أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِی الدِّینِ، وَالْجُنَنُ یَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ. بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ. فَأَعِینُونی بِمُنَاصَحَة خَلِیَّة مِنَ الْغِشِّ، سَلِیمَة مِنَ الرَّیْبِ; فَوَاللهِ إنِّی لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ.
شما ياوران حق، برادران دينى، سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم، هستيد، با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى کنند مى زنم، و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم، حال که چنين است، مرا با خيرخواهىِ خالى از هرگونه خيانت و سالم از هرگونه شک و ترديد، يارى کنيد، به خدا سوگند ! من نسبت به مردم از خودشان سزاوارترم ! (چرا که آگاهتر و دلسوزترم).
شرح و تفسیر
یاران وفادار
در بسیارى از خطبه هاى «نهج البلاغه» نکوهش شدیدى نسبت به گروهى از یاران امام مخصوصاً بعد از جنگ «صفین» وسستى ها و پراکندگى ها و بىوفایى هایى که در آن میدان نشان دادند، دیده مى شود.
ولى، در این خطبه، که بعد از جنگ «جمل» ایراد شده، امام (علیه السلام) مدح و ستایش بلیغى از یاران شایسته خود دارد، و این به خوبى نشان مى دهد کهامام (علیه السلام) همواره نیکان را تشویق و ترغیب مى کرد، وبدان را سرزنش، تا گروه اوّل نسبت به کار خود، دلگرمتر شوند و گروه دوّم، به اصلاح خویش پردازند.
امام (علیه السلام) در این سخن، یاران صالح خودرا نخست با چهار جمله، مخاطب ساخته مى فرماید : «شما یاوران حق، وبرادران دینى، و سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم هستید» (أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِی الدِّینِ، وَالْجُنَنُ(1) یَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ(2) دُونَ النَّاسِ).
شما برادر دینى من هستید و در عمل نشان دادید که در یارى حق کوتاهى نمى کنید، در برابر دشمنان همچون سپرى محکم و قوى مى ایستید، و در حفظ اسرار و مشورتها، در زمینه جنگ و صلح، افرادى مطمئن مى باشید.
آن گاه مى افزاید : «با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى کنند، مى کوبم و با یارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، امیدوارم» (بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ)، اشاره به این که : مردم دو گروهند : گروهى به حق پشت کرده اند و به دشمنى با آن برخاسته اند، و چاره اى جز مبارزه با آنها نیست، شما یاوران من در این مبارزه سرنوشت ساز هستید.
گروه دیگرى به حق روى مى آورند، امّا آگاهى و اطاعت کافى ندارند من با کمک شما، آنها را تربیت مى کنم، تا مطیع فرمانهاى الهى شوند، خلاصه این که : هم در مبارزه با دشمن و هم در کارهاى فرهنگى با دوست، شما یاران با وفاى من هستید سپس، امام (علیه السلام) این گروه از یاران با وفایش را با دو جمله پر معنى نصیحت مى کند، و مى فرماید : «حال که چنین است، مرا با خیرخواهى خالى از هرگونه خیانت، و سالم از هرگونه شک و تردید، یارى کنید» (فَأَعِینُونی بِمُنَاصَحَة خَلِیَّة مِنَ الْغِشِّ، سَلِیمَة مِنَ الرَّیْبِ).
این سخن، اشاره به نکته مهمى دارد و آن این که اطرافیان و مشاوران امرا و حاکمان، در بسیارى از موارد منافع خویش، یا قوم و جمعیّت مورد علاقه خودرا در نظر مى گیرند و آن را در لباس خیرخواهى، به حاکمان ارائه مى دهند و گاه پیشنهادهایى را مطرح مى کنند که خودشان آن را درست باور نکرده اند، و همین امر سبب شکست برنامه ها مى شود، امام (علیه السلام) در این جمله ها تأکید مى کند که نصایح و پیشنهادها و طرحهاى خودرا از این امور، پیراسته کنید و جز خیر و صلاح آیین حق و بندگان خدا را در نظر نگیرید.
و سرانجام با این جمله، سخن خودرا به پایان مى برد، مى فرماید : «به خدا سوگند ! من نسبت به مردم، از خودشان سزاوارترم ! (چرا که آگاهتر و دلسوزترم)» (فَوَاللهِ إنِّی لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).
این جمله، ممکن است دلیلى بر جمله هاى سابق باشد یعنى اگر من از شما انتظار هرگونه یارى و کمک دارم به خاطر آن است که به فرمان خدا به عنوان ولىّ مردم برگزیده شده ام حتّى به آنها از خودشان سزاوارترم، و شما نیز باید خشنود و راضى باشید که در اطاعت و خدمت چنین پیشوایى گام برمى دارید.
* * *
نکته
اینها در خور ستایشند !
امام (علیه السلام) در این سخن مدح و ثناى بلیغى درباره یارانش بعد از جنگ «جمل» نموده است که با اتّحاد صفوف و ایمان و استقامت، دشمن را در مدت کوتاهى درهم شکستند و آتش فتنه را در آن منطقه حساس اسلامى (بصره) خاموش ساختند.
ولى در خطبه هاى متعدّدى گروه دیگرى از یارانش را زیر ضربات سرزنش و ملامت قرار مى دهد و این بعد از جنگ «صفّین» بود که اختلاف کلمه، و نافرمانى و ضعف و سستى در عقیده و اراده، سبب شکست گردید، آن هم در آخرین لحظاتى که نزدیک بود پیروزى به ثمر رسد.
آن تشویق و این سرزنش نشان مى دهد که همه اینها روى حساب بوده است، نه تناقضى در میان بوده و نه سخنى بر خلاف حکمت و مصلحت گفته شده است، امّا آنها که از شأن ورود این سخنان آگاه نیستند ممکن است گرفتار اشتباه شوند.
نکته دیگر این که : در این سخن کوتاه، امام (علیه السلام) وظیفه مردم را در مقابل حکومت، مشخص ساخته است. از یکسو باید براى جذب مشتاقان و طرد کینه توزان به امام و رهبر، کمک کنند و از سوى دیگر همه کارهاى سیاسى و اجتماعى و نظامى را مورد دقّت قرار دهند و هر پیشنهاد مفید و انتقاد سازنده اى دارند بیان کنند.
و در آخرین جمله این خطبه به نکته مهمى اشاره مى کند و آن مسأله ولایت الهیه است.
همان چیزى که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در خطبه «غدیر» بیان فرمود گفت : «اَلَسْتُ أوَلى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ ؟; آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم ؟» مردم گفتند : آرى تو سزاوارترى !
سپس فرمود : «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذا عَلِیٌّ مَوْلاَه; هر کس من مولاى اویم، على مولاى اوست» و به این وسیله بهانه تمام بهانه جویان را قطع فرمود، تا هیچ کس نگوید که مولا در این جا به معناى دوست است.
جالب این که : «علامه امینى» ـ رضوان الله علیه ـ جمله اَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ را از 64 (شصت و چهار) محدّث و مورخ اسلامى نقل کرده است، که نشان مى دهد این جمله قولى است که جملگى بر آنانند(3).
امام (علیه السلام) نیز در خطبه بالا همین نکته را یادآورى کرده و قسم یاد مى کند (وَاللهِ إنِّی لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).
روشن است که منظور از این جمله، این است که فرمان امام معصوم، همانند فرمان خدا بر همه خواسته هاى مردم مقدّم است، هر چند فرمان او جز در طریق مصالح جامعه نیست.
* * *
1. «جنن» جمع «جنه» (بر وزن قوه) به معناى سپر است. 2. «بطانه» از مادّه «بطن» به معناى شخص رازدار و صاحب سر است. 3. الغدير، جلد 1، صفحه 371.