• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

عقل در قرآن کریم،جلسه اول،آیت الله مکارم

دریافت فایل صوتی

حجم: 15 دقیقه

زمان: 6 MB

بیشتر...

خطبه صد و نود و دو، بخش چهاردهم


وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالاُْمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ
بیشتر...

خطبه شصت و نه

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

کَمْ

بیشتر...

خطبه صد و چهل و نه ، بخش اول

 

أَیُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امْرِىء لاَق مَا یَفِرُّ مِنْهُ

بیشتر...

گفتگوى صریح شیطان و پیروانش

شرح آیات 21 لغایت 23 سوره مبارکه ابراهیم

21 وَبَرَزُوا

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
22661
28776
138888553
امروز یکشنبه, 12 آذر 1402
اوقات شرعی

اخطار به همه فرزندان آدم

شرح آیات 26 تا 28 سوره مبارکه اعراف

همان طور که در آخرین بحث در آیات گذشته گفتیم، سرگذشت آدم و درگیرى او با شیطان دورنمائى بود از زندگى همه انسان ها در روى زمین، به همین جهت، خداوند از این آیات به بعد، یک سلسله دستورات و برنامه هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، صادر مى کند، که در حقیقت دنباله اى است از برنامه هاى آدم در بهشت.

نخست به همان مسأله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم(علیه السلام) نقش مهمى داشت، اشاره کرده مى فرماید: «اى فرزندان آدم، ما لباسى بر شما فرو فرستادیم، که (اندام شما را مى پوشاند و) زشتى هاى بدنتان را پنهان مى سازد» (یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ).

ولى فایده این لباس که براى شما فرستاده ایم، تنها پوشانیدن تن و مستور ساختن زشتى ها نیست، بلکه، «لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مى دهد، براى شما نیز فرستاده ایم» (وَ ریشاً).

«ریش» در اصل واژه عربى، به معنى پرهاى پرندگان است و از آنجا که پرهاى پرندگان لباسى طبیعى در اندام آنها است، به هر گونه لباس، نیز گفته مى شود.

و چون پرهاى پرندگان غالباً به رنگ هاى مختلف و زیبا است، یک نوع مفهوم زینت در معنى کلمه «ریش» افتاده است.

علاوه بر این، به پارچه هائى که روى زین اسب و یا جهاز شتر مى اندازند «ریش» گفته مى شود.

بعضى از مفسران و اهل لغت نیز آن را به معنى وسیع ترى گرفته اند و آن، هر گونه اثاث و وسائل مورد نیاز انسان است، اما مناسب تر در آیه فوق همان لباس هاى زینتى و جالب است.

به دنبال این جمله، که درباره لباس ظاهرى سخن گفته، قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مى آمیزد و مى فرماید: «لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُالتَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ).

تشبیه تقوا و پرهیزکارى به ماده اى که از آن لباس تهیه مى کنند، تشبیه بسیار رسا و گویائى است; زیرا همان طور که لباس تهیه شده از اجناس مادّى، هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى کند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، هم عیوب جسمانى را مى پوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوا و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مى شود. زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مى افزاید.

در این که، منظور از لباس تقوا چیست؟ در میان مفسران گفتگو بسیار شده است:

بعضى آن را به معنى «عمل صالح»،

بعضى «حیاء»،

بعضى «لباس عبادت»،

و بعضى به معنى «لباس جنگ» مانند زره و خود و حتى سپر گرفته اند;(1) زیرا تقوا از ماده «وقایة» به معنى نگاهدارى و حفظ است، و به همین معنى در قرآن مجید نیز آمده است چنان که در سوره «نحل» آیه 81 مى خوانیم: وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابیلَ تَقیکُمْ بَأْسَکُمْ...: «و براى شما پیراهن هائى قرار داد که شما را از گرما حفظ مى کند و هم پیراهن هائى که شما را در میدان جنگ محفوظ مى دارد».

ولى بارها گفته ایم: آیات قرآن غالباً معنى وسیعى دارد که مصداق هاى مختلف را در بر مى گیرد، در آیه مورد بحث نیز مى توان تمام این معانى را از آیه استفاده کرد.

و از آنجا که لباس تقوا در مقابل لباسى که جسم را مى پوشند قرار گرفته، به نظر مى رسد منظور از آن همان «روح تقوا و پرهیزکارى» است، که جان انسان را حفظ مى کند و معنى «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.

و در پایان آیه مى فرماید: «این لباس هائى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا، همگى از آیات و نشانه هاى خدا است تا بندگان متذکر نعمت هاى پروردگار شوند» (ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).

* * *

در آیه بعد، خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مى دهد که: مراقب فریبکارى شیطان باشند; زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر آنها نشان داده.

همان طور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسه ها از اندام او بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا از اندام ایشان را نیز بیرون نماید، لذا مى فرماید: «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بیرون کرد، تا عورت آنها را به آنها نشان دهد» (یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُعَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما).

در حقیقت چیزى که این آیه را با آیه قبل پیوند مى دهد این است که: در آنجا سخن از لباس ظاهرى و معنوى انسان (لباس تقوا و پرهیزکارى) در میان بود، در این آیه نیز هشدار مى دهد که: مراقب باشید، این لباس تقوا را شیطان از تن شما بیرون نکند.

البته ظاهر عبارت «لایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ» نهى شیطان از این عمل است، ولى این گونه عبارت ها کنایه لطیفى براى نهى مخاطب محسوب مى شود، و به این مى ماند که به شخص مورد علاقه خود خطاب کنیم و بگوئیم: نباید فلان دشمن به تو ضربه بزند، یعنى تو مراقب باش که ضربه نخورى!

پس از آن، تأکید مى کند: حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جدا است، «او و همکارانش شما را مى بینند در حالى که شما آنها را مشاهده نمى کنید» (إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاتَرَوْنَهُمْ)، و از چنین دشمنى باید سخت برحذر بود!

اشاره به این که آنجا که تصور مى کنید تنها خودتان هستید و خودتان، ممکن است آنها حضور داشته باشند، و به راستى باید در برابر چنین دشمن ناپیدائى که لحظات حمله او را با دقت نمى توان پیش بینى کرد، همیشه آماده دفاع بود.

و در پایان آیه جمله اى بیان مى کند که در حقیقت پاسخى است به یک ایراد مهم و آن این که: اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد مى رود، بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى از روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگ ها حرکت مى کند!(2)

آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟!

آیه در پاسخ این سؤال احتمالى، مى فرماید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بى ایمان قرار دادیم» (إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤْمِنُونَ).

یعنى آنها هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادى که آمادگى خود را براى پذیرش آنان اعلام نداشته اند، ندارند، و به تعبیر دیگر گام هاى نخستین از طرف خود انسان برداشته مى شود، و اجازه ورود به کشور تن از طرف او داده مى شود، و تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى تواند از مرزهاى روح او بگذرد.

بنابراین، کسانى که دریچه هاى روح خود را به روى شیاطین ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت.

آیات دیگر قرآن نیز شاهد این حقیقت است، در سوره «نحل» آیه 100 مى خوانیم: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون:

«تسلط شیطان بر آنها است که به او عشق مىورزند و او را سرپرست خود انتخاب کرده اند و کسانى که او را پرستش مى کنند».

و در آیه 42 سوره «حجر» مى خوانیم: إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ:

«تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند».

به تعبیر دیگر: درست است که ما شیطان و همکارانش را نمى بینیم، ولى به اصطلاح ردّ پاى آنها را مى توانیم مشاهده کنیم.

هر جا مجلس گناه است،

در هر نقطه اى وسائل معصیت، آماده است، در هر موقع پاى زرق و برق دنیا و تجمل پرستى به میان مى آید،

به هنگام طغیان غرائز،

و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب، حضور شیطان قطعى است، و گویا در چنین مواردى، انسان صداى وسوسه او را با گوش دل مى شنود و ردپاى او را با چشم خود مى بیند.

در این زمینه حدیث جالبى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمود:

لَمّا دَعا نُوحٌ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلى قَوْمِهِ أَتاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللّهُ فَقالَ یا نُوحُ إِنَّ لَکَ عِنْدِی یَداً! أُرِیدُ أَنْ أُکافِیَکَ عَلَیْها فَقالَ لَهُ نُوحٌ إِنَّهُ لَیُبْغَضُ إِلَیَّ أَنْ یَکُونَ لَکَ عِنْدِی یَدٌ فَما هِیَ؟

قالَ: بَلى دَعَوْتَ اللّهَ عَلى قَوْمِکَ فَأَغْرَقْتَهُمْ فَلَمْ یَبْقَ أَحَدٌ أُغْوِیَهُ فَأَنَا مُسْتَرِیحٌ حَتّى یُنْسَقَ قَرْنٌ آخَرُ وَ أُغْوِیَهُمْ،

فَقالَ لَهُ نُوحٌ مَا الَّذِی تُرِیدُ أَنْ تُکافِیَنِی بِهِ؟

قالَ اذْکُرْنِی فِی ثَلاثِ مَواطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبُ ما أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ، إِذا کانَ فِی إِحْداهُنَّ:

أُذْکُرْنِی إِذا غَضِبْتَ!

وَ اذْکُرْنِی إِذا حَکَمْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ!

وَ اذْکُرْنِی إِذا کُنْتَ مَعَ امْرَائَة خالِیاً لَیْسَ مَعَکُما أَحَدٌ!:

«هنگامى که نوح به قوم خود نفرین کرد (و هلاکت آنها را از خدا خواست و طوفان همه را در هم کوبید) ابلیس نزد او آمده گفت: تو حقى بر گردن من دارى که من مى خواهم آن را تلافى کنم!

نوح (در تعجب فرو رفت) گفت: بسیار بر من گران است که حقى بر تو داشته باشم، چه حقى؟!

گفت: همان نفرینى که درباره قومت کردى و آنها را غرق نمودى، و احدى باقى نماند که من او را گمراه سازم، بنابراین من تا مدتى راحتم، تا زمانى که نسل دیگرى به پاخیزند و من به گمراه ساختن آنها مشغول شوم.

نوح (با این که حداکثر کوشش را براى هدایت قوم خود کرده بود، در عین حال ناراحت شد و) به ابلیس گفت: حالا مى خواهى چه جبرانى بکنى؟

گفت: در سه موقع به یاد من باش! که من نزدیک ترین فاصله را به بندگان در این سه موقع دارم:

هنگامى که خشم، تو را فرا مى گیرد به یاد من باش!

هنگامى که میان دو نفر قضاوت مى کنى به یاد من باش!

و هنگامى که با زن بیگانه اى تنها هستى و هیچ کس در آنجا نیست باز به یاد من باش»!(3)

نکته دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که: جمعى از مفسران از آیه فوق چنین استفاده کرده اند که: شیطان براى انسان به هیچ وجه قابل رؤیت نیست، در حالى که از پاره اى از روایات استفاده مى شود چنین امرى احیاناً ممکن است.(4)

ولى ظاهراً این دو با هم منافاتى ندارند; زیرا قاعده اصلى آن است که مشاهده نشود، اما این قاعده مانند بسیارى از قاعده هاى دیگر موارد استثنائى دارد.

* * *

 

و در آخرین آیه به یکى از وسوسه هاى مهم شیطانى اشاره مى کند که بر زبان جمعى از انسان هاى شیطان صفت نیز جارى مى شود و آن این که: «هنگامى که عمل زشت و قبیحى را انجام مى دهند، اگر از دلیل آن سؤال شود، در پاسخ، مى گویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را بر آن یافته ایم» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آبائَنا).

سپس اضافه مى کنند: «خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها).

مسأله تقلید کورکورانه از نیاکان، به اضافه تهمت به ساحت مقدس پروردگار دو عذر ساختگى و ناموجه هستند، که شیطان صفتان در اعمال خود، غالباً به آن متشبث مى شوند.

جالب این که: قرآن در پاسخ آنها اعتنائى به دلیل اول یعنى پیروى کور کورانه از نیاکان نمى کند.

گویا آن را از هر گونه جواب مستغنى مى داند; زیرا عقل سلیم آن را درک مى کند، به علاوه کراراً در قرآن به پاسخ آن اشاره شده است.

و تنها به پاسخ دوم قناعت کرده، مى فرماید: «خداوند هرگز به کارهاى زشت و قبیح فرمان نمى دهد» (قُلْ إِنَّاللّهَ لایَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ); زیرا حکم او از فرمان عقل جدا نیست.

دستور به فحشاء طبق صریح آیات قرآن، کار شیطان است نه کار خداوند، خداوند تنها به نیکى ها و خوبى ها فرمان مى دهد.(5)

سپس با این جمله آیه ختم مى شود که: «آیا به خدا نسبت هائى مى دهید که نمى دانید»؟! (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ ما لاتَعْلَمُونَ).

گر چه ظاهراً مناسب تر این بود که گفته شود: چرا چیزى که دروغ است و واقعیت ندارد را به خدا نسبت مى دهید؟ ولى به جاى آن فرموده است: چرا چیزى را که نمى دانید به خدا نسبت مى دهید؟

این در حقیقت براى آن است که: حداقل مطالبى که مورد قبول طرف است، مورد استناد واقع شود، و گفته شود: اگر شما به دروغ بودن این سخنان یقین ندارید، لااقل دلیلى هم بر اثبات آن ندارید، پس چرا بى دلیل تهمت مى زنید؟ و چیزى را که نمى دانید به خدا نسبت مى دهید؟!

* * *

نکته ها:

1 ـ فرود آمدن لباس!

در آیات متعددى از قرآن مجید، به جمله أَنْزَلْنا: «فرو فرستادیم» برخورد مى کنیم که ظاهراً، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائین، سازش ندارد، مانند آیه مورد بحث; زیرا خداوند در این آیه مى فرماید: «لباسى براى شما فرو فرستادیم که اندام شما را مى پوشاند».

در حالى که مى دانیم: لباس یا از پشم حیوانات گرفته مى شود، و یا از مواد گیاهى و مانند اینها که همه از زمین است.

در سوره «زمر» آیه 6 نیز مى خوانیم: وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج: ««براى شما هشت زوج از چهار پایان فرو فرستاد».

و در سوره «حدید» آیه 25 مى خوانیم: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ...: «آهن را فرو فرستادیم...».

بسیارى از مفسران، اصرار دارند: این گونه آیات را به معنى نزول مکانى، یعنى از طرف بالا به پائین، تفسیر کنند مثلاً بگویند چون آب باران از بالا به زمین نازل مى شود، و گیاهان و حیوانات از آن سیراب مى گردند.

بنابراین، مواد لباس ها به یک معنى از آسمان به زمین فرستاده شده است.

در مورد آهن نیز سنگ هاى عظیم آسمانى که ترکیبات آهن در آن وجود داشته به سوى زمین جذب شده است.

ولى با توجه به این که نزول گاهى به معنى نزول مقامى آمده، و در استعمالات روزانه نیز، زیاد به کار مى رود مثلاً مى گویند: از طرف مقام بالا چنین دستورى صادر شده و یا مى گوئیم: رَفَعْتُ شَکْواىَ إِلَى الْقاضِى: «شکایتم را به سوى قاضى بالا بردم» هیچ لزومى ندارد که ما اصرار بر تفسیر این آیات به نزول مکانى داشته باشیم.

و از آنجا که نعمت هاى پروردگار از طرف مقام والاى ربوبیت به بندگان ارزانى شده، تعبیر به نزول در آن، کاملاً مفهوم و قابل درک است.

نظیر این موضوع، در الفاظ اشاره به قریب و بعید نیز دیده مى شود که گاهى یک موضوع مهم که از نظر مکانى در دسترس ما است، ولى از نظر مقامى بسیار بلندپایه است، با «اسم اشاره بعید» از آن تعبیر مى کنیم.

مثلاً در فارسى مى گوئیم: به آن جناب چنین معروض مى دارم، با این که طرف نزدیک ما نشسته است و در قرآن مجید مى خوانیم: ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ: «آن کتاب پر عظمت و بلندپایه (یعنى قرآن) جاى شک و تردیدى ندارد».(6)

* * *

2 - لباس در گذشته و حال

تا آنجا که تاریخ نشان مى دهد، همیشه انسان لباس مى پوشیده است، ولى البته در طول تاریخ و با گذشت زمان و با تفاوت امکنه، لباس ها فوق العاده متنوع و متفاوت بوده است.

در گذشته بیشتر لباس به عنوان حفظ از سرما و گرما و همچنین زینت و تجمل مورد استفاده قرار مى گرفته است، و جنبه ایمنى و حفاظت آن در درجه بعد بوده.

اما در زندگى صنعتى امروز، نقش ایمنى لباس و جنبه حفاظت آن در بسیارى از رشته ها در درجه اول اهمیت قرار دارد، فضانوردان، مأموران آتش نشانى، کارگران معادن، غواصان، و بسیارى دیگر، از لباس هاى مخصوص براى حفظ خود در برابر انواع خطرها استفاده مى کنند.

وسائل تولید لباس، در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته که با گذشته اصلاً قابل مقایسه نیست.

نویسنده تفسیر «المنار» در جلد هشتم در ذیل آیه مورد بحث، چنین مى نویسد: «یکى از رؤساى کشور آلمان روزى از یک کارخانه پارچه بافى دیدن مى کرد، هنگام ورود در کارخانه گوسفندانى را به او نشان دادند که مشغول چیدن پشم از آنها بودند، پس از بازدید به هنگامى که مى خواست از کارخانه خارج شود، پارچه اى به عنوان هدیه به او دادند و به او گفتند: این پارچه از پشم همان گوسفندانى است که به هنگام ورود در برابر شما، چیده شد، یعنى یکى دو ساعت بیشتر طول نکشید که پشم از بدن گوسفند فرود آمد و پارچه جالبى براى پوشش رئیس کشور شد»!

اما متأسفانه در عصر ما، جنبه هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس به قدرى گسترش یافته که دارد فلسفه اصلى لباس را تحت الشعاع خود قرار مى دهد.

لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستى ها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمائى، تکبر، اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباس هائى در میان جمعى از مردم به خصوص «جوانان غرب زده» دیده مى شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.

اصولاً چنین به نظر مى رسد که کمبودهاى روانى، عاملى براى به نمایش گذاردن این گونه انواع لباس هاى عجیب و غریب است، افرادى که نمى توانند با کار چشمگیرى خود را به جامعه نشان دهند، سعى دارند با لباس هاى نامأنوس و غریب و عجیب وجود و حضور خود را در جامعه اثبات کنند.

و به همین دلیل، ملاحظه مى کنیم، افراد با شخصیت و آنها که داراى عقده حقارتى نیستند، از پوشیدن این گونه لباس ها متنفرند.

به هر صورت، ثروت هاى عظیمى که از طریق لباس هاى گوناگون و مُدپرستى هاى مختلف و چشم هم چشمى ها در مسأله لباس، نابود مى شود، رقم بسیار مهمى را تشکیل مى دهد که اگر صرفه جوئى مى شد، بسیارى از مشکلات اجتماعى را حل مى کرد و مرهم هاى مؤثرى بر زخم هاى جانکاه جمعى از محرومان جامعه بشرى مى گذارد.

مسأله مُدپرستى در لباس، نه تنها ثروت هاى زیادى را به کام خود فرو مى کشد، بلکه قسمت مهمى از وقت ها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى دهد.

از تاریخ زندگى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و سایر پیشوایان بزرگ استفاده مى شود که: آنها با مسأله تجمل پرستى در لباس، سخت مخالف بودند، تا آنجا که در روایتى مى خوانیم:

هیأتى از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) رسیدند در حالى که لباس هاى ابریشمین بسیار زیبا که تا آن زمان در اندام عرب ها دیده نشده بود در تن داشتند.

هنگامى که به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیدند و سلام کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله)پاسخ سلام آنها را نگفت، حتى حاضر نشد یک کلمه با آنها سخن بگوید.

از على(علیه السلام) در این باره چاره خواستند، و علت روى گردانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از آنها جویا شدند.

على(علیه السلام) فرمود: من چنین فکر مى کنم که اینها باید این لباس هاى زیبا و انگشترهاى گران قیمت را از تن بیرون کنند، سپس خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)برسند،

آنها چنین کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سلام آنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت، سپس فرمود:

وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ أَتَوْنِی الْمَرَّةَ الأُولى وَ إِنَّ إِبْلِیسَ لَمَعَهُمْ: «سوگند به خدائى که مرا به حق فرستاده است، نخستین بار که اینها بر من وارد شدند، دیدم شیطان نیز به همراه آنها است».(7)

* * *

3 - منظور از فحشاء چیست؟

در این که منظور از «فاحشه» (کار زشت و قبیح) در اینجا چیست؟ بسیارى از مفسران گفته اند: اشاره به رسم جمعى از اعراب در زمان جاهلیت است که لخت و برهنه مادرزاد! «زن و مرد» در اطراف خانه خدا طواف مى کردند، به گمان این که در لباس هائى که مرتکب گناه شده اند، شایسته نیست خانه خدا را طواف کنند!

البته این تفسیر، متناسب با آیات قبل که از لباس و پوشش انسان، سخن مى گوید، مى باشد.

ولى در روایات متعددى مى خوانیم که: منظور از «فاحشه» در اینجا گفتار پیشوایان ظالم و ستمگر است که مردم را به پیروى خود دعوت مى کنند و معتقدند: خدا اطاعت آنها را بر مردم فرض کرده است.(8)

اما بعضى از مفسران مانند نویسنده «المنار» و «المیزان»، مفهوم آیه را یک مفهوم وسیع گرفته اند که هر گونه کار زشت و قبیحى را در بر مى گیرد و با توجه به وسعت مفهوم کلمه «فاحشه» مناسب تر همین است که معنى آیه، همان معنى وسیع کلمه باشد و مسأله «طواف عریان» و «پیروى از پیشوایان ظلم و ستم» از مصادیق روشن آن محسوب مى گردد، و منافاتى هم با روایات ندارد.

درباره تسلیم بى قید و شرط، در برابر رسوم نیاکان در ذیل آیه 170 سوره «بقره»، جلد اول توضیح کافى داده شده است.

* * *


1 ـ «بحار الانوار»، جلد 34، صفحات 66 و 67، جلد 65، صفحه 357، و جلد 83، صفحه 327 ـ «کافى»، جلد 5، صفحه 4، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 14، چاپ آل البیت.

2 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 440، حدیث 1، و جلد 8، صفحه 113، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 11، صفحه 212، و جلد 60، صفحه 268، حدیث 154 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 16، صفحه 88، چاپ آل البیت ـ «مستدرک الوسائل»، جلد 1، صفحه 95، و جلد 16، صفحه 220، چاپ آل البیت ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحات 276، 309 و 387، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق ـ تفسیر «قمى»، جلد 1، صفحه 42، دار الکتاب قم، 1404 هـ ق.

3 ـ «بحار الانوار»، جلد 11، صفحه 318، و جلد 60، صفحه 222 ـ «خصال صدوق»، جلد 1، صفحه 132، انتشارات جامعه مدرسین، 1403 هـ ق ـ «درر الاخبار»، صفحه 122، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى، طبع اول، 1419 هـ ق.

4 ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحه 111، جلد 19، صفحات 236، 237، 238 و 255، جلد 46، صفحه 5، جلد 47، صفحه 269، و جلد 60، صفحات 159، 160 و 282 و...

5 ـ به سوره «بقره»، آیات 268 و 269 مراجعه فرمائید.

6 ـ بقره، آیه 2.

7 ـ «سفنیة البحار»، جلد 2، صفحه 504، ماده «لبس» ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 337 ـ «اعلام الورى»، صفحه 129، دار الکتب الاسلامیة ـ «مکاتیب الرسول»، جلد 2، صفحه 495، دار الحدیث، طبع اول، 1419 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 1، صفحه 378، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق.

8 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 373، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 24، صفحه 189، و جلد 31، صفحه 583.

...............

تفسیر نمونه

آخرین ویرایش در شنبه, 18 آذر 1396 ساعت 14:34

احسن الحدیث در شبکه های اجتماعی    aparat telegram instagram whatsapp 300x300 این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری