شرح آیه 1 لغایت 4 سوره مبارکه آل عمران
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
1- الم
2- اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
3- نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ
4- مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ ۗ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ
1- الم
2- معبودى جز خداوند یگانه زنده و پاینده، نیست.
3- معبودى جز خداوند یگانه زنده و پاینده، نیست.
4- پیش از آن، براى هدایت مردم فرستاد; و (همچنین قرآن، کتاب) جدا کننده حق از باطل را نازل کرد; کسانى که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدى دارند; و خداوند (بر کیفر آنها) توانا و داراى مجازات است.
بعضى از مفسران مى گویند: هشتاد و چند آیه از این سوره، درباره فرستادگان و مسیحیان نجران(1) که به نمایندگى از طرف آنان براى تحقیق درباره اسلام به «مدینه» آمده بودند، نازل شده است.
فرستادگان، شصت نفر بودند که چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان «نجران» محسوب مى شدند، سه نفر از این چهارده نفر، سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود، به آن سه نفر مراجعه مى کردند، یکى از آنان «عاقِب» بود که او را «عبد المسیح» نیز مى گفتند.
وى امیر و رئیس قوم خود محسوب مى شد، و قوم او هیچ گاه با نظریه و رأى او مخالفت نمى کردند.
دیگرى «سید» نام داشت که او را «اَیْهَم» نیز مى گفتند، وى سرپرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود.
نفر سوم، «ابو حارثه» نام داشت که مردى دانشمند و صاحب نفوذ بود، و کلیساهاى متعددى به نام او ساخته بودند، او تمام کتب دینى مسیحیان را حفظ داشت.
این گروه شصت نفرى در لباس مردان قبیله «بنى کعب» به «مدینه» آمدند و به مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شدند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، این شصت نفر لباس هاى زیبا و پر زرق و برق و جالب پوشیده بودند که به گفته یکى از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) «هرگز ندیده ایم فرستادگانى به این زیبائى باشند»!
موقعى که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و به طرف مشرق ایستاده، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواستند مانع شوند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: به آنها کارى نداشته باشید!
پس از نماز، «عاقب» و «سید» خدمت پیامبر رسیدند و با او آغاز سخن کردند پیامبر (صلى الله علیه وآله) به آنها پیشنهاد کرد: «به آئین اسلام درآیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گردید».
عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شده ایم!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «شما چگونه بر آئین حق هستید، با این که اعمالتان حاکى است که تسلیم خداوند نیستید، چه این که براى خدا فرزند قائلید و عیسى(علیه السلام) را پسر خدا مى دانید، و صلیب را عبادت و پرستش مى کنید و گوشت خوک مى خورید، با این که تمام این امور مخالف آئین حق است»!
عاقب و سید گفتند: اگر عیسى پسر خدا نیست، پس پدرش که بوده است؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «آیا شما قبول دارید که هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد»؟
گفتند: آرى.
فرمود: «آیا اینطور نیست که خداى ما به هر چیزى، احاطه دارد و قیوم است و روزى موجودات با اوست»؟
گفتند: آرى همین طور است.
فرمود: «آیا عیسى این اوصاف را داشت»؟
گفتند: نه.
فرمود: «آیا مى دانید که هیچ چیزى در آسمان و زمین بر خدا مخفى نیست و خداوند به همه آنها داناست»؟
گفتند: آرى مى دانیم.
فرمود: «عیسى غیر از آنچه که خدا به او یاد داده، از پیش خود چیزى مى دانست»؟
گفتند: نه.
فرمود: «آیا مى دانید که خداى ما همان است که مسیح را در رحم مادرش همان طور که مى خواست، صورتگرى کرد»؟
گفتند: همین طور مى باشد.
فرمود: «آیا چنین نیست که عیسى را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد، و بعد همچون مادرهاى دیگر، او را به دنیا آورد؟ و عیسى پس از ولادت، چون اطفال دیگر غذا مى خورد»؟
گفتند: آرى چنین بود.
فرمود: «پس چگونه عیسى پسر خدا است با این که هیچگونه شباهتى به پدرش ندارد»؟!
سخن که به اینجا رسید، همگى خاموش شدند، در این هنگام، هشتاد و چند آیه از اوایل این سوره براى توضیح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گردید.(1)
تفسیر:
کشف مفهوم حروف مقطعه قرآن با کامپیوتر
باز در آغاز این سوره به حروف مقطعه برخورد مى کنیم «الف ـ لام ـ میم» (الم).
درباره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره «بقره»، توضیحات لازم گفته شد، که نیازى به تکرار آن نیست، تنها چیزى که ذکر آن را در اینجا لازم مى دانیم نظریه اى است که یک دانشمند مصرى اخیراً ابراز داشته، که از نظر اهمیت موضوع، فشرده آن را در اینجا مى آوریم.
البته قضاوت درباره صحت و سقم آن نیازمند بررسى فراوانى است که شاید بر عهده آیندگان باشد و ما آن را فقط به عنوان یک «نظر» ذکر مى کنیم.
* * *
چندى قبل، مجله معروف مصرى «آخر ساعة» که از بزرگ ترین مجله هاى مصور خاورمیانه محسوب مى گردد، گزارشى درباره تحقیقات یک دانشمند مسلمان مصرى در مورد تفسیر حروف مقطعه قرآن مجید به کمک مغزهاى الکترونیکى منتشر ساخت که اعجاب همگان را در نقاط مختلف جهان برانگیخت.
ما در چاپ هاى سابق تفسیر، نتیجه این تحقیقات را که از سوى دکتر «رشاد خلیفه» دانشمند شیمیدان مصرى بود، منتشر ساختیم.
بعد از مدتى از سوى جمعى از محققان نظرات او مورد انتقاد قرار گرفت و تردیدهائى در صحت آن پدید آمد.
به علاوه متأسفانه این مرد دانشمند در این اواخر بر اثر آلودگى محیط آمریکاتمایل به بعضى از فرق ضاله پیدا کرد و از دایره مسلمین خارج شد.
ولى ما این نظریه را به طور فشرده براى روشن ساختن سیر تاریخى مسأله در اینجا مى آوریم، بى آن که آن را تأیید یا تکذیب کنیم.
* * *
«رشاد» مى گوید: مى دانیم قرآن مجید 114 سوره دارد که از میان آنها 86 سوره در «مکّه» نازل گردیده و 28 سوره در «مدینه»، و از میان مجموع سوره هاى قرآن 29 سوره است که در آغاز آنها «حروف مقطعه» آمده است.
جالب این که این حروف مجموعاً درست نصف حروف بیست و هشت گانه الفباى عربى را تشکیل مى دهد و این حروف مقطعه عبارتند از: (ا ـ ح ـ ر ـ س ـ ص ـ ط ـ ع ـ ق ـ ک ـ ل ـ م ـ ن ـ هـ ـ ى) که گاهى آنها را «حروف نورانى» نیز مى نامند.
او مى گوید: سال ها بود که من مى خواستم بدانم معنى این «حروف به ظاهر از هم بریده» در آغاز سوره هاى قرآن چیست؟ و هر قدر به تفاسیر مفسران بزرگ و آراء مختلفى که در این زمینه داده بودند مراجعه کردم قانع نشدم، از خداوند بزرگ یارى جستم و به مطالعه دست زدم، ناگهان به این فکر افتادم که شاید میان این حروف، و حروف همان سوره اى که آنها در آغازش قرار گرفته است رابطه اى وجود داشته باشد.
اما بررسى تمام حروف چهارده گانه نورانى در 114 سوره قرآن و تعیین نسبت هر یک از آنها و محاسبات فراوان دیگرى که مى باید در این زمینه بشود چیزى نبود که بدون استخدام کامپیوتر امکان پذیر باشد. لذا قبلاً تمام حروف مزبور در 114 سوره قرآن را به طور جداگانه و همچنین مجموع حروف هر سوره را دقیقاً تعیین کرده، با شماره هر سوره، به کامپیوتر (براى انجام محاسبات بعدى) سپردم این کار و مقدمات دیگر در مدت دو سال عملى شد.
سپس این مغز الکترونیکى را یک سال تمام براى انجام محاسباتى که به آن اشاره شد به کار گرفتم. نتیجه این محاسبات بسیار درخشان بود و براى نخستین بار در تاریخ اسلام پرده از حقایق شگفت انگیزى برداشت که اعجاز قرآن را از نظر ریاضى (علاوه بر جنبه هاى دیگر) کاملاً روشن مى ساخت.
* * *
مغز الکترونیکى با محاسبات خود براى ما روشن ساخت که میزان هر یک از حروف چهارده گانه در هر سوره از 114 سوره قرآن به نسبت مجموع حروف آن سوره، چند درصد است.
فى المثل، پس از محاسبه مى یابیم نسبت حرف قاف که یکى از حروف نورانى قرآن (حروف مقطعه) است در سوره «فلق» بزرگ ترین رقم را دارد (700 / 6 درصد) و در درجه اول در میان سوره هاى قرآن است (البته به استثناى سوره «ق»)! بعد از آن سوره «قیامت» قرار دارد که تعداد قاف هاى آن نسبت به حروف سوره مزبور (907 / 3 درصد) مى باشد و پس از آن سوره «الشمس» است (906 / 3 درصد).
و همان طور که ملاحظه مى کنیم تفاوت سوره «قیامت» و «الشمس» فقط یک هزارم درصد است!
و به همین ترتیب این نسبت را در تمام 114 سوره قرآن به دست مى آوریم (نه تنها درباره این یک حرف بلکه درباره تمام حروف چهارده گانه نورانى) و به این ترتیب نسبت مجموع حروف هر یک از سوره ها با یکایک این حروف روشن مى گردد.
اکنون به نتایج جالبى که از این محاسبات به دست آمده توجه فرمائید:
1 ـ نسبت حرف (ق) در سوره «ق» از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بیشتر است یعنى آیاتى که در طى 23 سال، دوران نزول قرآن، در 113 سوره دیگر قرآن آمده آن چنان است که حرف قاف در آنها کمتر به کار رفته است، و این راستى حیرت آور است که انسانى بتواند مراقب تعداد هر یک از حروف سخنان خود در طول 23 سال باشد، و در عین حال آزادانه مطالب خود را بدون کمترین تکلفى بیان کند. مسلماً چنین کارى از عهده یک انسان بیرون است، حتى محاسبه آن براى بزرگ ترین ریاضى دان ها بدون کمک مغزهاى الکترونیکى ممکن نیست.
اینها همه نشان مى دهد که نه تنها سوره ها و آیات قرآن بلکه «حروف قرآن» نیز روى حساب و نظام ریاضى خاصى است که فقط خداوند، قادر بر حفظ آن مى باشد.
همچنین محاسبات نشان داد که حرف (ص) در سوره «ص» نیز همین حال را دارد. یعنى مقدار آن به تناسب مجموع حروف سوره، از هر سوره دیگر قرآن بیشتر است.
و نیز حرف (ن) در سوره «ن و القلم» بزرگ ترین رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد. تنها استثنائى که در این زمینه وجود دارد، سوره «حجر» است که تعداد نسبى حرف (ن) در آن بیشتر از سوره (ن و القلم) است، اما جالب این است که سوره حجر یکى از سوره هائى است که آغاز آن (الر) مى باشد و بعداً خواهیم دید این سوره ها که آغاز آنها (الر) است باید همگى در حکم یک سوره محسوب گردد، و اگر چنین کنیم نتیجه مطلوب به دست خواهد آمد یعنى نسبت تعداد (ن) در مجموع اینها از سوره (ن و القلم) کمتر خواهد شد!
2 ـ چهار حرف (المص) را در آغاز سوره «اعراف» در نظر بگیرید، اگر الف ها، میم ها، و صادهائى که در این سوره وجود دارد با هم جمع کنیم، و نسبت آن را با حروف این سوره بسنجیم، خواهیم دید که از تعداد مجموع آن در هر سوره دیگر قرآن بیشتر است!
همچنین چهار حرف (المر) در آغاز سوره «رعد» همین حال را دارد، و نیز پنج حرف (کهیعص) در آغاز سوره «مریم» اگر روى هم حساب شوند، از
مجموع این پنج حرف در هر سوره دیگر قرآن فزونى دارند! در اینجا به چهره تازه ترى از مسأله برخورد مى کنیم که نه تنها یک حرف جداگانه در این کتاب آسمانى روى حساب و نظم خاصى گسترده شده، بلکه حروف متعدد آن نیز چنین وضع حیرت آورى را دارد (دقت کنید).
3 ـ تا کنون بحث درباره حروفى بود که تنها در آغاز یک سوره قرآن قرار داشت، اما حروفى که در آغاز چند سوره قرار دارد (مانند المر و الم) شکل دیگرى به خود مى گیرد، و آن این که بر طبق محاسبات کامپیوترى مجموع این سه حرف مثلاً (ا ـ ل ـ م) اگر در مجموع سوره هائى که با «الم» آغاز مى گردد حساب شود، و نسبت آن با مجموع حروف این سوره ها به دست آید، از میزان آن در هر یک از سوره هاى دیگر قرآن بیشتر است.
در اینجا باز مسأله صورت جالب ترى به خود گرفته و آن این که نه تنها حروف هر سوره قرآن تحت ضابطه و حساب معینى است، بلکه مجموع حروف سوره هاى مشابه نیز ضابطه و نظام واحدى دارند.
ضمناً نکته این موضوع نیز روشن مى شود که از چه رو چند سوره مختلف قرآن با «الم» یا با «المر» آغاز شده و این یک موضوع تصادفى و بى دلیل نیست.
(دکتر رشاد سپس محاسبات پیچیده ترى روى سوره هاى مشتمل بر «حم» انجام داده است که براى اختصار از آن صرف نظر مى کنیم).
* * *
استاد مزبور معتقد است ضمن این مطالعات به نکات دیگرى نیز دست یافته که به ضمیمه نکات تازه اى که مى توان از آن استنتاج کرد از نظر خوانندگان مى گذرانیم:
1 ـ رسم الخط اصلى قرآن را حفظ کنید
او مى گوید تمام این محاسبات در صورتى صحیح است که به رسم الخط اصلى و قدیمى قرآن دست نزنیم (مثلاً اسحق و زکوة و صلوة را به همین صورت بنویسیم، نه اسحاق و زکات و صلاة) در غیر این صورت محاسبات ما به هم خواهد خورد!
2 ـ دلیل دیگرى بر عدم تحریف قرآن
این تحقیقات نشان مى دهد که در قرآن مجید حتى یک حرف هم کم و زیاد نشده، و الا به طور مسلم محاسبات ما روى قرآن کنونى صحیح از آب درنمى آمد.
3 ـ اشارات پر معنى
در بسیارى از سوره هاى قرآن که با حروف مقطعه آغاز مى شود پس از ذکر این حروف، اشاره به حقانیت و عظمت قرآن شده مانند:
«الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ».(5)
و امثال آن. و این خود اشاره لطیفى به ارتباط حروف مزبور با اعجاز قرآن است.
نتیجه بحث ـ از مجموع بحث فوق چنین نتیجه مى گیریم که حروف قرآن مجید که در طى 23 سال بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده حساب بسیار دقیق و منظمى دارد و هر یک از حروف الفبا با مجموع حروف هر سوره داراى یک نسبت ریاضى کاملاً دقیق است که حفظ و نگهدارى چنین نسبتى براى بشر ـ بدون استفاده از مغزهاى الکترونیکى ـ امکان پذیر نیست.
شک نیست که بررسى هاى دانشمند مزبور چون در آغاز راه است خالى از نقایصى نیست، به همین دلیل ما هیچگونه تضمینى بر صحت و سقم (درستى و نادرستى) آن نمى دهیم تا مطالعات بیشترى روى آن انجام شود.
اکنون به ادامه تفسیر آیات سوره مى پردازیم:
* * *
در دومین آیه مى فرماید: «خداوند، هیچ معبودى جز او یگانه، زنده که قائم به ذات خویش و نگهدارنده است وجود ندارد» (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
شرح و تفسیر این آیه، در سوره «بقره»، آیه 255 گذشت.
* * *
در آیه بعد، خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: خداوندى که پاینده و قیّوم است «قرآن را به حق بر تو نازل کرد که با نشانه هاى کتب آسمانى پیشین، کاملاً تطبیق مى کند و نیز تورات و انجیل را» (نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الإِنْجیلَ).(6)
* * *
و مى افزاید: «(تورات و انجیل را) پیش از آن براى هدایت مردم و همچنین قرآن را که حق را از باطل جدا مى سازد نازل فرمود» (مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
و بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوى خداوند، و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهى جز مجازات نیست، و لذا در آیه فوق ـ به دنبال اشاره به حقانیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن مجید ـ مى فرماید: «کسانى که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدى دارند» (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ).
و براى این که تصور نشود، توانائى خداوند بر تهدیداتش جاى تردید است، مى افزاید: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللّهُ عَزِیْزٌ ذُو اِنْتِقام).(7)
«عَزِیْزٌ» در لغت، به معنى هر چیز مشکل غیر قابل نفوذ، و غالب مى باشد. لذا زمینى که عبور از آن به سختى انجام مى گیرد «عَزاز» نامیده مى شود.
و نیز هر چیز که بر اثر کمیابى دسترسى به آن مشکل باشد «عزیز» نامیده مى شود.
همچنین افراد نیرومند و توانا که غلبه بر آنها «مشکل» یا «غیر ممکن» است «عزیز» هستند و هر کجا کلمه «عزیز» بر خدا اطلاق مى شود به همین معنى است یعنى هیچکس قادر بر غلبه بر او و شکست او نیست و همه در برابر اراده و مشیت او محکوم اند.
در جمله بالا براى این که کافران بدانند این تهدید کاملاً جدى است مى فرماید: خداوند قادر است و به همین دلیل کسى نمى تواند در برابر تحقق یافتن تهدیدهاى او مقاومت کند; زیرا همان طور که او در جاى خود فوق العاده «رحیم و مهربان» است در برابر آنها که شایسته رحمت نیستند «عذاب شدید و انتقام دردناک دارد».
البته «انتقام» در اصطلاح امروز بیشتر در مواردى به کار مى رود که اشخاص بر اثر عدم گذشت در برابر خلافکارى ها یا اشتباهات دیگران، دست به عمل متقابل مى زنند و حتى مصلحت خود را در عفو و گذشت در نظر نمى گیرند، این صفت مسلماً صفت پسندیده اى نیست; زیرا انسان در بسیارى از موارد باید عفو و گذشت را بر مقابله به مثل، مقدم بدارد.
ولى «انتقام» در اصل لغت، به این معنى نیست ، بلکه به معنى «کیفر دادن گناهکار» است و مسلّم است مجازات گناهکاران گردنکش و ستمگر، نه تنها کار پسندیده اى است بلکه صرف نظر کردن از آنها مخالف عدالت و حکمت است.
* * *
نکته ها:
1 ـ حق چیست؟
«حق» در اصل، به معنى «مطابقت و هماهنگى» است و به همین دلیل به آنچه با واقعیت موجود، تطبیق مى کند، «حق» گفته مى شود، و این که به خداوند «حق» مى گویند، به خاطر آن است که: ذات مقدس او بزرگ ترین واقعیت غیر قابل انکار در عالم هستى است، و به عبارت روشن تر: حق یعنى موضوع ثابت و پابرجائى که باطل به آن راه ندارد.
در آیه مورد بحث، باء «بِالْحَقِّ» به اصطلاح براى «مصاحبت» است، یعنى اى پیامبر! خداوند، قرآن را که همراه با نشانه هاى واقعیت است بر تو فرو فرستاد.
* * *
2 ـ معرفى تورات
«تورات» در اصل یک لغت عبرى است که به معنى «شریعت و قانون» مى باشد،(8) و سپس به کتابى که از طرف خداوند بر موسى بن عمران(علیه السلام) نازل گردید گفته شده، گاهى به مجموعه کتب «عهد عتیق» و گاهى به «اسفار پنجگانه» آن نیز گفته مى شود.
توضیح این که: مجموعه کتب یهود که «عهد عتیق» نامیده شده، مرکب از «تورات» و چندین کتاب دیگر مى باشد، «تورات» داراى پنج بخش است که به نام هاى: سِفْرِ «پیدایش»، سِفْرِ «خروج»، سِفْرِ «لاویان»، سِفْرِ «اعداد»، و سِفْرِ «تثنیه» نامیده شده است، این قسمت از کتب عهد قدیم، شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و قسمتى از زندگى انبیاء پیشین و موسى بن عمران و بنى اسرائیل و احکام این آئین مى باشد.
کتب دیگر این مجموعه، که در واقع نوشته هاى مورخان بعد از موسى(علیه السلام)است شرح حالات پیامبران، ملوک، پادشاهان و اقوامى است که بعد از موسى بن عمران(علیه السلام) به وجود آمده اند.
ناگفته پیدا است غیر از اسفار پنجگانه تورات، هیچ یک از این کتب، کتب آسمانى نیستند و خود یهود نیز چنین ادعائى را ندارند و حتى «زبور» داود(علیه السلام)که آن را به عنوان «مزامیر» مى نامند، شرح مناجات ها و اندرزهاى داود است.
و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنى در آنها وجود دارد که نشان مى دهد اینها نیز کتب آسمانى نیستند، بلکه کتاب هاى تاریخى هستند که بعد از موسى بن عمران(علیه السلام) نوشته شده است; زیرا در آنها شرح وفات موسى(علیه السلام)و چگونگى تدفین او و پاره اى از حوادث بعد از وفات موسى(علیه السلام) نیز آمده است، مخصوصاً در باب سى و چهارم (آخرین باب) سِفْرِ پنجم (سفر تثنیه) به وضوح ثابت مى کند که این کتاب، مدت ها بعد از وفات موسى بن عمران(علیه السلام) به رشته تحریر در آمده است.(9)
به علاوه، محتویات این کتب که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به انبیاء، پیامبران الهى و بعضى سخنان کودکانه مى باشد، گواه دیگرى بر ساختگى بودن آنها است.
شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که: تورات اصلى از میان رفت و بعداً پیروان موسى بن عمران(علیه السلام)، این کتاب ها را به رشته تحریر در آوردند.(10)
* * *
3 ـ معرفى انجیل
«انجیل» در اصل، کلمه یونانى است به معنى «بشارت» یا «آموزش جدید»(11) و نام کتابى است که بر حضرت عیسى(علیه السلام) نازل شده است، قابل توجه این که قرآن در آیه مورد بحث، و هر جا که از کتاب عیسى(علیه السلام) نام برده «انجیل» را به صورت مفرد آورده است، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مى کند.
بنابراین، اناجیل بسیارى که بین مسیحیان متداول است، حتى معروف ترین آنها یعنى انجیل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و یوحنا) وحى الهى، نیستند، همان گونه که خود مسیحیان نیز انکار نمى کنند که این انجیل هاى موجود، همه به دست شاگردان، یا شاگرد شاگردان، حضرت مسیح(علیه السلام) و مدت ها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مى کنند شاگردان مسیح، این اناجیل را با الهام الهى نوشته اند.
در اینجا مناسب است بررسى فشرده اى درباره «عهد جدید» و اناجیل نموده و با نویسندگان آنها آشنا شویم:
مهم ترین کتاب مذهبى مسیحیان که تکیه گاه عموم فرق مسیحى مى باشد و همچون کتاب آسمانى روى آن تکیه مى کنند، مجموعه اى است که آن را «عهد جدید» مى نامند.
«عهد جدید» که مجموع آن بیش از یک سوم «عهد قدیم» نیست از 27 کتاب و رساله پراکنده در موضوعات کاملاً مختلف تشکیل یافته، به این ترتیب:
1 ـ انجیل مَتّى(12) این انجیل به وسیله «مَتّى» یکى از شاگردان دوازده گانه مسیح(علیه السلام) در سال 38 میلادى و به عقیده بعضى دیگر بین سال هاى 50 تا 60 میلادى نگارش یافته است.(13)
2 ـ انجیل مرقس(14) طبق تصریح «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 792، «مرقس» از حواریون نبوده ولى انجیل خود را زیر نظر «پطرس» تصنیف نموده است.
«مرقس» در سال 68 میلادى کشته شد.
3 ـ انجیل لوقا، «لوقا» رفیق و همسفر «پولس» رسول بود، «پولس» مدتى پس از عیسى(علیه السلام) به دین مسیح گروید و در زمان وى، یهودى متعصبى بود، وفات «لوقا» را در حدود سنه 70 میلادى نوشته اند و به گفته نویسنده «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 772: «تاریخ نگارش انجیل لوقا به زعم عمومى تخمیناً 63 میلادى است».
4 ـ انجیل یوحنا، «یوحنا» از شاگردان مسیح و از رفقا و همسفرهاى «پولس» مى باشد. و به گفته نویسنده مزبور، به شهادت اغلب نقادین (محققین) تألیف آن را به اواخر قرن اول نسبت مى دهند.(15)
از مندرجات این اناجیل، که عموماً داستان به دار آویختن مسیح و حوادث بعد از آن را شرح مى دهند، به خوبى ثابت مى شود که همه این اناجیل، سال ها بعد از مسیح نگاشته شده اند و هیچ کدام کتاب آسمانى نازل شده بر مسیح(علیه السلام)نیستند.
5 ـ اعمال رسولان (اعمال حواریان و مبلغان صدر اول).
6 ـ چهارده رساله از نامه هاى «پولس» به اقوام و افراد مختلف.
7 ـ رساله یعقوب (بیستمین رساله از کتب و رساله هاى بیست و هفتگانه عهد جدید).
8 ـ نامه هاى پطرس (رساله 21 و 22 عهد جدید).
9 ـ نامه هاى یوحنا (رساله 23 و 24 و 25 عهد جدید).
10 ـ نامه یهودا (رساله 26 عهد جدید).
11 ـ مکاشفه یوحنا (آخرین قسمت عهد جدید).
بنابراین، طبق تصریح مورخان مسیحى، و طبق گواهى صریح اناجیل و سایر کتب و رساله هاى عهد جدید، هیچ یک از اینها، کتاب آسمانى نیستند و عموماً کتاب هائى هستند که بعد از مسیح(علیه السلام) نگاشته شده اند، از این بیان، چنین نتیجه مى گیریم که انجیل، کتاب آسمانى مسیح از میان رفته و امروز در دست نیست، تنها قسمت هائى از آن را شاگردان مسیح در اناجیل خود، آورده اند که متأسفانه آن نیز آمیخته با خرافاتى شده است.
اما این که بعضى مى گویند: مسلمانان نباید در صحت اناجیل و تورات موجود، تردید کنند; چرا که قرآن مجید آنها را تصدیق کرده است و به صحت آنها گواهى داده; پاسخ آن را در جلد اول، صفحه 210، در ذیل آیه «وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»(16) مشروحاً خاطر نشان کردیم.
* * *
4 ـ منظور از فرقان
پس از ذکر «تورات و انجیل» چنان که دیدیم به نزول قرآن اشاره شده است آن هم به عنوان «فرقان» اما این که چرا قرآن، «فرقان» نامیده شده؟ به خاطر این است که «فرقان» در لغت به معنى «وسیله تمیز حق از باطل» است و به طور کلى هر چیزى که حق را از باطل، مشخص سازد، «فرقان» نام دارد و لذا روز جنگ بدر در قرآن به عنوان «یوم الفرقان»(17) نامیده شده; زیرا در آن روز ارتش کوچکى که فاقد هر گونه ساز و برگ جنگى بود بر ارتش نسبتاً بزرگ و نیرومندى که از هر جهت بر او برترى داشت، پیروز شد، همچنین به معجزات ده گانه موسى(علیه السلام) نیز «فرقان» اطلاق شده است.(18)
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 405 (جلد 2، صفحه 232، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق)، فضل سوره «آل عمران» ـ «مصباح کفعمى»، صفحات 438 و 439 (انتشارات رضى، 1405 هـ ق) ـ تفسیر «جوامع الجامع»، جلد 1، صفحه 262، ابتداى تفسیر سوره «آل عمران» (انتشارات جامعه مدرسین، طبع اول، 1418 هـ ق) ـ تفاسیر «أبى السعود»، «بیضاوى»، «آلوسى» و «کشاف»، پایان سوره «آل عمران» (آیه 200).
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 309 (مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 249، با اندکى تفاوت (چاپ آل البیت) ـ «مستدرک»، جلد 4، صفحه 332، با اندکى تفاوت (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 265، با اندکى تفاوت ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحات 25 و 161، با اندکى تفاوت (چاپخانه علمیه، 1380 هـ ق) ـ «ثواب الاعمال»، صفحه 104 (انتشارات شریف رضى، قم، 1364 هـ ش).
3 ـ «نَجْران» محلى است در کوهستان هاى شمالى یمن به فاصله ده منزلى «صنعاء» و اراضى آن متعلق به قبیله «هَمْدان» بوده و این قبیله در دوره جاهلیت بتى داشتند که آن را «یَعُوق» مى نامیده اند، و به گفته «یاقوت حموى» در «معجم البلدان»: نجران نام چند محل بوده است.
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 406 (جلد 2، صفحه 234، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق) ذیل آیات مورد بحث ـ «المیزان»، جلد 3، صفحه 15، انتشارات جامعه مدرسین ـ «جامع البیان»، جلد 3، صفحه 220، دار الفکر، بیروت، 1415 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 1، صفحه 376، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق ـ «اسباب النزول» واحدى نیشابورى، صفحه 61، مؤسسة الحلبى و شرکا، قاهره، 1388 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 3، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
5 ـ بقره، آیات 1 و 2.
6 ـ شرح جمله «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» را در جلد اول، ذیل آیه 41 سوره «بقره» مطالعه فرمائید.
7 ـ بعضى از مفسران گفته اند: «ذُو» معنى رساترى از «صاحب» دارد، لذا در صفات خداوند در هیچ مورد تعبیر به «صاحب» نمى بینیم در حالى که تعبیر به «ذُو» فراوان است (البحر المحیط، جلد 2، صفحه 379)، ذیل آیه مورد بحث.
8 ـ «معجم لغة الفقهاء» محمّد قلعجى، صفحه 150، واژه التورات ـ تفسیر «المیزان»، جلد 3، صفحه 9، ذیل آیه مورد بحث ـ انتشارات جامعه مدرسین.
9 ـ به کتاب «مقدس، عهد عتیق»، صفحه 330، به همت انجمن پخش کتب مقدسه مراجعه فرمائید.
10 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب هاى: «الهدى الى دین المصطفى» (عربى)، «الرحلة المدرسیة» (عربى)، «رهبر سعادت» (فارسى) و «قرآن و آخرین پیامبر» (فارسى)، مراجعه فرمائید.
11 ـ «نور البراهین» سیّد نعمت اللّه جزایرى، جلد 1، صفحه 161، انتشارات جامعه مدرسین، طبع اول، 1417 هـ ق ـ تفسیر «المیزان»، جلد 3، صفحه 9، ذیل آیه و صفحه 198 و جلد 5، صفحه 346، انتشارات جامعه مدرسین.
12 ـ «مَتّى» (بر وزن حتى) در اصل به معنى خدا بخش بوده است.
13 ـ «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 782.
14 ـ «مرقس» (بر وزن هرمز) یا (بر وزن مردم) هر دو گفته شده است.
15 ـ «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 966.
16 ـ بقره، آیه 41.
17 ـ انفال، آیه 41.
18 ـ بقره، آیه 53.
.......................
تفسیر نمونه
بعضى از مفسران مى گویند: هشتاد و چند آیه از این سوره، درباره فرستادگان و مسیحیان نجران(1) که به نمایندگى از طرف آنان براى تحقیق درباره اسلام به «مدینه» آمده بودند، نازل شده است.
فرستادگان، شصت نفر بودند که چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان «نجران» محسوب مى شدند، سه نفر از این چهارده نفر، سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود، به آن سه نفر مراجعه مى کردند، یکى از آنان «عاقِب» بود که او را «عبد المسیح» نیز مى گفتند.
وى امیر و رئیس قوم خود محسوب مى شد، و قوم او هیچ گاه با نظریه و رأى او مخالفت نمى کردند.
دیگرى «سید» نام داشت که او را «اَیْهَم» نیز مى گفتند، وى سرپرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود.
نفر سوم، «ابو حارثه» نام داشت که مردى دانشمند و صاحب نفوذ بود، و کلیساهاى متعددى به نام او ساخته بودند، او تمام کتب دینى مسیحیان را حفظ داشت.
این گروه شصت نفرى در لباس مردان قبیله «بنى کعب» به «مدینه» آمدند و به مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شدند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، این شصت نفر لباس هاى زیبا و پر زرق و برق و جالب پوشیده بودند که به گفته یکى از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) «هرگز ندیده ایم فرستادگانى به این زیبائى باشند»!
موقعى که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و به طرف مشرق ایستاده، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواستند مانع شوند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: به آنها کارى نداشته باشید!
پس از نماز، «عاقب» و «سید» خدمت پیامبر رسیدند و با او آغاز سخن کردند پیامبر (صلى الله علیه وآله) به آنها پیشنهاد کرد: «به آئین اسلام درآیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گردید».
عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شده ایم!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «شما چگونه بر آئین حق هستید، با این که اعمالتان حاکى است که تسلیم خداوند نیستید، چه این که براى خدا فرزند قائلید و عیسى(علیه السلام) را پسر خدا مى دانید، و صلیب را عبادت و پرستش مى کنید و گوشت خوک مى خورید، با این که تمام این امور مخالف آئین حق است»!
عاقب و سید گفتند: اگر عیسى پسر خدا نیست، پس پدرش که بوده است؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «آیا شما قبول دارید که هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد»؟
گفتند: آرى.
فرمود: «آیا اینطور نیست که خداى ما به هر چیزى، احاطه دارد و قیوم است و روزى موجودات با اوست»؟
گفتند: آرى همین طور است.
فرمود: «آیا عیسى این اوصاف را داشت»؟
گفتند: نه.
فرمود: «آیا مى دانید که هیچ چیزى در آسمان و زمین بر خدا مخفى نیست و خداوند به همه آنها داناست»؟
گفتند: آرى مى دانیم.
فرمود: «عیسى غیر از آنچه که خدا به او یاد داده، از پیش خود چیزى مى دانست»؟
گفتند: نه.
فرمود: «آیا مى دانید که خداى ما همان است که مسیح را در رحم مادرش همان طور که مى خواست، صورتگرى کرد»؟
گفتند: همین طور مى باشد.
فرمود: «آیا چنین نیست که عیسى را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد، و بعد همچون مادرهاى دیگر، او را به دنیا آورد؟ و عیسى پس از ولادت، چون اطفال دیگر غذا مى خورد»؟
گفتند: آرى چنین بود.
فرمود: «پس چگونه عیسى پسر خدا است با این که هیچگونه شباهتى به پدرش ندارد»؟!
سخن که به اینجا رسید، همگى خاموش شدند، در این هنگام، هشتاد و چند آیه از اوایل این سوره براى توضیح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گردید.(1)
تفسیر:
کشف مفهوم حروف مقطعه قرآن با کامپیوتر
باز در آغاز این سوره به حروف مقطعه برخورد مى کنیم «الف ـ لام ـ میم» (الم).
درباره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره «بقره»، توضیحات لازم گفته شد، که نیازى به تکرار آن نیست، تنها چیزى که ذکر آن را در اینجا لازم مى دانیم نظریه اى است که یک دانشمند مصرى اخیراً ابراز داشته، که از نظر اهمیت موضوع، فشرده آن را در اینجا مى آوریم.
البته قضاوت درباره صحت و سقم آن نیازمند بررسى فراوانى است که شاید بر عهده آیندگان باشد و ما آن را فقط به عنوان یک «نظر» ذکر مى کنیم.
* * *
چندى قبل، مجله معروف مصرى «آخر ساعة» که از بزرگ ترین مجله هاى مصور خاورمیانه محسوب مى گردد، گزارشى درباره تحقیقات یک دانشمند مسلمان مصرى در مورد تفسیر حروف مقطعه قرآن مجید به کمک مغزهاى الکترونیکى منتشر ساخت که اعجاب همگان را در نقاط مختلف جهان برانگیخت.
ما در چاپ هاى سابق تفسیر، نتیجه این تحقیقات را که از سوى دکتر «رشاد خلیفه» دانشمند شیمیدان مصرى بود، منتشر ساختیم.
بعد از مدتى از سوى جمعى از محققان نظرات او مورد انتقاد قرار گرفت و تردیدهائى در صحت آن پدید آمد.
به علاوه متأسفانه این مرد دانشمند در این اواخر بر اثر آلودگى محیط آمریکاتمایل به بعضى از فرق ضاله پیدا کرد و از دایره مسلمین خارج شد.
ولى ما این نظریه را به طور فشرده براى روشن ساختن سیر تاریخى مسأله در اینجا مى آوریم، بى آن که آن را تأیید یا تکذیب کنیم.
* * *
«رشاد» مى گوید: مى دانیم قرآن مجید 114 سوره دارد که از میان آنها 86 سوره در «مکّه» نازل گردیده و 28 سوره در «مدینه»، و از میان مجموع سوره هاى قرآن 29 سوره است که در آغاز آنها «حروف مقطعه» آمده است.
جالب این که این حروف مجموعاً درست نصف حروف بیست و هشت گانه الفباى عربى را تشکیل مى دهد و این حروف مقطعه عبارتند از: (ا ـ ح ـ ر ـ س ـ ص ـ ط ـ ع ـ ق ـ ک ـ ل ـ م ـ ن ـ هـ ـ ى) که گاهى آنها را «حروف نورانى» نیز مى نامند.
او مى گوید: سال ها بود که من مى خواستم بدانم معنى این «حروف به ظاهر از هم بریده» در آغاز سوره هاى قرآن چیست؟ و هر قدر به تفاسیر مفسران بزرگ و آراء مختلفى که در این زمینه داده بودند مراجعه کردم قانع نشدم، از خداوند بزرگ یارى جستم و به مطالعه دست زدم، ناگهان به این فکر افتادم که شاید میان این حروف، و حروف همان سوره اى که آنها در آغازش قرار گرفته است رابطه اى وجود داشته باشد.
اما بررسى تمام حروف چهارده گانه نورانى در 114 سوره قرآن و تعیین نسبت هر یک از آنها و محاسبات فراوان دیگرى که مى باید در این زمینه بشود چیزى نبود که بدون استخدام کامپیوتر امکان پذیر باشد. لذا قبلاً تمام حروف مزبور در 114 سوره قرآن را به طور جداگانه و همچنین مجموع حروف هر سوره را دقیقاً تعیین کرده، با شماره هر سوره، به کامپیوتر (براى انجام محاسبات بعدى) سپردم این کار و مقدمات دیگر در مدت دو سال عملى شد.
سپس این مغز الکترونیکى را یک سال تمام براى انجام محاسباتى که به آن اشاره شد به کار گرفتم. نتیجه این محاسبات بسیار درخشان بود و براى نخستین بار در تاریخ اسلام پرده از حقایق شگفت انگیزى برداشت که اعجاز قرآن را از نظر ریاضى (علاوه بر جنبه هاى دیگر) کاملاً روشن مى ساخت.
* * *
مغز الکترونیکى با محاسبات خود براى ما روشن ساخت که میزان هر یک از حروف چهارده گانه در هر سوره از 114 سوره قرآن به نسبت مجموع حروف آن سوره، چند درصد است.
فى المثل، پس از محاسبه مى یابیم نسبت حرف قاف که یکى از حروف نورانى قرآن (حروف مقطعه) است در سوره «فلق» بزرگ ترین رقم را دارد (700 / 6 درصد) و در درجه اول در میان سوره هاى قرآن است (البته به استثناى سوره «ق»)! بعد از آن سوره «قیامت» قرار دارد که تعداد قاف هاى آن نسبت به حروف سوره مزبور (907 / 3 درصد) مى باشد و پس از آن سوره «الشمس» است (906 / 3 درصد).
و همان طور که ملاحظه مى کنیم تفاوت سوره «قیامت» و «الشمس» فقط یک هزارم درصد است!
و به همین ترتیب این نسبت را در تمام 114 سوره قرآن به دست مى آوریم (نه تنها درباره این یک حرف بلکه درباره تمام حروف چهارده گانه نورانى) و به این ترتیب نسبت مجموع حروف هر یک از سوره ها با یکایک این حروف روشن مى گردد.
اکنون به نتایج جالبى که از این محاسبات به دست آمده توجه فرمائید:
1 ـ نسبت حرف (ق) در سوره «ق» از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بیشتر است یعنى آیاتى که در طى 23 سال، دوران نزول قرآن، در 113 سوره دیگر قرآن آمده آن چنان است که حرف قاف در آنها کمتر به کار رفته است، و این راستى حیرت آور است که انسانى بتواند مراقب تعداد هر یک از حروف سخنان خود در طول 23 سال باشد، و در عین حال آزادانه مطالب خود را بدون کمترین تکلفى بیان کند. مسلماً چنین کارى از عهده یک انسان بیرون است، حتى محاسبه آن براى بزرگ ترین ریاضى دان ها بدون کمک مغزهاى الکترونیکى ممکن نیست.
اینها همه نشان مى دهد که نه تنها سوره ها و آیات قرآن بلکه «حروف قرآن» نیز روى حساب و نظام ریاضى خاصى است که فقط خداوند، قادر بر حفظ آن مى باشد.
همچنین محاسبات نشان داد که حرف (ص) در سوره «ص» نیز همین حال را دارد. یعنى مقدار آن به تناسب مجموع حروف سوره، از هر سوره دیگر قرآن بیشتر است.
و نیز حرف (ن) در سوره «ن و القلم» بزرگ ترین رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد. تنها استثنائى که در این زمینه وجود دارد، سوره «حجر» است که تعداد نسبى حرف (ن) در آن بیشتر از سوره (ن و القلم) است، اما جالب این است که سوره حجر یکى از سوره هائى است که آغاز آن (الر) مى باشد و بعداً خواهیم دید این سوره ها که آغاز آنها (الر) است باید همگى در حکم یک سوره محسوب گردد، و اگر چنین کنیم نتیجه مطلوب به دست خواهد آمد یعنى نسبت تعداد (ن) در مجموع اینها از سوره (ن و القلم) کمتر خواهد شد!
2 ـ چهار حرف (المص) را در آغاز سوره «اعراف» در نظر بگیرید، اگر الف ها، میم ها، و صادهائى که در این سوره وجود دارد با هم جمع کنیم، و نسبت آن را با حروف این سوره بسنجیم، خواهیم دید که از تعداد مجموع آن در هر سوره دیگر قرآن بیشتر است!
همچنین چهار حرف (المر) در آغاز سوره «رعد» همین حال را دارد، و نیز پنج حرف (کهیعص) در آغاز سوره «مریم» اگر روى هم حساب شوند، از
مجموع این پنج حرف در هر سوره دیگر قرآن فزونى دارند! در اینجا به چهره تازه ترى از مسأله برخورد مى کنیم که نه تنها یک حرف جداگانه در این کتاب آسمانى روى حساب و نظم خاصى گسترده شده، بلکه حروف متعدد آن نیز چنین وضع حیرت آورى را دارد (دقت کنید).
3 ـ تا کنون بحث درباره حروفى بود که تنها در آغاز یک سوره قرآن قرار داشت، اما حروفى که در آغاز چند سوره قرار دارد (مانند المر و الم) شکل دیگرى به خود مى گیرد، و آن این که بر طبق محاسبات کامپیوترى مجموع این سه حرف مثلاً (ا ـ ل ـ م) اگر در مجموع سوره هائى که با «الم» آغاز مى گردد حساب شود، و نسبت آن با مجموع حروف این سوره ها به دست آید، از میزان آن در هر یک از سوره هاى دیگر قرآن بیشتر است.
در اینجا باز مسأله صورت جالب ترى به خود گرفته و آن این که نه تنها حروف هر سوره قرآن تحت ضابطه و حساب معینى است، بلکه مجموع حروف سوره هاى مشابه نیز ضابطه و نظام واحدى دارند.
ضمناً نکته این موضوع نیز روشن مى شود که از چه رو چند سوره مختلف قرآن با «الم» یا با «المر» آغاز شده و این یک موضوع تصادفى و بى دلیل نیست.
(دکتر رشاد سپس محاسبات پیچیده ترى روى سوره هاى مشتمل بر «حم» انجام داده است که براى اختصار از آن صرف نظر مى کنیم).
* * *
استاد مزبور معتقد است ضمن این مطالعات به نکات دیگرى نیز دست یافته که به ضمیمه نکات تازه اى که مى توان از آن استنتاج کرد از نظر خوانندگان مى گذرانیم:
1 ـ رسم الخط اصلى قرآن را حفظ کنید
او مى گوید تمام این محاسبات در صورتى صحیح است که به رسم الخط اصلى و قدیمى قرآن دست نزنیم (مثلاً اسحق و زکوة و صلوة را به همین صورت بنویسیم، نه اسحاق و زکات و صلاة) در غیر این صورت محاسبات ما به هم خواهد خورد!
2 ـ دلیل دیگرى بر عدم تحریف قرآن
این تحقیقات نشان مى دهد که در قرآن مجید حتى یک حرف هم کم و زیاد نشده، و الا به طور مسلم محاسبات ما روى قرآن کنونى صحیح از آب درنمى آمد.
3 ـ اشارات پر معنى
در بسیارى از سوره هاى قرآن که با حروف مقطعه آغاز مى شود پس از ذکر این حروف، اشاره به حقانیت و عظمت قرآن شده مانند:
«الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ».(5)
و امثال آن. و این خود اشاره لطیفى به ارتباط حروف مزبور با اعجاز قرآن است.
نتیجه بحث ـ از مجموع بحث فوق چنین نتیجه مى گیریم که حروف قرآن مجید که در طى 23 سال بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده حساب بسیار دقیق و منظمى دارد و هر یک از حروف الفبا با مجموع حروف هر سوره داراى یک نسبت ریاضى کاملاً دقیق است که حفظ و نگهدارى چنین نسبتى براى بشر ـ بدون استفاده از مغزهاى الکترونیکى ـ امکان پذیر نیست.
شک نیست که بررسى هاى دانشمند مزبور چون در آغاز راه است خالى از نقایصى نیست، به همین دلیل ما هیچگونه تضمینى بر صحت و سقم (درستى و نادرستى) آن نمى دهیم تا مطالعات بیشترى روى آن انجام شود.
اکنون به ادامه تفسیر آیات سوره مى پردازیم:
* * *
در دومین آیه مى فرماید: «خداوند، هیچ معبودى جز او یگانه، زنده که قائم به ذات خویش و نگهدارنده است وجود ندارد» (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
شرح و تفسیر این آیه، در سوره «بقره»، آیه 255 گذشت.
* * *
در آیه بعد، خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: خداوندى که پاینده و قیّوم است «قرآن را به حق بر تو نازل کرد که با نشانه هاى کتب آسمانى پیشین، کاملاً تطبیق مى کند و نیز تورات و انجیل را» (نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الإِنْجیلَ).(6)
* * *
و مى افزاید: «(تورات و انجیل را) پیش از آن براى هدایت مردم و همچنین قرآن را که حق را از باطل جدا مى سازد نازل فرمود» (مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
و بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوى خداوند، و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهى جز مجازات نیست، و لذا در آیه فوق ـ به دنبال اشاره به حقانیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن مجید ـ مى فرماید: «کسانى که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدى دارند» (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ).
و براى این که تصور نشود، توانائى خداوند بر تهدیداتش جاى تردید است، مى افزاید: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللّهُ عَزِیْزٌ ذُو اِنْتِقام).(7)
«عَزِیْزٌ» در لغت، به معنى هر چیز مشکل غیر قابل نفوذ، و غالب مى باشد. لذا زمینى که عبور از آن به سختى انجام مى گیرد «عَزاز» نامیده مى شود.
و نیز هر چیز که بر اثر کمیابى دسترسى به آن مشکل باشد «عزیز» نامیده مى شود.
همچنین افراد نیرومند و توانا که غلبه بر آنها «مشکل» یا «غیر ممکن» است «عزیز» هستند و هر کجا کلمه «عزیز» بر خدا اطلاق مى شود به همین معنى است یعنى هیچکس قادر بر غلبه بر او و شکست او نیست و همه در برابر اراده و مشیت او محکوم اند.
در جمله بالا براى این که کافران بدانند این تهدید کاملاً جدى است مى فرماید: خداوند قادر است و به همین دلیل کسى نمى تواند در برابر تحقق یافتن تهدیدهاى او مقاومت کند; زیرا همان طور که او در جاى خود فوق العاده «رحیم و مهربان» است در برابر آنها که شایسته رحمت نیستند «عذاب شدید و انتقام دردناک دارد».
البته «انتقام» در اصطلاح امروز بیشتر در مواردى به کار مى رود که اشخاص بر اثر عدم گذشت در برابر خلافکارى ها یا اشتباهات دیگران، دست به عمل متقابل مى زنند و حتى مصلحت خود را در عفو و گذشت در نظر نمى گیرند، این صفت مسلماً صفت پسندیده اى نیست; زیرا انسان در بسیارى از موارد باید عفو و گذشت را بر مقابله به مثل، مقدم بدارد.
ولى «انتقام» در اصل لغت، به این معنى نیست ، بلکه به معنى «کیفر دادن گناهکار» است و مسلّم است مجازات گناهکاران گردنکش و ستمگر، نه تنها کار پسندیده اى است بلکه صرف نظر کردن از آنها مخالف عدالت و حکمت است.
* * *
نکته ها:
1 ـ حق چیست؟
«حق» در اصل، به معنى «مطابقت و هماهنگى» است و به همین دلیل به آنچه با واقعیت موجود، تطبیق مى کند، «حق» گفته مى شود، و این که به خداوند «حق» مى گویند، به خاطر آن است که: ذات مقدس او بزرگ ترین واقعیت غیر قابل انکار در عالم هستى است، و به عبارت روشن تر: حق یعنى موضوع ثابت و پابرجائى که باطل به آن راه ندارد.
در آیه مورد بحث، باء «بِالْحَقِّ» به اصطلاح براى «مصاحبت» است، یعنى اى پیامبر! خداوند، قرآن را که همراه با نشانه هاى واقعیت است بر تو فرو فرستاد.
* * *
2 ـ معرفى تورات
«تورات» در اصل یک لغت عبرى است که به معنى «شریعت و قانون» مى باشد،(8) و سپس به کتابى که از طرف خداوند بر موسى بن عمران(علیه السلام) نازل گردید گفته شده، گاهى به مجموعه کتب «عهد عتیق» و گاهى به «اسفار پنجگانه» آن نیز گفته مى شود.
توضیح این که: مجموعه کتب یهود که «عهد عتیق» نامیده شده، مرکب از «تورات» و چندین کتاب دیگر مى باشد، «تورات» داراى پنج بخش است که به نام هاى: سِفْرِ «پیدایش»، سِفْرِ «خروج»، سِفْرِ «لاویان»، سِفْرِ «اعداد»، و سِفْرِ «تثنیه» نامیده شده است، این قسمت از کتب عهد قدیم، شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و قسمتى از زندگى انبیاء پیشین و موسى بن عمران و بنى اسرائیل و احکام این آئین مى باشد.
کتب دیگر این مجموعه، که در واقع نوشته هاى مورخان بعد از موسى(علیه السلام)است شرح حالات پیامبران، ملوک، پادشاهان و اقوامى است که بعد از موسى بن عمران(علیه السلام) به وجود آمده اند.
ناگفته پیدا است غیر از اسفار پنجگانه تورات، هیچ یک از این کتب، کتب آسمانى نیستند و خود یهود نیز چنین ادعائى را ندارند و حتى «زبور» داود(علیه السلام)که آن را به عنوان «مزامیر» مى نامند، شرح مناجات ها و اندرزهاى داود است.
و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنى در آنها وجود دارد که نشان مى دهد اینها نیز کتب آسمانى نیستند، بلکه کتاب هاى تاریخى هستند که بعد از موسى بن عمران(علیه السلام) نوشته شده است; زیرا در آنها شرح وفات موسى(علیه السلام)و چگونگى تدفین او و پاره اى از حوادث بعد از وفات موسى(علیه السلام) نیز آمده است، مخصوصاً در باب سى و چهارم (آخرین باب) سِفْرِ پنجم (سفر تثنیه) به وضوح ثابت مى کند که این کتاب، مدت ها بعد از وفات موسى بن عمران(علیه السلام) به رشته تحریر در آمده است.(9)
به علاوه، محتویات این کتب که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به انبیاء، پیامبران الهى و بعضى سخنان کودکانه مى باشد، گواه دیگرى بر ساختگى بودن آنها است.
شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که: تورات اصلى از میان رفت و بعداً پیروان موسى بن عمران(علیه السلام)، این کتاب ها را به رشته تحریر در آوردند.(10)
* * *
3 ـ معرفى انجیل
«انجیل» در اصل، کلمه یونانى است به معنى «بشارت» یا «آموزش جدید»(11) و نام کتابى است که بر حضرت عیسى(علیه السلام) نازل شده است، قابل توجه این که قرآن در آیه مورد بحث، و هر جا که از کتاب عیسى(علیه السلام) نام برده «انجیل» را به صورت مفرد آورده است، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مى کند.
بنابراین، اناجیل بسیارى که بین مسیحیان متداول است، حتى معروف ترین آنها یعنى انجیل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و یوحنا) وحى الهى، نیستند، همان گونه که خود مسیحیان نیز انکار نمى کنند که این انجیل هاى موجود، همه به دست شاگردان، یا شاگرد شاگردان، حضرت مسیح(علیه السلام) و مدت ها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مى کنند شاگردان مسیح، این اناجیل را با الهام الهى نوشته اند.
در اینجا مناسب است بررسى فشرده اى درباره «عهد جدید» و اناجیل نموده و با نویسندگان آنها آشنا شویم:
مهم ترین کتاب مذهبى مسیحیان که تکیه گاه عموم فرق مسیحى مى باشد و همچون کتاب آسمانى روى آن تکیه مى کنند، مجموعه اى است که آن را «عهد جدید» مى نامند.
«عهد جدید» که مجموع آن بیش از یک سوم «عهد قدیم» نیست از 27 کتاب و رساله پراکنده در موضوعات کاملاً مختلف تشکیل یافته، به این ترتیب:
1 ـ انجیل مَتّى(12) این انجیل به وسیله «مَتّى» یکى از شاگردان دوازده گانه مسیح(علیه السلام) در سال 38 میلادى و به عقیده بعضى دیگر بین سال هاى 50 تا 60 میلادى نگارش یافته است.(13)
2 ـ انجیل مرقس(14) طبق تصریح «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 792، «مرقس» از حواریون نبوده ولى انجیل خود را زیر نظر «پطرس» تصنیف نموده است.
«مرقس» در سال 68 میلادى کشته شد.
3 ـ انجیل لوقا، «لوقا» رفیق و همسفر «پولس» رسول بود، «پولس» مدتى پس از عیسى(علیه السلام) به دین مسیح گروید و در زمان وى، یهودى متعصبى بود، وفات «لوقا» را در حدود سنه 70 میلادى نوشته اند و به گفته نویسنده «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 772: «تاریخ نگارش انجیل لوقا به زعم عمومى تخمیناً 63 میلادى است».
4 ـ انجیل یوحنا، «یوحنا» از شاگردان مسیح و از رفقا و همسفرهاى «پولس» مى باشد. و به گفته نویسنده مزبور، به شهادت اغلب نقادین (محققین) تألیف آن را به اواخر قرن اول نسبت مى دهند.(15)
از مندرجات این اناجیل، که عموماً داستان به دار آویختن مسیح و حوادث بعد از آن را شرح مى دهند، به خوبى ثابت مى شود که همه این اناجیل، سال ها بعد از مسیح نگاشته شده اند و هیچ کدام کتاب آسمانى نازل شده بر مسیح(علیه السلام)نیستند.
5 ـ اعمال رسولان (اعمال حواریان و مبلغان صدر اول).
6 ـ چهارده رساله از نامه هاى «پولس» به اقوام و افراد مختلف.
7 ـ رساله یعقوب (بیستمین رساله از کتب و رساله هاى بیست و هفتگانه عهد جدید).
8 ـ نامه هاى پطرس (رساله 21 و 22 عهد جدید).
9 ـ نامه هاى یوحنا (رساله 23 و 24 و 25 عهد جدید).
10 ـ نامه یهودا (رساله 26 عهد جدید).
11 ـ مکاشفه یوحنا (آخرین قسمت عهد جدید).
بنابراین، طبق تصریح مورخان مسیحى، و طبق گواهى صریح اناجیل و سایر کتب و رساله هاى عهد جدید، هیچ یک از اینها، کتاب آسمانى نیستند و عموماً کتاب هائى هستند که بعد از مسیح(علیه السلام) نگاشته شده اند، از این بیان، چنین نتیجه مى گیریم که انجیل، کتاب آسمانى مسیح از میان رفته و امروز در دست نیست، تنها قسمت هائى از آن را شاگردان مسیح در اناجیل خود، آورده اند که متأسفانه آن نیز آمیخته با خرافاتى شده است.
اما این که بعضى مى گویند: مسلمانان نباید در صحت اناجیل و تورات موجود، تردید کنند; چرا که قرآن مجید آنها را تصدیق کرده است و به صحت آنها گواهى داده; پاسخ آن را در جلد اول، صفحه 210، در ذیل آیه «وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»(16) مشروحاً خاطر نشان کردیم.
* * *
4 ـ منظور از فرقان
پس از ذکر «تورات و انجیل» چنان که دیدیم به نزول قرآن اشاره شده است آن هم به عنوان «فرقان» اما این که چرا قرآن، «فرقان» نامیده شده؟ به خاطر این است که «فرقان» در لغت به معنى «وسیله تمیز حق از باطل» است و به طور کلى هر چیزى که حق را از باطل، مشخص سازد، «فرقان» نام دارد و لذا روز جنگ بدر در قرآن به عنوان «یوم الفرقان»(17) نامیده شده; زیرا در آن روز ارتش کوچکى که فاقد هر گونه ساز و برگ جنگى بود بر ارتش نسبتاً بزرگ و نیرومندى که از هر جهت بر او برترى داشت، پیروز شد، همچنین به معجزات ده گانه موسى(علیه السلام) نیز «فرقان» اطلاق شده است.(18)
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 405 (جلد 2، صفحه 232، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق)، فضل سوره «آل عمران» ـ «مصباح کفعمى»، صفحات 438 و 439 (انتشارات رضى، 1405 هـ ق) ـ تفسیر «جوامع الجامع»، جلد 1، صفحه 262، ابتداى تفسیر سوره «آل عمران» (انتشارات جامعه مدرسین، طبع اول، 1418 هـ ق) ـ تفاسیر «أبى السعود»، «بیضاوى»، «آلوسى» و «کشاف»، پایان سوره «آل عمران» (آیه 200).
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 309 (مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 249، با اندکى تفاوت (چاپ آل البیت) ـ «مستدرک»، جلد 4، صفحه 332، با اندکى تفاوت (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 265، با اندکى تفاوت ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحات 25 و 161، با اندکى تفاوت (چاپخانه علمیه، 1380 هـ ق) ـ «ثواب الاعمال»، صفحه 104 (انتشارات شریف رضى، قم، 1364 هـ ش).
3 ـ «نَجْران» محلى است در کوهستان هاى شمالى یمن به فاصله ده منزلى «صنعاء» و اراضى آن متعلق به قبیله «هَمْدان» بوده و این قبیله در دوره جاهلیت بتى داشتند که آن را «یَعُوق» مى نامیده اند، و به گفته «یاقوت حموى» در «معجم البلدان»: نجران نام چند محل بوده است.
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 406 (جلد 2، صفحه 234، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق) ذیل آیات مورد بحث ـ «المیزان»، جلد 3، صفحه 15، انتشارات جامعه مدرسین ـ «جامع البیان»، جلد 3، صفحه 220، دار الفکر، بیروت، 1415 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 1، صفحه 376، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق ـ «اسباب النزول» واحدى نیشابورى، صفحه 61، مؤسسة الحلبى و شرکا، قاهره، 1388 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 3، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
5 ـ بقره، آیات 1 و 2.
6 ـ شرح جمله «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» را در جلد اول، ذیل آیه 41 سوره «بقره» مطالعه فرمائید.
7 ـ بعضى از مفسران گفته اند: «ذُو» معنى رساترى از «صاحب» دارد، لذا در صفات خداوند در هیچ مورد تعبیر به «صاحب» نمى بینیم در حالى که تعبیر به «ذُو» فراوان است (البحر المحیط، جلد 2، صفحه 379)، ذیل آیه مورد بحث.
8 ـ «معجم لغة الفقهاء» محمّد قلعجى، صفحه 150، واژه التورات ـ تفسیر «المیزان»، جلد 3، صفحه 9، ذیل آیه مورد بحث ـ انتشارات جامعه مدرسین.
9 ـ به کتاب «مقدس، عهد عتیق»، صفحه 330، به همت انجمن پخش کتب مقدسه مراجعه فرمائید.
10 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب هاى: «الهدى الى دین المصطفى» (عربى)، «الرحلة المدرسیة» (عربى)، «رهبر سعادت» (فارسى) و «قرآن و آخرین پیامبر» (فارسى)، مراجعه فرمائید.
11 ـ «نور البراهین» سیّد نعمت اللّه جزایرى، جلد 1، صفحه 161، انتشارات جامعه مدرسین، طبع اول، 1417 هـ ق ـ تفسیر «المیزان»، جلد 3، صفحه 9، ذیل آیه و صفحه 198 و جلد 5، صفحه 346، انتشارات جامعه مدرسین.
12 ـ «مَتّى» (بر وزن حتى) در اصل به معنى خدا بخش بوده است.
13 ـ «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 782.
14 ـ «مرقس» (بر وزن هرمز) یا (بر وزن مردم) هر دو گفته شده است.
15 ـ «قاموس کتاب مقدس»، صفحه 966.
16 ـ بقره، آیه 41.
17 ـ انفال، آیه 41.
18 ـ بقره، آیه 53.
..........................
تفسیر نمونه