شرح فرازهای 13 لغایت 22 دعای دوم صحیفه سجادیه
و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِي تَبْلِيغِ رِسَالَتِكَ
و جانش را در رساندن پیام تو به خستگی انداخت.
وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ
و وجودش را به خاطر فراخواندن مردم به آیین تو، به زحمت افکند
وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِكَ
و خود را به خاطر خیرخواهی، نسبت به پذیرندگان دعوتت، در عرصۀ کار و کوشش گذاشت
وَ هَاجَرَ إِلَى بِلَادِ الْغُربَةِ ، وَ مَحَلِّ النَّأْيِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ ، وَ مَوْضِعِ رِجْلِهِ ، وَ مَسْقَطِ رَأْسِهِ ، وَ مَأْنَسِ نَفْسِهِ ، إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِينِكَ ، وَ اسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْكُفْرِ بِكَ
و برای تبلیغ دینت، به سرزمینهای غربت و جا و مکان دور از وطن و دور از خانه و منزلش و جدای از مرکز سکونت و محلّ تولّد و آرامگاه جانش، هجرت کرد. این هجرت اراده و خواست او بود برای نیرومند شدن دینت و یاری جستن برضد کافران به حضرتت
حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِي أَعْدَائِكَ
تا جایی که راه آنچه دربارۀ دشمنانت با چارهجویی و دوراندیشی، در هدف به دست آوردنش بود، برای او هموار شد
وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِي أَوْلِيَائِكَ
و آنچه در مورد دوستانت، سنجیده و نظام داده بود، برایش کامل گشت
فَنَهَدَ إِلَيْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِكَ ، وَ مُتَقَوِّياً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِكَ
پس در حالی که از کمک دهیات، خواستار پیروزی بود و از یاریات به جبران ناتوانیاش درخواست نیرو داشت
فَغَزَاهُمْ فِي عُقْرِ دِيَارِهِمْ
به سرعت به کارزار با دشمنان برخاست؛ در نتیجه در وسط سرزمینشان با آنان جنگید
وَ هَجَمَ عَلَيْهِمْ فِي بُحْبُوحَةِ قَرَارِهِمْ
و در میان محلّ اقامتشان به آنان هجوم برد
حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُكَ ، وَ عَلَتْ كَلِمَتُكَ ، ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾
تا فرمانت آشکار شد و دینت برتری یافت؛ گرچه مشرکان را خوش نیامد
دشوارىهاى تبليغ دين
امام در فراز «وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِي تَبْلِيغِ رِسَالَتِكَ» به مشكلات تبليغ دين اشاره مىفرمايد:
انسان براى رسيدن به كمالات و پيدا كردن اخلاق نيكو، نيازمند راه و روش و پرسش است. تا به مراتب بالاتر اوج بگيرد. دين راهى براى رسيدن به هدفهاى بلند است كه با راهنمايى يا آموزش يا رفتار به هدايت بشر مىپردازد.
﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾«1»
پس [با توجه به بىپايه بودن شرك] حقگرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى] روى آور، [پاىبند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار؛ ولى بيشتر مردم معرفت و دانش [به اين حقيقت اصيل] ندارند.
مرحوم علّامه طباطبائى درباره قيّم مىنويسد:
«قيّم به معناى كسى است كه عهدهدار كارى باشد و در تدبير و اداره آن نيرومند باشد يا كسى كه بدون تزلزل و سستى روى پاى خود بايستد.
معناى آيه اين است كه: تنها دين توحيد بر اداره جامعه و رساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست.
و دين استوار و تزلزل ناپذيرى كه بشر را هدايت مىكند و هرگز به كجراهه نمىبرد و حق است و هيچ باطلى در آن راه ندارد همان دين توحيد است، اما بيشتر مردم به سبب خو گرفتن با عالم حس و غرق شدن در زرق و برق دنياى فانى از داشتن دل پاك و عقل درست انديش محروم گشتهاند. و مردم اين مطالب را نمىدانند بلكه ظاهر زندگى دنيا را مىبينند و از آخرت غافل و روى گردانند«2»
اگر هدف از زندگى رسيدن به بهشت هم باشد باز به هدايت انبيا نياز است؛ زيرا هيچ كس بدون هدايت انبياى بزرگ و اولياى الهى و حجّت حق به بهشت نمىرود.
پس داشتن راه و روش و سرمايه فطرى، ريشه دينشناسى است كه انسان به كمك آنها مىتواند راه درست را انتخاب كند.
تحمّل شكنجههاى روحى و بدنى
آنگاه كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) به دعوت عمومى پرداخت، سران قريش براى ساكت كردن آن حضرت، هر وسيلهاى را كه امكان داشت به كار بردند نخست مبارزه روانى را با وعده مقام و مال و امكانات رفاهى آغاز كردند، چون تأثير نداشت به سراغ تهمتهاى ناجوانمردانه و تمسخر رفتند و ايشان را آماج كلماتى چون مجنون، شاعر، كاهن، كذّاب قرار دادند؛ سپس به مبارزه جسمى پرداختند و با انواع آزارها و شكنجههاى بدنى از پرتاب سنگ و زباله و پاره كردن لباس و حصر غذايى و معاملات و ارتباطات با قبايل عرب، جنگهاى بسيارى را بر حضرت تحميل كردند و در نهايت حضرت و يارانش را مجبور به هجرت از مكه به سوى مدينه و حبشه نمودند.
فصل تازهاى در رسالت پيامبر آغاز گرديد و خداوند وى را به ايستادگى دعوت نمود:
﴿فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾«3»
پس آنان را [به سوى همان آيينى كه به تو وحى شده] دعوت كن، و همان گونه كه مأمورى [بر اين دعوت] استقامت كن، و از هواهاى نفسانى آنان پيروى مكن.
و پس از تهديدات دشمنان، فضايل اخلاقى فراموش گرديد و سلاح كينه و قومىگرى و تعصّب به ميدان آمد تا از گسترش اسلام جلوگيرى كند البته علّت اصلى مقاومت مردم آن زمان، كمبود رشد فكرى و مقابله دعوت پيامبر با منافع قومى از بتپرستى تا رباخوارى از مستضعفان بود كه با تشكيل كادر رهبرى مخالفان قريش، حركت دين اسلام دچار ركود مىشد. ولى باز خداوند حضرت را به شكيبايى فرا خواند و فرمود:
﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾«4»
پس در برابر حكم و قضاى پروردگارت [كه هلاك كردن تدريجى اين طاغيان است] شكيبا باش و مانند صاحب ماهى [يونس] مباش [كه شتاب در آمدن عذاب را براى قومش خواست و به اين علّت در شكم ماهى محبوس شد].
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) پس از عبور از مرحله صبر و استقامت در برابر همه مقاومتها به سوى نهادينه كردن دين در برنامه زندگى مردم تلاش بسيار نمود. و مال و اهل بيت خويش را فداى دين كرد.
پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مىفرمايد:
إنْ عَرَضَ لَكَ بَلاءٌ فَاجْعَلْ مالَكَ دُونَ دَمِكَ فَإنْ تَجاوَزْكَ البَلاءُ فَاجْعَلْ مالَكَ وَدَمَكَ دُوْنَ دينِكَ، فَإنَّ المَسْلُوبَ مَنْ سَلَبَ دينُهُ وَالمَخْروُبَ مَنْ خَرِبَ دينُه.«5»
اگر بلايى برايت پيش آمده مالت را فداى جانت كن و اگر بلا از تو گذشت؛ مال و جانت را فداى دينت كن؛ زيرا غارت شده كسى است كه دينش به غارت رفته است و خانه خراب كسى است كه دينش ويران گشته باشد.
پس بر اين اساس حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) تمام اذّيتها و فشارها را در راه خدا تحمّل كرد تا رضايت حق تعالى را كسب كند.
طارق محاربى مىگويد:
«پيامبر را ديدم كه در ميان مردم با صداى بلند مىفرمود:
«يا ايُّهَا الناسُ قُولُوا لا إلهَ إلّااللَّهُ تُفْلِحُوا»مردم را به اسلام و يگانهپرستى دعوت نمود و ابولهب قدم به قدم به دنبال او مىرفت و به سوى حضرت سنگ مىانداخت به حدى كه پاى ايشان خونين مىشد و پيامبر همچنان مردم را ارشاد مىفرمود و ابولهب فرياد مىزد: مردم! اين مرد دروغگوست به حرفهاى او گوش ندهيد.«6»
«بونس ويلى به» مىنويسد:
«محمد (صلى الله عليه و آله) دينى تهذيب يافته به سوى همه جهانيان آورد، او نماينده عنايات پروردگار بود، خداى آگاه او را برانگيخت تا مسيحيان گمراه شده را آگاه سازد.
آيين محمدى (صلى الله عليه و آله) چنان خردمندانه است كه در تبليغ آن هيچ نيازى به كاربرد شمشير و زور نيست. كافى است كه اصول آن را درست به مردم بفهمانند تا همه با جان به آن بگروند«7»
گذر از لذّتها و راحتىهاى نفس در راه دين
حضرت سجاد (عليه السلام) در فراز «وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ» به دشوارىهاى خاص تبليغ دين اسلام كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) وارد شده است؛ اشاره مىفرمايد:
تأسيس يك شريعت و آيين براى مردم همراه با روىگردانى از راحتىها و خوشىهاى دنياست و تحمّل مشكلات آن بسيار دشوار است.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مانند طبيب دردشناس به سراغ بيماران روحى و روانى مىرود تا جان خفته و امراض نفسانيه و زنگار قلوب را علاج كند، پس مىبايست جان و جسم خود را به مشقّت بيندازد تا ديگران را بيدار و آگاه سازد. پس به خاطر علاقه وافر به درمان نفوس و فشار دشمنان به ناچارى از وطن خود به ديار غربت هجرت كرد تا در دوردست به هدايت سرگردانان بپردازد. و او در اين امر بسيار دلسوز و كوشا بود.
همان طور كه خداوند مىفرمايد:
﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾«8»
يقيناً پيامبرى از جنس خودتان به سويتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتياق شديدى به [هدايتِ] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.
تحمّل همه ناملايمات به اين منظور بود كه دين خدا را عزّت ببخشد و بر كسانى كه بر خدا كفر ورزند پيروز شود و او با امدادهاى غيبى و معجزات توانست به نجات بشريّت بشتابد. حضرت به قدرى به پيشرفت دين اميدوار و علاقمند بود كه حتى سلامتى خويش را به خطر مىانداخت تا گمراهى را هدايت كند.
خداوند بارى تعالى در اين باره مىفرمايد:
﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ﴾«9»
پس آيا كسى كه كردار زشتش براى او زينت داده شده و [به اين سبب] آن را خوب ديده [مانند كسى است كه در پرتو ايمان، خوبو بد را تشخيص داده است؟] همانا خدا هر كه را بخواهد [به كيفر تكبّرش در برابر حق] گمراه مىكند و هر كه را بخواهد هدايت مىنمايد. پس مبادا جانت به سبب حسرتهايى كه بر آنان مىخورى از بين برود؛ بىترديد خدا به آنچه انجام مىدهند داناست.
پيامبر و رنج عبادت
دلدارى خداوند به پيامبرش او را تسكين و آرامش مىبخشيد. حتى رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) در عبادت هم نفس خود را به رنج مىانداخت تا آمادگى خويش را براى مبارزه با نفس حفظ كند.
حضرت على (عليه السلام) در اين باره مىفرمايد:
رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) به مدت ده سال بر روى انگشتان خود ايستاد و نماز شب مىخواند، رنگش زرد مىشد و بر اين حال نماز شب مىخواند و خود را به مشقّت مىانداخت تا خداوند به او فرمود:
﴿طه* مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى﴾«10»
طه* ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به مشقّت و زحمت افتى.«11»
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير آيه فوق مىگويد:
«كه حضرت على (عليه السلام) فرمود:
﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا﴾«12»
اى جامه بر خود پيچيده!* شب را جز اندكى [كه ويژه استراحت است، براى عبادت] برخيز.
بر نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) نازل شد. آن حضرت تمام شب را به عبادت مىپرداخت تا جايى كه پاهايش ورم كرد به طورى كه هنگام نماز يك پايش را بلند مىكرد و يكى را روى زمين مىگذاشت. پس جبرئيل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: «طه» يعنى هر دو پايت را به زمين بگذار، اى محمّد! ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به رنج افتى.«13»
مشكلات پيامبر در راه تبليغ دين
مشكلاتى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به خاطر دين تحمّل مىفرمود عبارت است از:
1- بروز جنگها و درگيرى با اقوام قبيله خود و كفار مكّه كه تا حد ايمان آوردن آنان مىكوشيد. حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه چنين گواهى مىدهد:
وَنَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، خاضَ إلى رِضْوانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَتَجَرَّعَ فيهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَقَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْادْنَوْنَ وَتَأَلَّبَ عَلَيْهِ الْأَقْصَوْنَ.«14»
و شهادت مىدهم كه محمد بنده و فرستاده اوست، آن وجود مباركى كه در راه خشنودى او در هر بلا و سختى فرو رفت، و از هر شربت بلايى جامى نوشيد، در حالى كه نزديكانش از او روى گرداندند، و بيگانگان بر دشمنيش اتفاق داشتند.
2- تفهيم مطالب به عقل ناقص مردم، تا حدى كه نفس خود را به هلاكت نزديك مىساخت. كه قرآن مىفرمايد:
﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾«15»
شايد تو مىخواهى اگر [اين معاندان لجوج] به اين سخن [كه قرآن كريم است] ايمان نياورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!!
رهبران دينى بيش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مىبرند و به ايمان آنان عشق مىورزند. از اين كه ببينند تشنهكامان حقيقت در كنار چشمه زلال توحيد نشستهاند و از تشنگى فرياد مىكشند، ناراحت هستند، پس شب و روز دعا مىكردند و در نهان و آشكار به تبليغ مىپرداختند تا مردم در راه روشن قدم گذارند.
پس از هر آسايشى دريغ نموده تا حد به خطر انداختن جان خود و خانوادهشان پيش مىرفتند.
شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: راه آسايش چيست؟ فرمود: در مخالفت كردن با هواى نفس. عرض كرد: بنده چه وقت مزه آسايش را مىچشد؟ فرمود: در نخستين روز ورود به بهشت.«16»
3- گفتگوى رو در رو و مناسب با حال مردم كه به دنبال آن علاج بيمارىهاى نفسانى و روحى هر شخص بود.
همان طور كه حضرت رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) فرمود:
إنّا مَعَاشِرَ الأَنْبياءِ أُمِرْنا انْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.«17»
ما گروه پيامبران با مردم به اندازه خردشان سخن مىگوييم.
چون اين كار سختى خاص دارد پس در آن نسبت دادن به دروغگويى و تهمت و فراموشكارى و نادانى هم وجود دارد.
4- توجه به امور دنيوى و اندك شدن ارتباط معنوى كه در اثر ارتباط پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) به دعوت مردم به سوى حق و توجه به امور دنياى مردم و پايين آمدن از منزلت قاب قوسين به مراتب پايين بشرى و حيوانى، آن تقرب الهى خاص كم مىشود. و اين براى پيامبر بسيار فشار روحى و قلبى دارد كه به درجه استغفار به درگاه خدا نزديك مىشود و مىفرمايد:
إنَّهُ لَيُغانُ عَلى قَلْبِى وَإنّى لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فى اليَوْمِ سَبْعِينَ مَرَّةٍ.«18»
گاه قلبم را غبارى مىگيرد و من روزى هفتاد بار از خدا آمرزش مىطلبم.
يعنى حضرت با توجه به حقيقت درك فيض ربانى، حضورش در امور دنيا را، نوعى قطع ارتباط مستمر مىدانست و استغفار مىكرد.
تأثير موعظه در هدايت و بيدارى مردم
امام سجاد (عليه السلام) در فراز «وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِكَ» به يكى از عوامل تأثير گذار در هدايت كه موضوع نصيحت و موعظه مردم است؛ اشاره مىفرمايد:
غريزه فطرى هر مسلمان خواهان نصيحت و خيرخواهى است و شالوده تكاليف عمومى بر اساس اصلاح عيوب نفسانى و روانى فرد و جامعه است. و از آن جا كه هدف خلقت بشر تكامل است بازشناسى نقايص و برطرف سازى آنها در نصيحت و ارشاد است كه به منزله حيات بخشيدن دوباره مردم است.
و اين درخواست خداوند در هدايت انسانهاست كه مىفرمايد:
﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾«19»
[مردم را] با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن، و با آنان به نيكوترين شيوه به بحث [و مجادله] بپرداز، يقيناً پروردگارت به كسانى كه از راه او گمراه شدهاند و نيز به راه يافتگان داناتر است.
اصيلترين شيوه هدايت فكرى انسان از طريق دعوت به حكمت و موعظه نيكو و مجادله احسن است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با اين شيوه در دوران تشرف در مكه با تلاش بسيار، مردم را به اسلام فرا خواند و داروى شفابخش موعظه را در دلهاى آنان به كار برد.
﴿يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾«20»
اى مردم! يقيناً از سوى پروردگارتان براى شما پند وموعظهاى آمده، و شفاست براى آنچه [ازبيمارىهاى اعتقادى و اخلاقى] در سينههاست، و سراسر هدايت و رحمتى است براى مؤمنان.
حتى حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) در اوج جنگها و مبارزات، برنامه نصيحت و دعوت به اسلام از طريق راهنمايى به وسيله آيات قرآنى را ادامه داد، حتى در سختترين شرايط مكه و فشار قريش پيروان حقيقت جو را با آيات حق اميدوار مىساخت.
﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾«21»
پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خيرخواهى امينم.
كلمه
«نصح»به معناى خالص و تصفيه كردن است كه با انگيزه نصيحت و خيرخواهى و پاك كردن نيت از نادرستى است و گاهى به معناى دعوت نمودن كلامى يا عملى به امورى كه صلاح شخصى در آن باشد و او را به سوى خير و درستى هدايت كند، مىباشد.
اهل دعوت يعنى اهل توحيد يا اهل عبادت يا اهل دعا يا هر كه تبليغ احكام شرعى را بپذيرد.
مراد از نصيحت نبى (صلى الله عليه و آله) امورى از جمله: ارشاد به مصالح دينى و دنيايى، آموزش تكاليف به مردم و كمك به انجام آنها، امر به معروف و نهى از منكر، خوش اخلاقى و احترام به ارزشهاى مردم، دعا براى جلب خير دنيا و آخرت به خاطر رضايت خدا براى مسلمانان مىباشد.
هدايت وصولى و هدايت ايصالى
هدايت درباره هر انسانى به حسب اوست و توفيق هر كسى به اندازه ميزان هدايت يافتن اوست و به طور كلى هدايت دو گونه است:
هدايت وصولى: اين است كه راهنما از دور كسى را به هدفى راهنمايى كند.
هدايت ايصالى: اين است كه راهبر با انگيزه محبت و لطف گامبهگام شخص را به منزل مقصود برساند.
هدايت دوم كاملتر و برتر است چون اشتباه و انحراف در راه رسيدن كمتر است.
موعظه و پند از روشهاى آسان و عمومى براى رساندن انسان به هدفهاى بلند كمال است كه اگر به روش زبانى باشد جنبه راهنمايى دارد و اگر به شيوه عملى و رفتارى باشد همگام شدن با مردم است.
البته راهنما بايد راه و چاه را بشناسد تا بتواند مردم را به راه مستقيم ارشاد كند.
هدايت در روايات
يكى از ويژگىهاى برجسته پيامبران آراستگى به روش اندرزگويى و پندآموزى به امت است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در اين باره فرمود:
الإقْتِصادُ وَحُسْنُ السَّمْتِ وَالهَدْىُ الصالِحُ جُزْءٌ مِنْ بِضعٍ وَعِشرينَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّهِ.«22»
ميانهروى و روش نيكو و هدايت شايسته بخشى از اجزاى بيست و چندگانه نبوت است.
اما رسالت الهى پيامبر بزرگوار اسلام، دعوت به راه توحيد با دورى از آلودگىها و اخلاق ناشايسته بود تا بتواند بر قلبها حاكم شود.
حضرت به اصحابش فرمود:
الدِّينُ النَّصيحَةُ. قُلْنا لِمَنْ؟ قَالَ: للَّهِ ولِكِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلإَئَمَّةِ المُسْلِمينَ وعامَّتِهِم.«23»
دين، نصيحت و خيرخواهى است. عرض كرديم: براى چه كسى؟ فرمود: براى خدا، براى كتاب او، براى پيامبر او، براى پيشوايان مسلمانان و براى همه مردم.
بيشتر پيام آوران الهى داراى كتاب آسمانى بودند كه محتواى آنها ارشاد پايدار و جاودانه بوده است و همگى مىفرمودند:
ما در اين راه هيچ مزدى از شما طلب نمىكنيم، تنها هدف ما هدايت و اصلاح شماست. همه انبيا و اولياى خدا خواستهشان اين بود:
«نصيحت ما را بشنويد و به خداى جهانيان ايمان آوريد كه رستگارى در گرو ايمان و عمل صالح است».
امام على (عليه السلام) اين مطلب را به صورت حق بيان مىفرمايد:
أيُّها النّاسُ انَّ لى عَلَيْكُمْ حَقّاً وَلَكُمْ عَلَىَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ: فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْليمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْديبُكُمْ كَيْما تَعْلَمُوا. وَامّا حَقِّى عَلَيْكُمْ: فَالْوفَاءُ بِالبَيْعَةِ وَالنَّصيحَةُ فِى المَشْهَدِ والْمَغيبِ وَالْاجابَةُ حينَ أَدْعُوكُمْ وَالطّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ.«24»
اى مردم، مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. اما حق شما بر من اين است كه خير خواه شما باشم، و غنيمت شما را به طور كامل به شما بپردازم، و شما را تعليم دهم تا جاهل نمانيد، و مؤدب به آداب نمايم تا بياموزيد. و اما حقى كه من بر شما دارم وفا به بيعتى است كه با من نمودهايد، و خيرخواهى نيست به من در حضور و غياب، و اجابت دعوتم به وقتى كه شما را بخوانم، و اطاعت از من چون دستورى صادر كنم.
و حضرت در فرازى ديگر اجراى اين مهم را از وظايف اصلى ائمه اطهار (عليهم السلام) و اولياى خدا مىداند و مىفرمايد:
انَّهُ لَيْسَ عَلَى الإمامِ الّا ما حُمِّلَ مِنْ امْرِ رَبِّهِ: الْابلاغُ فِى المَوْعِظَةِ وَالإِجْتِهادُ فِى النَّصيحَةِ وَ الْإحياءُ لِلسُّنَّةِ.«25»
امام به غير آنچه از جانب خدا مأمور است وظيفهاى ندارد، تكليف او ابلاغ كامل پند و اندرز، و جديت در خيرخواهى، و زنده كردن سنّت است.
درخواست يارى از خدا
امام سجاد (صلى الله عليه و آله) در فراز «وَاسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْكُفْرِ بِك» به كمكهاى معنوى و روحى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در اجراى رسالت، اشاره كوتاهى دارد.
استنصار به معناى طلب نصرت و يارى است، ولى در اين فراز مقصود يارى خواستن براى غلبه بر كفر و باطل است. و اهل كفر، امتهاى پراكنده با خواستههاى متفاوتند كه از فرقه و گروههايى با اعتقادات انحرافى و گمراه تشكيل شدهاند و اين كفر ظاهرى و باطنى از قبيله قريش گرفته تا بدعت گزاران در دين را فرا مىگيرد.
بايد دانست كه انسان هر چند توانمند باشد مىبايست از ابزارهايى كه خداوند در عالم اسباب قرار داده استفاده نمايد.
هر حركتى چه الهى و چه شيطانى بايد به كمك اسباب ظاهرى و باطنى باشد.
آنانى كه تفكرشان گرايش به طبيعت و ماديات است با آنانى كه تفكر خدايى دارند از نيروهاى خدادادى بىنياز نيستند. اما رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) از مقربترين و مورد تأييد يقينى نزد خداوند بود كه به او وعده يارى داده شده است:
﴿فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾«26»
پس مپندار كه خدا در وعدهاش با پيامبرانش وفا نمىكند؛ زيرا خدا تواناى شكستناپذير و صاحب انتقام است.
با اين همه عنايات، حضرت از تمامى نيروهاى فكرى و انسانى در پيشرفت اهداف و تدابير امور و حلّ مشكلات چه نسبت به دوستانش و چه دشمنانش بهره مىبرد و گاهى نصرت الهى و مددهاى غيبى هم به يارى او مىآمد.
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ﴾«27»
همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو [ى تشخيص حق از باطل] نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند، و آهن را كه در آن براى مردم قوت و نيرويى سخت و سودهايى است، فرود آورديم و تا خدا مشخص بدارد چه كسانى او و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مىدهند؛ يقيناً خدا نيرومند و تواناى شكستناپذير است.
روشن است كه، يارى كردن خدا، به معناى يارى دين و آيين اوست و يارى پيامبر اسلام در نشر شريعت و آموزههاى دينى است.
از اين رو در برخى آيات يارى كردن خدا و رسولش در كنار يكديگر قرار دارد:
﴿وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾«28»
و خدا و پيامبرش را يارى مىكنند، اينان همان راستگويانند.
يارى رسانى خداوند در برابر دفاع از دين به مجاهدان اين است كه از يك سو آنان را با نور ايمان در قلب و تقوا در روح و قدرت در اراده و آرامش در فكر مدد مىدهد و از سوى ديگر فرشتگان را به يارى آنان مىفرستد تا حوادث به سود مسلمانان پايان يابد.
يارى خدا جسم و جان و درون و برون را تسخير مىكند و ثبات قدم و ايستادگى در برابر دشمن را افزايش مىدهد و اين رمز پيروزى در برابر دشمنان دين است.
يارى خداوند در جنگ بدر
حتى خداوند با وعدههاى محكم هزاران فرشته را به يارى مسلمانان مىفرستد.
﴿وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾«29»
و خدا [وعده يارى و پيروزى] را جز بشارتى براى شما و براى آن كه دلهايتان به آن آرامش يابد، قرار نداد؛ و يارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شكستناپذير و حكيم نيست.
بشارت و پيروزى در آيه فوق در پى حوادث جنگ بدر بود كه دست يارى خداوند ياران رسول اللَّه را نجات داد، كه فرمود:
﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾«30»
و بىترديد خدا در [جنگِ] بدر شما را يارى داد، در حالى كه [از نظر ساز و برگ جنگى و شمار نفرات نسبت به دشمن] ناتوان بوديد.
تفسير نمونه در شأن نزول آيه فوق مىنويسد:
«پس از پايان جنگ احد مشركان به سرعت به سوى مكه بازگشتند ولى در اثناى راه اين فكر براى آنها پيدا شد كه چرا پيروزى خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر كه به مدينه بازگردند و شهر را غارت كنند و مسلمانان را در هم بكوبند و اگر محمد (صلى الله عليه و آله) هم زنده باشد به قتل برسانند و براى هميشه فكر آنها از ناحيه اسلام و مسلمين راحت شود به همين جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقيقت اين خطرناكتر از مرحله جنگ احد بود؛ زيرا مسلمانان به قدر كافى كشته و زخمى داده بودند و طبعاً هيچگونه آمادگى در آن حال براى تجديد جنگ در آنها نبود و به عكس دشمن با روحيه نيرومندى مىتوانست اين بار جنگ را از سر گيرد و نتيجه نهايى آن را پيشبينى كند اين خبر به زودى به پيامبر رسيد و اگر شهامت فوق العاده و ابتكار بىنظير او كه از وحى آسمانى مايه مىگرفت نبود شايد تاريخ اسلام در همانجا پايان مىيافت.
آيات فوق درباره اين مرحله حساس نازل گرديده است و به تقويت روحيه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن يك فرمان عمومى از ناحيه پيامبر براى حركت به سوى مشركان داده شده و حتى مجروحان جنگ احد كه در ميان آنها امام على (عليه السلام) بيش از شصت زخم بر تن داشت آماده پيكار با دشمن شدند و از مدينه حركت كردند.
اين خبر به گوش سران قريش رسيد و از اين روحيّه عجيب مسلمانان سخت به وحشت افتادند، آنها فكر مىكردند شايد جمعيت تازه نفسى از مدينه به مسلمانان پيوستهاند و ممكن است برخورد جديد، نتيجه نهايى جنگ را به زيان آنها تغيير دهد، لذا فكر كردند براى حفظ پيروزى خود بهتر اين است كه به مكّه بازگردند همين كار انجام شد و به سرعت راه مكّه را پيش گرفتند.
سپس در آيه بعد خداوند خاطره يارى مسلمانان در ميدان بدر، به وسيله فرشتگان را به پيامبرش يادآورى مىفرمايد: فراموش نكنيد در آن روز پيغمبر به شما گفت: آيا كافى نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به يارى شما بشتابند.«31»
پروردگار عالميان، برنامه و اداره عمليّات نظامى را به عهده تفكّر و اختيار رسولش قرار مىدهد و او را به اسباب ظاهرى، غالب بر دشمنان مىكند؛ تا با اتمام حجّت بدون كوتاهى و زياده روى براى آينده آنان تصميم بگيرد.
ولى گاهى غلبه بايد با امداد الهى باشد يعنى تأثير بر روند كارى از سوى خدا صورت بگيرد تا موحّد حقيقى كار را حل كند و در جنگها و موعظهها حرف آخر را بزند، همان طور كه در آيه:
﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾«32»
[به كشتن دشمنان بر خود مباليد] شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت. [اى پيامبر!] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى، تو پرتاب نكردى، بلكه خدا پرتاب كرد [تا آنان را هلاك كند] و مؤمنان را از سوى خود به آزمايشى نيكو بيازمايد؛ زيرا خدا شنوا و داناست.
«در روايات اسلامى و كلام مفسّران آمده است كه:
در روز بدر پيامبر (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: مشتى از خاك و سنگريزه از زمين بردار و به من بده، على (عليه السلام) چنين كرد و پيامبر آنها را به سوى مشركان پرتاب كرد و فرمود:
رويتان زشت و سياه باد. اين كار اثر معجزه آسايى داشت و از آن گرد و غبار و سنگريزه كه در چشم دشمنان فرو ريخت، وحشتى از آن به همه دست داد.«33»
شكّى نيست كه در ظاهر، همه اين كارها را پيامبر و مجاهدان بدر انجام دادند اما اينكه مىگويد شما نبوديد كه اين كار را كرديد، اشاره به اين است كه:
اولًا: قدرت جسمانى و روحانى و نيروى ايمان كه سرچشمه اين برنامهها بود از ناحيه خدا به شما بخشيده شد و شما به نيروى خداداد در راه او گام برداشتيد.
ثانياً: در ميدان بدر حوادث معجزهآسايى تحقّق يافت كه مايه تقويت روحيه مجاهدان اسلام و موجب شكست روحيه دشمنان شد؛ اين تأثير فوق العاده نيز از ناحيه پروردگار بود«34»
البته اين برداشت از آيه در صورتى است كه بلاى نيكو را به معناى آزمايش بگيريم اما چنانچه به معناى نعمت بدانيم معنا چنين مىشود كه: نصرت خدا به جهت آن بود كه به مؤمنان نعمت شايستهاى ارزانى كند كه همان نعمت نابودى دشمنان و برترى كلمه توحيد به دست آنها و بىنياز شدن آنان از غنايم جنگى است.
به هر حال پيامبر مورد تأييد بود هر چند نزديكان ايشان، وى را در اوج سختىها رها مىكردند و از كمكش محروم مىساختند.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
مَنْ ضَيَّعَهُ الْاقْربُ، اتيحَ لَهُ الْابْعَدُ.«35»
آن كس را كه نزديكان واگذارند، يارى بيگانه بسيار دور را دريابد.
و ايشان به امدادهاى غيبى و روحى از سوى حق، اعتقاد راسخ داشت و توكلش به يارى حق بسيار بود.
گذشت پيامبر با وجود قدرت
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
در جنگ ذات الرّقاع، رسول خدا در كنار واديى زير درختى فرود آمد. در همين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت و يارانش كه در آن طرف وادى منتظر بند آمدن سيل بودند، فاصله انداخت. مردى از مشركان متوجه پيامبر شد و به همرزمان خود گفت: من محمد را مىكشم. و آمد به روى پيامبر شمشير كشيد و گفت: اى محمد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟
پيامبر فرمود: آن كه پروردگار من و توست. در اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت روى زمين افتاد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برخاست و شمشير را برداشته روى سينه او نشست و فرمود: اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ عرض كرد: بخشندگى و آقايى تو اى محمد.
پيامبر او را رها كرد مرد از جا برخاست، در حالى كه مىگفت: به خدا قسم كه تو از من بهتر و آقاترى.«36»
______________________________
(1)- روم (30): 30.
(2)- تفسير الميزان: 11/ 178.
(3)- شورى (42): 15.
(4)- قلم (68): 48.
(5)- كنز العمال: 15/ 933، حديث 43601؛ تاريخ مدينة دمشق: 36/ 417.
(6)- بحار الأنوار: 18/ 202، باب 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 56.
(7)- زندگانى محمد (صلى الله عليه و آله): 177.
(8)- توبه (9): 128.
(9)- فاطر (35): 8.
(10)- طه (20): 1- 2.
(11)- بحار الأنوار: 68/ 26، باب 61، ذيل حديث 3؛ تفسير القمى: 2/ 57، ذيل آيه 2 سوره طه.
(12)- مزّمّل (73): 1- 2.
(13)- تفسير الميزان 4/ 126؛ الدرّ المنثور: 4/ 288.
(14)- نهج البلاغه: خطبه 185؛ بحار الأنوار: 18/ 224، باب 12، حديث 62.
(15)- كهف (18): 6.
(16)- بحار الأنوار: 75/ 254، باب 23؛ تحف العقول: 370.
(17)- الكافى: 1/ 23، حديث 15؛ بحار الأنوار: 16/ 280، باب 9، حديث 122.
(18)- مستدرك الوسائل 5/ 320، باب 22، حديث 5987.
(19)- نحل (16): 125.
(20)- يونس (10): 57.
(21)- اعراف (7): 68.
(22)- مجموعة ورام: 1/ 167.
(23)- صحيح مسلم: 1/ 53، كتاب الأيمان؛ كنز العمال: 3/ 412، حديث 7197؛ المسند، شافعى: 233.
(24)- نهج البلاغه: خطبه 34.
(25)- نهج البلاغه: خطبه 104.
(26)- ابراهيم (14): 47.
(27)- حديد (57): 25.
(28)- حشر (59): 8.
(29)- آل عمران (3): 126.
(30)- آل عمران (3): 123.
(31)- تفسير نمونه: 3/ 96- 97؛ ذيل آيه 123 سوره آل عمران.
(32)- انفال (8): 17.
(33)- بحار الأنوار: 19/ 229، باب 10؛ كشف الغمة: 1/ 183؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 141.
(34)- تفسير نمونه: 7/ 115، ذيل آيه 17 سوره انفال.
(35)- نهج البلاغه: حكمت 14.
(36)- بحار الأنوار: 20/ 179، باب 15، حديث 6؛ الكافى: 8/ 127، حديث 97؛ اعلام الورى: 89.
.....................
پایگاه اطلاع رسانی دفتر استاد حسین انصاریان