آنها را در محفظه اى گذاشته، بسته و مهر کرده است و بر چشم آنها پرده سنگینى افکنده.

اینها در حقیقت آثار چیزى است که براى خود برگزیده اند، و نتیجه شوم معبودى است که براى خود انتخاب کرده اند.

راستى، چه بت خطرناکى است هواپرستى، که تمام درهاى رحمت و طرق نجات را به روى انسان مى بندد، و چه گویا و پر معنى است حدیثى که از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: ما عُبِدَ تَحْتَ السَّماءِ اِلهٌ اَبْغَضُ اِلَى اللّهِ مِنَ الْهَوى!: «هرگز در زیر آسمان معبودى مبغوض تر نزد خدا از هواى نفس پرستش نشده است»!.(8)

بعضى از مفسران گفته اند: این جمله اشاره به آن است که این هواپرستان لجوج با علم و آگاهى از طریق هدایت، راه ضلالت را پیش مى گیرند; چرا که علم و دانش، همیشه با هدایت همراه نیست، و ضلالت نیز همیشه همراه جهل نمى باشد.

علمى مایه هدایت است که، انسان به لوازم آن ملتزم باشد، و همراه آن گام بردارد، تا به سرمنزل مقصود برسد، چنان که قرآن درباره گروهى از کفار لجوج مى گوید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ: «آنها آیات خدا را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند»!.(9)ـ(10)

ولى تفسیر اول، با توجه به این که مرجع ضمیرها در آیه خداوند است، مناسب تر است; زیرا مى فرماید: خدا او را گمراه کرده، و بر گوش و قلبش مهر زده است.

از آنچه گفتیم به خوبى روشن مى شود که در آیه، هیچ نشانه اى از مذهب جبر نیست، بلکه تأکیدى است بر اصل اختیار و تعیین سرنوشت انسان به دست خویش.

درباره مهر نهادن خداوند بر قلب و گوش انسان، و پرده افکندن بر دل او، بحث هاى بیشترى در جلد اول آورده ایم.(11)

* * *

 
 
نکته ها:

1 ـ خطرناک ترین بت ها، بت هواى نفس ـ مؤثرترین راه نفوذ شیطان، هوى پرستى است

در حدیث خواندیم: مبغوض ترین معبودى که مورد پرستش واقع شده است، نزد خداوند، بت هوى و هوس است.

در این سخن هیچ گونه مبالغه نیست; چرا که بت هاى معمولى موجوداتى بى خاصیتند، ولى بت هوى و هوس، اغواکننده، و سوق دهنده به سوى انواع گناه، و انحراف است.

به طور کلى، مى توان گفت: این بت خصوصیاتى دارد که آن را مستحق نام «منفورترین بت ها» کرده است.

زشتى ها را در نظر انسان زینت مى دهد، تا آنجا که انسان به اعمال زشت خود مى بالد و به مصداق: «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»، به عنوان یک عمل صالح به آن افتخار مى کند!(12)

* * *

2

چرا که تا پایگاهى در درون انسان وجود نداشته باشد شیطان قدرت بر وسوسه گرى ندارد، و پایگاه شیطان، چیزى جز هواپرستى نیست، همان چیزى که خود شیطان به خاطر آن سقوط کرد، و از صف فرشتگان و مقام قرب الهى طرد شد.

3 ـ هواپرستى، مهم ترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است از انسان مى گیرد و پرده بر چشم و عقل آدمى مى افکند، چنان که در آیات مورد بحث بعد از ذکر مسأله هواپرستى، صریحاً به این موضوع اشاره شده است، آیات دیگر قرآن نیز گواه بر این حقیقت است.

4 ـ هواپرستى انسان را تا مرحله مبارزه با خدا (نعوذ باللّه) پیش مى برد، همان گونه که پیشواى هوى پرستان یعنى شیطان به چنین سرنوشت شومى گرفتار شد، و به حکمت خداوند در مسأله امر به سجده بر آدم، اعتراض نمود و آن را غیر حکیمانه پنداشت!

5 ـ عواقب هواپرستى، آن قدر شوم و دردناک است که گاه یک لحظه هواپرستى، یک عمر پشیمانى به بار مى آورد، گاه یک لحظه هواپرستى محصول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را، بر باد مى دهد.

لذا، در آیات قرآن و روایات اسلامى، روى این امر تأکید و هشدار داده شده است.

در حدیث معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است: اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافَ عَلى اُمَّتِی الهَوى وَ طُولُ الاَمَلِ، اَمَّا الْهَوى فَاِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ اَمّا طُولُ الاَمَلِ فَیُنْسِى الآخِرَةَ!: «خطرناک ترین چیزى که بر امتم از آن مى ترسم، هواپرستى و آرزوهاى دراز است; چرا که هواپرستى انسان را از حق بازمى دارد و آرزوى دراز آخرت را به فراموشى مى سپارد».(13)

و در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: که در پاسخ این سؤال: اَىُّ سُلْطان اَغْلَبُ وَ اَقْوى؟: «کدام سلطان ستمگر، غالب تر و نیرومندتر است»؟ فرمود: الهَوى.(14)

و در حدیث دیگرى از امام زین العابدین(علیه السلام) آمده که خداوند مى فرماید: وَ عِزَّتِی وَ عَظَمَتِی، وَ جَلالِی وَ بَهائِی، وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفاعِ مَکانِی، لایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواىَ عَلى هَواهُ اِلاّ جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ، وَ غِناهُ فِی قَلْبِهِ، وَ کَفَفْتُ عَنْهُ ضَیْعَتَهُ، وَ ضَمِنَتْ السَّمواتُ وَ الاَرْضُ رِزْقَهُ، وَ اَتَتْهُ الدُّنْیا وَ هِىَ راغِمَةٌ: «به عزت و عظمتم سوگند، به جلال و نورانیت و مقام بلندم قسم، که هیچ بنده اى خواست مرا بر هواى خود مقدم نمى دارد مگر این که همت او را در آخرت، و بى نیازى او را در قلبش قرار مى دهم، و امر معاش را بر او آسان مى سازم، و روزى او را بر آسمان ها و زمین تضمین مى کنم و مواهب دنیا با تواضع به سراغ او مى آید»!.(15)

و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده: احْذَرُوا أَهْوَاءَکُمْ کَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَکُمْ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَعْدَى لِلرِّجَالِ مِنِ اتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ حَصَائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ: «از هواىِ نفس بترسید، همان گونه که از دشمنان بیم دارید; چرا که چیزى براى انسان، دشمن تر از پیروى هواى نفس و آنچه بر زبان جارى مى شود، نیست».(16)

و بالاخره، در حدیثى دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده که فرمود: اِنِّی لَأَرْجُو النَّجاةَ لِهذِهِ الاُمَّةِ لِمَنْ عَرِفَ حَقَّنا مِنْهُمْ اِلاّ لِأَحَدِ ثَلاثَة: صاحِبِ سُلْطان جائِر، وَ صاحِبِ هَوىً، وَ الْفاسِقِ الْمُعْلِنِ: «من امید نجات را براى این امت ـ براى آنها که حق ما را بشناسند ـ دارم، مگر براى سه گروه: دوستان سلاطین جور، و هواپرستان، و گنهکارى که آشکارا گناه مى کند (و باک ندارد)».(17)

و در این زمینه، آیات و روایات بسیار فراوان و پر بار است.

این سخن را با جمله پرمعنائى که بعضى به صورت شأن نزول نقل کرده اند، و گواه زنده اى بر مقصود ما است، پایان مى دهیم، یکى از مفسران مى گوید: شبى از شب ها «ابوجهل» در حالى که «ولید بن مغیره» با او همراه بود، به طواف خانه کعبه پرداخت، و در ضمن طواف درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با هم سخن مى گفتند، «ابوجهل» گفت: وَ اللّهِ اِنِّی لَأَعْلَمُ اَنَّهُ صادِقٌ: «به خدا سوگند که من مى دانم او راست مى گوید»!

فوراً «ولید» به او گفت: خاموش باش! تو از کجا این سخن را مى گوئى؟

«ابوجهل» گفت: اى «ولید»! ما او را در کودکى و جوانى «صادق امین» مى نامیدیم، چگونه بعد از تمام عقل و کمال رشد، او را کذاب و خائن بنامیم؟ باز تکرار مى کنم: «مى دانم او راست مى گوید»!

«ولید» گفت: پس چرا او را تصدیق نمى کنى، و ایمان نمى آورى؟

گفت: مى خواهى دختران قریش بنشینند و بگویند: از ترس شکست، تسلیم برادرزاده «ابوالفتوح رازى» شدم؟!.

سوگند، به بت هاى «لات» و «عزى» که هرگز از او پیروى نخواهم کرد!

اینجا بود که آیه: وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ: «خدا بر گوش و قلب او مهر نهاده» نازل شد.(18)

* * *


1 ـ بقره، آیه 257.

2 ـ نحل، آیه 32.

3 ـ در تفسیر آیه فوق، احتمالات دیگرى از سوى مفسران نیز داده شده است، از جمله این که: منظور از جمله «سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ» این است که مجرمان بى ایمان مرگ و زندگیشان یکسان است، نه در حالت حیات، خیر و برکت و طاعتى دارند و نه در حال مرگ. زنده اند اما همچون مردگانند (به این ترتیب هر دو ضمیر به مجرمان بر مى گردد) دیگر این که، منظور از «حیات زندگى» روز رستاخیز است یعنى چنان نیست که مؤمنان و افراد بى ایمان در هنگام مرگ و به هنگام زنده شدن در قیامت، یکسان باشند، ولى ظاهر آیه همان است که در بالا آورده ایم.

4 ـ یس، آیه 60.

5 ـ توبه، آیه 31.

6 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 209.

7 ـ تفسیر «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 35.

8 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 5987 و تفسیر «روح البیان» و تفسیر «مراغى» ذیل آیات مورد بحث.

9 ـ نمل، آیه 14.

10 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 18، صفحه 173.

11 ـ جلد اول تفسیر «نمونه»، صفحه 81 به بعد، ذیل آیه 7 سوره «بقره».

12 ـ کهف، آیه 104.

13 و 14و 15 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 75 و 76 و 77.

16 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 335، (باب اتباع الهوى) حدیث 1.

17 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 76.

18 ـ تفسیر «مراغى»، جلد 25، صفحه 27.

..................

تفسیر نمونه

احسن الحدیث در شبکه های اجتماعی    aparat telegram instagram whatsapp 300x300 این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری