• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

وقاحت و حیا،آیت الله شجاعی-بارگزاری5آذر94

دریافت فایل صوتی

حجم: 3 MB

زمان: 30 دقیقه

بیشتر...

قصه ذوالقرنین از تفسیر عتیق

قصه ذوالقرنین از تفسیر عتیق
 

سالها بود که در میان

بیشتر...

صراط مستقيم

 

اگر براي دين اسلام و آموزه هاي وحياني آن شبكه اي از

بیشتر...

تفسیر قرآن کریم، استاد مفسر دکتر محمدعلی انصاری

تفسیر قرآن کریم،تفسیر سوره مبارکه عنکبوت
تهران: خیابان
بیشتر...

شرح دعای ابوحمزه ثمالی ، حجت الاسلام فاطمی نیا

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
986
16251
144042654
امروز پنج شنبه, 22 آذر 1403
اوقات شرعی

شرح نهج البلاغه (خطبه اول بخش پنجم)، آیت الله مکارم شیرازی

ثُمَّ اَنشَاَ ـ سُبْحانَهُ ـ فَتْقَ الاَجواءِ وَ شَقَّ الاَرْجاءِ وَ سَکائِکَ الْهَواءِ

سپس خداوند سبحان طبقات جوّ را از هم گشود و اطراف آن را باز کرد و فضاهاى خالى ایجاد نمود!

چگونگى آغاز آفرینش جهان

در نخستین جمله از عبارت مورد بحث، به سراغ آغاز آفرینش مى رود و با اشاره به خلقت فضا مى فرماید: «سپس خداوند سبحان طبقات جوّ را از هم گشود و فضا را ایجاد کرد» (ثُمَّ اَنْشَأ سُبْحانَهُ فَتْقَ(۱) الاَجْواءِ(۲)).

«و اطراف آن را از هم باز نمود» (وَ شَقَّ(۳) الاَرْجاءِ(۴)).

«و نیز طبقات فضا و هوا را به وجود آورد» (وَ سَکائِکَ(۵) الْهَواءِ(۶)).

در قسمت اوّل، اشاره به گشودن فضا و در قسمت دوّم، ایجاد اطراف و جوانب آن و در قسمت سوّم، اشاره به طبقات آن شده است.

تمام این جمله ها نشان مى دهد که نخستین آفرینش در جهان مادّه، آفرینش فضاى جهان بوده است، فضایى که استعداد پذیرش کرات آسمانى و منظومه ها و کهکشانها را داشته باشد. درست همانند صفحه کاغذ وسیعى که نقّاش چیره دست، قبلا براى کشیدن نقش آماده مى کند.

از این جا روشن مى شود، کلمه «ثُمَّ» در این جا به معناى ترتیب تکوینى نیست، بلکه ترتیب و تأخیر بیانى است. زیرا در جمله هاى قبل اشاره به آفرینش انواع موجودات و کائنات شده است و به یقین آفرینش فضا و سپس کرات آسمانى و زمین، بعد از آن، نمى تواند باشد. در حقیقت در فراز گذشته بحثى اجمالى درباره آفرینش موجودات شده و در این قسمت شرح و تفصیل تازه اى براى آن بیان مى فرماید.

در هر حال ظاهر این عبارات این است که فضا یکى از مخلوقات یا نخستین مخلوق در عالم مادّه است. ولى بعضى از فلاسفه و متکلّمان، در این که فضا امر وجودى یا عدمى است؟ تردید کرده اند و بعضى معتقدند: همان گونه که زمان بعد از پیدایش موجودات و حرکت آنها حاصل مى شود (چون زمان همان اندازه گیرى حرکت است) مکان نیز بعد از پیدایش اجسام مختلف و مقایسه آنها با یکدیگر حاصل مى گردد. در حالى که بسیار مشکل است ما تصوّر کنیم هنگامى که نخستین جسم به وجود آمد مکانى مطلقاً وجود نداشت.

هنگامى که عمارت چندین طبقه اى را ایجاد مى کنیم، همان گونه که محلّى در روى زمین لازم دارد، فضایى را در بالاى زمین اشغال مى کند و اگر عمارت بزرگترى را ایجاد کنیم فضاى بزرگترى را مى طلبد.

به هر حال ما ظاهر کلام حضرت را که مى فرماید: فضا و اطراف آن و طبقات آن مخلوق خداست مى پذیریم و بحث بیشتر در این باره را به جاى خودش موکول مى کنیم.

نکته

آیا جهان مادّه حادث است؟

در این که آیا عالم مادّه حادث است یا قدیم و ازلى؟ در میان دانشمندان و فلاسفه گفگوست. بعضى آن را قدیم و ازلى مى دانند و گروه زیادى آن را حادث مى شمارند و با توجّه به دلایلى که مى گوید ازلى و ابدى، یک چیز بیش نیست و آن ذات پاک خداست، هر چه غیر از اوست حادث و مخلوق است و وابسته به ذات پاک او مى باشد.

طرفداران عقیده حدوث جهان، گاه دلایلى فلسفى براى آن ذکر کرده اند و گاه از دلایل علمى استفاده نموده اند.

برهان حرکت و سکون از استدلال هاى معروف فلسفى است که مى گوید جهان مادّه دائماً در معرض حرکت و سکون است و حرکت و سکون از «امور حادثه» است و چیزى که معروض حوادث است حادث مى باشد.

این دلیل را به تعبیر گسترده ترى مى توان ذکر کرد و آن این که جهان مادّه دائماً در حال تغییر است و تغییر و دگرگونى نشانه حدوث است زیرا اگر ازلى باشد و در عین حال همواره دستخوش تغییرات و حوادث گردد، جمع میان حدوث و قدم خواهد شد یعنى باید تغییرات را که امور حادث اند ازلى بدانیم و این یک تناقض آشکار است.

این دلیل با قبول حرکت جوهرى که مى گوید حرکت در ذات اشیا نهفته شده، بلکه عین ذات آنهاست، آشکارتر و روشن تر است زیرا وجود حرکت که امر حادثى است در ازل معناى ندارد. (دقّت کنید)

این دلیل قابل نقد و بررسیهایى است که جاى آن در مباحث فلسفى است.

امّا دلیل علمى دلیلى است که مى گوید عالم به طور دائم در حال فرسودگى و «آنتروپى» است و دلایل فراوان علمى این فرسودگى دائمى را به اثبات رسانده، سیّارات، ثوابت، کهکشانها، زمین و آنچه بر روى زمین است مشمول این قانون مى باشند. این فرسودگى مستمر دلیل بر این است که جهان مادّه پایان و سرانجامى دارد. زیرا فرسودگى تا بى نهایت نمى تواند ادامه یابد و هنگامى که قبول کنیم پایانى دارد، باید قبول کنیم آغازى هم دارد. زیرا اگر چیزى ابدى نباشد حتماً ازلى هم نیست. چرا که ابدیّت به معناى بى انتها بودن است و چیزى که بى انتهاست، نامحدود است و نامحدود آغازى ندارد بنابراین آنچه ابدى نیست ازلى هم نخواهد بود.

این سخن را به تعبیر دیگرى مى توان بیان کرد و آن این که اگر جهان ازلى باشد و در حال فرسودگى، باید این فرسودگى عمر جهان را پایان داده باشد، چرا که بى نهایت فرسودگى، مساوى است با عدم.

باز به تعبیر دیگر مطابق آخرین نظریات علمى، جهان مادّه به سوى یکنواختى مى رود. اتمها تدریجاً متلاشى و مبدّل به انرژى مى شوند و انرژیها به سوى یکنواختى پیش مى روند (درست مثل این که شعله آتشى در اتاقى روشن کرده باشیم مادّه آتش زا تبدیل به حرارت مى شود وحرارت در فضاى اتاق تدریجاً پخش مى گردد و به صورت یکنواخت و بى تفاوت درمى آید).

هرگاه بى نهایت زمان بر جهان گذشته باشد، باید این حالت ـ تبدیل تمام مواد به انرژى و انرژیهاى فعّال به صورت انرژى یکنواخت و مرده ـ حاصل شده باشد.

ولى به هر حال مفهوم این سخن آن نیست که زمانى بوده که خداوند هیچ مخلوقى نداشته است و ذات فیّاض او بى فیض بوده است، بلکه به عکس مى توان گفت: خداوند همیشه مخلوقى داشته، امّا این مخلوقات دائماً در تغییر و تبدیل بوده اند و مجموع این مخلوقات، وابسته به ذات پاک او بوده و یا به تعبیرى دیگر حدوث ذاتى داشته اند نه حدوث زمانى. زیرا براى مجموع، حدوث زمانى تصوّر نمى شود. (دقّت کنید). و این که در روایات آمده: «کانَ اللهُ ولا شَىْءَ مَعَهُ; خداوند همیشه بوده و چیزى با او نبوده است»(۷) منظور آن است که با ذات پاکش همراه نبوده، بلکه مخلوق او بوده است. (دقّت کنید)
—————————-
 
۱٫ «فَتْق» (بر وزن مشق) در اصل به معناى گشودن و فاصله میان دو چیز است ضدّ «رَتق» (چنانکه راغب در «مفردات» گفته است). و به صبح «فتیق» مى گویند، چون افق را مى شکافد و ظاهر مى شود و به گفته «لسان العرب» به افراد فصیح و سخنور «فتیق اللّسان» مى گویند زیرا زبان گشاده اى دارند. ۲٫ «اجواء» جمع «جوّ» ـ به گفته «مفردات» و «لسان العرب» ـ به معناى هوا و فضایى است که میان زمین و آسمان قرار دارد. ۳٫ «شقّ» به معناى شکاف در چیزى است و از همین رو به اختلافاتى که در میان جمعیّت واقع مى شود و آنها را از هم جدا مى سازد، شقاق مى گویند. ۴٫ «أرجاء» جمع «رجا» (بدون همزه) به گفته «مقاییس اللغة» به معناى اطراف چاه یا اطراف هر چیزى است و هنگامى که «رجاء» (با همزه) گفته شود به معناى امید است. بعضى مانند نویسنده «التحقیق» معتقدند معناى اصلى، همان چیزى است که امید وقوع آن در جوانب و اطراف مى رود و به این گونه جوانب و اطرافى که مورد امید است «رجا» (بدون همزه) اطلاق مى شود. ۵٫ «سکائک» جمع «سُکاکه» (بر وزن خلاصه) به گفته «لسان العرب» به معناى هوا و فضایى است که در میان آسمان و زمین قرار گرفته است و به گفته «ابن ابى الحدید» قسمت هاى بالاى فضاست. ۶٫ «هواء» در اصل به معناى خالى بودن و سقوط کردن است و لذا به هر چیز خالى، هوا مى گویند، از جمله به فضاى میان زمین و آسمان. و این که به تمایلات شهوانىِ نفس «هوى» گفته مى شود به خاطر آن است که در دنیا و آخرت مایه سقوط انسان است (مَقاییس اللغة، مفردات راغب، لسان العرب). به نظر مى رسد استعمال وسیع این واژه در گاز نامرئى مرکّب از «اکسیژن» و «ازت» که اطراف ما را پر کرده یک استعمال جدید است، که تناسب با معناى اصلى نیز دارد. چون نوعى جاى خالى به نظر مى رسد (هر چند در بعضى از روایات به این معنا نیز آمده است). ۷٫ توحید صدوق، صفحه ۶۶٫ شبیه به همین مضمون در صفحات ۱۴۵ و ۲۲۶ نیز آمده است

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری