• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

تفسیر سوره مبارکه حمد، جلسه چهارم، استاد دکتر

خطبه صد و هشتاد و سه، بخش ششم

 

فَبَادِرُوا بَأَعْمَالِکُمْ تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ

بیشتر...

پیمان مقدس

شرح آیات 81 و 82 سوره مبارکه آل عمران

81- وَإِذْ أَخَذَ

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه فجر

    تفسیر سوره مبارکه فجر - استاد دکتر
بیشتر...

نیایش در هنگام گرفتاری

نیایش در هنگام گرفتاری
 
اللهم لك الحمد علي سترك
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
13151
33471
142760152
امروز یکشنبه, 27 خرداد 1403
اوقات شرعی

وعده بازگشت به حرم امن خدا

شرح آیات پایانی سوره مبارکه القصص

85إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعاد قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلال مُبِین

86وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلاتَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ

87وَ لایَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللّه بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ وَ لاتَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

88وَ لاتَدْعُ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ کُلُّ شَیْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

ترجمه:

85 ـ آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [= زادگاهت] بازمى گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه کسى (برنامه) هدایت آورده، و چه کسى در گمراهى آشکار است»!

86 ـ و تو هرگز امید نداشتى که این کتاب آسمانى به تو القا گردد; ولى رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد! اکنون که چنین است، هرگز از کافران پشتیبانى مکن!

87 ـ و هرگز (آنها) تو را از آیات خداوند، بعد از آن که بر تو نازل گشت، باز ندارند! و به سوى پروردگارت دعوت کن، و هرگز از مشرکان مباش!

88 ـ معبود دیگرى را با خدا مخوان، که هیچ معبودى جز او نیست; همه چیز جز ذات (پاک) او فانى مى شود; حاکمیت تنها از آنِ اوست; و همه به سوى او بازگردانده مى شوید!

شأن نزول:

جمعى از مفسرین، شأن نزولى براى نخستین آیه فوق از «ابن عباس» نقل کرده اند که مضمونش چنین است:

هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به قصد هجرت، از «مکّه» به سوى «مدینه» مى آمد، به سرزمین «جحفه» ـ که فاصله چندان زیادى از «مکّه» ندارد ـ که رسید، به یاد موطنش «مکّه» افتاد، شهرى که حرم امن خدا است، و «خانه کعبه» که قلب و جان پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن پیوند ناگسستنى داشت در آنجا است، آثار این شوق که با تأثر و اندوه آمیخته بود، در چهره مبارکش نمایان گشت، در اینجا پیکِ وحىِ خدا «جبرئیل» نازل شد و پرسید: آیا به راستى به شهر و زادگاهت اشتیاق دارى؟

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: آرى.

جبرئیل عرض کرد: خداوند این پیام را براى تو فرستاده: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعاد: «آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است، تو را به سرزمین اصلیت بازمى گرداند».(1)

و مى دانیم این وعده بزرگ، سرانجام تحقق یافت و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)پیروزمندانه با ارتشى نیرومند و قدرت و عظمت فراوان به «مکّه» بازگشت، و حرم امن خدا، بدون جنگ و خونریزى به تسلیم او در آمد.

بنابراین، آیه فوق، یکى از پیشگوئى هاىِ اعجازآمیز قرآن است، که چنین خبرى را به طور قطع و بدون هیچ قید و شرط، بیان کرده و بعد از مدت کوتاهى تحقق یافت.

* * *

تفسیر:

وعده بازگشت به حرم امن خدا

این آیات که آخرین آیات سوره «قصص» است پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را مخاطب ساخته، و به دنبالِ بیان گوشه هائى از زندگى «موسى بن عمران»(علیه السلام) و مبارزه او با فرعونیان، بشارتى به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و دستورالعمل هاى مؤکدى به او مى دهد.

گفتیم: نخستین آیه، از این آیات، طبقِ مشهور، در سرزمین «جحفه» در مسیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سوى «مدینه» نازل شد، او مى خواهد به «یثرب» برود و آن را «مدینة الرسول» کند، هسته اصلى حکومت اسلامى را در آنجا تشکیل دهد، و استعدادهاى نهفته را شکوفا سازد، و آنجا را پایگاه و سکوئى براى دستیابى به حکومت گسترده الهى و اهدافش، قرار دهد، اما با این حال، عشق و دلبستگى او به «مکّه» سخت او را آزار مى دهد، و دورى از این حرم امن الهى براى او بسیار ناگوار است.

اینجا است که نور وحى به قلب پاکش مى تابد، و بشارت بازگشت به سرزمین مألوف را به او مى دهد، و مى گوید: «همان کسى که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاه و زادگاهت باز مى گرداند» (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعاد).

غم مخور! همان خدائى که موسى(علیه السلام) را در طفولیت به مادرش بازگرداند، همان خدائى که او را بعد از یک غیبت ده ساله از «مدین» به زادگاه اصلیش بازگردانید، تا چراغ توحید را برافروزد و حکومت مستضعفان را تشکیل دهد، و قدرت فرعونیان طاغوتى را درهم بشکند، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به «مکّه» باز مى گرداند، و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس برمى افروزد.

همان خدائى که قرآن را بر تو نازل کرد، و ابلاغش را فرض نمود، و احکامش را واجب گردانید، آرى، خداىِ قرآن، خداى با عظمت زمین و آسمان، این امور در برابر قدرتش، سهل و آسان است. آن گاه مى افزاید: در برابر خیره سرىِ مخالفانِ سرسخت، بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه کسى (برنامه) هدایت را آورده؟ و چه کسى در ضلال مبین است»؟ (قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلال مُبِین).

راه هدایت روشن است و گمراهى آنها آشکار، آنها بیهوده خود را خسته مى کنند، خدا به خوبى مى داند و دلهاى حق طلب نیز از این واقعیت آگاه است.

البته، تفسیرِ روشن آیه فوق، همان بود که در بالا گفتیم، ولى جمعى از مفسران احتمالاتِ دیگرى در کلمه «معاد» داده اند که منظور: از «معاد»، «بازگشت به حیات پس از مرگ» یا «سرزمین محشر» یا «خود مرگ» یا «مقام شفاعت کبرى» یا «بهشت» و یا «بیت المقدس» ـ که معراجگاه نخستین پیامبر بود ـ و مانند آن است.

ولى با توجه به محتواىِ مجموع سوره «قصص» و آنچه در سرگذشت موسى و بنى اسرائیل آمده، و شأن نزولى که در بالا آوردیم، همه این معانى بعید به نظر مى رسد، جز تفسیر «معاد» به محل بازگشت به سرزمین «مکّه».

به علاوه، «معادِ روز قیامت» چیزى نیست که مخصوص پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، در حالى که آیه تنها از پیامبر سخن مى گوید، و قرار گرفتن این آیه بعد از آیه مربوط به پاداش و کیفر در قیامت، نه تنها دلیل بر این مطلب نمى شود، بلکه ممکن است دلیل بر عکس آن باشد; چرا که آیه قبل، از پیروزى در سراى دیگر سخن مى گوید، و مناسب این است که: در آیه مورد بحث، از پیروزى در این جهان سخن بگوید.

* * *

آیه بعد به یکى دیگر از بزرگترین نعمتهاى پروردگار به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)پرداخته، مى گوید: «تو هرگز این امید را نداشتى که این کتاب بزرگ آسمانى به تو القاء گردد، لکن رحمت پروردگار تو چنین ایجاب کرد» (وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ).(2)

بسیارى از مردم، بشارت ظهور آئین جدید را شنیده بودند، و شاید گروهى از اهل کتاب و غیر آنها انتظار مى کشیدند که وحى بر آنان نازل شود، و خدا این مسئولیت را به آنها بسپارد، اما تو گمان نداشتى، ولى خدا تو را از همه شایسته تر مى دانست، و این آئین بزرگ، تنها به دست تو مى بایست در جهان گسترده شود.

بعضى از مفسران بزرگ، این جمله را هماهنگ با جمله هائى دانسته اند که قبلاً درباره داستان موسى(علیه السلام) ـ خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ـ آمده بود، آنجا که مى فرمود: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ... وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ... وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ: «تو هرگز در وادى طور نبودى آن گاه که وحى به موسى فرستادیم... در میان مردم مدین زندگى نکردى... در آن ساعتى که فرمانِ رسالت بر موسى نازل شده حضور نداشتى، اینها رحمت خدا است که شامل حال تو شده، و اخبار دقیقش را در اختیارت گذارده است»،(3) بنابراین منظور از «کتاب» در اینجا همان سرگذشت انبیاى پیشین است.

ولى، این تفسیر با تفسیر فوق منافاتى ندارد و در حقیقت بخشى از آن محسوب مى شود.

سپس مى افزاید: اکنون، به شکرانه این نعمت بزرگ، «هرگز نباید پشتیبان کافران باشى» (فَلاتَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ).

مسلماً پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز از کفار پشتیبانى نمى کرد، این دستور در مورد او تأکید است، و در مورد دیگران بیان یک وظیفه مهم.

این سخن، در حقیقت هماهنگِ با مطلبى است که در آیات پیشین در مورد موسى(علیه السلام) خواندیم که مى گفت: «پروردگارا! به خاطر نعمتى که به من دادى، من هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود».(4)

* * *

دو آیه پایان این سوره، تأکیدى است بر مسأله توحید با تعبیرها و استدلالات گوناگون، توحیدى که خمیر مایه تمام مسائل دینى است، توحیدى که هم اصل است و هم فرع، هم کل است و هم جزء.

در این دو آیه، چهار دستور به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده شده، و چهار توصیف از پروردگار به عمل آمده است، و مجموع بحث هائى را که در آیات این سوره آمده تکمیل مى کند.

نخست، مى گوید: «نباید کفار تو را از آیات خداوند، بعد از آن که بر تو نازل شد، باز دارند» (وَ لایَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللّه بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ).

گرچه نهى متوجه کفار است، اما مفهومش عدم تسلیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر کارشکنى ها و توطئه هاى آنها است، و درست به این مى ماند که بگوئیم: نباید فلان شخص تو را وسوسه کند، یعنى تسلیم وسوسه هاى او مباش!

و به این ترتیب، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: هنگامى که آیات الهى نازل شد، باید با قاطعیت روى آن بایستى، و هرگونه دو دلى و تردید را از خود دور سازى، موانع را هر چه باشد از سر راه بردارى، و به سوى مقصد، با قدم هاى محکم پیش بروى که خدا همراه و پشتیبان تو است.

به گفته «ابن عباس» مفسِّر معروف، مخاطب، گرچه شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، اما منظور، عموم مردمند، و از قبیلِ ضرب المثل معروفِ عرب، «اِیّاکَ أَعْنِى وَ اسْمَعِى یا جارَة» مى باشد.

به دنبال این دستور، که جنبه نفى داشت، دستور دوم را که جنبه اثبات دارد صادر مى کند، مى گوید: «به سوى پروردگارت دعوت کن» (وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ).

خداوندى که مالک تو، صاحب اختیار تو، و مربى و پرورش دهنده تو است.

سومین دستور، بعد از دعوت به سوى اللّه، نفى هر گونه شرک و بت پرستى است، مى گوید: «قطعاً از مشرکان مباش»! (وَ لاتَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

که راه توحید آشکار است و نورانى، و رهروان آن بر صراط مستقیم اند.

* * *

بالاخره چهارمین دستور، تأکیدِ مجددى است بر نفى هرگونه شرک، مى فرماید: «هیچ معبود دیگرى را با خدا مخوان» (وَ لاتَدْعُ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ).

این دستورهاىِ پى درپى که هر کدام دیگرى را تأکید مى کند، اهمیت مسأله «توحید» را در برنامه هاى اسلامى، روشن مى سازد که بدون آن همه چیز بر باد است.

و به دنبال این دستورات چهارگانه، توصیف هاى چهارگانه شروع مى شود، که آنها نیز تأکید پى درپى در مسأله توحید است.

نخست مى گوید: «هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).

«همه چیز جز ذات پاک او فانى و نابود مى شود» (کُلُّ شَیْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ).

«حکم و حاکمیت در جهان تکوین و تشریع مخصوص ذات پاک او است» (لَهُ الْحُکْمُ).

«و بازگشت همه شما، سرانجام به سوى او است» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

توصیف هاى سه گانه اخیر، مى تواند دلیلى، بر اثبات توحید و ترک هرگونه بت پرستى باشد که در توصیف اول آمده است; زیرا:

هنگامى که ما همه فانى هستیم و بقا منحصر به او است.

و هنگامى که تدبیر نظام هستى و حاکمیت متعلق به او است.

و هنگامى که بازگشت همه ما در قیامت به سوى او است، معبودهاى دیگر چه نقشى مى توانند داشته باشند؟ و چه چیز جز او قابل پرستش است؟

مفسران بزرگ، در تفسیر جمله «کُلُّ شَیْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ» مطالب گوناگونى دارند که بر محور تفسیر «وجه» و کلمه «هالِکٌ» دور مى زند.

زیرا «وجه»، از نظر لغت، به صورت و قسمتى از بدن که روبروى انسان قرار دارد گفته مى شود، اما هنگامى که در مورد پروردگار به کار رود به معنى ذات پاک او است.

واژه «هالِکٌ» از ماده «هلاک»، به معنى مرگ و نابودى است.

بنابراین، جمله فوق اشاره به فناى همه موجودات، جز ذات پاک او مى کند، نه تنها فناى بعد از پایان این جهان، که الان هم در برابر او فانى و هالکند; چرا که موجوداتِ امکانى، وابسته به ذات پاک او هستند، و لحظه به لحظه فیض وجود را از او مى گیرند، در ذات خود چیزى ندارند و هر چه دارند از خدا است، که اگر «نازى کند یک دم، فرو ریزند قالبها»!

گذشته از این، موجوداتِ این جهان، همه متغیرند و در معرض دگرگونى ها، حتى طبق عقیده حرکت جوهرى، ذات آنها عین تغییر و دگرگونى است، و مى دانیم حرکت و تغییر، به معنى فانى شدن و نو گشتن دائمى است، در هر لحظه اى موجودات جهان ماده مى میرند، و زنده مى شوند.

بنابراین، اکنون هم، هالکند و فانیند، تنها ذاتى که تغییر و فنا در آن راه ندارد، و استقلال محض است، ذات مقدس او است.

و نیز مى دانیم، در پایان این جهان، فنا و نیستى به صورت آشکارترى خودنمائى مى کند و به گفته قرآن: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان * وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الإِکْرامِ: «تمام کسانى که بر صفحه زمین هستند فانى مى شوند * و تنها ذات ذوالجلال و گرامى خدا باقى مى ماند».(5)

نه تنها زمینیان که اهل آسمانها نیز فانى مى شوند: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ: «به هنگام «نفخ صور» تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند مى میرند».(6)

این، تفسیرى است هماهنگ با ظاهر آیه و آیات دیگر قرآن.

اما بعضى از مفسران، تفسیرهاى دیگرى نیز براى آن ذکر کرده اند، از جمله این که:

منظور از «وجه»، «عمل صالح» است و مفهوم آیه این است که تمام اعمال بر باد مى رود، جز عملى که براى ذات پاک خدا انجام شده باشد.

بعضى دیگر گفته اند: منظور از «وجه» همان جنبه «انتساب اشیاء به خدا» است، بنابراین مفهوم آیه این است: همه چیز ذاتاً معدوم است، جز از ناحیه انتسابش به پروردگار.

بعضى گفته اند: «وجه» به معنى «دین» است، و مفهوم آیه چنین است که همه آئین ها فانى و باطل است جز آئین خدا، و جمله «لَهُ الْحُکْمُ» را به معنى حاکمیت تشریعى و تأکیدى بر این تفسیر دانسته اند، همچنین جمله «وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» را به معنى رجوع به خدا، در اخذ شریعت تفسیر کرده، و تأکید مجددى بر این معنى.(7)

این تفاسیر، با آنچه در بالا گفتیم، در حقیقت چندان منافاتى ندارد; زیرا هنگامى که دانستیم، تنها چیزى که در این عالم باقى مى ماند، ذات پاک خدا است، روشن مى شود آنچه نیز به نحوى با ذات پاک او مربوط است، آن نیز رنگ بقاء و ابدیت به خود مى گیرد و آئین خدا که از ناحیه او است ابدى است، عمل صالح که براى او است ابدى است، رهبران الهى که به او ارتباط دارند از این نظر که به او مربوطند رنگ جاودانى دارند، خلاصه هر چیز که به نحوى با ذات پاک او پیوند و ارتباطى داشته باشد، از آن نظر فنا و هلاکت براى او نیست (دقت کنید).

* * *

نکته ها:

1 ـ چگونه همه اشیاء فانى مى شوند؟

از جمله سؤالاتى که در ذیل آیه فوق مطرح شده این است: اگر همه چیز در پایان جهان نابود مى گردد، باید خاک هائى که از بدن انسانها حاصل شده نیز از میان برود، در حالى که قرآن کراراً تصریح کرده: ما این خاکها را جمع کرده، بار دیگر از آن انسانها را به وجود مى آوریم، و یا انسانها در قیامت از قبرهایشان سر

برمى آورند.

و نیز طبق ظاهر آیات قرآن، «بهشت» و «دوزخ» هم اکنون آفریده شده اند (تعبیر «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِین» یا مشابه آن که اشاره به آماده شدن بهشت براى پرهیزگاران است در دو مورد از آیات قرآن، آل عمران، آیه 133 و حدید، آیه 21 و تعبیر «أُعِدَّتْ لِلْکافِرِین» در مورد دوزخ، در دو مورد، بقره، آیه 24 و آل عمران، آیه 131 آمده است).

آیا بهشت و دوزخ نیز در پایان جهان فانى و نابود مى شوند؟!

از همه اینها گذشته، عقیده به حیاتِ برزخى انسانها داریم، و آن را از آیات قرآن در مورد ارواح استفاده کرده ایم، آیا آنها نیز نابود مى شوند؟!

پاسخ همه این سؤالات، با توضیح زیر روشن مى گردد.

بسیار مى شود: منظور از «هلاک» و نابودى و فنا، «به هم خوردن نظام» است، نه از بین رفتن مواد، مثلاً اگر یک ساختمان به وسیله زلزله متلاشى شود در اینجا هالک و فانى بر آن صدق مى کند، در حالى که مواد آن موجود است، تنها نظامش از هم گسیخته.

و مى دانیم در پایان این جهان، خورشید بى فروغ، و ماه تاریک، و کوهها از هم متلاشى مى شوند، و موجودات زنده همه مى میرند، این است معنى هلاک آنها، این از یکسو.

از سوى دیگر، هلاک و فنا مربوط به دنیا و آنچه در دنیا است، اما بهشت و دوزخ، چه آن را در باطن و درون این جهان بدانیم، و چه در بیرون و محیط بر این جهان، آنها جزء این دنیا نیستند که حکمِ فنا و نابودى، نظامِ آنها را شامل گردد، آنها متعلق به جهان دیگر و آخرتند، و نه این جهان.

از سوى سوم، در بالا گفتیم، هلاک و فنا در مورد موجوداتِ امکانى، منحصر به پایان جهان نیست، آنها الآن هم فانى و هالکند که در درون ذات، از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از دیگرى است، آنها متغیرند و دائماً در حال حرکت، و مى دانیم، حرکت به معنى فناى تدریجى، و ترکیبى از وجود و عدم است.

با این توضیحات، پاسخ سؤالات فوق کاملاً روشن مى شود.

* * *

2 ـ تفسیر انحرافى، براى جمله «وَ لاتَدْعُ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ»

جمعى از «وهابییّن» که اصرار دارند، «توسل و شفاعت»، با حقیقتِ «توحید» سازگار نیست، گاهى به آیه فوق و آیات مشابه آن استدلال کرده اند، آنها مى گویند: قرآن صریحاً از عبادت و پرستش غیر خدا و این که نام کسانى را همراه نام خدا ببریم، نهى کرده است «فَلاتَدْعُوا مَعَ اللّه أَحَداً».(8)

در حالى که، منظور از این گونه آیات مسلماً این نیست که ما اشخاص دیگرى را صدا نزنیم، منظور، همان چیزى است که از کلمه «مَعَ اللّه» (با خدا) استفاده مى شود، یعنى اگر کسى کار خدا را از غیر خدا بخواهد، و او را مستقل در انجام آن بداند، مشرک است.

اما اگر ما همه قدرتها را مخصوص خدا بدانیم، و کسى را با او همراه و مبدء اثر نشناسیم، ولى معتقد باشیم، اولیاء خدا به اذن و فرمان او شفاعت مى کنند و به آنها متوسل شویم که در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند، این، عینِ توحید است و این همان چیزى است که مکرر در آیات قرآن به آن اشاره شده است.

آیا هنگامى که «برادران یوسف»، به پدر گفتند: یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا: «اى پدر براى ما از خداوند آمرزش بطلب»(9) این شرک بود؟! یا هنگامى که قرآن مى گوید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً: «اگر آنها هنگامى که به خود ستم مى کنند (و مرتکب گناهى مى شوند) نزد تو آیند، و از خدا طلب آمرزش کنند، و پیامبر نیز براى آنها استغفار کند، خدا را تواب و رحیم مى یابند»(10)دعوت به سوى شرک است؟!

حقیقتِ شفاعت و توسل نیز چیزى جز این نیست.(11)

* * *

پروردگارا! نورِ توحید و معرفتت را در قلب ما بیفکن! تا جز تو نبینیم و جز تو نجوئیم و جز تو نخواهیم!

خداوندا! ارتباط ما را به ذات پاکت روز به روز محکم تر کن! تا از این طریق بقاء و جاودانگى ذاتت در روح ما پرتوافکن گردد!

بارالها! محبت دنیا، برترى جوئى، فساد در ارض را از جان ما دور کن! و ما را در صف پرهیزگاران که عاقبت نیک براى آنها است، قرار ده! (وَ الْعاقُِبَةُ لِلْمُتَّقِیْن).

آمِیْنَ یا رَبَّ الْعالَمِیْنَ

پایان سوره قصص

21 / رمضان المبارک / 1403

12 / 4 / 1362


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 268 ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 25، صفحه 21 ـ تفسیر «قرطبى» ـ تفسیر «المیزان»، جلد 16، و تفاسیر دیگر.

2 ـ بعضى از مفسران «الاّ» را در اینجا به معنى استثناء گرفته اند و سپس قائل به حذف و تقدیر شده اند، ولى گروهى دیگر گفته اند: «الاّ» در اینجا به معنى «لکِن» مى باشد و جنبه استدراک دارد، و این معنى نزدیک تر به نظر مى رسد.

3 ـ قصص، آیات 45 و 46.

4 ـ درباره کمک به ظالمان در ذیل همان آیه 17 سوره «قصص» مشروحاً بحث کرده ایم.

5 ـ رحمان، آیات 26 و 27.

6 ـ زمر، آیه 68.

7 ـ روایات متعددى در تفسیر «نور الثقلین» در ذیل این آیه وارد شده که در بعضى از آنها «وجه» به «دین خدا»، و در بعضى، به «رهبران الهى» و آنچه منسوب به خدا است تفسیر شده است.

8 ـ جن، آیه 18.

9 ـ یوسف، آیه 97.

10 ـ نساء، آیه 64.

11 ـ براى توضیح بیشتر به جلد چهارم، صفحه 366، ذیل آیه 35 «مائده»، و جلد اول، ذیل آیه 48 سوره «بقره» مراجعه فرمائید.

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری