شرح آیات 41 لغایت 43 سوره مبارکه بقره
41- وَآمِنُوا بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ ۖ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ
42- وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ
43- وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ
41- و به آنچه نازل کرده ام ایمان بیاورید; که نشانه هاى آن، با آنچه در کتاب شماست، مطابقت دارد; و نخستین کافر به آن نباشید; و آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید; و تنها از (مخالفتِ) من بپرهیزید!
42- و حق را با باطل نیامیزید; و حقیقت را با این که (از آن) آگاهید، کتمان نکنید.
43- و نماز را بر پا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید.
شأن نزول:
بعضى از مفسران بزرگ، از امام باقر(علیه السلام) در شأن نزول نخستین آیات مورد بحث چنین نقل کرده اند: «براى حُیّى بن اخطب، و کعب بن اشرف، و جمعى دیگر از یهود، هر سال مجلس میهمانى (پر زرق و برقى) از طرف یهودیان ترتیب داده مى شد، آنها حتى راضى نبودند این منفعت کوچک به خاطر قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از میان برود، به این دلیل (و دلائل دیگر) آیات تورات را که در زمینه اوصاف پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود تحریف کردند، این همان «ثمن قلیل» و بهاى کم است که قرآن در این آیه به آن اشاره مى کند».(1)
* * *
تفسیر:
سودپرستى یهود
به دنبال پیمانى که خداوند از یهود گرفته بود، از جمله پیمان ایمان به پیامبران الهى و اطاعت فرمان هاى او، در سه آیه مورد بحث به نُه بخش از دستوراتى که به یهود داده شده اشاره مى کند.
نخست مى فرماید: «به آیاتى که بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل شده ایمان بیاورید، آیاتى که هماهنگ با اوصافى است که در تورات شما آمده است» (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ).
قرآن، مصدق کتابى است که نزد شما است، یعنى بشاراتى را که تورات و پیامبران پیشین به پیروان خود دادند ـ که بعد از ما پیامبرى با چنین اوصافى ظهور خواهد کرد و کتاب آسمانیش داراى این ویژگى ها است ـ این پیامبر و ویژگى هاى قرآن کاملاً منطبق بر آن بشارات است، و با آن هماهنگى همه جانبه دارد; چرا به آن ایمان نمى آورید؟!
آنگاه مى افزاید: «شما نخستین کسى نباشید که به این کتاب آسمانى کفر مىورزید و آن را انکار مى کنید» (وَ لاتَکُونُوا أَوَّلَ کافِر بِهِ).
یعنى اگر مشرکان و بت پرستان عرب، کافر شوند، زیاد عجیب نیست، عجیب کفر و انکار شما است، آن هم به عنوان پیشگامان و نخستین مخالفان; چرا که هم از آنها بااطلاع ترید، اهل کتابید و در کتب آسمانى شما این همه بشارات درباره ظهور چنین پیامبرى داده شده، و به همین دلیل، قبل از ظهورش، شما نخستین منادیان ظهور او بودید، چه شد که بعد از این ظهور به جاى این که نخستین مؤمنان باشید، نخستین کافران شدید؟.
آرى، بسیار از یهودیان مردمى لجوجند، و اگر این لجاجت نبود باید آنها خیلى زودتر از دیگران ایمان آورده باشند.
در سومین جمله مى گوید: «شما آیات مرا به بهاى اندکى نفروشید» و آن را با یک میهمانى سالیانه معاوضه نکنید (وَ لاتَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً).
بدون شک آیات خدا را با هیچ بهائى نباید معاوضه کرد، چه کم باشد و چه بسیار، ولى این جمله در حقیقت اشاره به دون همتى این دسته از یهود است که به خاطر منافع اندکى، همه چیز را به دست فراموشى مى سپردند، و آنها که تا آن روز از مبشران قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و کتاب آسمانى او بودند، هنگامى که منافع خویش را در خطر دیدند، این بشارت ها را انکار کردند و آیات تورات را تحریف نمودند; چرا که در صورت آشنائى مردم با حقیقت، کاخ ریاست آنها فرو مى ریخت.
اصولاً اگر تمام این جهان را به کسى بدهند تا یکى از آیات الهى را انکار کند، بهاى کم و اندکى است; زیرا این زندگى سر انجام نابودشدنى است و سراى آخرت ابدى و جاودانى است، چه رسد که انسان بخواهد، این آیات الهى را فداى منافع ناچیزى کند.
در چهارمین دستور مى گوید: «تنها از من بپرهیزید» (وَ إِیّایَ فَاتَّقُونِ).
از این نترسید که روزىِ شما قطع شود و از این نترسید که جمعى از متعصبان یهود، بر ضد شما سران قیام کنند، تنها از من، یعنى از مخالفت فرمان من بترسید.
* * *
در پنجمین دستور، مى فرماید: «حق را با باطل نیامیزید» که مردم به اشتباه بیفتند (وَ لاتَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ).
و در ششمین دستور، از کتمان حق نهى کرده مى گوید: «حق را مکتوم ندارید در حالى که شما مى دانید و آگاهید» (وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
هم کتمان حق، جرم و گناه است، و هم آمیختن حق و باطل که هر دو از نظر نتیجه، یکسان مى باشند، حق را بگوئید هر چند به زیان شما باشد، و باطل را با آن نیامیزید هر چند منافع زودگذرتان به خطر بیفتد.
* * *
و بالاخره هفتمین و هشتمین و نهمین دستور را به این صورت بازگو مى کند: «نماز را به پا دارید، زکات را ادا کنید، و (عبادت دسته جمعى را فراموش ننمائید) با رکوع کنندگان رکوع نمائید» (وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعینَ).
با این که دستور اخیر، اشاره به مسأله نماز جماعت است، ولى از میان تمام افعال نماز تنها «رکوع» را بیان کرده و مى گوید: «با رکوع کنندگان رکوع کنید» این تعبیر، شاید به خاطر آن باشد که نماز یهود مطلقاً داراى رکوع نبود، این نماز مسلمانان است که یکى از ارکان اصلى آن، رکوع محسوب مى شود.
جالب این که نمى گوید: نماز بخوانید، بلکه مى گوید: أَقیمُوا الصَّلاةَ «نماز را به پا دارید» یعنى تنها خودتان نمازخوان نباشید بلکه چنان کنید که آئین نماز در جامعه انسانى بر پا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بیایند.
بعضى از مفسران گفته اند: تعبیر به «أَقیمُوا» اشاره به این است که نماز شما تنها اذکار و اوراد نباشد، بلکه آن را به طور کامل به پا دارید که مهم ترین رکن آن توجه قلبى و حضور دل در پیشگاه خدا و تأثیر نماز در روح و جان آدمى است.(2)
در حقیقت در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده، و سپس پیوند با مخلوق (زکات) و سر انجام پیوند دسته جمعى همه مردم با هم در راه خدا!.
* * *
نکته ها:
آیا قرآن مندرجات «تورات» و «انجیل» را تصدیق کرده؟!
در آیات متعددى از قرآن مجید، این تعبیر به چشم مى خورد که: «قرآن مفاد کتب پیشین را تصدیق مى کند».
از جمله در آیات مورد بحث خواندیم: «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم» و در آیات 89 و 101 سوره «بقره» مى خوانیم: «مُصَدِّقاً لِما مَعَهُم».
و در آیه 48 «مائده» مى فرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم در حالى این کتاب کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى کند».
همین امر، سبب شده که جمعى از مبلغان یهود و مسیحى، این آیات را سندى بر عدم تحریف تورات و انجیل بگیرند، و بگویند: تورات و انجیل، در عصر پیامبر اسلام، مسلماً با تورات و انجیل امروز تفاوتى پیدا نکرده، و اگر تحریفى در تورات و انجیل ها رخ داده باشد، مسلماً مربوط به قبل از آن است، و چون قرآن صحت تورات و انجیل موجود در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را تصدیق نموده، مسلمانان باید این کتب را به عنوان کتب آسمانى دست نخورده به رسمیت بشناسند.
پاسخ:
آیات مختلفى از قرآن گواهى مى دهد: نشانه هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و آئین او در همان کتاب هاى محرّف که در آن زمان در دست یهود و نصارى بوده وجود داشته است; زیرا مسلّم است که منظور از تحریف این کتب آسمانى این نیست که تمام کتاب هاى موجود، باطل و بر خلاف واقع مى باشد، بلکه قسمتى از تورات و انجیل واقعى در لابلاى همین کتب وجود داشته و دارد، و نشانه هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، در همین کتب و یا سایر کتاب هاى مذهبى که در دست یهود و نصارى بوده، وجود داشته است (و الآن هم بشاراتى در آنها هست).
به این ترتیب، ظهور پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و کتاب آسمانى او عملاً تمام آن نشانه ها را تصدیق مى نموده; زیرا با آن مطابقت داشته است.
بنابراین، معنى تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل این است که صفات و ویژگى هاى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) با نشانه هائى که در تورات و انجیل آمده، مطابقت کامل دارد.
استعمال واژه «تصدیق» در معنى «مطابقت» در آیات دیگر قرآن نیز مشاهده مى شود، از جمله در آیه 105 سوره «صافات» به ابراهیم(علیه السلام) مى گوید: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا: «تو تصدیق خواب خود نمودى» یعنى عمل تو مطابق خوابى است که دیده اى، و در آیه 157 سوره «اعراف»: «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإِنْجیل...» این معنى صریحاً بیان شده، یعنى اوصافى که در او مى بینند مطابق است با آنچه در تورات یافته اند.
در هر حال، آیات فوق چیزى جز «تصدیق عملى» قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت به نشانه هاى حقانیت او که در کتب گذشته بوده است نیست، و دلالتى بر تصدیق تمام مندرجات تورات و انجیل، ندارد به علاوه آیات متعددى از قرآن حکایت از این مى کند که آنها آیات تورات و انجیل را تحریف نمودند، و این خود شاهد زنده اى است بر گفتار بالا.
شاهد زنده دیگر:
«فخر الاسلام» مؤلف کتاب «انیس الاعلام» که خود یکى از کشیشان به نام مسیحى بوده، تحصیلات خود را نزد کشیشان مسیحى به پایان رسانیده است و به مقام ارجمندى از نظر آنان نائل آمده، در مقدمه این کتاب، ماجراى عجیب اسلام آوردن خود را چنین شرح مى دهد:
«... بعد از تجسس بسیار، زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والا مقامى رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه «کاتولیک» از سلاطین و غیره در سؤالات دینى خود به او مراجعه مى کردند، من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارا را فرا مى گرفتم، او شاگردان فراوانى داشت، ولى در میان همه به من علاقه خاصى داشت. کلیدهاى منزل... همه در دست من بود فقط کلید یکى از صندوقخانه ها را پیش خود نگاه داشته بود...
در این بین روزى کشیش را عارضه اى رخ داد، به من گفت به شاگردها بگو: حال تدریس ندارم. وقتى نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحث اند، این بحث منجر به معنى لفظ «فارقلیطا»(3) در سریانى و «پریکلتوس» به زبان یونانى... شد، جدال آنها به طول انجامید، هر کسى رأیى داشت...
پس از بازگشت، استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟! من اختلاف آنها را در لفظ «فارقلیطا» از براى او تقریر کردم... گفت: تو کدام یک از اقوال را انتخاب کرده اى؟
گفتم: مختار فلان مفسر را اختیار کرده ام.
کشیش گفت: تقصیر نکرده اى، و لکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است; زیرا حقیقت این را نمى دانند مگر راسخان فى العلم، از آنها هم تعداد کمى با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معنى آن را برایم بگوید، وى سخت گریست و گفت: هیچ چیز را از تو مضایقه نمى کنم... در فرا گرفتن معنى این اسم اثر بزرگى است، ولى به مجرد انتشار، من و تو را خواهند کشت! چنان چه عهد کنى به کسى نگوئى این معنى را اظهار مى کنم... من به تمام مقدسات قسم خوردم که نام او را فاش نکنم.
گفت: این اسم از اسماء پیامبر مسلمین است و به معنى «احمد»(صلى الله علیه وآله) و «محمّد»(صلى الله علیه وآله) است.
پس از آن، کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور، کتاب ها را نزد او آوردم، این دو کتاب به خط یونانى و سریانى، پیش از ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بر پوست نوشته شده بود.
در هر دو کتاب لفظ «فارقلیطا» را به معنى، احمد(صلى الله علیه وآله) و محمّد(صلى الله علیه وآله)، ترجمه نموده بودند، سپس اضافه کرد: علماء نصارا قبل از ظهور او اختلافى نداشتند که «فارقلیطا» به معنى «احمد و محمّد» است، ولى بعد از ظهور محمّد(صلى الله علیه وآله)براى بقاى ریاست خود و استفاده مادى، آن را تأویل کردند و معنى دیگرى براى آن اختراع نمودند و آن معنى قطعاً منظور صاحب انجیل نبوده است.
سؤال کردم، درباره دین نصارا چه مى گوئى؟
گفت: با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود.
گفتم:
در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم... کدام است؟
گفت: منحصر است در متابعت محمّد(صلى الله علیه وآله).
گفتم: آیا تابعان او اهل نجاتند؟
گفت: اِى، و اللّه (سه بار تکرار کرد)...
سپس استاد گریه کرد و منهم بسیار گریستم.
گفت: اگر آخرت و نجات میخواهى البته باید دین حق را قبول نمائى... و من همیشه تو را دعا مى کنم، به شرط این که در روز قیامت شاهد باشى که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) هستم،... هیچ شکى نیست که امروز بر روى زمین دین اسلام دین خداست...»!!(4)
چنان که ملاحظه مى کنید: طبق این سند، علماى اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانه هاى او را طور دیگرى تفسیر و توجیه کردند.
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 64 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 73، حدیث 164 (مؤسسه اسماعیلیان).
2 ـ «المنار»، جلد 2، صفحه 293 ـ «مفردات راغب»، ماده «قوم».
3 ـ در روایات و کتاب ها، لفظ «فارقلیطا» را به شکل هاى دیگرى نیز نقل کرده اند: 1 ـ البارقلیط 2 ـ البارقلیطا 3 ـ الفارقلیط 4 ـ الفارقلیطا 5 ـ فارقلیط 6 ـ فارقلیطا («بحار الانوار»، جلد 16، صفحات 120، 129 و 130، حدیث 64، و صفحه 90، حدیث 21، جلد 10، صفحات 305 و 308، و جلد 21، صفحه 303، و جلد 15، صفحه 351 ـ «الصراط المستقیم»، جلد 1، صفحات 44 و 56، کتابخانه حیدریّه و...).
4 ـ اقتباس با کمى اختصار از «هدایت دوم»، مقدمه کتاب «انیس الاعلام».
.....................
تفسیر نمونه