• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

حیات و مرگ این دو گروه یکسان نیست

شرح آیات 21 لغیت 23 سوره مبارکه الجاثیه

21أَمْ حَسِبَ

بیشتر...

سیره و بیانات امام حسن مجتبی (ع)،آیت الله جوادی

دریافت فایل صوتی

حجم: 3 MB

زمان: 19:06 دقیقه

بیشتر...

خطبه هفتاد و یک

 

أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ، فَإِنَّمَا أَنْتُمْ

بیشتر...

ياد معاد و تاثير آن در پويايي زندگي،آیت الله

دریافت فایل صوتی

حجم: 3.6 MB

زمان: 31 دقیقه

بیشتر...

حکایت ولادت یحیی(ع)،استاددکتر محمدعلی

دریافت فایل صوتی

حجم: 8.7 MB

زمان: 60 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
54611
48621
147380489
اوقات شرعی

خطبه چهل و پنج، بخش دوم

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ وَ لاَِهْلِهَا مِنْهَا الْجَلاَءُ وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضْراءُ، وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ; فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ ما بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ، وَ لاَتَسْأَلُوا فِیها فَوْقَ الْکَفَافِ، وَ لاَتَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ.

دنيا سرايى است که فنا بر پيشانيش نوشته شده و جلاى وطن براى اهل آن مقدّر گرديده است، دنيا (ظاهراً) شيرين و سرسبز (و دل انگيز و وسوسه آميز) است، اما به سرعت در علاقه مندانش نفوذ مى کند، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى آميزد; بنابراين سعى کنيد با بهترين زاد و توشه اى که در اختيار شماست از آن کوچ نماييد، و بيش از نياز و کفاف از آن نخواهيد، و زائد بر آنچه حاجت داريد از آن نطلبيد.

 

 

دنیا سراى آرزوها!

از آنجا که همیشه حبّ دنیا بزرگترین مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شیفتگى نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان مى باشد امام (علیه السلام) در بخش دوم این خطبه به نکوهش دنیا پرداخته، و با شش ویژگى آن را وصف مى کند.

نخست مى فرماید: «دنیا سرایى است که فنا بر پیشانیش نوشته شده!» (وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ(1) لَهَا الْفَنَاءُ).

آرى آثار فنا و زوال از در و دیوار جهان نمایان است، درختانى که در بهار شکوفه مى آورند و برگهاى زیبا بر شاخسار آنها ظاهر مى شود چند ماه بعد به هنگام پاییز پژمرده و خشک شده و با تندباد به هر سو پراکنده مى شوند، گویى نه بهارى در کار بود و نه برگ و نه شکوفه اى! جوانان نیرومند و پرنشاط دیروز، پیران ناتوان و خسته امروزند، و پیران خسته امروز استخوانهاى پوسیده فردا!

عجبا که قانون فرسودگى و پیرى در مجموعه جهان آفرینش و عالم خلقت نیز حاکم است و دانشمندان از آن تعبیر به «آنتروپى» مى کنند، اتمهاى موجودات تدریجاً متلاشى مى شود، و انرژیها به سوى یکنواختى پیش مى رود و منظومه ها و کهکشانها رو به زوال مى گذارد.

سپس امام (علیه السلام) به بُعد دیگرى از این معنى پرداخته، مى فرماید: «و جلاى وطن براى اهل آن مقدر شده است» (وَ لاَِهْلِهَا مِنْهَا الْجَلاَءُ(2)).

همه انسانها بدون استثنا دیر یا زود با این سراى فانى وداع مى گویند و به سوى زندگى جاویدان سراى دیگر مى شتابند، این یک تقدیر حتمى الهى است که هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند، و به همین دلیل در آیات قرآن از مرگ به عنوان «یقین» یاد شده، چرا که حتّى منکران مبدأ و معاد نیز به آن یقین دارند!

در سومین و چهارمین وصف به پاره اى از جهات فریبنده دنیا که گروهى را به سوى خود جذب مى کند اشاره کرده، مى فرماید: «این دنیا (ظاهراً) شیرین و سرسبز (و دل انگیز و وسوسه آمیز) است» (وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضْراءُ).

شیرینى مربوط به ذائقه و خرمى و طراوت مربوط به باصره و بینایى است، آرى زیبایى خیره کننده و زرق و برق دنیا انسانهاى غافل را به سوى خود مى کشاند، و حلاوت و شیرینى اش انسانها را آلوده مى سازد، بدیهى است جهات فریبنده دنیا تنها مربوط به این دو حسّ نیست، بلکه از طریق تمام حواس نیز جاذبه هاى مخصوص به خود دارد، در واقع ذکر این دو واژه (حُلْوَةٌ خَضْراءُ) کنایه از تمام جهاتى است که ایجاد جاذبه مى کند.

در پنجمین و ششمین وصف مى فرماید: «دنیا با سرعت به سوى علاقه مندانش پیش مى رود (و در آنها نفوذ مى کند)، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى آمیزد» (وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ(3) بِقَلْبِ النَّاظِرِ).

آرى طبیعت دنیا این است که ظاهراً «خیر عاجل» و منفعت زودرسى دارد، و هنگامى که به سراغ انسان مى آید چنان نفوذ مى کند که گاهى جزیى از روح و جان او را تشکیل مى دهد، زیرا در دیده ها زیبا و سرسبز است، و در ذائقه ها شیرین و گوارا است و به همین دلیل رهایى از عشق آن آسان نیست، آرى آنچه دیده مى بیند دل از آن یاد مى کند، تا آنجا که شاعر را وادار مى سازد که از دست دیده و دل فریاد بکشد و خنجرى از فولاد بسازد و بر دیده بزند تا دل را آزاد سازد!

بعد از بیان ویژگى هاى ششگانه بالا و آماده شدن دلها براى پذیرش فرمان الهى، امام مى فرماید: «بنابراین سعى کنید با بهترین زاد و توشه اى که در اختیار شماست از آن کوچ نمایید، و بیش از نیاز و کفاف از آن نخواهید، و زائد بر آنچه حاجت دارید از آن نطلبید» (فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ ما بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ لاَتَسْأَلُوا فِیها فَوْقَ الْکَفَافِ، وَ لاَتَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ(4)).

فراموش نکنید شما مسافرانى هستید که موقّتاً در این منزلگاه اقامت جسته اید، مسافران آگاه و بیدار در چنین منزلگاههایى به تهیه زاد و توشه مى پردازند، و از بهترین و مفیدترین زاد و توشه ها براى خود فراهم مى کنند، هرگز بار خود را با اشیاء بیهوده سنگین نمى کنند، و به گردنه هاى صعب العبور که در مسیر خود پیش رو دارند مى اندیشند!

آنها از این فرمان الهى الهام مى گیرند که: (وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا اُولِى الاَْلْبابِ)(5).

«زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزگارى است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهیزید اى خردمندان»، در نتیجه به تهیه این زاد و توشه الهى مى پردازند یعنى تقوى و هرگز به خواب غفلت فرو نمى روند.

نکته

کفاف و عفاف برتر از هر چیز است

در این خطبه به جنبه هاى مختلف زندگى دنیا در عبارات کوتاه و گویایى اشاره شده است:

نخست این که طبیعت زندگى دنیا فناپذیرى است، و تمام اهل دنیا بدون استثنا چه بخواهند و چه نخواهند باید از آن کوچ کنند.

دیگر این که ظاهرى زیبا و فریبنده و شیرین و جذّاب دارد، و به همین دلیل ظاهربینان به سرعت مجذوب آن مى شوند و آگاهان در امانند.

دیگر این که عشق به دنیا به طور تدریجى در درون جان انسان نفوذ مى کند به گونه اى که جزیى از وجود او مى شود و به همین دلیل رهایى از آن در این حالت بسیار مشکل است.

دیگر این که امام (علیه السلام) براى نجات از خطرات دنیا دستور مؤثّرى در اینجا بیان فرموده، و آن قناعت به «کفاف» و «عفاف» است.

منظور از «کفاف»(6) و «عفاف» (یا عفاف و کفاف) این است که انسان در دنیا به مقدار نیازش قانع باشد و زیاده طلبى را کنار بگذارد و از اموال حرام چشم بپوشد که در این صورت هم قرین آرامش در زندگى دنیا خواهد بود، و هم بار او براى آخرت سبک مى شود چرا که بیشترین بدبختى انسان به خاطر حرص و ولع و افزون طلبى است.

البتّه اگر اضافات را براى خدمت به محرومان بخواهد نه تنها با کفاف و عفاف منافات ندارد، بلکه در طریق تقویت برنامه کفاف و عفاف دیگران است.

قرآن مجید الگویى در این زمینه براى همه انسانها بیان کرده، مى فرماید: (یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُحَرِّمُوا طَیِّباتِ مَا اَحَلَّ اللهُ لَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدْینَ); «اى کسانى که ایمان آورده اید روزى هاى پاکیزه اى را که خداوند براى شما حلال کرده، بر خود حرام نکنید (و از آنها بهره بگیرید) ولى از حد تجاوز ننمایید که خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد».(7) این معنى در احادیث اسلامى نیز بازتاب وسیعى دارد، امام صادق (علیه السلام) این دعاى کوتاه و پرمعنى را از پیغمبر اکرم نقل مى کند که عرضه مى داشت: «اَللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّدَاً وَ آلَ مُحَمَّد وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّدَاً وَ آلَ مُحَمَّد الْعِفافَ وَ الْکَفافَ»! «خداوندا! به محمد و آل محمد و کسانى که محمد و آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) را دوست دارند عفاف و کفاف مرحمت فرما».(8)

در حدیث دیگرى از امام امیرالمؤمنین على(علیه السلام) مى خوانیم: «قَلِیلٌ یَکْفِی خَیْرٌ مِنْ کَثیر یُرْدى»; زندگى مختصرى که براى انسان کافى باشد بهتر است از اموال زیاد و گسترده اى که انسان را به هلاکت افکند».(9)

اصولا کسى که به حدّ لازم زندگى قانع باشد به پرهیزگارى و عفاف و پاکى از گناه آراسته خواهد شد، در غیر این صورت غالباً آلوده گناه مى شود على (علیه السلام)مى فرماید: «مَنْ اقْتَنَعَ بِالْکَفافِ اَدّاهُ اِلَى الْعِفافِ»; «کسى که به مقدار کفایت قانع شود او را به سوى عفّت و پاکى هدایت مى کند!»(10)

اضافه بر این قناعت به مقدار لازم براى زندگى علاوه بر جنبه هاى معنوى و اخلاقى، سبب آرامش روح و جان آدمى در همین دنیاست، در یکى از کلمات قصار مولى على (علیه السلام) در نهج البلاغه آمده است: «وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبُوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ»; «آن کس که به مقدار نیاز اکتفا کند به آسایش و راحتى دست یافته و در آرامش مسکن مى گزیند!»(11)

افراد حریص و افزون طلب به انسانهاى بسیار فربهى مى مانند که در هر وعده غذا چندین برابر دیگران مى خورند، و این نتیجه اى جز این که بار سنگینى از گوشتهاى اضافى بر آنها تحمیل شود که قدرت حرکت را از آنها بگیرد ندارد حتى براى چند قدم راه رفتن به نفس نفس مى افتند، نه از سلامت برخوردارند و نه از آسایش و آرامش!

این مقال را با حدیثى از امام زین العابدین (علیه السلام) پایان مى دهیم، مى فرماید: «پیغمبر اکرم در بیابانى از کنار ساربانى که مشغول چراى شترهایش بود گذشت از او مقدارى آب (یا شیر) خواست. آن مرد که مى خواست طفره برود گفت: آنچه در پستانهاى این شترهاست صبحانه قبیله است، و آنچه در ظرفهاست شام قبیله! پیغمبر عرض کرد: خداوندا! مال و فرزندانش را افزون کن! از آنجا گذشت و به چوپانى رسید همین درخواست را از او کرد، چوپان آنچه در پستان گوسفندان بود دوشید، و آنچه در ظرف داشت نیز بر آن ریخت (و با خوشحالى) خدمت رسول الله فرستاد و گوسفندى هم به عنوان هدیه بر آن افزود و عرضه داشت: این چیزى است که نزد ما حاضر بود و اگر دوست داشته باشى باز بر آن بیفزایم؟! پیغمبر در حق او دعا کرد و عرضه داشت: «اَلْلهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافَ!»; «خداوندا! به اندازه کفایت به او روزى ده!».

بعضى از یاران عرض کردند: اى رسول خدا! آن کس را که دست رد بر سینه تو گذاشت و بخل کرد مشمول دعایى ساختى که همه ما به آن علاقه داریم، و به آن کس که سخاوتمندانه نیاز شما را برآورد، دعایى کردید که همه ما از آن کراهت داریم! پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در پاسخ آنها این جمله بسیار پرمعنى را فرمود: «اِنَّ مَا قَلَّ و کَفَى خَیْرٌ مِمّا اَکْثَرُ وَ أَلْهى; اَللّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد الْکَفافَ»; «مقدار کم که براى زندگى انسان کافى باشد بهتر است از مقدار زیادى که انسان را از خدا غافل کند، خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه کفایت روزى بده»!(12)

* * *

1 ـ «مُنِىَ» از ماده «منى» (بر وزن نفى) به معنى برنامه ريزى کردن است، و به آرزوهايى که انسان براى آن طراحى مى کند اطلاق مى گردد، و مفهوم جمله بالا اين است که در طبيعت دنيا فنا مقدر شده است.
2 ـ «جلاء» در اصل به معناى ظاهر نمودن و آشکار ساختن است و از آنجا که خروج از شهر و وطن افراد را در صحنه بيابان ظاهر و آشکار مى سازد گويى انسان در شهر مخفى است و با خروج
آشکار مى شود به اين معنى نيز جلاء اطلاق شده است و جلاى وطن به معنى ترک وطن است. 3 ـ ماده «التباس» اگر به وسيله باء متعدى شود به معنى ملحق شدن و آميختن است و اگر به وسيله «على» متعدى شود به معنى مشتبه شدن است و از اينجا روشن مى شود که سخن آنها که التباس را
در جمله بالا به معنى اشتباه گرفته اند صحيح به نظر نمى رسد. 4 ـ «بلاغ» در اصل به معنى رسيدن به چيزى است، و بلوغ را از اين جهت بلوغ مى گويند که انسان به مرحله خاصى از زندگى مى رسد، و به همين جهت «بلاغ» به معنى «کافى بودن» به کار رفته است. 5 ـ سوره بقره، آيه 197. 6 ـ «کفاف» از ماده «کف» به معناى کف دست گرفته شده، و از آنجا که انسان با کف دست چيزى را از خود دور مى سازد اين واژه به معنى منع کردن و بازداشتن آمده است، و شخص نابينا را
«مکفوف» مى گويند به خاطر اين که بينايى او گرفته شده، و به جماعت و گروه «کافّه» گفته مى شود چون حالت باز دارنده در مقابل دشمنان و مخالفان دارند، و از آنجا که مقدار کافى براى زندگى مى تواند
انسان را از نياز به مردم و آلودگيها بازدارد به آن کفاف و گاه همراه با عفاف اطلاق کرده اند. 7 ـ سوره مائده، آيه 87. 8 ـ اصول کافى، جلد 2، صفحه 140. 9 ـ غررالحکم، حديث 234. 10 ـ غررالحکم، حديث 286. 11 ـ نهج البلاغه، جمله 371. 12 ـ شرح نهج البلاغه، علاّمه خويى، جلد 4، صفحه 249.

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری