با توجه به آيه سَماع قرآن و آيات فراوان ديگر كه تلاوت قرآن بر مردم را مطرح ميكند، معلوم ميگردد كه قرائت جهري نه تنها ممنوع نيست بلكه مستحب ميباشد و گاه بالاتر، در مقام تبليغ واجب ميشود:
«وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».[1]
«يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ».[2]
احاديث معصومين نيز اين معني را تأكيد ميكند:
«قُلْتُ لِأبي عَبْدِاللهِ، الرَّجُلُ لا يَري أنَّهُ صَنَعَ شَيْئاً في الدُّعاء وفي القِرائَةِ حَتّي يَرْفَعَ صَوْتَهُ فَقالَ ـ عليه السّلام ـ لا بأسَ، إنَ عَليَّ بْنَ الحُسَيْنِ ـ عليه السّلام ـ كانَ أحْسَنَ النّاسِ صَوْتاً بِالْقُرآنَ وَ كانَ يَرْفَعُ صَوْتَهُ حَتّي يَسْمَعَهُ أهلُ الدّار، وَ اِنَّ أبا جَعْفَرَ كانَ أحْسَنُ صَوْتاً بِالقُرآنِ وَ كانَ إذا قامَ مِنَ اللَّيلِ و قَرَأ، رَفَعَ صَوْتَهُ، فَيَمُرُّ بِهِ مارُّ الطَّريقِ مِنَ السّقّائينَ وَ غَيْرِهِمْ فَيَقُومُونَ فَيَسْتمَعُونَ إِلَي قِراءَتِهِ».[3]
(به امام صادق ـ عليه السّلام ـ گفتم، شخصي تا صدايش را بلند نكند معتقد است كه در دعاء و قرائت قرآن كاري انجام نداده است، فرمودند، اشكالي ندارد، چرا كه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در ميان مردم، زيباترين صوت قرآن را دارا بود و پيوسته صدايش را بلند ميكرد تا قرآن را اهل خانه بشنوند، و امام باقر ـ عليه السّلام ـ نيز زيباترين مردم از نظر صوت قرآن بود و عادت داشت هر وقت كه در شب به نماز قيام مينمود و قرآن ميخواند صدايش را بلند ميكرد پس رهگذران از سقّاها و ديگران از كنار او ميگذشتند پس ميايستادند و به قرائت او گوش فرا ميدادند).
در اين حديث، امر دعا و قرآن، يكسان تلقي شده است و بر استحبابِ قرائت جهري، دلالت ميكند.
ـ جهر و اخفات و حال مؤمن:
جهر و اخفات اساساً به حالِ روحيِ مؤمن بستگي دارد، آنكه در طول روز به سخن سرگرم بوده، كمتر به انديشه و تأمل نشسته است، ضرورت دارد در سه وقت خاصِ قبل از غروب و طلوع خورشيد و ثلث آخر شب، با خداي خويش خلوت نموده، به نجوا نشيند كه اثر عميقي در روح و روان انسان دارد،[4] اين نجوا اغلب با زمزمه و خفاء تناسب بيشتري دارد و از رياء دورتر و به اخلاص نزديكتر است و آثار و بركاتِ آن نيز در قياس با قرائت و دعاي آشكار، بسيار عظيمتر ميباشد:
«لا يَكْتُبُ المَلَكُ إلّا ما سَمِعَ وَ قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: «وَاذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً» فَلا يَعْلَمُ ثَوابَ الذِّكرِ في نَفْسِ الرَّجُلِ غَيْرُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِعَظَمَتِهِ».[5] امام ـ عليه السّلام ـ
(فرشته جز آنچه را كه بشنود، نمينويسد در حالي كه خداي عزيز و جليل ميفرمايد: «پروردگارت را در درونت با حالت دلشكستگي و باخوف و هراس ياد نما» پس مقدار پاداشِ ذكر خدا را در نفس شخص بخاطر عظمت آن، غيرخداي عزيز و جليل نميداند).
تعبير «لا يَكْتُبُ المَلَكُ إلّا ما سَمِعَ» گوياي آن است كه فرشته هر آنچه را كه در نفس، جريان داشته باشد صدايش را ميشنود و لو بيصدا باشد!
«قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ ذَكَرَني سِرّاً ذَكَرْتُهُ عَلانِيَةً».[6] امام صادق ـ عليه السّلام ـ
(خداي عزيز وجليل ميفرمايد: هر كه مرا پنهاني ياد نمايد من او را در آشكار ياد خواهم نمود).
توجه به جريانِ وحي، گاه ضروري مينمايد كه انسان به جاي قرائتِ حتي به صورت زمزمهاي، به استماع بپردازد، اين حالت گاه به قدري قوت ميگيرد كه فقط استماع است كه گره از روح گشوده و رزق روح را تأمين ميكند، در سيره رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز ميبينيم كه گاه به ابن مسعود يا يكي ديگر توصيه ميفرمودند: او قرائت كند تا حضرتش گوش فرادهند، در اين استماع حضرت آن چنان منقلب ميشد كه از شدت تقلّب و دگرگوني روحي، قاري قرائتش را به پايان ميبرد، جريان قرائت سوره نساء تا آيه 41 توسط ابن مسعود از اين موارد است،[7] در اين جريان وقتي ابن مسعود از درخواستِ حضرت، تعجب كرده ميگويد: «قرآن بر شما نازل گشته، چگونه من بر شما بخوانم؟» حضرت ميفرمايند: «دوست دارم كه از ديگري بشنوم»؛ اين بيان نشان ميدهد كه حتي گاه پيامبر نيز از لحاظِ روحي، در شرايطي است كه نيازمندِ گوش سپردن به قرائت ديگري است.
آنكه جريانِ وحياش را با قرائت و دعا در درون خود و به خِفاء طي كرده است در ادامه، در اين جريان براي تعميق و تأثير بيشتر، روح و روان او نيازمند قرائت و ذكرِ آشكار ميباشد كه در اينجا خروجِ صوتِ حزين از حنجره بر جان قاري و مستمع، هر دو اثر ميگذارد و بيشتر منقلب مينمايد در اين حال، بارانِ اشك سرازير گشته، سرزمين وجود انسان را آبياري و بذرهاي وجود را بارور ميگرداند.
براين اساس جهر و اخفات امري نسبي بوده هر يك در جايگاه خاصي مطرح ميباشد كه چهار حالت دارد:
1. ترجيح قرائت و ذكر جهري: در شرايطي كه بر ديگران يا خويش مؤثر باشد و رياء و خودنمايي حاصل نگردد در شرايط حتي احتمال رياء مانعي نخواهد بود چرا كه عموماً اين احتمالات وسوسه شيطان ميباشد كه نبايد به آن اعتنا نمود:
«قُلْتَ لِأبي جَعْفَرَ ـ عليه السّلام ـ : إِذا قَرَأتُ القُرآنَ فَرَفَعْتُ بِهِ صَوْتي جَاءَني الشَّيطانُ فَقالَ: إنَّما تُرائي بِهذا أهْلَكَ وَ النّاسَ، فَقالَ: يا أبا مُحَمَّدٍ إِقْرَأ قِراءَةً ما بَيْنَ القِرائَتْينِ، تُسْمِعُ أهْلَكَ وَ رَجِّعْ بِالقُرآنِ صَوْتَكَ، فَإنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، يُحِبُّ الصَّوْتَ الحَسَنَ يُرَجَّعُ فيهِ تَرْجيعاً».[8]
2. لزوم قرائت و ذكر جهري: در شرايطي كه ضرورت تبليغ ديگران مطرح ميباشد به شرط آنكه رياء شكل نگيرد چرا كه مؤمن، اصلاحِ ديگران را به قيمت تباهي خويش هرگز نميپذيرد (در اينجا نيز احتمالِ رياء اهميتي ندارد):
«وَ لكِنّي لا أري اصلاحَكُم بِإِفسادِ نَفْسي».[9]
3. ترجيح قرائت و ذكر اخفائي: در شرايطي كه تبليغ ديگران، مطرح نيست و حالت انسان نسبت به جهر يا اخفات يكسان ميباشد كه در اين صورت تأثير اخفاتي در وجود انسان بيشتر است:
«قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِعيسي ـ عليه السّلام ـ : يا عيسي، أُذكُرْني في نَفْسِكَ أذْكُرْكَ في نَفْسي وَ اذكُرني في مَلَإِكَ أذْكُرْكَ في مَلاءٍ خَيْرٍ مِنْ مَلاءِ ألادَميّيّنَ، يا عيسي ألِنْ لي قَلْبَكَ وَ أكْثِرْ ذِكْري في الخَلَواتِ...».[10] امام صادق ـ عليه السّلام ـ
(خداوند عزيز و جليل به عيسي ـ عليه السّلام ـ فرمود: اي عيسي مرا در درون خود، يادنما، تو رادر وجود خويش ياد خواهم نمود و مرا در آشكار خود ياد نما، تو را در ميان جمعيتي بهتر از جمعيت آدميان ياد خواهم كرد، اي عيسي برايم قلب خويش را نرم كن و ياد من را در خلوتها فراوان نما).
«مَنْ قَرَأ «إنّا أنْزَلناهُ...» يَجْهَرُبِها صَوْتَهُ كانَ كاَلشّاهِرِ سَيْفَهُ في سَبيلِ اللهِ، وَ مَنْ قَرَأها سِرّاً كانَ كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللهِ...»:[11] امام باقر ـ عليه السّلام ـ
(هركه سوره قدر را بخواند در حالي صدايش را به آن بلند نمايد مانند كسي است كه شمشيرش را در راه خدا بيرون كشيده است، و هر كه آن را پنهاني بخواند مانند كسي است كه در راه خدا، به خون خويش غلطيده است!).
اين مسأله، همچون «صدقه دادن» ميباشد كه در شرايطِ تشويق و آموزش ديگران، صدقه جهري ارجحيّت دارد امّا آنجا كه اين ضرورت در كار نيست صدقه سري بسيار تأكيد شده است:
«إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».[12]
(اگر صدقات را آشكار نماييد پس آن نيكوست و اگر آن را مخفي بداريد و به فقراء دهيد پس آن برايِ شما بهتر است و خدا از شما بعضي از آلودگيهايتان را پاك مينمايد!).
«صَدَقَةُ السِّرِ تُطْفِيءُ غَضَبَ الرَّبِ».[13]
(صدقه پنهاني خشم پروردگار را فرو مينشاند).
4. لزوم قرائت و ذكر اخفاتي: در شرايطي كه «جهر» آثار رواني منفي داشته و يا موجبِ رياء گردد «اخفات» ضرورت مييابد:
«يا أباذَرَ إِخْفِضْ صَوْتَكَ عِنْدَ الْجَنائِزِ وَ عِندَ القِتالِ وَ عِنْد القُرْآنِ».[14] از وصاياي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ابوذر
(اي ابوذر صدايت را نزد جنازهها و هنگام درگيري جنگ و نزد قرآن پايين آور).
تعبير «عند القرآن» ممكن است كه مقصود هنگامِقرائت قرآن، توسط ديگري باشد كه از بحث ما خارج خواهد بود؛ رعايت اخفات در برخورد با «جنازهها»، جهت بهرهمندي از تفكرِ حاصل از سكوت ميباشد[15] و «هنگام درگيري» موجبِ ثبات روحيه و قوّت قلب و قوت انديشه و چاره جويي خواهد بود.
پي نوشت ها:
[1] . اعراف/ 204.
[2] . جمعه/ 2.
[3] . بحار الانوار 82، ص82..
[4] . «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً». (مزمل/ 6)
[5] . كافي، ج 2، ص 502.
[6] . همان ،ص 501.
[7] . الميزان ذيل آيه شريفه.
[8] .. كافي، ج 2، ص 616.
[9] . نهج البلاغه، خ 69.
[10] . كافي، ج 2، ص 502.
[11] . بحار الانوار ج89،ص327.
[12] . بقره/ 271.
[13] . بحار الانوار ج46،ص88..
[14] . بحار الانوار 74، ص84..
[15] . «دَليلُ التَّفَكُّرِ الصُّمْتُ». معصوم ـ عليه السّلام ـ (اصول كافي، ج 1، كتاب عقل و جهل،ص15).
------------------------