• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

اهمیت سلامت روح،آیت الله جوادی آملی-بارگزاری

دریافت فایل صوتی

حجم: 14.3 MB

زمان: 31 دقیقه

بیشتر...

خطبه نود و یک،بخش دوازدهم

 

وَ أَنْشَأَهُمْ عَلَى صُوَر مُخْتَلِفَات، وَ أَقْدَار

بیشتر...

نیایش در مقام رضایت به قضای الهی

 
الحمد لله رضي بحكم الله ، شهدت أن الله قسم معايش عباده
بیشتر...

شرح خطبه 14 نهج البلاغه

    شرح خطبه 14 نهج البلاغه - استاد دکتر
بیشتر...

خطبه صد و نود و دو، بخش شانزدهم


فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانُوا حَیْثُ کَانَتِ الاَْمْلاَءُ
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
26326
15346
144147677
امروز شنبه, 17 آذر 1403
اوقات شرعی

مباهله با مسیحیان نجران

شرح آیه 61 سوره مبارکه آل عمران

61- فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

61- هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، (باز) کسانى درباره مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را; ما از نفوس خود (و کسى که همچون جان ماست) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود; آنگاه مباهله (و نفرین) کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

 

گفته اند: این آیه و آیات قبل از آن درباره هیأت نجرانى مرکب از «عاقب» و «سیّد» و گروهى که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده، عرض کردند: آیا هرگز دیده اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه «اِنَّ مَثَلَ عِیْسى عِنْدَ اللّهِ...» نازل شد و هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را به مباهله(1)

دعوت کرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به شخصیت هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:

«شما فردا به محمّد(صلى الله علیه وآله) نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید; زیرا چیزى در بساط ندارد».

فردا که شد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد در حالى که دست على بن ابیطالب(علیه السلام) را گرفته بود و حسن و حسین(علیهما السلام) در پیش روى او راه مى رفتند، و فاطمه(علیها السلام) پشت سرش بود، نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود، هنگامى که نگاه کرد، دید پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن چند نفر آمدند، درباره آنها سؤال کرد، به او گفتند: «این پسر عمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على(علیه السلام) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه(علیها السلام)است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است...».

«سیّد» به اسقف گفت: «براى مباهله قدم پیش گذار».

گفت: نه، من مردى را مى بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مى کند و من مى ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمى گذرد که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نخواهد داشت.

اسقف به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: «اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمى کنیم، بلکه مصالحه مى کنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آنها مصالحه کرد که دو هزار حُلَّه (یک قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حُلّه اى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره، و سى عدد نیزه، و سى رأس اسب، در صورتى که در سرزمین یمن، توطئه اى براى مسلمانان رخ دهد، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) ضامن این عاریت ها خواهد بود، تا آن را بازگرداند، و عهد نامه اى در این زمینه نوشته شد.

و در روایتى آمده است: اسقف مسیحیان به آنها گفت: «من صورت هائى را مى بینم که اگر از خداوند تقاضا کنند: کوه ها را از جا برکند، چنین خواهد کرد هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند».(2)

تفسیر:

مباهله با مسیحیان نجران

این آیه، به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح(علیه السلام)شده بود، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: «هر گاه بعد از علم و دانش که (درباره مسیح) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله ما جان هستند) دعوت مى کنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم» (فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ).

ناگفته پیدا است منظور از «مباهله» این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند; زیرا چنین عملى به تنهایى هیچ فایده اى ندارد، بلکه منظور این است: این نفرین مؤثر گردد، و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند.

به تعبیر دیگر، گرچه در این آیه، به تأثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین «حربه»، بعد از اثر نکردن «منطق و استدلال»، مورد استفاده قرار گرفته، دلیل بر این است که: منظور، ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین است نه تنها یک نفرین ساده.

* * *

نکته ها:

1 ـ دعوت به مباهله دلیل روشن حقانیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)

در آیه فوق، خداوند به پیامبر خود دستور مى دهد: هر گاه پس از استدلالات روشن پیشین، کسى درباره عیسى(علیه السلام) با تو گفتگو کند، و به جدال برخیزد، به او پیشنهاد «مباهله» کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد.

مسأله «مباهله» به شکل فوق، شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت، و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کرد.

چگونه ممکن است، کسى که به تمام معنى به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد، وارد چنین میدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند: بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات مى کند؟

مسلماً ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است; زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود، نتیجه اى جز رسوائى دعوت کننده نخواهد داشت.

چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده اى بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحله اى گام بگذارد؟

از اینجا است که گفته اند: دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مباهله، یکى از نشانه هاى صدق دعوت و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجى که بعداً از مباهله به دست آمد.

در روایات اسلامى وارد شده هنگامى که پاى مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند، تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روان شناسى سرچشمه مى گرفت این بود: به نفرات خود دستور دادند: اگر مشاهده کردید محمّد(صلى الله علیه وآله) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید; زیرا حقیقتى در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است.

و اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است!

آنها طبق قرار قبلى به میعادگاه رفتند، ناگاه دیدند پیامبر فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) را در پیش رو دارد، و على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) همراه او هستند و به آنها سفارش مى کند هر گاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید.

مسیحیان هنگامى که این صحنه را مشاهده کردند، سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى کرده، حاضر به «مصالحه» شدند و به شرایط «ذِمّه» و پرداختن مالیات (جِزْیَه) تن در دادند.

* * *

2 ـ «مباهله» سند زنده اى براى عظمت اهل بیت(علیهم السلام)

غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند: آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است و پیامبر تنها کسانى را که همراه خود به میعادگاه برد، فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) و دخترش فاطمه(علیها السلام) و على(علیه السلام)بودند.

بنابراین، منظور از «أَبْناءَنا» در آیه، منحصراً حسن و حسین(علیهما السلام) هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه(علیها السلام)، و منظور از «أَنْفُسَنا» تنها على(علیه السلام) بوده است و احادیث فراوانى در این زمینه نقل شده است.(3)

ولى بعضى از مفسران اهل تسنن که کاملاً در اقلیت هستند کوشیده اند: ورود احادیث را در این زمینه انکار کنند.

مثلاً نویسنده تفسیر «المنار» در ذیل آیه مى گوید: «این روایات همگى از طرق شیعه است، و هدف آنها مشخص است، و آنها چنان در نشر و ترویج این احادیث کوشیده اند که موضوع را، حتى بر بسیارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته اند»!!

اما مراجعه به منابع اصیل اهل تسنن نشان مى دهد: على رغم پندارهاى تعصب آلود نویسنده «المنار» بسیارى از طرق این احادیث به «شیعه و کتب شیعه» هرگز منتهى نمى شود، و اگر بنا باشد ورود این احادیث را از طرق اهل تسنن انکار کنیم، سایر احادیث آنها و کتبشان نیز از درجه اعتبار خواهد افتاد.

براى روشن شدن این حقیقت، قسمتى از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک در اینجا مى آوریم:

«قاضى نور اللّه شوشترى» در جلد سوم از کتاب نفیس «احقاق الحق» طبع جدید، صفحه 46 چنین مى گوید:

«مفسران در این مسأله اتفاق نظر دارند که «أَبْناءَنا» در آیه فوق اشاره به حسن و حسین(علیهما السلام) و «نِساءَنا» اشاره به فاطمه(علیها السلام) و «أَنْفُسَنا» اشاره به على(علیه السلام)است».

و (در پاورقى کتاب مزبور) در حدود شصت نفر از «بزرگان اهل سنت» ذکر شده اند که تصریح نموده اند: آیه مباهله درباره اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را در همان صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است.

از جمله شخصیت هاى سرشناسى که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:

1 ـ «مسلم بن حجاج نیشابورى» صاحب «صحیح» معروف که از کتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است.(4)

2 ـ «احمد بن حنبل» در کتاب «مسند».(5)

3 ـ تفسیر «طبرى» در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه.(6)

4 ـ «حاکم» در کتاب «مستدرک».(7)

5 ـ «حافظ ابو نعیم اصفهانى» در کتاب «دلائل النبوة».(8)

6 ـ «واحدى نیشابورى» در کتاب «اسباب النزول».(9)

7 ـ «فخر رازى» در تفسیر معروفش.(10)

8 ـ «ابن اثیر» در کتاب «جامع الاصول».(11)

9 ـ «ابن جوزى» در «تذکرة الخواص».(12)

10 ـ «قاضى بیضاوى» در تفسیرش.(13)

11 ـ «آلوسى» در تفسیر «روح المعانى».(14)

12 ـ «طنطاوى» مفسر معروف در تفسیر «الجواهر».(15)

13 ـ «زمخشرى» در تفسیر «کشّاف».(16)

14 ـ «حافظ احمد بن حجر عسقلانى» در کتاب «الاصابة».(17)

15 ـ «ابن صباغ» در کتاب «الفصول المهمة».(18)

16 ـ «علامه قرطبى» در تفسیر «الجامع لاحکام القرآن».(19)

در کتاب «غایة المرام» از «صحیح مسلم» در باب «فَضائِلُ عَلِىِّ بْنِ أَبِیْطالِب» نقل شده: روزى «معاویه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا ابو تراب (على(علیه السلام)) را سبّ و دشنام نمى گویى؟!

گفت: «از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره على(علیه السلام) فرمود افتادم، از این کار صرف نظر کردم... (یکى از آنها این بود:) هنگامى که آیه مباهله نازل گردید، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) تنها از فاطمه و حسن و حسین و على(علیهم السلام) دعوت کرد و سپس فرمود: أَللّهُمَّ هؤُلاءِ أَهْلِى: «خدایا! اینها خاصان نزدیک من اند».(20)

نویسنده تفسیر «کشّاف» که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه مى گوید: «این آیه قوى ترین دلیلى است که فضیلت اهل کساء را ثابت مى کند».

مفسران، محدثان و مورخان شیعه نیز عموماً در نزول این آیه درباره اهل بیت(علیهم السلام) اتفاق نظر دارند، در تفسیر «نور الثقلین» روایات فراوانى در این زمینه نقل شده است.(21)

از جمله به نقل از کتاب «عیون اخبار الرضا» درباره مجلس بحثى که «مأمون» در دربار خود تشکیل داده بود، این چنین مى نویسد:

امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) فرمود: «خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به پیامبرش چنین دستور داده: «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا...» و به دنبال نزول این آیه، پیامبر، «على» و «فاطمه» و «حسن» و «حسین»(علیهم السلام) را با خود به مباهله برد... این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهل بیت(علیهم السلام) پیشى نگرفته، و فضیلتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده، و شرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است».(22)

* * *

3 ـ پاسخ به سؤال

در اینجا سؤال معروفى است که «فخر رازى» و بعضى دیگر درباره نزول آیه در حق اهل بیت(علیهم السلام) ذکر کرده اند:

چگونه ممکن است منظور از «أَبْناءَنا» (فرزندان ما) حسن و حسین(علیهما السلام)باشد؟ در حالى که «أَبْناء» جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى شود؟

و چگونه ممکن است «نِسائَنا» که معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه(علیها السلام) اطلاق گردد؟

و اگر منظور از «أَنْفُسَنا» تنها على(علیه السلام) است، چرا به صیغه جمع آمده است؟!

پاسخ:

اولاً ـ همان طور که قبلاً به طور مشروح ذکر شد، اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شیعه و سنى در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت(علیهم السلام)، به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر(صلى الله علیه وآله) غیر از على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و حسن و حسین(علیهما السلام) کسى را براى مباهله نبرد، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود; زیرا مى دانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مى کند، سنت و شأن نزول قطعى است.

بنابراین، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمى شود. بلکه همه دانشمندان اسلام باید به آن پاسخ گویند.

ثانیاً ـ اطلاق «صیغه جمع» بر «مفرد» یا بر «تثنیه» تازگى ندارد، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتى غیر عرب شواهد بسیارى دارد.

توضیح این که:

بسیار مى شود به هنگام بیان یک قانون، یا تنظیم یک عهدنامه، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مى شود، و مثلاً در عهدنامه چنین مى نویسند: مسئول اجراى آن امضاءکنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالى که ممکن است یکى از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد، این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا عهدنامه به صورت «جمع» ندارد.

خلاصه این که: ما دو مرحله داریم، «مرحله قرارداد» و «مرحله اجرا»، در مرحله قرارداد، گاهى الفاظ به صورت جمع ذکر مى شود تا بر همه مصادیق تطبیق کند، ولى در مرحله اجرا، ممکن است مصداق، منحصر به یک فرد باشد، و این انحصار در مصداق، منافات با کلى بودن مسأله ندارد.

به عبارت دیگر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست، همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند، همراه خود به مباهله ببرد، ولى مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت (دقت کنید).

اضافه بر این، در آیات قرآن موارد متعددى داریم که عبارت به صورت صیغه جمع آمده اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به یک فرد بوده است: مثلاً در همین سوره آیه 173 مى خوانیم: الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ: «کسانى که مردم به آنها گفتند دشمنان (براى حمله به شما) اجتماع کرده اند از آنها بترسید».

که منظور از «النّاسُ» (مردم) طبق تصریح جمعى از مفسران «نعیم بن مسعود» است که از «ابو سفیان» اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند!(23)

و همچنین در آیه 181 مى خوانیم: لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ: «خداوند گفتار کسانى را که مى گفتند: خدا فقیر است و ما بى نیازیم (و لذا از ما مطالبه زکات کرده است!) شنید».

در حالى که منظور از «الَّذِیْنَ» در آیه، طبق تصریح جمعى از مفسران «حُیى بن اخطب» یا «فِنحاص» است.(24)

گاهى اطلاق کلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده مى شود، همان طور که درباره ابراهیم مى خوانیم: إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ: «ابراهیم امتى بود خاضع در پیشگاه خدا»(25) در اینجا کلمه «أُمّت» که اسم جمع است بر فرد اطلاق شده است.

* * *

4 ـ نوه هاى دخترى، فرزندان ما هستند

ضمناً از آیه مباهله استفاده مى شود: به فرزندان دختر نیز حقیقتاً «ابن» گفته مى شود، بر خلاف آنچه در جاهلیت مرسوم بود که تنها فرزندان پسر را فرزند خود مى دانستند، و مى گفتند:

بَنُونا بَنُو أَبْنائَنا وَ بَناتُنا *** بَنُوهُنَّ أَبْناءُ الرِّجالِ الأَباعِدِ

یعنى: «فرزندان ما تنها پسرزاده هاى ما هستند اما دخترزاده هاى ما ـ فرزندان مردم بیگانه محسوب مى شوند نه فرزندان ما»!(26)

این طرز تفکر مولود همان سنت غلطى بود که در جاهلیت عرب، دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمى دانستند و آنها را در حکم ظروفى براى نگاهدارى پسران مى پنداشتند!

چنان که شاعر آنها مى گوید:

وَ اِنَّما أُمَّهاتُ النّاسِ أَوْعِیَةٌ *** مُسْتَوْدَعاتٌ وَ لِلأَنْسابِ آباءٌ

یعنى: «مادران مردم، حکم ظروفى براى پرورش آنها دارند ـ و براى نسب تنها پدران شناخته مى شوند»!(27)

ولى اسلام، این طرز تفکر را به شدت در هم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى یکسان جارى ساخت.

در سوره «انعام» آیات 84 و 85 درباره فرزندان ابراهیم(علیه السلام) مى خوانیم:

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ * وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیى وَ عیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحینَ:

«از فرزندان (ابراهیم)، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون بودند و این چنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم * و نیز زکریا و یحیى و عیسى و الیاس که همه از صالحان بودند».

در این آیه حضرت مسیح(علیه السلام) از فرزندان ابراهیم شمرده شده، در حالى که فرزند دخترى بود و اصولاً پدرى نداشت.

در روایاتى که از طرق شیعه و سنى درباره امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)وارد شده اطلاق کلمه اِبْنُ رَسُولِ اللّهِ: «فرزند پیغمبر» کراراً دیده مى شود.

در آیات مربوط به زنانى که ازدواج با آنها حرام است مى خوانیم: وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمْ: «یعنى همسران پسران شما»(28) در میان فقهاى اسلام این مسأله مسلّم است که همسران پسرها و نوه ها، چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آیه فوق مى باشند.

* * *

5 ـ آیا مباهله یک حکم عمومى است؟

شکى نیست آیه فوق یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمى دهد، بلکه روى سخن در آن، تنها به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان، یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خداپرستى کامل برخوردارند به هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جائى نرسد از آنها دعوت به مباهله کنند.

از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز، عمومیت این حکم استفاده مى شود: در تفسیر «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 351 حدیثى از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که فرمود:

«اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کنید»!

راوى مى گوید: سؤال کردم چگونه مباهله کنم؟

فرمود: «خود را سه روز اصلاح اخلاقى کن»!

و گمان مى کنم فرمود: روزه بگیر و غسل کن، و با کسى که مى خواهى مباهله کنى به صحرا برو، سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو:

خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه اى و آگاه از اسرار نهان هستى، و رحمان و رحیمى، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلائى از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز!

و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کن و بگو:

اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مى کند بلائى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن!

سپس فرمود: «چیزى نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد، به خدا سوگند! هرگز نیافتم کسى را که حاضر باشد این چنین با من مباهله کند».(29)

ضمناً از این آیه، معلوم مى شود بر خلاف حملات بى رویه افرادى که مى گویند: «اسلام عملاً آئین مردان است و زنان در آن به حساب نیامده اند»، زنان در مواقع حساس به سهم خود در پیشبرد اهداف اسلامى همراه مردان در برابر دشمن مى ایستاده اند، صفحات درخشان زندگى فاطمه بانوى اسلام(علیها السلام) و دخترش زینب کبرى(علیها السلام) و زنان دیگرى که در تاریخ اسلام، گام بر جاى گام هاى آنها نهاده اند، گواه این حقیقت است.


1 ـ «مُباهَله» در اصل از ماده «بَهْل» (بر وزن اهل) به معنى رها کردن و قید و بند را از چیزى برداشتن است، و به همین جهت هنگامى که حیوانى را به حال خود واگذارنند، و پستان آن را در کیسه قرار ندهند، تا نوزادش بتواند به آزادى شیر بنوشد، به آن «باهِل» مى گویند، و «اِبْتِهال» در دعا به معنى تضرع و واگذارى کار به خدا است.

و اگر آن را گاهى به معنى هلاکت و لعن و دورى از خدا گرفته اند نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتائج را به دنبال مى آورد، این بود معنى «مباهله» از نظر ریشه لغت.

و از نظر مفهوم متداول که از آیه فوق گرفته شده، به معنى نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، بدین ترتیب، افرادى که با هم گتفگو درباره یک مسأله مهم مذهبى دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.

2 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث، با کمى تلخیص. این شأن نزول با تفاوت هاى مختصرى در تفاسیر دیگر مانند «ابوالفتوح رازى» و تفسیر «کبیر» و غیر آن نیز آمده است، و «فخر رازى» ادعا مى کند: این روایت در میان علماى تفسیر و حدیث، مورد اتفاق است. «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 321، 322، 342، 344، 345 و... ـ «ارشاد شیخ مفید»، جلد 1، صفحه 166، 167 و 168، کنگره شیخ مفید، 1413 هـ ق.

3 ـ «بحار الانوار»، جلد 10، صفحه 141 و 350 و جلد 21، صفحه 346 و جلد 25، صفحه 223 و جلد 31، صفحه 439 و جلد 35، صفحه 257 و...

4 ـ جلد 7، صفحه 120، چاپ محمّد على صبیح ـ مصر.

5 ـ جلد 1، صفحه 185، چاپ مصر.

6 ـ جلد سوم، صفحه 192، چاپ میمنیة ـ مصر.

7 ـ جلد سوم، صفحه 150، چاپ حیدر آباد دکن.

8 ـ صفحه 297، چاپ حیدر آباد.

9 ـ صفحه 74، چاپ الهندیة مصر.

10 ـ جلد 8، صفحه 85، چاپ البهیه مصر.

11 ـ جلد 9، صفحه 470، طبع السنة المحمّدیة ـ مصر.

12 ـ صفحه 17، چاپ نجف.

13 ـ جلد 2، صفحه 22، چاپ مصطفى محمّد مصر.

14 ـ جلد سوم، صفحه 167، چاپ منیریه مصر.

15 ـ جلد دوم، صفحه 120، چاپ مصطفى البابى الحلبى ـ مصر.

16 ـ جلد 1، صفحه 193، چاپ مصطفى محمّد ـ مصر.

17 ـ جلد 2، صفحه 503، چاپ مصطفى محمّد ـ مصر.

18 ـ صفحه 108، چاپ نجف.

19 ـ جلد 3، صفحه 104، چاپ مصر، سال 1936.

20 ـ «کشف الغمة»، جلد 1، صفحه 107 و 149، دار الأضواء، بیروت، طبع دوم، 1405 هـ ق ـ «صحیح مسلم»، جلد 7، صفحه 120، دار الفکر بیروت ـ «الغدیر»، جلد 3، صفحه 200 و جلد 6، صفحه 337 وجلد 10، صفحه 257، دار الکتاب العربى، طبع اول، 1397 هـ ق ـ «سنن ترمذى»، جلد 5، صفحه 301، دار الفکر 2 بیروت، 1403 هـ ق و...

21 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 348، 349 و 350، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.

22 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 349، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ تفسیر «برهان»، جلد 1، صفحه 289 (جلد 1، صفحه 635، بنیاد بعثت، طبع اول، 1415 هـق) ذیل آیه ـ «بحار الانوار»، جلد 25، صفحه 223، چاپ آل البیت ـ «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)»، جلد 1، صفحه 229 الى 231.

23 ـ تفسیر «قرطبى»، ذیل آیه 173 سوره «آل عمران» ـ تفسیر «فخر رازى»، ذیل آیه 173 سوره «آل عمران» ـ تفسیر «آلوسى»، ذیل آیه 173 سوره «آل عمران».

24 ـ تفسیر «طبرى»، جلد 4، صفحه 129، ذیل آیه 181 سوره «آل عمران» ـ تفسیر «قرطبى»، ذیل آیه 181 سوره «آل عمران» ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 155، ذیل آیه 188 سوره «آل عمران».

25 ـ نحل، آیه 120.

26 ـ «شرح نهج البلاغه» ابن ابى الحدید، جلد 11، صفحه 28، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، 1404 هـ ق ـ «فتح البارى»، جلد 12، صفحه 42، دار المعرفة للطباعة و النشر، طبع دوم ـ «المیزان»، جلد 4، صفحه 312 و جلد 7، صفحه 262 و جلد 18، صفحه 44، انتشارات جامعه مدرسین ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 16، صفحه79، مؤسسة التاریخ العربى، 1405 هـ ق، ذیل آیه 28 سوره «زخرف» ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 160، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق.

27 ـ «دیوان على»، صفحه 24، انتشارات پیام اسلام، 1369 هـ ش ـ با این تفاوت که در اینجا «لِلأَحْسابِ» آمده. «مغنى المحتاج»، جلد 4، صفحه 538، با این تفاوت که در اینجا «لِلآباءِ أَبْناءٌ» آمده است، دار احیاء پالتراث العربى، 1377 هـ ق ـ «مبسوط سرخسى»، جلد 7، صفحه 53 و جلد 17، صفحه 159، دار المعرفة بیروت، 1406 هـ ق ـ «المیزان»، جلد 18، صفحه 44 و جلد 4، صفحه 312، انتشارات جامعه مدرسین.

28 ـ نساء، آیه 23.

29 ـ «جواهر الکلام»، جلد 5، صفحه 40، دار الکتب الاسلامیة، چاپخانه خورشید ـ «المیزان»، جلد 4، صفحه 410، انتشارات جامعه مدرسین ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 513 و 514، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 7، صفحه 134، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 92، صفحه 349 ـ «عدّة الداعى»، صفحه 214 و 215، دار الکتاب الاسلامى، 1407 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 351، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.

....................

تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری