• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

حکمت 123 نهج البلاغه

طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ، وَطَابَ كَسْبُهُ،

بیشتر...

سوره ی اعراف آیات 50 تا 52،آیت الله جوادی

دریافت فایل صوتی

حجم: 10 MB

زمان: 23 دقیقه

بیشتر...

شرح آیات 30 تا 32 سوره مبارکه رعد

آیه 30 تا 32

30 کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّة قَدْ

بیشتر...

حکمت 154 نهج البلاغه

الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْم كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ.

بیشتر...

مسؤلیت در قبال قرآن،آیت الله العظمی

دریافت فایل صوتی

حجم: 6 MB

زمان: 14 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
17876
33471
142783777
امروز یکشنبه, 27 خرداد 1403
اوقات شرعی

اگر قرآن بر عجم نازل شده بود !

شرح آیات 198 لغایت 203 سوره مبارکه شعرا

198وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الأَعْجَمِینَ

199فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ

200کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ

201لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتّى یَرَوُا الْعَذابَ الأَلِیمَ

202فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ

203فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ

ترجمه:

198 ـ هر گاه ما آن را بر بعضى از عجم (غیر عرب) ها نازل مى کردیم.

199 ـ و او آن را برایشان مى خواند، به آن ایمان نمى آوردند!

200 ـ (آرى،) این گونه (با بیان رسا) قرآن را در دل هاى مجرمان وارد مى کنیم!

201 ـ (اما) به آن ایمان نمى آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند!

202 ـ ناگهان به سراغشان مى آید، در حالى که توجه ندارند!

203 ـ و (در آن هنگام) مى گویند: «آیا به ما مهلتى داده خواهد شد»؟!

تفسیر:

اگر قرآن بر عجم نازل شده بود...!

در این آیات، نخست به یکى دیگر از بهانه هاى احتمالى کفار و پیشگیرى از آن پرداخته، و بحثى را که در آیات گذشته درباره نزول قرآن به زبان عربى مبین آمده است، تکمیل مى کند.

مى فرماید: «اگر ما این قرآن را بر بعضى از مردم عجم (غیر عرب و غیر فصیح) نازل مى کردیم»... (وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الأَعْجَمِینَ).

* * *

«و او این آیات را بر آنها مى خواند، هرگز به وى ایمان نمى آوردند» (فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ).

قبلاً گفتیم، واژه «عربى» گاه، به معنى کسى مى آید که از نژاد عرب باشد، و گاه، به معنى «کلام فصیح» است، و عجمى در مقابل آن نیز دو معنى دارد:

نژاد غیر عرب، و کلام غیر فصیح، و در آیه فوق هر دو معنى محتمل است، ولى بیشتر به نظر مى رسد که: اشاره به «نژاد غیر عرب» بوده باشد.

یعنى نژادپرستى و تعصب هاى قومى آنها به قدرى شدید است که اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل مى شد، امواج تعصب ها مانع از پذیرش آن مى گردید، تازه حالا که بر مردى شریف از خانواده اصیل عربى، و با بیانى رسا و گویا، نازل شده، و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده، و علماى بنى اسرائیل نیز به آن گواهى داده اند، بسیارى از آنها ایمان نمى آورند، چه رسد، اگر پیامبرشان اصلاً چنین شرائطى را نداشت.

* * *

سپس، براى تأکید بیشتر مى افزاید: «این گونه ما قرآن را در دل هاى مجرمان وارد مى کنیم» (کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).

با بیانى رسا، و با زبان مردى که از میان خودشان، برخاسته، و به اخلاق و آهنگ سخن او آشنا هستند، و با محتوائى که تأیید آن در کتب پیشین آمده است، خلاصه آن را با تمام شرائطى که پذیرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد به دل هاى این قوم گنهکار مى فرستیم، ولى این دل هاى بیمار از پذیرش آن، امتناع مى کنند، همانند غذاى سالم و حیات بخشى که معده ناسالم، آن را باز پس مى گرداند.

توجه داشته باشید که «سَلَکْناهُ» از ماده «سلوک» به معنى «عبور از راه» است، از سوئى آمدن و از سوى دیگر خارج شدن.

* * *

لذا، مى فرماید: «با این حال این قوم لجوج به آن ایمان نمى آورند، تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتّى یَرَوُا الْعَذابَ الأَلِیمَ).

بعضى از مفسران، احتمال دیگرى در تفسیر آیه گفته اند و آن این که: منظور از «کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ» این است که: ما این عصبیت و لجاجت و نفوذناپذیرى را در دل هاى مجرمان بر اثر جرم و گناهشان وارد ساختیم.

طبق این معنى آیه فوق، شبیه آیه خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ: «خداوند بر دل هاى آنها مُهر نهاده» خواهد بود.

ولى، تفسیر اول با آیات قبل و بعد هماهنگ تر است، لذا جمع عظیمى از مفسران نیز آن را برگزیده اند.(1)

* * *

آرى، آنها ایمان نمى آورند «تا عذاب الهى ناگهانى و به طور غافلگیرانه و در حالى که آنها توجه ندارند دامانشان را فرو گیرد» (فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ).(2)

بدون شک منظور از این عذاب الهى که آنها را ناگهانى فرو مى گیرد، عذاب هاى دنیا و بلاهاى نابود کننده و مجازات «استیصال» است.

* * *

لذا به دنبال آن، مى فرماید: در این حال آنها به خود مى آیند و از گذشته ننگین خود پشیمان، و از آینده وحشتناک خویش سخت نگران مى شوند و «مى گویند: آیا به ما مهلت داده مى شود» تا ایمان بیاوریم و گذشته خراب خود را آباد سازیم؟! (فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ).

* * *

 
نکته ها:

1 ـ تعصبات شدید نژادى و قبیلگى

بدون شک، انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادى تعلق داشته باشد، نسبت به آن عشق مىورزد، و این پیوند علاقه او با سرزمین، قوم و نژادش نه تنها عیب نیست، که عامل سازنده اى براى همکارى هاى اجتماعى او است، ولى این امر، حساب و اندازه دارد، اگر از حدّ بگذرد، به صورت مخرب و گاه فاجعه آفرین درخواهد آمد، و منظور از تعصب نژادى و قبیلگى که مورد نکوهش قرار مى گیرد همین «افراط» است.

«تعصب» و «عصبیت» در اصل، از ماده «عصب» به معنى پى هائى است که مفاصل را به هم ارتباط مى دهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگى را تعصب و عصبیت نامیده اند، اما معمولاً این لفظ در مفهوم افراطى و مذموم آن به کار مى رود.

دفاع افراطى از قوم و قبیله و نژاد و وطن، سرچشمه بسیارى از جنگ ها در طول تاریخ بوده است، و عاملى براى انتقال خرافات و زشتى ها ـ تحت عنوان آداب و سنن، قبیله و نژاد ـ به اقوام دیگر شده است.

این، دفاع و طرفدارى افراطى گاه به جائى مى رسد که بدترین افراد قبیله در نظر او زیبا، و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است، و همچنین آداب و سنت هاى زشت و زیبا.

و به تعبیر دیگر، تعصب نژادى پرده اى است از خود خواهى و جهل که بر روى افکار، درک و عقل انسان قرار مى گیرد، و قضاوت صحیح را از کار مى اندازد.

این حالت عصبیت، در میان بعضى اقوام صورت حادترى دارد، از جمله گروهى از عرب، که به تعصب، معروف و مشهورند و در آیات فوق خواندیم، تعصب عربى جاهلى تا آن حدّ بود که، اگر قرآن بر غیر عرب نازل مى شد هرگز به آن ایمان نمى آوردند.

در روایات اسلامى نیز از موضوع تعصب، به عنوان یک اخلاق مذموم، شدیداً نکوهش شده است، تا آنجا که در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَل مِنْ عَصَبِیَّة بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیَّةِ:

«کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى عصبیت باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور مى کند».(3)

و در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ: «کسى که تعصب به خرج دهد یا براى او تعصب داشته باشند، پیوند ایمان را از گردن خویش برداشته است».(4)

از روایات اسلامى نیز استفاده مى شود که: ابلیس نخستین کسى بود که تعصب به خرج داد.

على(علیه السلام) ـ چنان که در «نهج البلاغه» آمده ـ بحث گویا، رسا و کوبنده اى در خطبه «قاصعه» در زمینه تعصب بیان فرموده است که گوشه اى از آن را ذیلاً ملاحظه مى کنید.

أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لاِ َصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌّ: «ابلیس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید، و آدم را مورد طعن قرار داد، و گفت: من از آتشم تو از خاک»!

سپس اضافه مى فرماید: فَإِنْ کَانَ لا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الأُمُورِ: «اگر قرار هست تعصبى داشته باشید، این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده، افعال نیک و کارهاى خوب باشد».(5)

ضمناً، از این حدیث به خوبى روشن مى شود که: ایستادگى سرسختانه براى طرفدارى از یک واقعیت مطلوب، نه تنها تعصب مذموم نیست، بلکه مى تواند خلاء روحى انسان را در پیوندهاى نادرست جاهلى پر کند.

لذا، در حدیثى از امام على بن الحسین(علیه السلام) مى خوانیم: از آن حضرت درباره «تعصب» سؤال کردند فرمود: الْعَصَبِیَّةُ الَّتِی یَأْثَمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا أَنْ یَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْم آخَرِینَ، وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ، وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ:

«تعصبى که انسان به خاطر آن گناهکار مى شود این است که: اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما این که انسان، قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگرى یارى دهد».(6)

تعبیر دیگرى که از عصبیت در آیات و روایات آمده، «حمیت» یا «حمیت جاهلیت» است.

گرچه سخن در این زمینه بسیار است گفتار خود را با دو حدیث پایان مى دهیم.

امیر مؤمنان على(علیه السلام) فرمود: اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتٍّ: العَرَبُ بِالْعَصَبِیَّةِ، وَ الدَّهاقِنَةُ بِالْکِبْرِ، وَ الأُمَراءُ بِالْجَوْرِ، وَ الْفُقَهاءُ بِالْحَسَدِ، وَ التُّجّارُ بِالْخِیانَةِ، وَ أَهْلُ الرُّسْتاقَ بِالْجَهْلِ:

«خداوند شش گروه را به خاطر شش صفت عذاب مى کند، «عرب» را به خاطر تعصبش، «کدخدایان» (و صاحبان زمین و ثروت) را به خاطر کبرشان، «زمامداران» را به خاطر ستمشان، «فقهاء» را به خاطر حسدشان، «تجّار» را به خاطر خیانتشان، و «روستائیان» را به خاطر جهل».(7)

«پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه روز از شش چیز به خدا پناه مى برد: از شک، شرک، حمیت (تعصب)، غضب، ظلم و حسد» (کانَ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) یَتَعَوَّذُ فِى کُلِّ یَوْم مِنْ سِتٍّ مِنَ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ الْحَمِیَّةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْىِ وَ الْحَسَدِ).(8)

* * *

2 ـ تقاضاى بازگشت به دنیا

از لحظه مرگ، آه و حسرت افراد مجرم شروع مى شود، و آرزوى بازگشت در روح او شعلهور مى گردد، آه و فریادهاى بى فایده و دعاهاى نامستجاب در این زمینه سرمى دهند.

در آیات قرآن، نمونه هاى زیادى از آن به چشم مى خورد که ساده ترین آن را در آیات مورد بحث خواندیم: هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ: «آیا به ما مهلتى داده خواهد شد»؟!

در سوره «انعام» آیه 27 مى خوانیم: یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لاْ نُکَذِّبُ بِآیاتِ رَبِّنا: «اى کاش! ما بازمى گشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمى کردیم».

و در سوره «احزاب» آیه 66 آمده است: یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ: «اى کاش! ما خدا و پیامبرش را اطاعت کرده بودیم».

در سوره «مؤمنون» آیات 99 و 100 آمده است: حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ:

«وضع مجرمان همچنان ادامه دارد، تا زمانى که مرگ به سراغ یکى از آنان بیاید، مى گوید: پروردگارا مرا بازگردانید * تا گذشته تاریکم را جبران کنم و عمل صالحى را انجام دهم»!.

این وضع همچنان ادامه دارد، حتى هنگامى که گنهکاران در کنار آتش دوزخ قرار مى گیرند، باز این سخن را تکرار مى کنند، چنان که در سوره «انعام» آیه 27 مى خوانیم: وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ: «اگر مجرمان را هنگامى که در کنار آتش قرار گرفته اند ببینى که مى گویند: اى کاش! ما بازمى گشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمى کردیم، و از مؤمنان بودیم»!.

ولى بدیهى است این بازگشت در سنت الهى امکان پذیر نیست، اگر میوه نارسى که از درخت جدا شده به درخت بازگردد، و جنینى که ناقص متولد شده به رحم مادر بپیوندد، چنین بازگشتى امکان پذیر است.

بنابراین، تنها راه معقول پیشگیرى از این تأسف ها با انجام اعمال صالح و توبه از گناه به هنگامى که فرصت در دست است مى باشد، و گرنه بقیه بیهوده است.

* * *

3 ـ برترى عجم

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) که در تفسیر «على بن ابراهیم» ذیل آیات مورد بحث آمده، مى خوانیم: لَوْ نَزَّلْنَا الْقُرْآنُ عَلَى الْعَجَمِ ما آمَنَتْ بِهِ الْعَرَبُ، وَ قَدْ نُزِّلَ عَلَى الْعَرَبِ فَآمَنَتْ بِهِ الْعَجَمُ، فَهذِهِ فَضِیْلَةُ الْعَجَمِ:

«اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمى آورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم».(9)

در این زمینه در جلد چهارم تفسیر «نمونه»، صفحه 418، ذیل آیه 54 سوره «مائده» نیز اشاراتى آمده است.

* * *


1 ـ در چند آیه فوق، پنج ضمیر مفرد در جمله هاى «نَزَّلْناهُ» ـ «قَرَأَه» ـ «ما کانُوا بِهِ» ـ «سَلَکْناهُ» ـ «لا یُؤْمِنُونَ بِهِ» وارد شده که طبق تفسیر اول، همه آنها به قرآن باز مى گردد، اما مطابق تفسیر دوم، بعضى به قرآن، و بعضى به تعصب و لجاجت و حالت نفوذ ناپذیرى باز مى گردد، و این بدون وجود قرینه مشکل است.

2 ـ باید توجه داشت که جمله «فَیَأْتِیَهُمْ» منصوب است و معطوف بر جمله «حَتّى یَرَوُا» مى باشد، و معنى آن را در همین رابطه باید بیان کرد.

3 و 4 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب العصبیة، صفحه 232، احادیث 1 و 3 (صفحات 307 و 308، چاپ دار الکتب الاسلامیّة).

5 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 192 (خطبه قاصعه).

6 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب العصبیة، صفحه 233.

7 و 8 ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 289.

9 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 65.

.......................

تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری