شرح آیات 23 و 24 سوره مبارکه بقره
23- وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
24- فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ
23- و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم تردید دارید، یک سوره همانند آن بیاورید; و گواهان خود را ـ غیر خداـ (براى این کار) فرا خوانید اگر راست مى گویید!
24- پس اگر چنین نکنید ـ که هرگز نخواهید کرد ـ از آتشى بترسید که مردمِ (گنهکار) و سنگها [= بتها ]هیزم آن هستند; و براى کافران، آماده شده است!
«قرآن» معجزه جاویدان
از آنجا که نفاق و کفر که موضوع بحث هاى آیات پیشین بود، گاهى از عدم درک محتواى نبوت و اعجاز پیامبر(صلى الله علیه وآله)، سرچشمه مى گیرد، در آیات مورد بحث به این مسأله پرداخته و مخصوصاً انگشت روى معجزه جاویدان «قرآن» مى گذارد تا هر گونه شک و تردید را نسبت به رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از میان ببرد، مى گوید:
«اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم، شک و تردید دارید لااقل سوره اى همانند آن بیاورید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْب مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ).(1)
و به این ترتیب، قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و آوردن یک سوره مانند آن مى کند تا عجز آنها دلیلى باشد روشن، بر اصالتِ این وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن.
آنگاه، براى تأکید بیشتر مى گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه «تمام گواهان خود جز خدا را دعوت کنید (تا شما را در این کار یارى کنند) اگر در ادعاى خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست» (وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
کلمه «شُهَداء» در اینجا اشاره به گواهانى است که آنها را در نفى رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) کمک مى کردند.
و جمله «مِنْ دُونِ اللّهِ» اشاره به این است که حتى اگر همه انسان ها جز «اللّه» دست به دست هم بدهند، که یک سوره همانند سوره هاى قرآن بیاورند، قادر نخواهند بود.
جمله: إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ: «اگر راست مى گوئید» در حقیقت براى تحریک آنها به قبول این مبارزه است، و مفهومش این است: اگر شما از این کار عاجز هستید دلیل دروغگوئى شماست، پس براى اثبات راستگوئى خود برخیزید و دست به کار شوید.
* * *
«تحدّى» و دعوت به مبارزه، باید هر چه ممکن است قاطع باشد، و دشمن را تا آنجا که امکان دارد تحریک کند و به اصطلاح بر سر غیرت آورد، تا تمام قدرت خود را به کار گیرد، و پس از عجز و ناتوانى، به طور مسلّم بداند: پدیده اى که با آن روبرو است یک پدیده بشرى نیست، یک امر الهى است.
لذا در آیه بعد، با تعبیرهاى مختلف به این مهم پرداخته مى گوید: «اگر شما این کار را انجام ندادید ـ و هرگز انجام نخواهید داد ـ از آتشى بترسید که هیزم آن بدن هاى مردم بى ایمان، و همچنین سنگ ها است»! (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ).
«آتشى که هم اکنون براى کافران آماده شده است» و جنبه نسیه ندارد! (أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ).
«وَقُود» به معنى «آتشگیره» است یعنى ماده قابل اشتعال، مانند هیزم (نه به معنى «آتش زنه» همچون کبریت یا جرقه اى که با سنگ هاى مخصوص ایجاد مى کنند).
عده اى از مفسران گفته اند: منظور از «حِجارَه» بت هائى است که آنها را از سنگ ساخته بودند و آیه 98 سوره «انبیاء» را شاهد آن دانسته اند: إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ: «شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید آتشگیره دوزخ است».
بعضى دیگر مى گویند: «حِجارَه» اشاره به سنگ هاى گوگردى است که حرارتشان بیش از سنگ هاى دیگر مى باشد.
ولى بعضى از مفسران معتقدند: منظور از این تعبیر، توجه دادن به شدت حرارت دوزخ است، یعنى آن چنان حرارت و سوزندگى دارد که سنگ ها و انسان ها را همانند هیزم شعلهور مى سازد.
آنچه با ظاهر آیات فوق، سازگارتر به نظر مى رسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسان ها، و سنگ ها، شعلهور مى شود، و با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده، همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، (یا به تعبیر دیگر انرژى هائى که قابل تبدیل به آتش اند) درک این معنى مشکل نیست، و لزومى ندارد آن آتش سوزان را شبیه آتش هاى معمولى این جهان بدانیم.
در سوره «همزه» آیات 6 و 7 مى خوانیم: نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الأَفْئِدَة: «آتش سوزان پروردگار که از درون دل ها سرچشمه مى گیرد * و بر قلب ها سایه مى افکند، و از درون به برون سرایت مى کند» (به عکس آتش هاى این جهان که از بیرون به درون مى رسد)!
* * *
نکته ها:
1 ـ چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟
مى دانیم: منصب نبوت و پیامبرى، بزرگ ترین منصبى است که به عده اى از پاکان عطا شده است; زیرا مناصب و مقام هاى دیگر معمولاً حاکم بر جسم افراد است، ولى منصب نبوت منصبى است که بر جان و دل جامعه ها حکومت مى کند، لذا به همان نسبت که ارج بیشترى دارد، مدعیان کاذب و افراد شیاد بیشترى، این منصب را به خود مى بندند، و از آن سوء استفاده مى کنند.
در اینجا مردم مى بایست یا ادعاى هر مدعى را بپذیرند، و یا دعوت همه را رد کنند، اگر همه را بپذیرند، پیدا است چه هرج و مرجى به وجود مى آید، و دین خدا به چه صورت جلوه خواهد کرد، و اگر هیچ کدام را نپذیرند آن هم نتیجه اش گمراهى و عقب ماندگى است.
بنابراین، همان دلیلى که اصل بعثت پیامبران را الزامى مى شمارد مى گوید پیامبران راستین مى بایست نشانه اى همراه داشته باشند که علامت امتیاز آنان از مدعیان دروغین، و سند حقانیت آنها باشد.
روى این اصل، لازم است هر پیامبرى، معجزه اى بیاورد که گواه صدق رسالتش گردد.
و همان طور که از لفظ «معجزه» پیدا است، باید پیامبر(صلى الله علیه وآله)قدرت بر انجام اعمال خارق العاده اى داشته باشد که دیگران از انجام آن «عاجز» باشند.
پیامبرى که داراى معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل» دعوت کند، او باید علامت و نشانه درستى گفتار خود را معجزه خویش معرفى نماید، تا اگر دیگران مى توانند همانند آن را بیاورند، این کار را در اصطلاح «تحدّى» گویند.
* * *
2 ـ «قرآن» معجزه جاودانى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)
از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)صادر شده، قرآن برترین سند زنده حقانیت او است.
قرآن کتابى است فوق افکار بشر، کسى تاکنون نتوانسته کتابى همانند آن را بیاورد، این کتاب یک معجزه بزرگ آسمانى است.
علت این که قرآن به عنوان سند زنده حقانیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و معجزه بزرگ او از میان تمام معجزاتش برگزیده شده، این است که قرآن معجزه اى است «گویا»، «جاودانى»، «جهانى»، و «روحانى».
پیامبران پیشین مى بایست همراه معجزات خود باشند و براى اثبات معجزه بودن آنها مخالفان را دعوت به مقابله به مثل کنند، در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آن را تکمیل مى کرد، این گفته در مورد معجزات دیگر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) غیر از قرآن نیز صادق است.
ولى قرآن، یک معجزه گویا است، نیازى به معرفى ندارد، خودش به سوى خود دعوت مى کند، مخالفان را به مبارزه مى خواند، محکوم مى سازد، و از میدان مبارزه، پیروز، بیرون مى آید.
لذا پس از گذشت قرن ها از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه مى دهد، هم دین است، هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.
* * *
3 ـ جاودانى و جهانى بودن
قرآن مرز «زمان و مکان» را در هم شکسته و ما فوق زمان و مکان قرار گرفته است، معجزات پیامبران گذشته و حتى معجزات خود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) غیر از قرآن، روى نوار معینى از زمان، و در نقطه مشخصى از مکان و در برابر عده خاصى صورت گرفته است، سخن گفتن نوزاد مریم(علیها السلام) و زنده کردن مردگان و مانند آن به وسیله مسیح(علیه السلام) در زمان و مکان و در برابر اشخاص معینى بوده ـ و چنان که مى دانیم ـ امورى که رنگ زمان و مکان به خود گرفته باشند، به همان نسبت که از آنها دورتر شویم، کم رنگ تر جلوه مى کنند، و این از خواص امور زمانى است.
ولى قرآن، بستگى به زمان و مکان ندارد، همچنان به همان شکلى که 1400 سال قبل در محیط تاریک «حجاز» تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مى کند بلکه گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتى داده که بتوانیم استفاده بیشترى از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائیم، پیدا است هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهى است یک دین جهانى و جاودانى باید یک سند حقانیت جهانى و جاودانى هم در اختیار داشته باشد.
* * *
4 ـ اما روحانى بودن آن
امور خارق العاده اى که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده، معمولاً جنبه جسمانى داشته: شفاى بیماران غیر قابل علاج، زنده کردن مردگان، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى کنند، ولى، الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمولى ترکیب یافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى کند، روح او را مملوّ از اعجاب و تحسین مى سازد، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مى نماید، معجزه اى است که تنها با مغزها و اندیشه ها و ارواح انسان ها سر و کار دارد، برترى چنین معجزه اى بر معجزات جسمانى، احتیاج به توضیح ندارد.
* * *
5 ـ آیا «قرآن» دعوت به مقابله کرده است؟
قرآن، در چند سوره دعوت به مقابله به مثل نموده است از جمله:
1 ـ در سوره «اسراء» آیه 88 ـ این سوره در «مکّه» نازل شده است ـ مى خوانیم:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لایَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهیراً: «بگو اگر تمام جن و انس اجتماع کنند تا کتابى همانند قرآن بیاورند، نمى توانند، اگر چه نهایت همفکرى و همکارى را به خرج دهند».
2 ـ در سوره «هود» ـ این سوره نیز در «مکّه» نازل شده است ـ در آیات 13 و 14 مى خوانیم:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ * فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّه...: «مى گویند: این آیات را به خدا افترا بسته (و ساختگى است) بگو: اگر راست مى گوئید، شما هم ده سوره ساختگى همانند آن بیاورید، و غیر از خدا هر کسى را مى توانید به کمک خود دعوت کنید * و اگر این دعوت را اجابت نکردند بدانید این آیات از طرف خدا است...».
3 ـ در سوره «یونس» ـ که نیز در «مکّه» نازل شده ـ در آیه 38 چنین آمده است:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: «مى گویند: به خدا افترا بسته، بگو: سوره اى همانند آن بیاورید و هر کس غیر از خدا را مى توانید به یارى طلبید، اگر راست مى گوئید».
4 ـ آیه مورد بحث که در «مدینه» نازل شده است.
همان طور که ملاحظه مى شود، قرآن با صراحت و قاطعیت بى نظیرى دعوت به مبارزه کرده، صراحت و قاطعیتى که نشانه زنده حقانیت است.
قرآن با بیان بسیار قاطع و صریح تمام جهانیان و کلیه کسانى را که در پیوند آن با مبدأ جهان آفرینش تردید داشتند دعوت به مقابله به مثل کرده است، نه تنها دعوت کرده بلکه آنها را تشویق و تحریک به مبارزه نیز نموده است و کلماتى در این آیات به کار برده که به اصطلاح «به غیرت آنها برخورد نماید» این کلمات عبارتند از:
إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: «اگر راست مى گوئید».(2)
فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات: «ده سوره ساختگى مثل آن بیاورید».(3)
قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ... إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: «اگر راست مى گوئید یک سوره ساختگى بیاورید».(4)
وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ: «غیر از خدا از هر کس مى خواهید دعوت کنید».(5)
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ: «اگر همه جهانیان دست به دست هم بدهند...».(6)
لایَأْتُونَ بِمِثْلِهِ: «نمى توانند مثل آن را بیاورند...».(7)
فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ: «از آتشى بترسید که هیزم آن بدن هاى مردم (گنهکار) و سنگ ها است».(8)
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا: «اگر مثل آن را نیاوردید، و هرگز نخواهید توانست...».(9)
با این تحریک ها و تشویق ها، و با این که مى دانیم این مبارزه تنها یک مبارزه ادبى یا مذهبى نبود بلکه یک مبارزه «سیاسى»، «اقتصادى» و «اجتماعى» بود، مبارزه اى بود که همه چیز حتى «موجودیت» آنها در گرو آن بود، و به عبارت دیگر: یک مبارزه حیاتى محسوب مى شد که مسیر و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن مى ساخت اگر پیروز مى شدند، همه چیز داشتند، و اگر مغلوب مى شدند، باید از همه چیز خود دست بشویند.
با این حال، اگر مى بینیم آنها در مقابل قرآن زانو زده اند و نتوانستند همانند آن را بیاورند، معجزه بودن قرآن روشن تر مى شود.
قابل توجه این که: این آیات منحصر به زمان و مکان خاصى نیست و تمام جهانیان و مراکز علمى دنیا را به سوى این مبارزه دعوت مى کند و هیچ گونه استثنائى در آن وجود ندارد و هم اکنون نیز به تحدى خود ادامه مى دهد.
* * *
6 ـ از کجا که مثل آن را نیاورده اند؟!
نظرى به تاریخ اسلام پاسخ این سؤال را روشن مى سازد; زیرا در داخل کشورهاى اسلامى در زمان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و پس از او حتى در خود «مکّه» و «مدینه» مسیحیان و یهودیان سر سخت و متعصبى مى زیستند که براى تضعیف مسلمان از هر فرصتى استفاده مى کردند و علاوه در میان مسلمانان جمعى «مسلمان نما» که قرآن مجید آنها را «منافق» نام نهاده، زندگى داشتند که رُل جاسوسى بیگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه درباره «ابو عامرِ» راهب و هم دستان او از منافقان «مدینه» و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواریخ نقل شده که منتهى به ساختن «مسجد ضرار» در «مدینه» شد، و آن صحنه عجیبى را که قرآن در سوره «توبه» به آن اشاره کرده است به وجود آورد).
مسلماً این دسته از منافقان، و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت، که به دقت مراقب اوضاع مسلمین بودند و از هر جریانى که به زیان مسلمانان بود استقبال مى کردند، اگر به چنین کتابى دسترسى پیدا کرده بودند براى در هم شکستن آنها تا آنجا که مى توانستند آن را نشر مى دادند و یا لااقل در حفظ و نگهداریش مى کوشیدند.
و لذا مى بینیم: حتى افرادى که به احتمال ضعیفى ممکن است به معارضه با قرآن برخاسته باشند، تاریخ نام آنها را ضبط کرده است از جمله:
نام «عبداللّه بن مقفع» را برده اند که او کتاب «الدرة الیتیمة» را به همین منظور نوشته است.(10)
در صورتى که کتاب مزبور، هم اکنون در اختیار ما است و چندین بار چاپ شده است و کوچک ترین اشاره اى در آن کتاب، به این مطلب نشده است، نمى دانیم چطور این نسبت را به او داده اند؟
نام «متنبِّى» «احمد بن حسین کوفى»، شاعر را نیز در این زمره ذکر کرده اند، که ادعاى نبوت نموده است، در صورتى که قرائن زیادى نشان مى دهد داعیه او بیشتر بلندپروازى و حسّ جاه طلبى بوده است.
«ابوالعلاى معَرِّى» نیز متهم به این امر شده است، گر چه از او سخنان زننده اى نسبت به اسلام نقل شده، اما هیچ وقت داعیه مبارزه با قرآن را نداشته است بلکه جملات جالبى درباره عظمت قرآن گفته که به پاره اى از آنها اشاره خواهد شد.
ولى «مسیلمه کذاب» از مردم «یمامه» مسلماً از کسانى است که به مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آیاتى آورده است که جنبه تفریحى آن بیشتر است.
بد نیست چند جمله از آنها را در اینجا بیاوریم:
الف ـ در برابر سوره «الذاریات»، این جمله ها را آورده است:
وَ الْمُبَذِّراتِ بَذْراً وَ الْحاصِداتِ حَصْداً وَ الذّارِیاتِ قَمْحاً وَ الطّاحِناتِ طَحْناً وَ الْعاجِناتِ عَجْناً وَ الْخابِزاتِ خُبْزاً وَ الثّارِداتِ ثَرْداً وَ اللاّقِماتِ لَقْماً إِهالَةً وَ سَمْناً:
«قسم به دهقانان و کشاورزان، قسم به درو کنندگان، قسم به جدا کنندگان گندم از کاه، قسم به آرد کنندگان گندم، قسم به خمیر کنندگان، قسم به نان پزندگان، قسم به تریدکنندگان! قسم به آن کسانى که لقمه هاى چرب و نرم بر مى دارند»!!(11)-(12)
ب ـ یا ضِفْدَعُ بِنْتَ ضِفْدَع، نَقِى ما تَنْقِیْن، نِصْفُکَ فِى الْماءِ وَ نِصْفُکَ فِى الطِّیْنِ، لاَ الْماءُ تَکْدِرِیْنَ وَ لاَ الشّارِبُ تَمْنَعِیْنَ:
«اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا کن! نیمى از تو در آب و نیمى دیگر در گل است، نه آب را گل آلود مى کنى، و نه کسى را از آب خوردن جلوگیرى مى نمائى»!(13)
* * *
7 ـ گواهى دیگران درباره قرآن
در اینجا لازم مى دانیم چند جمله از گفته هاى بزرگان و حتى کسانى که متهم به مبارزه با قرآن هستند، درباره عظمت قرآن نقل نمائیم:
1 ـ «ابو العلاى معرّى» (متهم به مبارزه با قرآن) مى گوید:
«این سخن در میان همه مردم ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ مورد اتفاق است: کتابى که محمّد(صلى الله علیه وآله)آورده است، عقل ها را در برابر خود مغلوب ساخته و تاکنون کسى نتوانسته است مانند آن را بیاورد، سبک این کتاب، با هیچ یک از سبک هاى معمول میان عرب، اعم از خطابه، رجز، شعر و سجع کاهنان شباهت ندارد.
امتیاز و جاذبه این کتاب، به قدرى است که اگر یک آیه از آن در میان کلمات دیگران قرار گیرد همچون ستاره اى فروزان در شب تاریک مى درخشد»!
2 ـ «ولید بن مغیره مخزومى» ـ مردى که به حسن تدبیر در میان عرب شهرت داشت و براى حل مشکلات اجتماعى از فکر و تدبیر او در زمان جاهلیت استفاده مى کردند، و به همین جهت او را ریحانه قریش «گل سر سبد آنها!» مى نامیدند.
پس از این که چند آیه از اول سوره «غافر» را از پیغمبر شنید در محفلى از طائفه «بنى مخزوم» حاضر شده چنین گفت:
«به خدا سوگند از محمّد سخنى شنیدم که نه شباهت به گفتار انسان ها دارد و نه پریان وَ إِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً، وَ إِنَّ عَلَیْهِ لَطَلاوَةً وَ إِنَّ أَعْلاهُ لَمُثْمِرٌ وَ إِنَّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ، وَ إِنَّهُ یَعْلُو وَ لایُعْلى عَلَیْهِ: «گفتار او شیرینى خاص، و زیبائى مخصوصى دارد، بالاى آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پر ثمر، و پائین آن (مانند ریشه هاى درختان کهن) پرمایه است، گفتارى است که بر همه چیز پیروز مى شود و چیزى بر آن پیروز نخواهد شد».(14)
3 ـ «کارلایل» ـ مورخ و دانشمند معروف انگلیسى ـ درباره قرآن مى گوید:
«اگر یک بار به این کتاب مقدس نظر افکنیم، حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود طورى در مضامین جوهره آن پرورش یافته که عظمت و حقیقت قرآن به خوبى از آنها نمایان مى گردد و این خود، مزیت بزرگى است که فقط به قرآن اختصاص یافته و در هیچ کتاب علمى، سیاسى و اقتصادى دیگر دیده نمى شود، بلى خواندن برخى از کتاب ها تأثیرات عمیقى در ذهن انسان مى گذارد ولى هرگز با تأثیر قرآن قابل مقایسه نیست، از این جهت بایستى گفت: مزایاى اولیه قرآن و ارکان اساسى آن مربوط به حقیقت و احساسات پاک و عناوین برجسته مسائل و مضامین مهم آن است که هیچ گونه شک و تردید در آن راه نیافته و پایان تمام فضائل را که موجد تکامل و سعادت بشرى است در بر داشته و آنها را به خوبى نشان مى دهد».(15)
4 ـ «جان دیون پورت» مؤلف کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن» مى نویسد:
«قرآن به اندازه اى از نقائص مبرا و منزه است که نیازمند کوچک ترین تصحیح و اصلاحى نیست، ممکن است از اول تا به آخر آن خوانده شود بدون آن که انسان کمترین ملالتى از آن احساس کند».(16)
و باز او مى نویسد: «و همه، این معنى را قبول دارند که قرآن با بلیغ ترین و فصیح ترین لسان و به لهجه قبیله قریش که نجیب ترین و مؤدب ترین عرب ها هستند نازل شده... و مملوّ از درخشنده ترین اشکال و محکم ترین تشبیهات است...».(17)
5 ـ «گوته» شاعر و دانشمند آلمانى مى گوید:
«قرآن اثرى است که (احیاناً) به واسطه سنگینى عبارت آن، خواننده در ابتدا رمیده مى شود و سپس مفتون جاذبه آن مى گردد و بالاخره بى اختیار مجذوب زیبائى هاى متعدد آن مى شود».(18)
و در جاى دیگر مى نویسد:
«سالیان درازى کشیشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقائق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمّد(صلى الله علیه وآله)، دور نگاه داشته بودند، اما هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش گذارده ایم پرده هاى جهل و تعصب نابه جا از بین مى رود و به زودى این کتاب توصیف ناپذیر (قرآن) عالم را به خود جلب نموده و تأثیر عمیقى در علم و دانش جهان کرده، سرانجام محور افکار مردم جهان مى گردد»!
هم او مى گوید: «ما در ابتدا از قرآن رویگردان بودیم، اما طولى نکشید که این کتاب توجه ما را به خود جلب کرد، و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا که در برابر اصول و قوانین علمى و بزرگ آن، سر تسلیم فرود آوریم»!
6 ـ «ویل دورانت» مورخ معروف مى گوید:
«قرآن در مسلمانان آن چنان عزت نفس و عدالت و تقوائى به وجود آورده که در هیچ یک از مناطق جهان... شبیه و نظیر نداشته است».
7 ـ «ژول لابوم» اندیشمند و نویسنده فرانسوى در کتاب «تفصیل الآیات» مى گوید:
«دانش و علم براى جهانیان از سوى مسلمانان به دست آمد و مسلمین علوم را از قرآنى که دریاى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشریت در جهان جارى ساختند...».
8 ـ «دینورت» مستشرق دیگرى مى نویسد:
«واجب است اعتراف کنیم علوم طبیعى و فلکى و فلسفه و ریاضیات که در اروپا رواج گرفت، عموماً از برکت تعلیمات قرآنى است و ما مدیون مسلمانانیم بلکه اروپا از این جهت شهرى از اسلام است»!(19)
9 ـ بانو دکتر «لورا واکسیا واگلیرى» استاد دانشگاه «ناپل» در کتاب «پیشرفت سریع اسلام» مى نویسد:
«کتاب آسمانى اسلام، نمونه اى از اعجاز است... قرآن کتابى است که نمى توان از آن تقلید کرد، نمونه سبک و اسلوب قرآن در ادبیات سابقه ندارد، تأثیرى که این سبک در روح انسان ایجاد مى کند ناشى از امتیازات و برترى هاى آن است... چطور ممکن است این «کتاب اعجازآمیز» ساخته محمّد(صلى الله علیه وآله) باشد در صورتى که او یک نفر عرب درس نخوانده بود...
ما در این کتاب گنجینه ها و ذخائرى از علوم مى بینیم که فوق استعداد و ظرفیت باهوش ترین اشخاص و بزرگ ترین فیلسوفان و قوى ترین رجال سیاست و قانون است.
به دلیل این جهات است که قرآن نمى تواند کار یک مرد تحصیل کرده و دانشمندى باشد».(20)
1 ـ بعضى از مفسران معتقدند: ضمیر «مِثْلِهِ» به پیامبر باز مى گردد که در جمله قبل با تعبیر «عَبْدِنا» ذکر شده است; یعنى اگر در اصالت این وحى آسمانى تردید دارید، کسى همانند محمّد(صلى الله علیه وآله) را که هرگز درس نخوانده و خط و کتابت نیاموخته پیدا کنید که بتواند همانند آن را بیاورد.
ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد; زیرا در جاى دیگر قرآن مى خوانیم: فَلْیَأْتُوا بِحَدیث مِثْلِه (طور ـ 34).
و در جاى دیگر: «فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِه» (یونس ـ 38) که نشان مى دهد «مِثْلِه»، صفت قرآن است نه توصیف پیامبر.
2 ـ بقره، آیه 23.
3 ـ هود، آیه 13.
4 ـ یونس، آیه 38.
5 ـ یونس، 38 ـ هود، 13.
6 ـ اسراء، آیه 88.
7 ـ اسراء، آیه 88.
8 ـ بقره، آیه 24.
9 ـ بقره، آیه 24.
10 ـ «ابوالحسن عبداللّه بن مقفع فارسى»، فاضلى مشهور و ماهر در انشاء و ادب، در آغاز مجوسى بود، و به دست «عیسى بن على»، عموى «منصور» ـ به حسب ظاهر ـ مسلمان شد، ولى مشى زنادقه را داشت، همچون «ابن ابى العوجاء»، او کسى بود که کتاب «کلیله و دمنه» را به عربى ترجمه کرد و کتاب «الدرة الیتیمة» را تصنیف نمود. ولى در سال 143 هـ. ق به دست «سفیان بن معاویه»، فرماندار «منصور»، و به دستور «منصور» به قتل رسید. («مستدرک سفینة البحار»، جلد 8، صفحه 559، انتشارات جامعه مدرسین ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 75، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، تحقیق على اکبر غفارى، به این مطلب در پاورقى اشاره شده است).
11 و 12 ـ «اعجاز القرآن رافعى» ـ «قرآن و آخرین پیامبر» ـ «اعجاز القرآن باقلانى» (دار المعارف مصر) ـ «تاریخ طبرى»، جلد 2، صفحه 506 (مؤسسه اعلمى بیروت) ـ «البدایة و النهایة ابن کثیر»، جلد 6، صفحه 359 (دار احیاء التراث العربى).
13 ـ در بعضى از کتب این مزخرفات با تفاوت هائى نقل شده، مثلاً به جاى «مبذرات بذراً» «المبدیات ذرعاً»، یا «المنذرات» و یا «المبتدیات» آمده است.
14 ـ «مجمع البیان»، جلد دهم، سوره «مدثر» ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 167 (با اندکى تفاوت) و جلد 17، صفحه 212.
15 ـ از مقدمه کتاب «سازمان هاى تمدن امپراطورى اسلام».
16 ـ همان کتاب، صفحه 111.
17 ـ همان کتاب، صفحه 91.
18 ـ از کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمّد(صلى الله علیه وآله) و قرآن».
19 ـ «المعجزة الخالده» به نقل از «قرآن بر فراز اعصار».
20 ـ «پیشرفت سریع اسلام» ـ در بحث هاى فوق راجع به اعجاز قرآن از کتاب «قرآن و آخرین پیامبر» استفاده شده است.
...................
تفسیر نمونه