• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

افکار عمومی و وحی الهی

 

شک و تردیدی نیست هنگامی که در مورد موضوعی تضارب افکار

بیشتر...

اهداف قیام امام حسین علیه السلام، آیت الله مکارم

دریافت فایل

زمان: 16 دقیقه

بیشتر...

ساده زیستی، آیت الله العظمی مظاهری

دریافت فایل

زمان: 30 دقیقه

بیشتر...

شرح صدر پیامبر(ص) و سوره انشراح، آیت الله العظمی

دریافت فایل
زمان: 5 دقیقه
بیشتر...

چرا «الرحمن» عروس قرآن است؟!

 

پیامبر (صلی الله علیه و آ له) فرمود: «لکل شی‌ء عروس و

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
16256
14446
138865013
امروز سه شنبه, 14 آذر 1402
اوقات شرعی

ماجراى گاو بنى اسرائیل

شرح آیات 67 لغایت 74 سوره مبارکه بقره

67- وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً ۖ قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا ۖ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ

68- قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ ۚ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَٰلِكَ ۖ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ

69- قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ

70- قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ

71- قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِيَةَ فِيهَا ۚ قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ ۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ

72- وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا ۖ وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ

73- فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا ۚ كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

74- ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

67- و (به یاد آورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: «خداوند به شما دستور مى دهد گاوى را ذبح کنید (و قطعه اى از آن را به بدن مقتول بزنید، تا زنده شود و قاتل را معرفى کند.)» گفتند: «آیا ما را مسخره مى کنى؟» گفت: «به خدا پناه مى برم از این که از جاهلان باشم!»

68- گفتند: «از پروردگارت بخواه که براى ما روشن کند این گاو چگونه گاوى باید باشد؟» گفت: او مى فرماید: «گاوى که نه پیر و از کارافتاده باشد، و نه بکر و جوان; بلکه میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده، (هر چه زودتر) انجام دهید.»

69- گفتند: «از پروردگار خود بخواه که براى ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟» گفت: او مى فرماید: «گاوى باشد زرد یکدست، که بینندگان را شاد و مسرور سازد.»

70- گفتند: «از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند که چگونه (گاوى) باید باشد؟ زیرا این گاو براى ما مبهم شده و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد»

71- گفت: او مى فرماید: «گاوى باشد که نه براى شخم زدن رام شده; و نه براى زراعت آبکشى کند; از هر عیبى برکنار بوده، و رنگ دیگرى در آن نباشد.» گفتند:«الان حق مطلب را آوردى.» سپس (چنان گاوى را با زحمت پیدا کردند و) آن را سر بریدند; ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند.

72- و (به یاد آورید) هنگامى را که فردى را به قتل رساندید; سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید; و خداوند آنچه را پنهان مى کردید، آشکار مى سازد.

73- سپس گفتیم: «قسمتی از گاو را به مقتول بزنید(تا زنده شود، و قاتل را معرفی کند). خداوند اینگونه مردگان را زنده می کند؛ و آیات خود را به شما نشان می دهد؛ شاید اندیشه کنید.»

74- سپس دلهاى شما بعد از این (همه کفران) سخت شد; همچون سنگ، یا سخت تر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد، و از آن نهرها جارى مى شود; و پاره اى از آنها شکاف برمى دارد، و آب از آن تراوش مى کند; و پاره اى از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر مى افتد; (امّا دلهاى شما، نه از خوف خدا مى تپد، و نه سرچشمه دانش و عواطف انسانى است) و خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست.

ماجراى گاو بنى اسرائیل

در این آیات، بر خلاف آنچه تا به حال در سوره «بقره» پیرامون بنى اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده و خلاصه بود، ماجرائى به صورت مشروح آمده است، شاید به این دلیل که این داستان تنها یک بار در قرآن ذکر شده.

به علاوه نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد که ایجاب چنین شرحى مى کند، از جمله: بهانه جوئى شدید بنى اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است، و نیز درجه ایمان آنان را به گفتار موسى(علیه السلام) مشخص مى کند و از همه مهم تر این که گواه زنده اى است بر امکان رستاخیز.

ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید) چنین بود: یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود، در حالى که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست.

در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع در مى گیرد، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى(علیه السلام) مى برند و حل مشکل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنان که در تفسیر آیات مى خوانید مى پردازد.(1)

نخست مى گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).

آنها از روى تعجب «گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته اى»؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً).

«موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى برم که از جاهلان باشم» (قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ).

یعنى استهزاء نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.

* * *

پس از آن که آنها اطمینان پیدا کردند استهزائى در کار نیست و مسأله جدى است «گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص کند که این چگونه گاوى باید باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).

جمله «از خدایت بخواه» که در خواسته هاى آنها چند بار تکرار شده یک نوع اسائه ادب و یا استهزاء سر بسته در آن نهفته است، مگر خداى موسى(علیه السلام) را از خداى خویش جدا مى دانستند؟

به هر حال، موسى(علیه السلام) در پاسخ آنها «گفت: خداوند مى فرماید باید ماده گاوى باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ).(2)

و براى این که آنها بیش از این مسأله را کش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید» (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).

* * *

ولى باز آنها دست از پرگوئى و لجاجت بر نداشتند «گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند رنگ آن باید چگونه باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها).

موسى(علیه السلام) در پاسخ «گفت: خدا مى فرماید: گاو ماده اى باشد زرد یک دست که بینندگان را شاد و مسرور سازد» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرینَ).(3)

خلاصه این گاو باید کاملاً خوشرنگ و درخشنده باشد، آن چنان زیبا که بینندگان را به اعجاب وادارد.

و عجب این است که باز هم به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جوئى کار خود را مشکل تر ساخته، و دایره وجود چنان گاوى را تنگ تر نمودند.

* * *

باز «گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد»؟ (از نظر نوع کار کردن) (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).

«چرا که این گاو براى ما مبهم شده» (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا).

«و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد»! (وَ إِنّا إِنْ شاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ).

* * *

مجدداً «موسى گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبکشى نکند» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الأَرْضَ وَ لاتَسْقِی الْحَرْثَ).

«و از هر عیبى بر کنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).

«و حتى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد» (لا شِیَةَ فیها).

در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند «گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردى»! (قالُوا الآْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).

سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند «و آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند»! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).

* * *

قرآن بعد از ذکر ریزه کارى هاى این ماجرا، باز آن را به صورت خلاصه و کلى در دو آیه بعد چنین مطرح مى کند: «به خاطر بیاورید هنگامى که انسانى را کشتید، سپس درباره قاتل آن به نزاع پرداختید و خداوند (با دستورى که در آیات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بودید آشکار ساخت» (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فیها وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).

* * *

«سپس گفتیم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنید» (تا زنده شود و قاتل خود را معرفى کند) (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها).

«آرى خدا این گونه مردگان را زنده مى کند» (کَذلِکَ یُحْیِ اللّهُ الْمَوْتى).

«و این گونه آیات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل کنید» (وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، به مسأله قساوت و سنگدلى بنى اسرائیل پرداخته، مى گوید: «بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها دل هاى شما سخت شد، همچون سنگ یا سخت تر» (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).

چرا که «پاره اى از سنگ ها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود» (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهارُ).

یا لااقل «بعضى از آنها شکاف مى خورد و قطرات آب از آن تراوش مى نماید» (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ).

و گاه «پاره اى از آنها (از فراز کوه) از خوف خدا فرو مى افتد» (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ).

اما دل هاى شما از این سنگ ها نیز سخت تر است، نه چشمه عواطف و علمى از آن مى جوشد، نه قطرات محبتى از آن تراوش مى کند، و نه هرگز از خوف خدا مى طپد.

و در آخرین جمله مى فرماید: «خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست» (وَ مَا اللّهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ).

و این تهدیدى است سربسته براى این جمعیت بنى اسرائیل و تمام کسانى که خط آنها را ادامه مى دهند.

* * *

نکته ها:

1 ـ پرسش هاى فراوان و بیجا

بدون شک «سؤال» کلید حل مشکلات و بر طرف ساختن جهل و نادانى است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بى مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، همان گونه که نمونه اش را در این داستان مشاهده کردیم.

بنى اسرائیل مأمور بودند گاوى را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط

خاصى مى داشت تأخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود، و خداوند حکیم در همان لحظه که به آنها امر کرد بیان مى فرمود، بنابراین وظیفه آنها در این زمینه قید و شرطى نداشته، و لذا «بقره» به صورت «نکره» ذکر شده است.

ولى آنها بى اعتنا به این اصل مسلّم، شروع به سؤالات گوناگون کردند، شاید براى این که مى خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود، و این اختلاف همچنان میان بنى اسرائیل ادامه یابد، جمله «فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ» نیز اشاره به همین معنى است، مى گوید: آنها گاو را ذبح کردند ولى نمى خواستند این کار انجام گیرد!.

از ذیل آیه 72، همین داستان نیز استفاده مى شود که: لااقل گروهى از آنها قاتل را مى شناختند، و از اصل جریان مطلع بودند، و شاید این قتل طبق توطئه قبلى میان آنها صورت گرفته بود، اما کتمان مى کردند; زیرا در ذیل همین آیه مى خوانیم: وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ: «خداوند آنچه را شما پنهان مى دارید آشکار و بر ملا مى سازد».

از این گذشته، افراد لجوج و خود خواه غالباً پر حرف و پر سؤالند، و در برابر هر چیز، بهانه جوئى مى کنند.

قرائن نشان مى دهد: اصولاً آنها نه معرفت کاملى نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسى(علیه السلام)، لذا بعد از همه این سؤال ها گفتند: الآْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ: «حالا حق را بیان کردى»! گوئى هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!.

به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت تر کرد; چرا که چنین افرادى، مستحق چنان مجازاتى هستند، لذا در روایات مى خوانیم در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید که حکمتى داشته(4) و لذا در روایتى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) چنین آمده: اگر آنها در همان آغاز، هر ماده گاوى انتخاب کرده و سر بریده بودند کافى بود، وَ لکِنْ شَدَّدُوا فَشَدَدَ اللّهُ عَلَیْهِمْ: «آنها سختگیرى کردند، خداوند هم بر آنها سخت گرفت».(5)

* * *

2 ـ این همه اوصاف براى چه بود؟

همان گونه که گفتیم تکلیف بنى اسرائیل در آغاز، مطلق و بى قید و شرط بود، اما سختگیرى و سرپیچى آنها از انجام وظیفه، حکم آنها را دگرگون ساخت و سخت تر شد.(6)

با این حال، اوصاف و قیودى که بعداً براى این گاو ذکر شده ممکن است اشاره به یک حقیقت اجتماعى در زندگى انسان ها بوده باشد:

قرآن گویا مى خواهد این نکته را بیان کند گاوى که باید نقش احیاء کننده داشته باشد، «ذلول» یعنى تسلیم بدون قید و شرط، و باربر و اسیر و زیر دست نباشد، همچنین نباید رنگ هاى مختلف در اندام آن به چشم بخورد بلکه باید یکرنگ و خالص باشد.

به طریق اولى کسانى هم که در نقش رهبرى و احیاء کردن اجتماع ظاهر مى شوند و مى خواهند قلب ها و افکار مرده را احیاء کنند، باید رام دیگران نگردند، مال و ثروت، فقر و غنى، قدرت و نیروى زورمندان، در هدف آنها اثر نگذارد، کسى جز خدا در دل آنها جاى نداشته باشد، تنها تسلیم حق و پایبند دین باشند، هیچ گونه رنگى در وجودشان جز رنگ خدائى یافت نشود، و این افراد هستند که مى توانند بدون اضطراب و تشویش به کارهاى مردم رسیدگى کرده، مشکلات را حل نموده، و آنها را احیاء کنند.

ولى دلى که متمایل به دنیا و رام دنیا است، و این رنگ وى را معیوب ساخته، چنین کسى نمى تواند با این عیب و نقصى که در خود دارد قلوب مرده را زنده سازد و نقش احیاء کننده داشته باشد.

* * *

3 ـ انگیزه قتل چه بود؟

آن چنان که از تواریخ و تفاسیر استفاده شده، انگیزه قتل در ماجراى بنى اسرائیل را مال و یا ازدواج دانسته اند.

بعضى از مفسران معتقدند: یکى از ثروتمندان بنى اسرائیل که ثروتى فراوان داشت و وارثى جز پسر عموى خویش نداشت، عمر طولانى کرد، پسر عمو هر چه انتظار کشید عموى پیرش از دنیا برود و اموال او را از طریق ارث تصاحب کند، ممکن نشد، لذا تصمیم گرفت او را از پاى در آورد.

بالاخره، پنهانى او را کشت و جسدش را در میان جاده افکند، سپس بناى ناله و فریاد را گذاشت و به محضر موسى(علیه السلام) شکایت آورد که عموى مرا کشته اند!(7)

بعضى دیگر از مفسران گفته اند: انگیزه قتل این بوده است که قاتل عموى خویش، تقاضاى ازدواج با دخترش را نمود به او پاسخ رد داده شد و دختر را با جوانى از پاکان و نیکان بنى اسرائیل همسر ساختند، پسر عموى شکست خورده دست به کشتن پدر دختر زد، سپس شکایت به موسى(علیه السلام) کرد که عمویم کشته شده قاتلش را پیدا کنید!(8)

به هر حال، ممکن است در این آیه اشاره به این حقیقت نیز باشد که سرچشمه مفاسد، قتل ها و جنایات غالباً دو موضوع است: «ثروت» و «بى بند و بارى هاى جنسى».

* * *

4 ـ نکات آموزنده این داستان

این داستان عجیب، علاوه بر این که دلیل بر قدرت بى پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلى بر مسأله معاد نیز مى باشد، و لذا در آیه 73 خواندیم: «کَذلِکَ یُحْیِ اللّهُ الْمَوْتى» که اشاره به مسأله معاد است، «وَ یُریکُمْ آیاتِهِ» که اشاره به قدرت و عظمت پروردگار مى باشد.

از این گذشته، نشان مى دهد: اگر خداوند بر گروهى غضب مى کند بى دلیل نیست، بنى اسرائیل در تعبیراتى که در این داستان در برابر موسى(علیه السلام)داشتند، نهایت جسارت را نسبت به او و حتى خلاف ادب نسبت به ساحت قدس خداوند نمودند.

در آغاز گفتند: آیا تو ما را مسخره مى کنى؟ و به این ترتیب پیامبر بزرگ خدا را متهم به سخریه نمودند.

در چند مورد مى گویند: از خدایت بخواه... مگر خداى موسى با خداى آنها فرق داشت؟ با این که موسى صریحاً گفته بود، خدا به شما دستور مى دهد.

در یک مورد مى گویند: اگر پاسخ این سؤال را بگوئى ما هدایت مى شویم که مفهومش آن است که بیان قاصر تو موجب گمراهى است و در پایان کار مى گویند: حالا حق را آوردى!

این تعبیرات همه، دلیل بر جهل، نادانى، خود خواهى و لجاجت آنها مى باشد.

از این گذشته، این داستان به ما درس مى دهد که سخت گیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد، به علاوه انتخاب گاو براى کشتن شاید براى این بوده که بقایاى فکر گوساله پرستى و بت پرستى را از مغز آنها بیرون براند.

* * *

نیکى به پدر

مفسران در اینجا یادآور مى شوند این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنى اسرائیل آن را به قیمت بسیار گزافى خریدند.

مى گویند: صاحب این گاو مرد نیکوکارى بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل مى شد، در یکى از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودى براى او پیش آمد، ولى او به خاطر این که پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وى را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرف نظر کرد.

و به قول بعضى از مفسران فروشنده حاضر مى شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوق ها را از او بگیرد، ولى جوان مزبور حاضر مى گردد که به هشتاد هزار بخرد ولى پول را پس از بیدارى پدر بپردازد! بالاخره معامله انجام نشد.

خداوند به جبران این گذشت جوان، معامله پرسود بالا را براى او فراهم مى سازد.

بعضى از مفسران نیز مى گویند: پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه مى شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود مى بخشد که سر انجام آن سود فراوان را براى او به بار مى آورد.(9)

پیامبر در این مورد مى فرماید:

انْظُرُوا إِلَى الْبِرِّ ما بَلَغَ بِأَهْلِهِ: «نیکى را بنگرید که با نیکو کار چه مى کند»؟!(10)

* * *


1 ـ باید توجه داشت در فصل 21 سفر تثنیه تورات کنونى نیز به این داستان اشاره کوتاهى شده است، منتها آنچه در تورات کنونى است در واقع به صورت یک حکم است، در حالى که آنچه در قرآن آمده به صورت یک حادثه مى باشد، به هر حال در فصل 21، از جمله 1 تا 9 چنین مى خوانیم:

«اگر مقتولى را در زمینى که خداوند خدایت براى ارثیت به تو مى دهد در صحرا افتاده بیابى، و معلوم نشود که قاتل او کیست، آنگاه مشایخ و قاضیان تو بیرون رفته، مسافت شهرهائى که در اطراف قتیل است بپیمایند و مقرر است آن شهرى که به قتیل نزدیک تر است مشایخ آن شهر گوساله ماده اى که به کار شیار نرفته و پالهنگ نکشیده است بگیرند، و مشایخ آن شهر آن گوساله را به دره ناهموار که هیچ شیار و کشته نشده باشد فرود آورند، و همانجا در دره گردن گوساله را قطع کنند، و کاهنان «بنى لیوى» نزدیک آیند، چون که خداوند خدایت ایشان را برگزیده است تا آن که او را خدمت کنند، وبه اسم خداوند دعاى خیر بخوانند و انفصال هر نزاع و هر صدمه مطابق حکم ایشان باشد، و تمامى مشایخ آن شهرى که به قتیل نزدیک است، دست هاى خود را بر گوساله اى که در دره سر بریده شده است بشویند و متکلم شده بگویند که این خون را دست هاى ما نریخته است و چشمان ما ندیده است اى خداوند قوم خود اسرائیل را که باز خریده اى بیامرز، و قوم خود اسرائیل را به خون ناحق منسوب مکن، و خون از براى ایشان عفو کرده خواهد شد، بدین منوال خون ناحق را از میان خود رفع خواهى کرد، چون آنچه که در نظر خداوند راست است به عمل مى آورى». (عهد قدیم، چاپ سال 1878).

2 ـ «فارِض» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید به معنى گاو مسن است، ولى بعضى ازمفسران گفته اند گاوى است که مخصوصاً به مرحله اى از پیرى رسیده که دیگر زاد و ولد نمى کند، و «عَوان» به معنى میانسال است.

3 ـ «فاقِع» به معنى زرد خالص و یک دست است.

در مورد اعراب این قسمت از آیه بعضى گفته اند: «صفراء» صفت اول و «فاقِع» صفت دوم براى «بقره» است و «لَوْنُها» فاعل «فاقِع»، و فاعلِ «تَسُرُّ» «بقرة» است و گفته اند ممکن است «فاقِع» خبر مقدم   2

و «لَوْنُها» مبتداى مؤخر باشد. و فاعل «تَسُرُّ» را بعضى مستتر دانسته و مرجع آن را «بقره» مى دانند و بعضى مرجع ضمیر را «لَوْنُها» مى شمارند و از نوشته بعضى دیگر استفاده مى شود «لَوْنُها» مبتدا است و «تَسُرُّ النّاظِرِیْن» خبر آن است (به کتاب «اعراب القرآن و بیانه» و «مجمع البیان» و دیگر تفاسیر مراجعه فرمائید).

4 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 27، صفحه 175، حدیث 33531، و جلد 15، صفحه 260، حدیث 20452 (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 2، صفحه 260، حدیث 14 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، شماره 105.

5 ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 46، حدیث 57 (چاپخانه علمیه) ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 262، حدیث 2، و صفحات 265 و 266.

6 ـ این داستان نشان مى دهد هم نسخ حکم قبل از عمل بر طبق مصالحى جایز است و هم در آئین موسى نسخ وجود داشته، و نیز نشان مى دهد که گاهى تکلیفشان جنبه کیفر و مجازات دارد، اینها مباحثى است که در جاى خود مطرح شده است.

7 ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 261 ـ «مجمع البیان»، و دیگر تفاسیر، ذیل آیه مورد بحث.

8 ـ روایاتى مشابه این تفسیر، در «بحار الانوار» آمده است: «بحار الانوار»، جلد 13، صفحات 259 و 266، حدیث 7، و صفحات 267، 268 و 277.

 

9 ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 1، صفحه 111 به بعد (دار المعرفة بیروت) ـ «بحار الانوار»، جلد 13،
صفحات 260، 263 و 265.

10 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد اول، صفحه 88 ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 263 ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 46 (چاپخانه علمیه) ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ لازم به یادآورى است که جمله بالا در بسیارى از منابع از حضرت موسى(علیه السلام) نقل شده، ولى در تفسیر «عیاشى» و «مجمع البیان» از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با ذکر «صلّى اللّه علیه و آله و سلم» نقل شده است.

...................

تفسیر نمونه

آخرین ویرایش در سه شنبه, 17 اسفند 1400 ساعت 15:26

احسن الحدیث در شبکه های اجتماعی    aparat telegram instagram whatsapp 300x300 این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری