شرح آیه 57 سوره مبارکه بقره
57- وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
57- و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم; و «مَنّ» [=نوعى صمغ شیرین گیاهان ]و «سلوى»[=پرنده اى مانند بلدرچین ]را براى شما فرستادیم ; (و گفتیم:) «از نعمتهاى پاکیزه اى که به شما روزى داده ایم بخورید;» و (آنها کفران کردند، ولى با این کار;) آنها به ما ستم نکردند; بلکه به خود ستم مى نمودند.
آن گونه که از آیات سوره «مائده» (20 و 21 و 22) برمى آید پس از آن که بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد به سوى سرزمین مقدس «فلسطین» حرکت کنند و در آن وارد شوند، اما بنى اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد، به این هم اکتفا نکردند، بلکه به موسى گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آن که پیروز شدید ما وارد خواهیم شد»!.(1)
موسى از این سخن سخت ناراحت گشت، و به پیشگاه خداوند شکایت کرد. سرانجام چنین مقرر شد که بنى اسرائیل مدت چهل سال در بیابان (صحراى سینا) سرگردان بمانند.
گروهى از آنها از کار خود سخت پشیمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند خدا بار دیگر بنى اسرائیل را مشمول نعمت هاى خود قرار داد که به قسمتى از آن در آیه مورد بحث اشاره مى کند، مى فرماید:
«ما ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ).
پیدا است مسافرى که روز از صبح تا غروب در بیابان، در دل آفتاب، راهپیمائى مى کند، از یک سایه گوارا (همچون سایه ابر که نه فضا را بر انسان محدود مى کند و نه مانع نور و وزش نسیم است) چقدر لذت مى برد؟
درست است که همواره احتمال وجود قطعات ابرهاى سایه افکن در این بیابانها هست، ولى آیه، به روشنى مى گوید: این امر درباره بنى اسرائیل جنبه عادى نداشت، بلکه به لطف خدا غالباً از این نعمت بزرگ بهره مى گرفتند.
از سوى دیگر رهروان این بیابان خشک و سوزان، آن هم براى یک مدت طولانى چهل ساله نیاز به مواد غذائى کافى دارند، این مشکل را نیز خداوند براى آنها حل کرد، در دنباله همین آیه مى فرماید: «ما منّ و سلوى را (که غذائى لذیذ و نیروبخش بود) بر شما نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى).
«از این خوراک هاى پاکیزه اى که به شما روزى دادیم بخورید» و از فرمان خدا سرپیچى نکنید و شکر نعمتش را بگذارید (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ).
ولى باز هم آنها از در سپاسگزارى وارد نشدند «آنها به ما ظلم و ستم نکردند بلکه تنها به خویشتن ستم مى کردند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
در مورد تفسیر «منّ و سلوى» در «نکته ها» مشروحاً بحث خواهیم کرد.
* * *
نکته ها:
قطع نظر از این که ابرها چگونه بر این قوم در این مدت سایه مى افکندند؟ و منّ و سلوى چه بود؟ توجه به این نکته لازم است: یک ملت که سال ها در ضعف، ذلت، زبونى و به صورت بردگانى بى اراده در قصرهاى فرعونیان خدمت مى کردند و یا در مزارع و باغ هایشان زحمت مى کشیدند فوراً نمى توانند از تمام خلق و خوهاى گذشته آزاد شوند، و حکومتى مستقل بر اساس معیارهاى الهى و انقلابى تشکیل دهند.
خواه و ناخواه این قوم باید دوران برزخى را براى از بین بردن رسوبات فکرى و اخلاقى گذشته، و کسب آمادگى براى زندگى افتخار آمیز آینده، بگذرانند، خواه این دوران چهل سال باشد یا کمتر و یا بیشتر، و اگر قرآن، آن را به صورت یک مجازات معرفى مى کند، مجازاتى است اصلاحگر و بیدار کننده; چرا که هیچ یک از مجازات هاى الهى جنبه انتقام جوئى ندارد.
اینها باید سالیان دراز در آن بیابان که به خاطر سرگردانیشان، بیابان «تیهْ» نامیده شده، دور از هر گونه سلطه جباران بمانند، و نسلى نو، با ویژگى هاى توحیدى و انقلابى پرورش یابد و آماده حکومت بر سرزمین هاى مقدس شود.
* * *
مفسران در تفسیر این دو کلمه سخن بسیار گفته اند که نیازى به ذکر همه آنها نمى بینیم، بهتر این است نخست به معنى لغوى آنها، آنگاه به ذکر تفسیرى که از همه روشن تر به نظر مى رسد و با قرائن آیات نیز هماهنگ تر است بپردازیم:
«منّ» در لغت به گفته بعضى قطرات کوچکى همچون قطرات شبنم است که بر درختان مى نشیند و طعم شیرینى دارد.(2)
یا به تعبیر دیگر، یک نوع صمغ و شیره درختى است با طعم شیرین.
و بعضى گفته اند: طعم آن شیرین توأم با ترشى بوده است.
«سَلْوى» در اصل به معنى آرامش و تسلّى است، و بعضى از ارباب لغت و بسیارى از مفسران آن را یک نوع «پرنده» دانسته اند.
طبق روایتى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده فرمود: الْکَمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ: «قارچ نوعى از منّ است»(3) معلوم مى شود «منّ» قارچ هاى خوراکى بوده که در آن سرزمین مى روئیده.
بعضى دیگر گفته اند: مقصود از «منّ» تمام آن نعمت هائى است که خدا بر بنى اسرائیل «منّت» گذارده، و «سَلْوى» تمام مواهبى بوده که مایه آرامش آنها مى شده است.
در «تورات» مى خوانیم: «منّ» چیزى مثل تخم «گشنیز» بوده که شب در آن سرزمین مى ریخته، و بنى اسرائیل آن را جمع کرده، مى کوبیدند و با آن نان درست مى کردند که طعم نان روغنى داشته است.
احتمال دیگرى نیز وجود دارد و آن این که در اثر باران هاى نافعى که به لطف خداوند در مدت سرگردانى بنى اسرائیل در آن بیابان مى بارید، اشجار آن محیط، صمغ و شیره مخصوصى بیرون مى دادند و بنى اسرائیل از آن استفاده مى کردند.
بعضى دیگر، نیز احتمال داده اند: «منّ» یک نوع عسل طبیعى بوده که بنى اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنى از آن مى رسیدند; چرا که در حواشى بیابانِ تیهْ، کوهستان ها و سنگلاخ هائى وجود داشته که نمونه هاى فراوانى از عسل طبیعى در آن به چشم مى خورده است.
این تفسیر، به وسیله تفسیرى که بر «عهدین» (تورات و انجیل نوشته شده) تأئید مى شود آنجا که مى خوانیم: «اراضى مقدسه به کثرت انواع گل ها و شکوفه ها معروف است، و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگ ها و شاخ درختان و خانه هاى مردم مى نشینند، به طورى که فقیرترین مردم عسل را مى توانند خورد».(4)
در مورد «سَلْوى» گر چه بعضى از مفسران آن را به معنى «عسل» گرفته اند ولى مفسران دیگر، تقریباً همه آن را یک نوع پرنده مى دانند، که از اطراف به طور فراوان در آن سرزمین مى آمده، و بنى اسرائیل از گوشت آنها استفاده مى کردند.
در تفسیرى که بعضى از مسیحیان به «عهدین» نوشته اند تأئید این نظریه را مى بینیم آنجا که مى گوید:
«بدان که سَلوى از آفریقا به طور زیاد حرکت کرده به شمال مى روند که در جزیره کاپرى، 16 هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند... این مرغ از راه دریاى قلزم (بحر احمر) آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل مى شود، و از کثرت تعب و زحمتى که در بین راه کشیده است، به آسانى با دست گرفته مى شود، و چون پرواز نماید غالباً نزدیک زمین است... راجع به این قسمت در سفر «خروج» و سفر «اعداد» (از تورات) سخن رفته است».(5)
از این نوشته نیز استفاده مى شود: مقصود از «سَلوى» همان پرنده مخصوص پرگوشتى است که شبیه و اندازه کبوتر است، و این پرنده در آن سرزمین معروف مى باشد.
البته لطف مخصوص خداوند به بنى اسرائیل در دوران سرگردانیشان در بیابان سینا، سبب شده بود که این پرنده به طور فراوان در طول این مدت در آنجا وجود داشته باشد، تا بتوانند از آن استفاده کنند، و گرنه به طور عادى مشکل بود چنین نعمتى نصیبشان شود.
* * *
باید توجه داشت «أَنْزَلْنا» همیشه به معنى فرو فرستادن از مکان بالا نیست، چنان که در آیه 6 سوره «زمر» مى خوانیم: وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج: «هشت زوج از چهار پایان براى شما نازل کرد».
معلوم است انعام (چهار پایان) از آسمان فرود نیامدند، بنابراین «أَنْزَلْنا» در این گونه موارد یا به معنى «نزول مقامى» است، یعنى نعمتى که از یک مقام برتر به مقام پائین تر داده مى شود.
و یا از ماده «انزال» به معنى مهمانى کردن است; چرا که گاه انزال و نزل (بر وزن رسل) به معنى پذیرائى کردن آمده، چنان که در سوره «واقعه» آیه 93 درباره جمعى از دوزخیان مى خوانیم: فَنُزُلٌ مِنْ حَمیم: «آنها با حمیم (نوشابه سوزان دوزخ) پذیرائى مى شوند»!
و در سوره «آل عمران» آیه 198 درباره بهشتیان مى خوانیم: خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّه: «مؤمنان همواره در بهشت خواهند بود که میهمان خدا هستند».
و از آنجا که بنى اسرائیل در حقیقت در آن سرزمین میهمان خدا بودند، تعبیر به انزال منّ و سلوى در مورد آنها شده است.
این احتمال نیز وجود دارد که «نزول» در اینجا به همان معنى معروفش باشد; چرا که این نعمت ها مخصوصاً پرندگان (سلوى) از طرف بالا به سوى آنها مى آمده است.
* * *
بعضى «غمام» و «سحاب» را هر دو به معنى ابر دانسته اند و تفاوتى میان آن دو قائل نیستند، ولى بعضى معتقدند: «غمام» مخصوصاً به ابرهاى سفید رنگ گفته مى شود، و در توصیف آن چنین مى گویند: «غمام ابرى است که سردتر و نازک تر است در حالى که سحاب به گروه دیگرى از ابرها گفته مى شود که نقطه مقابل آن است، و «غمام» در اصل از ماده «غم» به معنى پوشیدن چیزى است و این که به ابر، غمام گفته شده است به خاطر آن است که صفحه آسمان را مى پوشاند و اگر به اندوه، «غم» مى گوئیم نیز از این جهت است که گوئى قلب انسان را در پوشش خود قرار مى دهد».(6)
به هر حال، این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که بنى اسرائیل در عین این که از سایه ابرها استفاده مى کردند، نور کافى به خاطر سفیدیشان به آنها مى رسید، و آسمان تیره و تار نبود!
* * *
در پایان این بحث ذکر این نکته لازم است که بعضى از مفسران «منّ» و «سلوى» را به معنى دیگرى غیر از آنچه معروف و مشهور است تفسیر کرده اند و همان گونه که اشاره کردیم گفته اند: منظور از «منّ» مطلق احسان و نعمت بى دریغ خدا است، و منظور از «سلوى» موجبات آرامش و تسلّى خاطر مى باشد که خداوند این دو را به بنى اسرائیل بعد از نجات از چنگال فرعونیان مرحمت فرمود.(7)
این تفسیر علاوه بر این که تقریباً مخالف گفته هاى همه مفسران اسلامى و حتى کتب «عهدین» است با متن آیه مورد بحث سازگار نیست; زیرا قرآن بعد از ذکر منّ و سلوى، بلافاصله مى گوید: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ: «بخورید از روزى هاى پاکیزه اى که به شما دادیم»; زیرا این تعبیر نشان مى دهد: منّ و سلوى از خوراکى ها بوده است، این تعبیر نه تنها در این آیه بلکه عیناً در آیه 160 سوره «اعراف» نیز آمده است.
* * *
1 ـ مائده، آیه 24.
2 ـ «مفردات راغب»، ماده «منّ».
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 190 ـ «کافى»، جلد 6، صفحه 370، حدیث 2 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 25، صفحه 201، حدیث 31673 (چاپ آل البیت).
4 ـ «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 612.
5 ـ «قاموس کتاب مقدس» (مستر هاکس)، صفحه 483.
6 ـ تفسیر «روح المعانى»، ذیل آیات مورد بحث، و «مفردات راغب»، ماده «غم».
7 ـ «پرتوى از قرآن»، جلد اول، صفحه 165.