شرح آیات 55 و 56 سوره مبارکه المائده
55- إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
56- وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
55- سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانى که ایمان آورده اند; همانها که نماز را بر پا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند
56- و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند، (پیروزند;) زیرا حزب خدا [= گروه خداپرستان] پیروزند
در تفسیر «مجمع البیان» و کتب دیگر از «عبداللّه بن عباس» چنین نقل شده: روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) حدیث نقل مى کرد، ناگهان مردى که عِمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمده و هر مرتبه که «ابن عباس» از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) حدیث نقل مى کرد، او نیز با جمله «قالَ رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله)» حدیث دیگرى را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى نمود.
«ابن عباس» او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمى شناسد، بداند من «ابوذر غِفارى» هستم، با این گوش هاى خودم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم ـ و اگر دروغ بگویم هر دو گوشم کَر باد ـ و با این چشمان خود این جریان را دیدم ـ و اگر دروغ بگویم هر دو کور باد ـ که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
عَلِىٌّ قائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قاتِلُ الْکَفَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ:
«على(علیه السلام) پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت».
سپس «ابوذر» اضافه کرد: اى مردم! روزى از روزها با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى به او چیزى نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرده، گفت:
خدایا تو شاهد باش! من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم، ولى کسى جواب مساعد به من نداد.
در همین حال على(علیه السلام) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشترى را از دست آن حضرت بیرون آورد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در حال نماز بود، این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرده، چنین عرض کرد:
«خداوندا! برادرم موسى(علیه السلام) از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى، کارها را بر او آسان سازى، و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى(علیه السلام) درخواست کرد، هارون که برادرش بود را وزیر و یاورش قرار دهى و به وسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى!
خداوندا! من محمّد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن، کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على(علیه السلام) را وزیر من گردان، تا به وسیله او، پشتم قوى و محکم گردد».
«ابوذر» مى گوید: هنوز دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: «بخوان».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: چه بخوانم؟
گفت: بخوان: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِیْنَ آمَنُوا...».(1)
البته این شأن نزول از طرق مختلف (چنان که خواهد آمد) نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوت هائى دارند، ولى اساس و عصاره همه، یکى است.
تفسیر:
سرپرست واقعى مؤمنان!
این آیه با کلمه «اِنَّما» که در لغت عرب به معنى انحصار مى آید، شروع شده، مى فرماید: «تنها ولىّ و سرپرست و متصرف در امور شما (سه کس هستند): خدا، پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند، و نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند» (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ).
شک نیست که «رکوع» در این آیه، به معنى رکوع نماز است، نه به معنى خضوع; زیرا در عرف شرع، و اصطلاح قرآن، هنگامى که رکوع گفته مى شود به همان معنىِ معروف آن، یعنى رکوع نماز است، و علاوه بر شأن نزول آیه، و روایات متعددى که در زمینه انگشترى بخشیدن على(علیه السلام) در حال رکوع وارد شده و مشروحاً بیان خواهیم کرد، ذکر جمله «یُقِیْمُونَ الصَّلاة» نیز شاهد بر این موضوع است، و ما در هیچ مورد از قرآن نداریم که تعبیر شده باشد، زکات را با خضوع بدهید، بلکه باید با اخلاص نیت و عدم منت داد.
همچنین شک نیست که کلمه «ولىّ» در آیه، به معنى دوست و یا ناصر و یاور نیست; زیرا «ولایت» به معنى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز مى خوانند، و در حال رکوع زکات مى دهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر مى گیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یارى کنند، حتى آنهائى که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولاً چیزى ندارند که زکات بدهند، چه رسد به این که بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یکدیگر باشند.
از اینجا روشن مى شود که: منظور از «ولىّ» در آیه فوق، ولایت به معنى سرپرستى، تصرف و رهبرى مادّى و معنوى است، به خصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.
و به این ترتیب، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نصّ قرآنى دلالت بر ولایت و امامت على(علیه السلام) مى کند.
اما در اینجا بحث هاى مهمى است که باید به طور جداگانه، مورد بررسى قرار گیرد.
* * *
آیه بعد، که تکمیلى براى مضمون آیه پیش است، هدف آن را تأکید و تعقیب مى کند، و به مسلمانان چنین اعلام مى دارد: «کسانى که ولایت، سرپرستى و رهبرى خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و افراد با ایمان را بپذیرند ـ پیروز خواهند شد; زیرا آنها در حزب خدا خواهند بود ـ و حزب خدا پیروز است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ).
در این آیه، قرینه دیگرى بر معنى ولایت که در آیه پیش اشاره شد، یعنى «سرپرستى و رهبرى و تصرف» دیده مى شود; زیرا تعبیر به «حزب اللّه» و «غلبه آن» مربوط به حکومت اسلامى است، نه یک دوستى ساده و عادى و این خود مى رساند که ولایت در آیه، به معنى سرپرستى، حکومت و زمامدارى اسلام و مسلمین است; چرا که در معنى حزب، یک نوع تشکل، هم بستگى و اجتماع براى تأمین اهداف مشترک افتاده است.
باید توجه داشت، مراد از «اَلَّذِیْنَ آمَنُوا» در این آیه، همه افراد با ایمان نیستند، بلکه همان کسى است که در آیه قبل با اوصاف معینى به او اشاره شد.
اما آیا منظور از پیروزى «حزب اللّه» که در این آیه به آن اشاره شده، پیروزى معنوى است یا هر گونه پیروزى مادى و معنوى را شامل مى شود؟
شک نیست که اطلاق آیه دلیل بر پیروزى مطلق آنها در تمام جبهه ها است و به راستى اگر جمعیتى جزء حزب اللّه باشند، یعنى ایمان محکم، تقوا، عمل صالح، اتحاد، همبستگى کامل، آگاهى و آمادگى کافى داشته باشند، بدون تردید در تمام زمینه ها پیروز خواهند بود.
و اگر مى بینیم مسلمانان امروز به چنان پیروزى دست نیافته اند، دلیل آن روشن است; زیرا شرایط عضویت در حزب اللّه را که در بالا اشاره شد، در بسیارى از آنها دیده نمى شود.
و به همین دلیل، قدرت ها و نیروهائى را که براى عقب نشاندن دشمن و حل مشکلات اجتماعى باید مصرف کنند، غالباً براى تضعیف یکدیگر به کار مى برند.
در آیه 22 سوره «مجادله» نیز به قسمتى از صفات حزب اللّه اشاره شده است، که به خواست خدا در تفسیر آن سوره خواهد آمد.
* * *
نکته ها:
1 ـ شهادت احادیث و مفسران و مورّخان
همان طور که اشاره کردیم در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر این که آیه فوق در شان على(علیه السلام) نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مسأله بخشیدن انگشترى در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه درباره على(علیه السلام) قناعت گردیده است.
این روایت را «ابن عباس»، «عمار یاسر»، «عبداللّه بن سلام»، «سلمة بن کهیل»، «انس بن مالک»، «عتبة بن حکیم»، «عبداللّه أُبَىّ»، «عبداللّه بن غالب»، «جابر بن عبداللّه انصارى» و «ابوذر غفارى» نقل کرده اند.(2)
علاوه بر ده نفر که در بالا ذکر شده، از خود على(علیه السلام) نیز این روایت در کتب اهل تسنن نقل شده است.(3)
جالب این که: در کتاب «غایة المرام»، تعداد 24 حدیث در این باره از طرق اهل تسنن و 19 حدیث از طرق شیعه نقل کرده است.(4)
کتاب هاى معروفى که این حدیث در آنها نقل شده از سى کتاب تجاوز مى کند که همه از منابع اهل تسنن است، از جمله «محبّ الدین طبرى» در «ذخائر العقبى»، صفحه 88 و «علامه قاضى شوکانى» در تفسیر «فتح القدیر»، جلد دوم، صفحه 50 و در «جامع الاصول»، جلد نهم، صفحه 478 و در «اسباب النزول» واحدى، صفحه 148 و در «لباب النقول» سیوطى، صفحه 90 و در «تذکرة» سبط بن جوزى، صفحه 18 و در «نور الابصار» شبلنجى، صفحه 105 و در تفسیر «طبرى»، صفحه 165 و در کتاب «الکافى الشاف» ابن حجر عسقلانى، صفحه 56 و در «مفاتیح الغیب» رازى، جلد سوم، صفحه 431 و در تفسیر «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 393 و در کتاب «کنز العمال»، جلد 6، صفحه 391 و «مسند ابن مردویه» و «مسند ابن الشیخ».
اضافه بر اینها در «صحیح نسائى» و کتاب «الجمع بین الصحاح الستّه» و کتاب هاى متعدد دیگرى این احادیث آمده است.(5)
با این حال چگونه مى توان این همه احادیث را نادیده گرفت، در حالى که در شأن نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت مى کنند.
اما گویا تعصب، اجازه نمى دهد این همه روایات و این همه گواهى دانشمندان درباره شأن نزول آیه فوق مورد توجه قرار گیرد.
و اگر بنا شود در تفسیر آیه اى از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنى اصولاً به هیچ روایتى توجه نکنیم; زیرا درباره شأن نزولِ کمتر آیه اى از آیات قرآن این همه روایت وارد شده است.
این مسأله به قدرى روشن و آشکار بوده که «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)مضمون روایتِ فوق را در اشعار خود که درباره على(علیه السلام)سروده چنین آورده است:
فَأَنْتَ الَّذِى أَعْطَیْتَ اِذْ کُنْتَ راکِعاً *** زَکاتاً فَدَتْکَ النَّفْسُ یا خَیْرَ راکِع
فَأَنْزَلَ فِیْکَ اللّهُ خَیْرَ وِلایَة *** وَ بَیَّنَها فِى مُحْکَماتِ الشَّرایِعِ:
یعنى: «تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى * جان به فداى تو باد اى بهترین رکوع کنندگان»!
«و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد * و در ضمن قرآن مجید آن را ثبت نمود».(6)
* * *
2 ـ پاسخ به هشت ایراد
جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند که ایرادهاى متعددى به نزول این آیه در مورد على(علیه السلام) و همچنین به تفسیر «ولایت» به عنوان «سرپرستى و تصرف و امامت» بنمایند که ما ذیلاً مهم ترین آنها را عنوان کرده و مورد بررسى قرار مى دهیم:
الف ـ استعمال جمع در مفرد
از جمله اشکالاتى که نسبت به نزول آیه فوق در مورد على(علیه السلام) گرفته اند این است که: آیه با توجه به کلمه «الَّذِین» که براى جمع است، قابل تطبیق بر یک فرد نیست.
به عبارت دیگر، آیه مى گوید: «ولىّ» شما «آنهائى» هستند که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند، این عبارت چگونه بر یک شخص مانند على(علیه السلام) قابل تطبیق است؟
پاسخ:
در ادبیات عرب مکرّر دیده مى شود که لفظِ جمع در مورد مفرد به کار برده شده، از جمله در آیه «مباهله»(7) کلمه «نِسائَنا» به صورت جمع آمده، در صورتى که منظور از آن طبق شأن نزول هاى متعددى که وارد شده، فاطمه زهرا(علیها السلام) است، و همچنین «أَنْفُسَنا» جمع است در صورتى که از مردان غیر از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) کسى جز على(علیه السلام) در آن جریان نبود و در آیه 173 سوره «آل عمران» در داستان جنگ احد مى خوانیم:
اَلَّذِیْنَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِیْماناً:
«اینها کسانى بودند که مردم به آنها گفتند: مردم براى حمله به شما اجتماع کرده اند، از آنها بترسید، اما آنها، ایمانشان زیادتر شد...».
همان طور که در تفسیر این آیه، در جلد سوم ذکر کردیم، بعضى از مفسران شأن نزول آن را درباره «نعیم بن مسعود» که یک فرد بیشتر نبود مى دانند.
همچنین در آیه 52 سوره «مائده» مى خوانیم: «یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیْبَنا دائِرَةٌ» در حالى که آیه در مورد «عبداللّه بن أُبَىّ» وارد شده است که تفسیر آن گذشت.
همچنین در آیه اول سوره «ممتحنه» و آیه 8 سوره «منافقون» و آیات 215 و 274 سوره «بقره»، تعبیراتى دیده مى شود که عموماً به صورت جمع است، ولى طبق آنچه در شأن نزول آنها آمده، منظور از آن یک فرد بوده است.
این تعبیر، یا به خاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤثرى که در این کار داشته روشن شود،
و یا به خاطر آن است که حکم در شکل کلّى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یک فرد بوده باشد.
در بسیارى از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است.
البته انکار نمى توان کرد که استعمال لفظ جمع در مفرد، به اصطلاح، خلاف ظاهر است و بدون قرینه جایز نیست، ولى با وجود آن همه روایاتى که در شأن نزول آیه وارد شده است، قرینه روشنى بر چنین تفسیرى وجود دارد، و حتى در موارد دیگر، به کمتر از این قرینه نیز قناعت مى شود.
ب ـ حالت عبادت على(علیه السلام) چگونه با درخواست سائل سازگار است؟
«فخر رازى» و بعضى دیگر از متعصبان ایراد کرده اند که على(علیه السلام) با آن توجه خاصى که در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا که معروف است پیکان تیر از پایش بیرون آوردند و توجه پیدا نکرد) چگونه ممکن است صداى سائلى را شنیده و به او توجه پیدا کند؟
پاسخ:
آنها که این ایراد را مى کنند از این نکته غفلت دارند که شنیدن صداى سائل و به کمک او پرداختن توجه به خویشتن نیست، بلکه عین توجه به خدا است.
على(علیه السلام) در حال نماز از خود بیگانه بود، نه از خدا، و مى دانیم بیگانگى از خلق خدا بیگانگى از خدا است و به تعبیر روشن تر: پرداختن زکات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است، نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت.
و باز به تعبیر دیگر، آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسیر رضاى خدا است، کاملاً با روح عبادت سازگار است و آن را تأکید مى کند.
ذکر این نکته نیز لازم است که معنى غرق شدن در توجه به خدا این نیست که: انسان بى اختیار حواس خود را از دست بدهد و هیچ نفهمد، بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نیست بر مى گیرد.
جالب این که «فخر رازى» کار تعصب را به جائى رسانیده که اشاره على(علیه السلام)به سائل براى این که بیاید و خودش انگشترى را از انگشت حضرت بیرون کند، مصداق فعل کثیر که منافات با نماز دارد، دانسته است در حالى که در نماز کارهائى جایز است که به مراتب از این اشاره بیشتر است و در عین حال ضررى براى نماز ندارد، تا آنجا که کشتن حشراتى مانند: مار و عقرب و یا برداشتن و گذاشتن کودک و حتى شیر دادن بچه شیر خوار را جزء فعل کثیر ندانسته اند.
چگونه یک اشاره جزء فعل کثیر مى شود؟
ولى هنگامى که دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود این گونه اشتباهات براى او جاى تعجب نیست!
ج ـ ولىّ به معنى دوست است!
اشکال دیگرى که به آیه کرده اند در مورد معنى کلمه «ولىّ» است که آن را به معنى «دوست، یارى کننده» و امثال آن گرفته اند، نه به معنى متصرف و سرپرست و صاحب اختیار.
پاسخ:
همان طور که در تفسیر آیه در بالا ذکر کردیم، کلمه «ولىّ» در اینجا نمى تواند به معنى دوست و یارى کننده بوده باشد; زیرا این صفت براى همه مؤمنان ثابت است، نه مؤمنان خاصى که در آیه ذکر شده که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند.
به عبارت دیگر دوستى و یارى کردن، یک حکم عمومى است، در حالى که آیه ناظر به بیان یک حکم خصوصى مى باشد، لذا بعد از ذکر ایمان، صفات خاصى را بیان کرده است که مخصوص به یک فرد مى شود.
د ـ چه زکات واجبى بر عهده على(علیه السلام) بود؟
مى گویند: على(علیه السلام) چه زکات واجبى بر ذمّه داشت؟ با این که از مال دنیا چیزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است که به آن زکات گفته نمى شود؟!
پاسخ:
اوّلاً ـ به گواهى تواریخ، على(علیه السلام) از دست رنج خود اموال فراوانى تحصیل کرد، و در راه خدا داد تا آنجا که مى نویسند: هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود، به علاوه سهم او از غنائم جنگى نیز قابل ملاحظه بود.
بنابراین، اندوخته مختصرى که زکات به آن تعلق گیرد و یا نخلستان کوچکى که واجب باشد زکات آن را بپردازد، چیز مهمى نبوده است که على(علیه السلام)فاقد آن باشد، و این را نیز مى دانیم که: فوریت وجوب پرداخت زکات «فوریت عرفى» است که با خواندن یک نماز منافات ندارد.
ثانیاً ـ اطلاق «زکات» بر «زکات مستحب» در قرآن مجید فراوان است، در بسیارى از سوره هاى مکّى کلمه «زکات» آمده، که منظور از آن همان زکات مستحب است; چرا که وجوب زکات، مسلماً بعد از هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «مدینه»، بوده است.(8)
هـ ـ ولایت امام بالقوّه بود نه بالفعل
مى گویند: ما اگر ایمان به خلافت بلا فصل على(علیه السلام) داشته باشیم بالاخره باید قبول کنیم که مربوط به زمان بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)بوده، بنابراین على(علیه السلام) در آن روز «ولىّ» نبود.
به عبارت دیگر، «ولایت» در آن روز براى او «بالقوّه» بود نه «بالفعل» در حالى که ظاهر آیه، ولایت «بالفعل» را مى رساند.
پاسخ:
در سخنان روزمره، در تعبیرات ادبى بسیار دیده مى شود که اسم یا عنوانى به افرادى گفته مى شود که آن را بالقوه دارند، مثلاً: انسان در حال حیات خود وصیت مى کند و کسى را به عنوان «وصىّ» خود و «قیّم» اطفال خویش تعیین مى نماید و از همان وقت عنوان وصىّ و قیّم به آن شخص گفته مى شود، در حالى که طرف، هنوز در حیات است و نمرده است.
در روایاتى که در مورد على(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) از طرق شیعه و سنى نقل شده، مى خوانیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را «وصىّ» و «خلیفه» خود خطاب کرده، در حالى که هیچ یک از این عناوین در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبود، در قرآن مجید نیز این گونه تعبیرات دیده مى شود، از جمله در مورد «زکریا» مى خوانیم که از خداوند چنین تقاضا کرد:
«فَهَبْ لِى مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ».(9)
در حالى که مسلّم است منظور از «ولىّ» در اینجا سرپرستى براى بعد از مرگ او بوده است.
بسیارى از افراد، جانشین خود را در حیات خود تعیین مى کنند و از همان زمان، نام جانشین بر او مى گذارند با این که جنبه بالقوه دارد.
و ـ چرا على(علیه السلام) خود به این آیه استدلال نکرد؟
مى گویند: چرا على(علیه السلام) با این دلیل روشن، شخصاً استدلال نکرد؟
پاسخ:
همان طور که در ضمن بحث پیرامون روایات وارده در شأن نزول آیه خواندیم، این حدیث در کتب متعدد از خود على(علیه السلام) نیز نقل شده است از جمله در «مسند ابن مردویه» و «ابى الشیخ» و «کنز العمال».
این در حقیقت به منزله استدلال حضرت به این آیه شریفه است.
در کتاب نفیس «الغدیر» از کتاب «سلیم بن قیس هلالى» حدیث مفصلى نقل مى کند که على(علیه السلام) در میدان «صفین» در حضور جمعیت براى اثبات حقانیت خود دلائل متعددى آورد از جمله استدلال به همین آیه بود.(10)
و در کتاب «غایة المرام» از «ابوذر» چنین نقل شده که: على(علیه السلام) روز شورى نیز به همین آیه استدلال کرد.(11)
ز ـ سیاق آیات قبل و بعد با این معنى سازگار نیست
مى گویند: این «تفسیر» با آیات قبل و بعد سازگار نیست; زیرا در آنها ولایت به معنى «دوستى» آمده است.
پاسخ:
بارها گفته ایم آیات قرآن چون تدریجاً، و در وقایع مختلف نازل گردیده، همیشه پیوند با حوادثى دارد که در زمینه آن نازل شده است، و چنان نیست که آیات یک سوره، یا آیاتى که پشت سر هم قرار دارند، همواره پیوند نزدیک از نظر مفهوم و مفاد داشته باشند، لذا بسیار مى شود که دو آیه پشت سر هم نازل شده، اما در دو حادثه مختلف بوده و مسیر آنها به خاطر پیوند با آن حوادث از یکدیگر جدا مى شود.
با توجه به این که: آیه «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ» به گواهى شأن نزولش در زمینه زکات دادن على(علیه السلام) در حال رکوع نازل شده و آیات گذشته و آینده همان طور که خواندیم و خواهیم خواند در حوادث دیگرى نازل شده است، نمى توانیم روى پیوند آنها زیاد تکیه کنیم.
به علاوه، آیه مورد بحث اتفاقاً تناسب با آیات گذشته و آینده نیز دارد; زیرا در آنها سخن از ولایت به معنى یارى و نصرت و در آیه مورد بحث، سخن از ولایت به معنى رهبرى و تصرف مى باشد و شک نیست که شخص ولىّ و سرپرست و متصرف، یار و یاور پیروان خویش نیز خواهد بود.
به عبارت دیگر یار و یاور بودن یکى از شئون ولایت مطلقه است.
ح ـ انگشترى با قیمت گزاف چرا...؟
مى گویند: انگشترى با آن قیمت گزاف که در تاریخ نوشته اند، على(علیه السلام) از کجا آورده بود؟!
به علاوه پوشیدن انگشترى با این قیمت فوق العاده سنگین اسراف محسوب نمى شود؟
آیا اینها دلیل بر عدم صحت تفسیر فوق نیست؟
پاسخ:
مبالغه هائى که درباره قیمت آن انگشترى کرده اند، به کلّى بى اساس است و هیچگونه دلیل قابل قبولى بر گران قیمت بودن آن انگشترى نداریم و این که در روایت ضعیفى(12) قیمت آن معادل خراج شام ذکر شده، به افسانه شبیه تر است تا واقعیت.
و شاید براى بى ارزش نشان دادنِ اصل مسأله جعل شده است، و در روایات صحیح و معتبر که در زمینه شأن نزول آیه ذکر کرده اند، اثرى از این افسانه نیست.
بنابراین، نمى توان یک واقعیت تاریخى را با این گونه سخنان پرده پوشى کرد.
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 361، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 35، صفحات 194 و 195 ـ «المیزان»، جلد 6، صفحه 21، انتشارات جامعه مدرسین قم ـ «شواهد التنزیل» حاکم حسکانى، جلد 1، صفحه 230، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، طبع اول، 1411 هـ ق.
2 ـ به کتاب «احقاق الحق»، جلد 2، صفحات 399 تا 410 مراجعه شود.
3 ـ به کتاب «المراجعات»، صفحه 155، نامه 40 رجوع شود.
4 ـ «منهاج البراعة»، جلد 2، صفحه 350.
5 ـ براى اطلاع بیشتر به کتاب «احقاق الحق»، جلد 2، صفحه 399 (مطبعة الاسلامیة طهران)، و «الغدیر»، جلد 2، صفحه 52 به بعد (دار الکتاب العربى بیروت، طبع چهارم، 1397 هـ ق)، و «المراجعات»، نامه 40 مراجعه شود.
6 ـ اشعار «حسّان بن ثابت» با تفاوت مختصرى در کتب بسیارى نقل شده، از جمله در کتاب تفسیر «روح المعانى» آلوسى و «کفایة الطالب» گنجى شافعى و کتب بسیار دیگر.
(«بحار الانوار»، جلد 35، صفحه 197 ـ «الغدیر»، جلد 2، صفحه 58، و جلد 3، صفحه 162، دار الکتاب العربى بیروت، طبع چهارم، 1397 هـ ق ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 362، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «شواهد التنزیل» حاکم حسکانى، جلد 1، صفحات 214 و 236، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، طبع اول، 1411 هـ ق).
7 ـ آل عمران، آیه 61.
8 ـ آیه 3 سوره «نمل»، آیه 39 سوره «روم»، آیه 4 سوره «لقمان»، آیه 7 سوره «فصلت» و غیر اینها.
9 ـ مریم، آیات 5 و 6.
10 ـ «الغدیر»، جلد 1، صفحه 196، دار الکتاب العربى بیروت، 1379 هـ ق.
11 ـ نقل از «منهاج البراعة»، جلد 2، صفحه 363.
12 ـ این روایتِ ضعیف، به صورت مرسله در تفسیر «برهان»، جلد 1، صفحه 485 آمده است.
............................
تفسیر نمونه