• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

روز عرفه و بیان ویژگى‏ هاى آن

صحیفه سجادیه - دعای شماره ۴۷ - فراز ۶۶

اللَّهُمَّ

بیشتر...

نعمت های پروردگار و وجوب شکر آن ها، آیت الله

دریافت فایل

زمان: 5 دقیقه

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه غافر، بخش سوم، آیت الله جوادی

هفت آسمان و زمين

در قرآن كريم هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنايه سخن از

بیشتر...

حکمت 70 نهج البلاغه

لاَ تَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً.

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
9491
28136
144880044
امروز سه شنبه, 03 ارديبهشت 1404
اوقات شرعی

1:15 مانده تا طلوع خورشید    
04:00:09 اذان صبح
05:26:48 طلوع خورشید
12:02:35 اذان ظهر
18:37:20 غروب خورشید
18:56:08 اذان مغرب
اوقات به افق :    

خطبه بیست و پنجم بخش اول،آیت لله مکارم شیرازی

خطبه بیست و پنجم بخش اول،آیت لله مکارم شیرازی

مَا هِیَ إِلاَّ الْکُوفَةُ، أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إنْ لَمْ تَکُونی إِلاَّ أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ، فَقَبَّحَکِ اَللهُ! و تمثّل بقول الشاعر:
لَعَمْرُ أَبِیِکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنی *** عَلَى وَضَر مِنْ ذَاالاِْنَاءِ قَلیِل

براى حکومت من، جز کوفه که آن را جمع مى کنم و يا مى گشايم، باقى نمانده. اى کوفه! اگر تنها تو (سرمايه من در برابر دشمن) باشى، آن هم با اين همه طوفان ها که دارى، چهره ات زشت باد (و اى کاش تو هم نبودى)!
سپس امام (عليه السلام) به گفته شاعر تمثّل جست که مى گويد:
به جان پدر نيکوکارت ـ اى عمرو! ـ سوگند! که من، تنها، سهم اندکى از آن پيمانه دارم.
(اين کلام، اشاره به اين دارد که بر اثر نافرمانى و عصيان مردم کوفه و عراق، توان من در حکومت و مبارزه با دشمن، کاهش يافته است.)

با این نفاق و سرپیچى شما چه کارى از من ساخته است؟

با توجه به آن چه در شأن ورود این خطبه و حال و هواى حاکم بر آن گفته شد، تفسیرِ نخستین جمله هاى امام در این خطبه، روشن است. او مى فرماید: «بر اثر سرپیچى و نافرمانى و سستى و نفاق مردم، چیزى براى حکومت من، جز کوفه که آن را جمع مى کنم و یا مى گشایم، باقى نمانده; (ماهِىَ (1) اِلاَّ الْکُوفَةُ، أَقْبِضُها وَ أَبْسُطُها).

چرا و به چه دلیل، لشکریان امام در عراق و سایر مناطق، به این و ضع دردناک کشیده شده بودند؟

این، علل و اسبابى دارد که در نکته ها، شرح آن خواهد آمد.

مسأله مهم اینجا ست که بزرگمردى مانند على، با آن همه شجاعت و با آن همه تدبیر، کارش در برابر دشمنان اسلام، به خاطر نداشتن نیروى مخلص و وفادار و شجاع و مصمّم، به چنین روزى بیفتد که تمام علاقه مندان به حق و عدالت و قرآن و اسلام را در ناراحتى شدید فرو مى برد.

جمله «أقبضها و أبسطها» که از قبض و بسط گرفته شده، اشاره به حاکمیت و فرمانروایى است و با این تعبیر، امام نشان مى دهد که مناطق دیگر، در کفّ با کفایت آن حضرت نبود، هر چند ظاهراً جزو قلمرو حکومت او محسوب مى شد.

حضرت، سپس در ادامه این سخن مى فرماید: «اى کوفه! اگر تنها تو (سرمایه من در برابر دشمن) باشى، آن هم با این همه طوفان هایى که دارى، چهره ات زشت باد! (و اى کاش تو هم نبودى); «اِنْ لَمْ تَکُونِى اِلاّ أنْتِ، تَهُبُّ أَعاصِیرُکِ(2)، فَقَبّحَکِ اللهُ!»

اشاره به این که کوفه هم که قلمرو اصلى امام بود، خالى از طوفان هاى اختلاف و تمرّد و نفاق نبود، به طورى که امام نمى توانست روى مردم آنجا نیز حساب کند.

و چقدر سخت مى گذرد بر کسى که کوهى از علم و حکمت و تدبیر و ایمان و شجاعت است، امّا به خاطر نداشتن یاران باوفا، چنین ناله مى زند.

حضرت، سپس به گفته شاعر معروف، تمثّل مى جوید که مى گفت:

لَعَمْرُ أَبْیِکَ الْخَیْرِ یا عمْرُو إِنَّنى *** عَلى وَضَر ـ مِنْ ذَالإِنَاءِ ـ قَلیل

«به جان پدر نیکوکارت ـ اى عمرو! ـ سوگند! که من، تنها، سهم اندکى از آن پیمانه دارم».

«وَضَر» خواه به معناى «چربى باقیمانده در ظرف یا دست» باشد و خواه به معناى «قطرات کمى از آب که به دیوار ظرف بعد از خالى کردن باقى مى ماند» و خواه به معناى «بوى باقیمانده در ظرف از طعام»، اشاره به این است که کوفه و مردم آن در برابر جهان پهناور اسلام در آن روز، ذرّه ناچیزى بودند و هیچ پیشوایى، تنها با کمک امثال آنها نمى توانست کشور پهناور اسلام را حفظ و شرّ گرگانِ خونخوارِ آدم نما را از آن دفع کند. 

نکته ها

1 ـ کوفه شهر دوچهره

این شهر، از شهرهاى معروف تاریخ اسلام است که کانون حوادث بسیار زیادى بوده است و تاریخ اسلام، در جهاتى، با نام آن آمیخته شده.

در این که چرا این شهر، به عنوان کوفه نامیده شده، بعضى معتقدند به خاطر آن است که شکل دائره مانند دارد و عرب، به شن زار مدوّر، «کوفان» مى گوید. و بعضى مى گویند به خاطر اجتماع مردم در آنجا بود; زیرا، یکى از معانى این واژه، اجتماع است. البته، وجه تسمیه هاى دیگرى نیز براى آن ذکر شده است.

گفته مى شود که: این آبادى، در سنه هفدهِ هجرى، در عصر خلیفه دوم، به صورت شهر در آمد و بعضى، تاریخ آن را، کمى بعد از آن، نوشتند. این شهر، به عنوان بزرگ ترین شهر عراق، «قُبَّةُ الاِسلام» و محل هجرت مسلمانان شناخته مى شد و سعد بن ابى وقّاص، آن را بنا کرد.

بعضى گفته اند علت بناى این شهر، این بود که سعد بن ابى وقّاص، بعد از فتح عراق و غلبه بر لشکر ساسانیان، در مدائن فرود آمد و چند تن را به مدینه فرستاد تا مژده این فتوحات را به خلیفه دوم برسانند. خلیفه، فرستادگان سعد را رنگ پریده و بیمارگونه دید. هنگامى که علت را جویا شد، سبب این تغییر حال را، بدى آب و هواى شهرهاى عراق ذکر کردند. خلیفه دستور داد سرزمینى را براى اقامت لشکر در نظر بگیرد که با مزاج آنان سازگار باشد. سعد، آنجا را انتخاب کرد و در آغاز، مانند بصره، خانه ها را با نى ساختند. چیزى نگذشت که آتش سوزى در گرفت و سوخت. سپس آنجا را با خشت ساختند. سعد، مسلمانان را، میان توقّف در مدائن یا در کوفه، مخیّر کرد. گروهى، راه کوفه را پیش گرفتند و پس از مدتى سلامت خود را بازیافتند.(3)

در مدح و ذم کوفه، روایات زیادى داریم و به نظر مى رسد که این روایات، ناظر به ادوار مختلف کوفه و مردمى است که در آن سرزمین مى زیستند.

در بعضى از روایات، جمله «و طور سینین»،(4) در آیه شریفه به کوفه تفسیر شده است. در حدیثى دیگر، از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «اَلْکُوفةُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیْاضِ الْجَنَّةِ; کوفه، باغى از باغهاى بهشت است». و در ذیل همین روایت آمده که قبر نوح و ابراهیم و قبور سیصد و هفتاد پیامبر و ششصد وصى و قبر سید الأوصیاء، على(علیه السلام)، در کوفه است.

در حدیث دیگرى نیز از امام صادق (علیه السلام)آمده است: «اِنّهُ لَیْسَ بَلَدٌ مِنَ الْبُلْدانِ وَ مِصْرٌ مِنَ اَلاَْمْصارِ، اَکْثَرَ مُحِبَّاً لَنا مِنْ أَهْلِ الْکُوْفَةِ; هیچ شهرى از شهرها، بیش از مردم کوفه، دوستدار ما اهل بیت نیستند».(5)

ولى مى دانیم دوران هایى بر کوفه گذشت که دشمنان اسلام و به خصوص دشمنان اهل بیت، بر آن چیره شدند و آن شهر، عملا، مبدّل به یکى از کانون هاى ضدّ اسلام و ضدّ اهل بیت شد. 

2 ـ تحلیلى از روحیه مردم کوفه و امام

مى دانیم یکى از مشکلات حکومت على (علیه السلام)مردم عراق و اهل کوفه بودند که حالت سرکشى و تمرّد داشتند و بارها، على (علیه السلام)در خطبه هاى نهج البلاغه، از این امر، اظهار ناراحتى و شکایت مى کند، در حالى که یکى از عوامل مهم پیروزى معاویه در کارهایش، مردم شام و روح فرمانبردارى آنان بود.

بعضى از مورّخان، این موضوع را به صورت مثبت ارزیابى کرده و مى گویند که علت عصیان اهل عراق و اطاعت اهل شام، این بود که اهل عراق، صاحب نظر و زیرک بودند و در عیوب اُمَرا و رؤساى خود، تفحّص مى کردند و کارهاى آنها را به نقد مى کشیدند، برخلاف اهل شام که افرادى کودن و کم هوش، و در بررسى مسائل، جامد بودند و از جریان هاى پشت پرده، پرسوجو نمى کردند.(6)

ولى به گفته مرحوم مغنیه، این سخن، یک پندار بى اساس بیش نیست. اهل عراق، چه ایرادى مى توانستند نسبت به حکومت عادلانه على (علیه السلام)بگیرند. که آن همه کارشکنى و نفاق به خرج دادند؟! (این، چه هوش و کیاستى است که افراد را وادار به اختلاف و عصیان کند و نتیجه اش ذلّت و زبونى در برابر دشمن و سلطه آنان گردد؟!) صحیح، همان است که تاریخ نویسانِ (قدیم و جدید)، غالباً نوشته اند. از جمله به گفته طه حسین، در کتاب عَلىٌّ وَ بَنُوه دستگاه معاویه، با مکر و حیله کار مى کرد و دین و فکر مردم را با پول مى خرید (و براى حفظ موقعیت خویش، هر کارى را روا مى دانست) در حالى که على (علیه السلام)اهل این گونه زد و بندهاى سیاسى نبود و حق و عدالت و دین را بر همه چیز ترجیح مى داد. بى جهت، چیزى به کسى نمى بخشید و اطاعت مردم را با مال خریدارى نمى کرد.

شاهد گویاى این سخن، گفتار خود امام (علیه السلام)است که در برابر پیشنهادهاى بعضى از اطرافیان مى فرمود: «أَتَأمُرُونى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؟! وَاللهِ لا أَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمَیرٌ وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِىْ السَّماءِ نَجْماً; آیا به من توصیه مى کنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جویم (و اموال بیت المال را بناحق، به این و آن بدهم؟) به خدا سوگند! تا جان در تن دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز دست به چنین کارى نمى زنم.»(7)

حضرت به کسانى که سیاست آن حضرت را با سیاست معاویه مقایسه مى کردند، مى فرماید: «وَاللهِ! ما مُعاویَةُ بِأدْهَى مِنّْى لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْلا کِراهِیةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى الْنّاسِ; به خدا سوگند! معاویه، از من سیاستمدارتر نیست، امّا او (براى پیشبرد اهداف شخصى خود)، نیرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه مى شود و اگر از خدعه و نیرنگ بیزار نبودم، من، از سیاستمدارترین مردم بودم.»(8)

این، همان مطلبى است که در عصر و زمان ما نیز فراوان به چشم مى خورد که بعضى از مردم، در تحلیل هاى اجتماعى خود، افراد نیرنگ باز و حیله گر و بى بند و بار را که براى پیشبرد هدف هاى شخصى و حفظ موقعیّت خود، به هر وسیله اى متشبِّث مى شوند، افرادى زیرک و باهوش و لایق و سیاستمدارى کاردان مى شمرند; در حالى که افراد آگاه و با ایمان و مدیر و مدبّر را که سعى دارند در سایه ضوابط و اُصول و دستورهاى شرع و وجدان قدم بردارند، افرادى نالایق و فاقد مدیریت مى پندارند! این اشتباه بزرگ، بدبختانه، هنوز وجود دارد و سرچشمه مفاسد عظیم اجتماعى و سیاسى است و چه خون هاى پاکى که به خاطر این اشتباه، در طول تاریخ، بر زمین ریخته شده است!

به هر حال، واقعیت، چیز دیگرى است. مردم عراق و مخصوصاً بافت جمعیّت کوفه، از گروه هاى مختلف با فرهنگ هاى متفاوت تشکیل شده بودند و سیاست هاى زمان عثمان، آنان را به سوى زَرْق و برق دنیا کشیده بود و سنّت نادرست آن عصر (تقسیم بى دلیل بیت المال به این افراد) عادت زشتى براى آنها شده بود و بسیارى از سران قبایل، در انتظار گرفتن حق و حساب هاى سیاسى و رشوه بودند و به همین دلیل، معاویه، بسیارى از سران قبایل و شخصیت هاى عراق را، با پول هاى کلان، خرید و یکى بعد از دیگرى، به او پیوستند در حالى که مردم شام، از این موج فاسد و خطرناک، نسبتاً دور بودند.

اضافه بر این، روحیات مردم عراق و شام متفاوت بود. شامیان، بیشتر، اهل عمل بودند در حالى که عراقى ها، بیشتر، اهل سخن. شامى ها، انضباط اجتماعى را بهتر پذیرا مى شدند، در حالى که عراقى ها، کمتر به انضباط تن مى دادند.

روح وفادارى، در شامیان بیشتر بود در حالى که بىوفایى و پیمان شکنى، از ویژگى هاى مردم عراق و مخصوصاً کوفه محسوب مى شد.

البتّه این سخن، شامل مردم عراق، در عصر و زمان ما و یا حتّى عصر و زمان هاى بعد از على (علیه السلام)و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)نمى شود و به همین دلیل در روایات معصومان، ستایش هاى قابل ملاحظه اى از اهل عراق و کوفه دیده مى شود و هیچ مانعى ندارد که مردم یک مرز و بوم، در دوره اى از تاریخ خود، داراى صفات منفى، و در عصر دیگر، داراى اوصاف مثبت باشند.

* * *

1 ـ ضمير «هى» به حکومت يا مملکت بازمى گردد و مفهوم جمله چنين است: «ما الحکومةُ و المملکةُ التى تحتَ سيطرتى الاّ الکوفه».
2 ـ «أعاصر» جمع «أعصار» به معناى «گرد باد» است و به طوفان هاى اجتماعى نيز «أعاصر» ـ به طور کنايه گفته مى شود. در جمله بالا به معناى ناآرامى هايى است که غالباً، در طول تاريخ، بر کوفه حاکم بود.
3 ـ معجم البلدان، ماده «کوفه»; تاريخ کامل، جلد 2، صفحه 527; لغتنامه دهخدا، ماده «کوفه».
4 ـ سوره تين، آيه 2.
5 ـ سفينة البحار، ماده «کوفه».
6 ـ ابن ابى الحديد، اين سخن را، از جاحظ نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 1، صفحه 343).
7 ـ نهج البلاغه، خطبه 126.
8 ـ نهج البلاغه، خطبه 200.

aparat aparat telegram instagram email farsgraphic 300x300این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری