... پس از آن تقاضاى قدرت بیان هر چه بیشتر کرده عرضه داشت: «گره از زبانم بگشا» (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی).
درست است که داشتن سرمایه شرح صدر، مهمترین سرمایه است ولى کار سازى این سرمایه در صورتى است که قدرت ارائه و اظهار آن، به صورت کامل وجود داشته باشد، به همین دلیل، موسى(علیه السلام) بعد از تقاضاى شرح صدر و برطرف شدن موانع، تقاضا کرد خداوند گره از زبانش بردارد.
* * *
و مخصوصاً علت آن را چنین بیان کرد: «تا سخنان مرا درک کنند» (یَفْقَهُوا قَوْلِی).
این جمله، در حقیقت، آیه قبل را تفسیر مى کند، و از آن، روشن مى شود که منظور از گشوده شدن گره زبان، این نبوده است که زبان موسى(علیه السلام) به خاطر سوختگى در دوران طفولیت یک نوع گرفتگى داشته (آن گونه که بعضى از مفسران از ابن عباس نقل کرده اند) بلکه، منظور گره هاى سخن است که مانع درک و فهم شنونده مى گردد.
یعنى آن چنان فصیح، بلیغ، رسا و گویا سخن بگویم که هر شنونده اى منظور مرا به خوبى درک کند.
شاهد دیگر این تفسیر، آیه 34 سوره «قصص» است: وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً: «برادرم هارون زبانش از من فصیح تر است».
جالب این که: «أَفْصَح» از ماده «فَصِیح» در اصل، به معنى خالص بودن چیزى از زوائد است و سپس به سخنى که رسا، گویا و خالى از حشو و زوائد باشد، گفته شده است.
به هر حال، یک رهبر و پیشواى موفق و پیروز کسى است که علاوه بر سعه فکر و قدرت روح، داراى بیانى گویا و خالى از هر گونه ابهام و نارسائى باشد.
* * *
و از آنجا که رساندن این بار سنگین به مقصد، (بار رسالت پروردگار، رهبرى انسان ها و مبارزه با طاغوت ها و جبّاران) نیاز به یار و یاور دارد، و به تنهائى ممکن نیست، چهارمین تقاضاى موسى(علیه السلام) از پروردگار این بود: «خداوندا! وزیر و یاورى از خاندانم براى من قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی).
«وَزِیر» از ماده «وزر» در اصل، به معنى بار سنگین است، و از آنجا که وزیران بسیارى از بارهاى سنگین را در کشوردارى بر دوش دارند، این نام بر آنها گذارده شده است. و نیز کلمه «وزیر» به معاون و یاور اطلاق مى شود.
اما این که: موسى(علیه السلام) تقاضا مى کند: این وزیر از خانواده او باشد دلیلش روشن است; چرا که هم شناخت بیشترى نسبت به او خواهد داشت، و هم دلسوزى فراوان تر، چه خوب است انسان با کسى بتواند همکارى کند که پیوندهاى روحانى و جسمانى، آنان را به هم مربوط ساخته است.
* * *
آنگاه مخصوصاً انگشت روى برادر خویش گذاشت و عرضه داشت: «این مسئولیت را به برادرم هارون بده» (هارُونُ أَخِی).
هارون: طبق نقل بعضى از مفسران، برادر بزرگتر موسى(علیه السلام) بود و سه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند و رسا، زبانى گویا و درک عالى داشت و سه سال قبل از وفات موسى ، دنیا را ترک گفت.(3)
او از پیامبران مرسل بود، چنان که در آیه 45 سوره «مؤمنون» مى خوانیم: «ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطان مُبِین».
و نیز داراى نور و روشنائى باطنى و وسیله تشخیص حق از باطل بود چنان که در آیه 48 سوره «انبیاء» مى خوانیم: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً».
بالاخره او پیامبرى بود که خداوند از باب رحمتش به موسى(علیه السلام) بخشید «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیّاً».(4)
او دوش به دوش برادرش موسى در انجام این رسالت سنگین، تلاش مى کرد.
درست است که موسى(علیه السلام) در آن شب تاریک، در آن وادى مقدس، که این تقاضا را از خدا به هنگام دریافت فرمان رسالت مى کند، بیش از ده سال از وطن خود دور مانده بود، ولى قاعدتاً ارتباطش به طور کامل از برادرش در این مدت قطع نشده بود، که با این صراحت و روشنى از او سخن مى گوید و از درگاه خدا تقاضاى شرکت او در این برنامه بزرگ مى کند.
* * *
و براى تکمیل این مقصد، تقاضا مى کند «او را در کار من شریک گردان» (وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی).
هم شریک در مقام رسالت باشد، و هم در پیاده کردن این برنامه بزرگ شرکت جوید، ولى به هر حال او پیرو موسى(علیه السلام) در تمام برنامه ها بود و موسى امام و پیشواى او.
* * *
سرانجام نتیجه خواسته هاى خود را چنین بیان مى کند: «تا تو را بسیار تسبیح گوئیم» (کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً).
* * *
«و تو را بسیار یاد کنیم» (وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً).
* * *
چرا که «تو همیشه از حال ما آگاه بوده اى» (إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً).
تو نیازهاى ما را به خوبى مى دانى، و به مشکلات این راه از هر کس آگاهترى ما از تو مى خواهیم که ما را در اطاعت فرمانت قدرت بخشى، و به انجام وظائف و تعهدها و مسئولیت هایمان موفق و پیروز دارى.
----------------
تفسیر قرآن کریم، آیت الله مکارم شیرازی