• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

پاداش مهاجران (سوره مبارکه نحل)

شرح آیات 41 و 42 سوره مبارکه نحل

41وَ الَّذِینَ هاجَرُوا

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه زمر ، صفر 99 ، استاد دکتر

جلسات مجازی مراسم دهه آخر صفر

17 الی 25 مهر 99
بیشتر...

خطبه صد و هفتاد و شش، بخش نهم

 

وَ إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ

بیشتر...

حکمت 155 نهج البلاغه

ِاعْتَصِمُوا بِالذِّمَمِ فِي أَوْتَادِهَا.

امام(عليه

بیشتر...

به مناسبت ایّام فاطمیه،آیت الله العظمی

دریافت فایل صوتی

حجم: 8.40 MB

زمان: 35 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
12446
33471
142756627
امروز یکشنبه, 27 خرداد 1403
اوقات شرعی

چهار گروه مختلف

شرح آیات 72 تا 75 سوره مبارکه انفال

72 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِاللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض وَ الَّذینَآمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْء حَتّى یُهاجِرُوا وَ إِنِاسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلى قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْمیثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ

73 وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِیالأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ

74 وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْاوَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ

75 وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْوَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْض فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّشَیْء عَلیمٌ

 

ترجمه:

72 ـ کسانى که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد کردند و آنها که پناه دادند و یارى نمودند، آنها یاران یکدیگرند، و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند هیچ گونه ولایت (دوستى و تعهدى) در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یارى طلبند، بر شما است که آنها را یارى کنید جز بر ضد گروهى که میان شما و آنها پیمان (ترک مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل مى کنید بینا است.

73 ـ و کسانى که کافر شدند اولیاء (و یاران و مدافعان) یکدیگرند، اگر (این دستور را) انجام ندهید فتنه و فساد عظیمى در زمین روى مى دهد.

74 ـ و آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یارى نمودند، آنان مؤمنان حقیقى اند، براى آنها آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شایسته اى است.

75 ـ و کسانى که بعداً ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند از شما هستند و خویشاوندان، نسبت به یکدیگر (از دیگران) در احکامى که خدا مقرر داشته سزوارترند خداوند به همه چیز دانا است

 

تفسیر:

چهار گروه مختلف

این آیات، که آخرین فصل سوره «انفال» است، بحثى را درباره «مهاجرین»، «انصار» و گروه هاى دیگر مسلمین و ارزش وجودى هر یک از آنان، مطرح کرده و بحث هاى گذشته پیرامون جهاد و مجاهدان را بدین وسیله تکمیل مى کند.

به تعبیر دیگر: در این آیات، نظام جامعه اسلامى از نظر پیوندهاى مختلف بیان شده است; زیرا برنامه «جنگ» و «صلح» مانند سایر برنامه هاى عمومى بدون در نظر گرفتن یک پیوند صحیح اجتماعى ممکن نیست.

در این آیات سخن از پنج گروه، که چهار گروه آن از مسلمانان و یک گروه از غیر مسلمانانند به میان آمده است. آن چهار گروه عبارتند از:

1 ـ مهاجران نخستین

2 ـ انصار و یاران مدینه

3 ـ آنها که ایمان آوردند ولى مهاجرت نکردند.

4 ـ آنها که بعداً ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.

در نخستین آیه مورد بحث، مى فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد نمودند و کسانى که پناه دادند و یارى کردند، اولیاء، هم پیمان و مدافعان یکدیگرند» (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض).

در این قسمت از آیه، اشاره به دو گروه «اول» و «دوم» شده است، یعنى: مؤمنانى که در «مکّه» ایمان آورده بودند و پس از آن به «مدینه» هجرت کردند.

و مؤمنانى که در «مدینه» به پیامبر ایمان آوردند و به یارى و حمایت او و مهاجران برخاستند، و آنها را اولیاء، حامیان و متعهدان در برابر یکدیگر معرفى مى کند.

جالب توجه این که براى گروه نخست، چهار صفت بیان کرده:

1 ـ ایمان; 2 ـ هجرت; 3 ـ جهاد مالى و اقتصادى (از طریق صرف نظر کردن از اموال خود در «مکّه» و یا صرف کردن از اموال خویش در غزوه «بدر» و مانند آن); 4 ـ جهاد با خون و جان خویش در راه خدا.

و در مورد «انصار» دو صفت ذکر شده: نخست «ایواء» (پناه دادن)، دوم «نصرت» (یارى کردن).

و با ذکر جمله «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض» همه را در برابر یکدیگر متعهد و مسئول مى داند.

در حقیقت این دو گروه، در بافت جامعه اسلامى یکى به منزله «تار» و دیگرى به منزله «پود» بود و هیچ کدام از دیگرى بى نیاز نبود.

سپس به گروه سوم اشاره کرده، مى فرماید: «آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند و به جامعه نوین شما نپیوستند، هیچ گونه ولایت، تعهد و مسئولیتى در برابر آنها ندارید تا اقدام به هجرت کنند» (وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْء حَتّى یُهاجِرُوا).

و در جمله بعد، تنها یک نوع حمایت و مسئولیت را استثناء کرده و آن را درباره این گروه اثبات مى کند، مى فرماید: «هر گاه این گروه (مؤمنان غیر مهاجر) از شما به خاطر حفظ دین و آئینشان یارى بطلبند (یعنى تحت فشار شدید دشمنان قرار گیرند) بر شما لازم است که به یارى آنها بشتابید» (وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ).

«مگر زمانى که مخالفان آنها جمعیتى باشند که میان شما و آنان پیمان ترک مخاصمه بسته شده» (إِلاّ عَلى قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ).

و به تعبیر دیگر، لزوم دفاع از آنان در صورتى است که، در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند، اما اگر در برابر کفارى که با شما پیمان بسته اند واقع شوند احترام به پیمان، از دفاع از این گروه بى حال، لازم تر است!.

و در پایان آیه، براى رعایت حدود این مسئولیت ها و دقت در انجام این مقررات، مى فرماید: «و خداوند به آنچه انجام مى دهید بصیر و بینا است» (وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ).

همه اعمال شما را مى بیند و از تلاش ها، کوشش ها، مجاهدت ها و احساس مسئولیت ها آگاه است، همچنین از بى اعتنائى، سستى، تنبلى و عدم احساس مسئولیت در برابر این وظائف بزرگ با خبر مى باشد!

* * *

در آیه دوم به نقطه مقابل جامعه اسلامى، یعنى جامعه کفر و دشمنان اسلام اشاره کرده، مى فرماید: «آنها که کافر شدند بعضى اولیاى بعضى دیگرند» (وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض).

یعنى، پیوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق ندارید با آنها پیوندى داشته باشید، و از آنها حمایت کنید و یا آنها را به حمایت خود دعوت نمائید، نه به آنها پناه دهید و نه از آنها پناه بخواهید.

به طور خلاصه، نه آنها در تار و پود جامعه اسلامى داخل باشند، و نه شما در تار و پود جامعه آنها.

سپس به مسلمانان هشدار مى دهد: «اگر این دستور مهم اسلامى را انجام ندهید (و آن را نادیده بگیرید) فتنه و فساد عظیمى در زمین و در محیط جامعه شما به وجود خواهد آمد» (إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ).

چه فتنه و فسادى از این بالاتر که خطوط پیروزى شما محو مى گردد و دسائس دشمنان در جامعه شما کارگر مى شود، و نقشه هاى شوم آنها در راه برانداختن آئین حق و عدالت از نو جان مى گیرد.

* * *

در سومین آیه مورد بحث، بار دیگر روى اهمیت مقام مهاجران، انصار، موقعیت، تأثیر و نفوذ آنها در پیشبرد اهداف جامعه اسلامى تکیه کرده و از آنها به این گونه تقدیر مى کند:

«آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها که پناه دادند و یارى کردند، مؤمنان حقیقى و راستین هستند» (وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً).

زیرا در روزهاى سخت و دشوار و ایام غربت و تنهائى اسلام، هر یک به نوعى به یارى آئین خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتافتند.

«آنها به خاطر این فداکارى هاى بزرگ، آمرزش و روزى شایسته اى خواهند داشت» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ).

هم در پیشگاه خدا و جهان دیگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهره اى شایسته از عظمت، سربلندى، پیروزى، امنیت و آرامش در این جهان خواهند داشت.

* * *

در آخرین آیه، به چهارمین گروه مسلمانان، یعنى «مهاجران بعدى» اشاره کرده، مى فرماید: «آنها که بعد از این ایمان بیاورند و هجرت کنند و با شما در جهاد شرکت جویند، آنها نیز از شمایند» (وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ).

یعنى، جامعه اسلامى یک جامعه مدار بسته و انحصارى نیست، بلکه درهایش به سوى همه مؤمنان، مهاجران و مجاهدان آینده نیز گشوده است، هر چند مهاجران نخستین مقام و منزله خاصى دارند.

ولى این برترى به آن معنى نیست که مؤمنان و مهاجران آینده که در زمان نفوذ و پیشرفت اسلام به آن گرویدند و به سوى آن آمدند، جزء بافت جامعه اسلامى نباشند.

و در پایان آیه اشاره به ولایت و اولویت خویشاوندان نسبت به یکدیگر کرده، مى فرماید: «خویشاوندان (نیز) نسبت به یکدیگر و در احکامى که خداوند بر بندگانش مقرر داشته، اولویت دارند» (وَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْض فی کِتابِ اللّهِ).

در حقیقت در آیات گذشته، سخن از ولایت و اولویت عمومى مسلمانان نسبت به یکدیگر بود، و در این آیه تأکید مى کند که این ولایت و اولویت در مورد خویشاوندان به صورت قوى تر و جامع ترى است; زیرا خویشاوندان مسلمان علاوه بر ولایت ایمان و هجرت، ولایت خویشاوندى نیز دارند.

به همین جهت آنها از یکدیگر ارث مى برند، در حالى که غیر خویشاوندان از یکدیگر ارث نمى برند.

بنابراین، آیه اخیر، تنها حکم ارث را بیان نمى کند، بلکه معنى وسیعى دارد که ارث هم جزء آن است، و اگر مشاهده مى کنیم که در احکام ارث در روایات اسلامى و در تمام کتب فقهى به این آیه و آیه مشابه آن در سوره «احزاب» استدلال شده، دلیل بر این نیست که منحصر به مسأله ارث باشد، بلکه مى تواند روشنگر یک قانون کلى که ارث هم بخشى از آن است، بوده باشد.

از این جهت مى بینیم در مسأله جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در مفهوم ارث مالى داخل نیست به این آیه ـ در بعضى از روایات اسلامى ـ استدلال شده است،(1) و نیز در مسأله غسل میت، و مانند آن به همین آیه براى اولویت خویشاوندان استدلال کرده اند.(2)

با توجه به آنچه در بالا گفته شد، روشن مى شود: اصرار جمعى از مفسران بر این که آیه اخیر منحصراً مسأله ارث را بیان مى کند، بى دلیل است، و اگر بخواهیم چنین تفسیرى را انتخاب کنیم، تنها راهش این است که آن را به صورت یک استثناء از «ولایت مطلقه»اى که در آیات گذشته براى عموم مهاجران و انصار بیان شده است، بدانیم، و بگوئیم آیه اخیر مى گوید: ولایت عمومى مسلمانان نسبت به یکدیگر، شامل ارث نمى شود.

و اما احتمال این که آیات گذشته شامل ارث هم بشود، و سپس آیه اخیر این حکم را نسخ کرده باشد، بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا ارتباط مفهومى و پیوستگى این آیات با یکدیگر، از نظر معنوى، و حتى شباهت لفظى، نشان مى دهد که: همه با هم نازل شده است، و از این رو نمى تواند ناسخ و منسوخ بوده باشد.

به هر حال، مناسب ترین تفسیر با مفهوم آیات، همان است که در آغاز گفتیم.

و در آخرین جمله این آیه که آخرین جمله سوره «انفال» است، مى فرماید: «خداوند به هر چیزى دانا است» (إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْء عَلیمٌ).

تمام احکامى را که در زمینه «انفال»، «غنائم جنگى»، «نظام جهاد»، «صلح» و «احکام اسیران جنگى» و مسائل مربوط به «هجرت» و مانند آن در این سوره نازل کرده است، همه را روى حساب و برنامه دقیقى بیان نموده که با روح جامعه انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها کاملاً منطبق است.

* * *

نکته ها:

1 ـ هجرت و جهاد

بررسى تاریخ اسلام نشان مى دهد: این دو موضوع دو عامل اصیل در پیروزى اسلام در برابر دشمنان نیرومند بوده.

اگر هجرت نبود، اسلام در محیط خفقان آور «مکّه» از میان مى رفت.

و اگر جهاد نبود اسلام هیچ گاه رشد و نمو نمى کرد.

هجرت، اسلام را از شکل منطقه اى بیرون آورد، و در شکل جهانى قرار داد.

و جهاد، به مسلمانان آموخت که اگر تکیه بر قدرت نکنند، دشمنانى که پایبند منطق و حرف حساب نیستند، هیچ گونه حقى براى آنها قائل نخواهند شد!

هم اکنون براى نجات اسلام از بن بست ها و شکستن موانع مختلفى که دشمنان از هر سو در برابر آن ایجاد کرده اند، راهى جز احیاى اصل «هجرت» و «جهاد» نیست.

هجرت، صداى آنها را به گوش جهانیان مى رساند و دل هاى آماده و نیروهاى سازنده و اقوامى را که تشنه حق و عدالتند در اختیار آنها مى گذارد.

و جهاد، به آنها حرکت و حیات مى بخشد و مخالفان لجوجى را که جز منطق زور بگوششان فرو نمى رود از سر راه خود بر مى دارد.

در اسلام چند هجرت واقع شده:

هجرت مسلمانان «مکّه» به «حبشه» که هم بذر اسلام را در بیرون جزیره عرب پاشید و هم سنگرى براى مسلمانان معدود نخستین در برابر فشار شدید دشمن بود.

هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان نخستین به «مدینه».

این مهاجران که گاهى از آنها به مهاجرین بدر تعبیر مى شود، اهمیت فوق العاده اى در تاریخ اسلام دارند; زیرا به ظاهر به سوى یک آینده کاملاً تاریک حرکت کردند، و در حقیقت براى خدا از همه سرمایه هاى مادى خود چشم پوشیدند.

این مهاجران که از آنها به «المهاجرون الأَوَّلون» تعبیر مى شود، در حقیقت سنگ زیر بناى کاخ پر شکوه اسلام را تشکیل داده بودند، و قرآن از آنها با عظمت خاصى سخن مى گوید; چرا که از فداکارترین مسلمان ها محسوب مى شدند.

هجرت ثانیه، به هجرت گروهى از مسلمانان گفته مى شود که بعد از صلح حدیبیه و به دست آمدن یک محیط نسبتاً امن به دنبال این صلح، صورت گرفت، و گاهى به هجرت تمام کسانى که بعد از واقعه بدر تا زمان فتح «مکّه» به «مدینه» مهاجرت کردند، نیز گفته مى شود.

پس از فتح «مکّه»، هجرت به آن صورت سابق، یعنى حرکت از «مکّه» به «مدینه» از میان رفت; زیرا «مکّه» تبدیل به یک شهر اسلامى شد و حدیث «لا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ» که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، اشاره به همین موضوع است.

ولى این سخن به آن مفهوم نیست که مسأله هجرت در اسلام به کلى منتفى شد، ـ آن چنان که بعضى پنداشته اند ـ بلکه موضوع هجرت، از «مکّه» به «مدینه» منتفى گشت.

و گرنه هر گاه شرائطى همانند شرائط زندگى مسلمانان نخستین پیدا شود، قانون هجرت درباره آنها به قوت خود باقى است و تا آن روز که اسلام سراسر جهان را بگیرد، برقرار خواهد بود.

متأسفانه امروز مسلمانان بر اثر فراموش کردن این اصل مهم اسلامى غالباً در لاک خود فرو رفته اند، در حالى که مبشران مسیحى، مبلغان فرق ضالّه و مذاهب استعمارى به شرق، غرب، شمال و جنوب دنیا مهاجرت مى کنند حتى به میان قبائل وحشى و آدمخوار و حتى به مناطق قطب شمال و جنوب زمین مى روند، در واقع این دستور از آنِ مسلمان ها است، اما عملش از دیگران!

عجب تر این که در اطراف شهرهاى بزرگ اسلامى روستاهاى زیادى گاهى با فاصله چند فرسخ وجود دارد که از مسائل اسلامى بى خبر و گاهى حتى رنگ یک مبلغ اسلامى را به خود ندیده اند، و محیط آنها محیط آماده اى است براى نشو و نماى جرثومه هاى فساد و مذاهب ساختگى و استعمارى، و معلوم نیست مسلمانان امروز که وارث مهاجران اولین هستند، چه پاسخى در برابر خدا براى این وضع فراهم ساخته اند؟!

گر چه اخیراً حرکتى در این زمینه دیده مى شود. ولى هرگز کافى نیست.

به هر حال، موضوع هجرت و نقش آن در تاریخ و سرنوشت مسلمانان مهم تر از آن است که با این مختصر بتوان تمام جوانب آن را بررسى کرد.(3)

* * *

2 ـ مبالغه و اغراق در تنزیه صحابه

جمعى از برادران اهل سنت از احترام و اهمیتى که قرآن براى مهاجران اولین قائل شده خواسته اند، چنین استفاده کنند که: آنها تا پایان عمر مرتکب هیچ گونه خلافى نشدند، و باید بدون چون و چرا، همه را بدون استثناء محترم بشماریم، سپس این موضوع را به همه «صحابه»، به خاطر تمجیدى که قرآن از آنها در جریان «بیعت رضوان» و غیر آن کرده، تعمیم داده اند، و عملاً صحابه را بدون در نظر گرفتن اعمالشان، انسان هاى استثنائى شمرده و اجازه هر گونه نقد و و بررسى در کارهایشان را از خود سلب کرده اند.

از جمله مفسر معروف، نویسنده «المنار» ذیل آیات مورد بحث، حمله شدیدى به شیعه کرده که: چرا آنها روى بعضى از مهاجران اولین انگشت مى گذارند و انتقاد مى کنند؟

در حالى که توجه ندارند این گونه اعتقاد درباره صحابه، چه تضادى با روح اسلام و تاریخ آن دارد!

شک نیست، «صحابه»، مخصوصاً مهاجران نخستین احترام خاصى دارند، ولى این احترام تا آن زمانى بوده است که در مسیر صحیح گام بر مى داشتند و فداکارى به خرج مى دادند.

اما از آن روز که گروهى از صحابه از مسیر واقعى اسلام منحرف شدند، مسلماً قضاوت قرآن درباره آنها چیز دیگرى خواهد بود.

فى المثل ما چگونه مى توانیم «طلحه» و «زبیر» را در برابر شکستن بیعت و مخالفت با پیشوائى که گذشته از تصریح پیامبر(صلى الله علیه وآله) از طرف عموم مسلمانان و حتى خودشان انتخاب شده بود، تبرئه کنیم؟

ما چگونه مى توانیم دامن آنها را از خون هفده هزار مسلمان که در میدان جنگ جمل به خاک ریخته شد بشوئیم؟

کسى که خون یک نفر بى گناه را به زمین بریزد، هیچ عذرى در پیشگاه خدا نخواهد داشت، هر کس که باشد، چه رسد به این عده زیاد!

اصولاً مگر مى توان هم «على(علیه السلام) و یارانش» را در میدان جنگ جمل بر حق دانست و هم «طلحه و زبیر» و بعضى دیگر از صحابه را که به آنها پیوسته بودند؟

آیا هیچ منطق و عقلى این تضاد روشن را مى پذیرد؟

آیا مى توانیم با عنوان «تنزیه صحابه» چشم روى هم بگذاریم و آنها را «تافته جدا بافته» بدانیم و سراسر تاریخ اسلام را بعد از پیامبر به دست فراموشى بسپاریم و ضابطه اسلامى: اِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ: «گرامى ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست»(4) را زیر پا بگذاریم؟!

این چه قضاوت غیر منطقى است؟

چه مانعى دارد که شخص، یا اشخاصى یک روز در صف بهشتیان و طرفداران حق باشند و روز دیگرى در صف دوزخیان و دشمنان حق قرار گیرند؟

مگر همه معصومند؟

مگر این همه دگرگونى در حالات اشخاص با چشم خود ندیده ایم؟

داستان «اصحاب رَدَّه»، یعنى مرتد شدن جمعى از مسلمانان بعد از رحلت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را همه، اعم از شیعه و اهل سنت، در کتاب هاى خود نقل کرده اند که خلیفه اول به جنگ با آنها برخاست و آنها را بر سر جاى خود نشاند.

آیا هیچ یک از «اصحاب رَدَّه» پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ندیده و در صف صحابه نبودند؟!

شگفت انگیزتر این که براى نجات از این تضاد و بن بست عجیب، بعضى موضوع «اجتهاد» را دستاویز قرار داده، مى گویند:

افرادى مانند «طلحه»، «زبیر» و «معاویه»! و همکاران آنها مجتهد بودند و اشتباه کردند، اما گناهى از آنها سر نزد، بلکه اجر و پاداش در برابر همین اعمالشان از خداوند خواهند گرفت!!

راستى چه منطق رسوائى است؟

مگر قیام بر ضد جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و شکستن پیمان، و ریختن خون هزاران بى گناه آن هم به خاطر جاه طلبى، و رسیدن به مال و مقام، موضوع پیچیده و نامعلومى است که کسى از زشتى آن با خبر نباشد؟

آیا ریختن آن همه خون بى گناهان در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد؟!

اگر ما بخواهیم گروهى از صحابه را، که مرتکب جنایاتى شدند، این چنین تبرئه کنیم، به طور مسلّم هیچ گنهکارى در دنیا وجود نخواهد داشت و با این منطق، همه قاتلان، جانیان و جباران را تبرئه خواهیم کرد.

این گونه دفاع هاى بى رویه از صحابه، سبب بدبینى به اصل اسلام خواهد شد.

بنابراین، چاره اى جز این نداریم که: براى همه، مخصوصاً صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) احترام قائل شویم ولى تا آن روز که از مسیر حق و عدالت و برنامه هاى اسلام منحرف نشده باشند!(5)

* * *

3 ـ ارث در نظام قوانین اسلام

همان گونه که در تفسیر سوره «نساء» اشاره کردیم، در زمان جاهلیت عرب، ارث از یکى از سه راه بود:

از طریق «نَسَب» (نسب در نزد آنها تنها منحصر به فرزندان پسر بود و کودکان و زنان از بردن ارث محروم بودند)!

و از طریق «تبنّى»، یعنى «پسر خواندگى».

از طریق «عهد» و «پیمان» که از آن تعبیر به «وَلاء» مى کردند.(6)

در آغاز اسلام، که هنوز قانون ارث نازل نشده بود، به همین روش عمل مى شد.

اما به زودى مسأله «اخوت اسلامى» جاى آن را گرفت، و تنها مهاجران و انصار که با یکدیگر پیمان اخوت بسته بودند، از یکدیگر ارث مى بردند.

پس از مدتى که اسلام گسترش بیشترى پیدا کرد، ارث انتقال به خویشاوندان نسبى و سببى پیدا کرد، و حکم اخوت اسلامى در زمینه ارث منسوخ گشت و قانون نهائى ارث نازل گشت، که در آیات فوق و آیه 6 سوره «احزاب» به آن اشاره شده است، آنجا که مى فرماید: (وَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْض فِى کِتابِ اللّهِ).

اینها همه از نظر تاریخ مسلّم است، ولى همان گونه که گفتیم، جمله «وَ أُولُوا الأَرْحامِ» که در آیات مورد بحث آمده، اختصاص به مسأله ارث ندارد، بلکه معنى وسیعى را مى رساند که ارث جزء آن است.(7)

* * *

4 ـ منظور از «فِتْنَهٌ» و «فَسادٌ کَبِیْرٌ» چیست؟

مفسران در تفسیر این دو کلمه که در آیات مورد بحث آمده است، احتمالات گوناگونى داده اند، اما آنچه با مفهوم آیه سازگارتر است، این است که منظور از «فِتْنَهٌ» اختلاف، پراکندگى و تزلزل مبانى عقیده اى مسلمانان بر اثر وسوسه هاى دشمنان است.

و «فساد» هر گونه نابسامانى و خرابى نظامات مختلف اجتماعى را شامل مى شود، مخصوصاً ریخته شدن خون بى گناهان و ناامنى و مانند آنها.

در حقیقت قرآن مجید به مسلمانان هشدار مى دهد: اگر پیوند ارتباط و تعاون و برادرى را با هم محکم نکنند، و از دشمنان قطع پیوند و همکارى ننمایند روز به روز تشتت و پراکندگى در صفوف آنها بیشتر مى شود، و با نفوذ دشمنان در مجتمع اسلامى، و وسوسه هاى اغواگر آنان پایه هاى ایمان سست و متزلزل مى گردد، و از این راه فتنه عظیمى دامانشان را خواهد گرفت.

همچنین بر اثر نبودن پیوند محکم اجتماعى، و رخنه دشمن در صفوف آنها، انواع مفاسد، ناامنى، خونریزى و تباهى اموال، فرزندان و نابسامانى ها در اجتماع آنها آشکار خواهد شد، و فساد کبیر همه جا را فرا خواهد گرفت.

 

 

پروردگارا! جامعه اسلامى ما را به لطفت بیدار کن!

از خطرات پیوند و همکارى با دشمنان آگاه ساز!

و در پرتو خود آگاهى و وحدت کلمه، اجتماعمان را از «فتنه» و «فساد» پاک فرما!

 

 

 

پایان سوره انفال(8)


1 ـ «کافى»، جلد 1، صفحات 285، 287، 288، 292 و 379، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 25، صفحات 252، 255، 256، 257 و...

2 ـ به «جواهر الکلام»، جلد 4، صفحه 33 به بعد (دار الکتب الاسلامیة، طبع دوم، 1367 هـ ش، تحقیق: شیخ عباس قوچانى) مراجعه فرمائید.

3 ـ در جلد چهارم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 100 سوره «نساء» نیز در این باره سخنانى داشتیم، در آینده نیز ذیل آیات مناسب به خواست خدا باز سخن خواهیم گفت.

4 ـ حجرات، آیه 13.

5 ـ در جلد 8، در مورد عدالت و تنزیه صحابه، ذیل آیه 100 سوره «توبه» بحث شده است.

6 ـ درباره ارث از طریق وَلاء در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 11 سوره «نساء» مشروحاً بحث کرده ایم.

7 ـ در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیات 11 و 12 سوره «نساء» بحث مشروحى در زمینه ارث گذشت.

8 ـ تصحیح: 16 / 8 / 1383

..............

تفسیر نمونه

محتوای بیشتر در این بخش: « اسیران جنگى کتاب انذار و تذکّر »

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری