خطبه بیست و سوم بخش سوم،آیت الله مکارم شیرازی
أَیُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَیَسْتَغْنِی الرَّجُلُ ـ و إِنْ کَانَ ذَا مَال ـ عَنْ عِتْرَتِهِ، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَلسِنَتِهِمْ وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازِلَة إِذا نَزَلَتْ بِهِ. وَ لِسَانُ الصِّدْقِ یَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فی النَّاسِ خَیْرٌ لَهُ مِنَ المَالِ یَرِثُهُ غَیْرُهُ.
اى مردم! انسان، هر چند ثروتمند باشد، از اقوام و بستگان خود، بى نياز نيست که از وى، با دست و زبان دفاع کنند. آنها در واقع، بزرگ ترين گروهى هستند که از او پشتيبانى مى کنند و پريشانى و مشکلات را از ميان مى برند و به هنگام بروز حوادثِ سخت، نسبت به او، از همه، مهربان ترند و نام نيکى که خداوند (در سايه نيکوکارى و محبّت) به انسان عطا مى کند، از ثروتى که به هر حال، براى ديگران به ارث مى گذارد بهتر است، (که اين، ثروتى است معنوى و ماندگار، و آن جيفه اى مادّى و فرّار).
سرمایه هاى مردمى
از آنجا که در بخش هاى قبلى این خطبه، امام(علیه السلام) توصیه هایى به افراد تنگدست کرده بود که وضع زندگى آنها، سبب انحراف از موازین اخلاق و اطاعت فرمان خدا نشود، در این بخش، به وضع اغنیا و افراد پردرآمد پرداخته و دستورهاى لازم را به آنها مى دهد، تا تعادلى در ارکان جامعه برقرار شود.
نخست، به تشویق آنان براى کمک به بستگان و خویشاوندان و نیازمندان پرداخته و با دلیلى روشن، آنها را به گذشت از بخشى از ثروت هاى خود ترغیب مى کند، مى فرماید: «اى مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد از اقوام و بستگان خود بى نیاز نیست که از وى با دست و زبان دفاع کنند; (أَیُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَیَسْتَغْنِی الرَّجُلُ ـ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَال ـ عَنْ عِتْرَتِهِ(1)، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَلسِنَتِهِمْ).
آنها در واقع، بزرگ ترین گروهى هستند که از او پشتیبانى مى کنند و پریشانى و مشکلات او را از میان مى برند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او، از همه، مهربان ترند; (وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیْطَةً(2) مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ(3)لِشَعَثِهِ(4) وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازِلَة إِذا نَزَلَتْ بِهِ).
آرى، زندگى فراز و نشیب هایى دارد و حوداث تلخ و ناگوار و گاه طوفان هاى سخت، که هیچ انسانى، به تنهایى، توانایى ایستادگى در برابر آن را ندارد. عقل و درایت ایجاب مى کند که انسان، در حال سلامت و آرامش، به فکر آن روزها باشد. حال، چه کسب بهتر از بستگان و خویشاوندان انسان است که از او، در چنین حالاتى، حمایت کنند؟ ولى آیا بدون نیکى به آنها و حمایت مالى و معنوى و ابراز مراتب محبّت و دوستى نسبت به آنان، مى تواند حمایت شان را براى چنین روزهایى جلب کند؟ به یقین، نه. پس چه بهتر که هر انسانى، با بذلِ بخشى از امکانات مادّى خود، پیوندهاى محبّت و دوستى با خویشاوندان خویش را محکم سازد تا در برابر حوادث و طوفان هاى سخت تنها نماند.
درست است که نیکى به دیگران، نیز آثارى را دارد که أَلإنسانُ عَبیدُ الإحسانِ، ولى بى شک، بستگان انسان، نسبت به این امر، اولویت دارند، علاوه بر این، زمینه هاى محبّت، در آنها، آماده تر است.
این نکته قابل توجّه است که اگر این دستور اجرا شود، در حقیقت، در تمام سطح جامعه، با محرومیت ها، مبارزه خواهد شد; زیرا، در هر قبیله و فامیلى، معمولا افراد متمکّنى وجود دارند که اگر آنها به خویشاوندان خود برسند، مشکلات در سطح عموم حل خواهد شد. به خصوص این که هم شناخت انسان نسبت به افراد محروم فامیل خود بیشتر است و هم پذیرش آنها بر آنان گواراتر.
امام(علیه السلام) در نامه اى به امام حسن مجتبى(علیه السلام) سخن جامعى در این زمینه بیان فرموده، و فایده توجّه به اقوام و بستگان را چنین شرح مى دهد: «وَ أکْرِم عَشیرَتَکَ! فَإنَّهُم جَناحُکَ الّذى بِه تَطیرُ وَ أَصْلُکَ الّذی اِلَیْهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ الّتی بها تَصُولُ; قبیله و بستگانت را گرامى دار! زیرا آنها، بال و پر تو هستند که به وسیله آن، پرواز مى کنى، و اصل و ریشه ات هستند که به آن، باز مى گردى، و دست و بازوى تو هستند که با آن، به دشمن حمله مى کنى»(5).
حضرت سپس به سراغ دلیل لطیف دیگرى مى رود و افراد متمکّن را از این طریق، به انجام کمک هاى مالى نسبت به همه، ترغیب مى کند. او مى فرماید: «نام نیکى که خداوند (در سایه نیکوکارى و محبّت) به انسان عطا مى کند، از ثروتى که به هر حال، براى دیگران به ارث مى گذارد، بهتر است (که این ثروتى است معنوى و ماندگار، و آن جیفه اى مادّى و فرّار); (وَ لِسانُ الصِّدْقِ یَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِى النّاسِ خَیْرٌ لَهُ مِنَ المالِ یَرِثُهُ غَیْرُهُ).
و به تعبیر دیگر:
نام نیکى گر بماند زآدمى *** بِه کزو مانَد سراى زرنگار
اشاره به این که مال و ثروت، به هر صورت چیزى نیست که با انسان، در قبر و قیامت وارد شود، باید بگذارد و بُگذرد و بى شک بعد از مرگ او، به دست وارثان مى افتد و صاحب اصلى معمولا فراموش مى شود، ولى یک چیز ممکن است بعد از مرگ انسان، براى او بماند و آن، نام نیک و ذکر خیر است که هر وقت مَردم، اسم او را مى شنوند، رحمت خدا را براى او تقاضا مى کنند و بر او درود مى فرستند.
این یک سرمایه جاودان معنوى و مادّى است که یکى از طُرُق مهم کسب آن، انفاق در راه خدا و بذل و بخشش و احسان و نیکوکارى نسبت به بندگان حق است.
در واقع، در مجموع این سخن از دو طریق، اغنیا بر کمک به نیازمندان و جامعه تشویق شده اند: یکى به دست آوردن اَعوان و انصارى که در طول زندگى و در حوادث تلخ و دردناک، به یارى او مى شتابند و دیگر، یارانى که بعد از مرگ، آمرزش و شادى روح او را از خدا طلب مى کنند. و چه افتخارى از این بالاتر که انسان، بتواند با متاع زودگذر دنیا، هر دو سرمایه را به دست آورد.
نکته
ارزش نام نیک (لِسان صِدق)
در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) نام نیک را به عنوان یک سرمایه معنوى ماندگار، توصیف مى کند و برترى آن را بر اموالى که به ارث مى ماند، روشن مى سازد.
قرآن مجید نیز براى این مسأله، اهمیّت بسیارى قائل است. ابراهیم خلیل که دعاهایش، براى همگان، آموزنده است، به پیشگاه خدا عرضه مى دارد: (وَ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْق فِی الآخِرینَ); براى من، در میان امّت هاى آینده، زبان صدق (و ذکر خیرى) قرار ده(6).
خداوند در جایى دیگر، بعد از اشاره به گروهى از پیامبران الهى، مى فرماید: (وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدق عَلیّاً); ما، براى آنها، نام نیک و مقام برجسته (در میان همه امّت ها) قرار دادیم.(7)
لسان، در این گونه موارد، به معناى یادى است که از انسان مى شود و هنگامى که آن را به «صدق» اضافه کنیم، معناى نام نیک و ذکر خیر و خاطره خوب در میان مردم را مى دهد.
بى شک، این، یک مسأله تشریفاتى و ساده نیست و آثار زیادى براى فرد و جامعه دارد: نخست این که افتخارى است ماندگار، در حالى که اموال و ثروت هاى مادّى، در همان نسل نخست، تقسیم مى شود و در حقیقت، از میان مى رود.
دیگر این که ذکر خیر و یاد نیک، در مورد انبیا و اولیاءالله، سبب فرستادن درود، و در افراد عادى، موجب طلب آمرزش بندگان خدا مى شود و بى شک، همه اینها اثر عمیق معنوى دارد.
سوم این که موجب مى شود که مردم، از آنها تأثیر نیکو بگیرند و به آنان، اقتدا کنند و ارزش ها، در جامعه، زنده شود و ضدّ ارزش ها، در جامعه، بمیرد و به مقتضاى روایت معروف «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کان لَهُ مِثلُ أَجرِ مَنْ عَمِلَ بِها(8); هر کس، سنّت حسنه اى از خود بگذارد همانند ثواب و پاداش کسانى که به آن عمل مى کنند، براى او ثبت مى شود.»
چهارم این که براى بازماندگان، نسل اندر نسل، مایه آبرو و حیثیت و شخصیّت است و بسیارى از افراد عادى را مى شناسیم که بسبب ارتباط شان با شخصیت هایى که همه جا ذکر خیر آنها بر زبان ها است، آبرو و حیثیت کسب کرده اند.
اینها بخشى از آثار معنوى فردى و اجتماعىِ لسان صدق و ذکر خیر است و به یقین، انسان مى تواند به خاطر آثار معنوى آن، با قصد قربت، اقدام به امورى کند که مایه ذکر خیر او است.
* * *
1 ـ «عِترت» به گفته ارباب لغت، به معناى اصل و اساس چيزى است و گاه گفته اند اين واژه، از عِتْر (بر وزن فِطر) به معناى «مرزنگوش» که گياه پرشاخ و برگ و معطّرى است گرفته شده و اشاره به شاخ و برگ هاى يک فاميل است. بعضى نيز گفته اند که عترت، تنها به فرزندان گفته مى شود. و لذا عترت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرزندان فاطمه(عليها السلام) هستند و حديث معروف «إنّي تارکٌ فيکُمُ الثَّقَلَينِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتي» را اشاره به همان مى دانند. (لسان العرب، صحاح و مقائيس اللغة). 2 ـ «حيطة» اسم مصدر از ماده «حوط» و به معناى «احاطه کردن» است. و حيطه، در اين جا، به معناى «حفظ و نگهدارى» آمده است. و بعضى گفته اند که: حيطه به فتح حاء، به معناى «مراقبت کردن» و به کسر حاء، به معناى «حفظ کردن» است. 3 ـ «اَلَمّ» از ماده «لمم» به معناى «جمع کردن و اصلاح کردن» است. 4 ـ شَعَث به معناى «پراکندگى و پريشانى» است. 5 ـ پايان نامه 3. 6 ـ سوره شعرا، آيه 84. 7 ـ سوره مريم، آيه 50. 8 ـ اين مضمون در روايات بسيارى نقل شده است، براى آگاهى از آن، به باب 16 از ابواب