• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

سرانجام قوم «ثمود»

شرح آیات 23 لغایت 32 سوره مبارکه قمر

23کَذَّبَتْ ثَمُودُ

بیشتر...

معرفت نفس؛ قضا و قدر،آیت الله العظمی

دریافت فایل صوتی

حجم: 4 MB

زمان: 31:44 دقیقه

بیشتر...

مرحوم آیت الله سید حسین خادمی

آیت الله سید حسین خادمی

آیت‌الله حاج سید حسین خادمی

بیشتر...

مباني، اصول، روش ها و اهداف تربيتي در صحيفه سجاديه

صحیفه سجادیه میراث گران بهای بر جای مانده از چهارمین پیشوای

بیشتر...

رساله الحقوق امام سجاد(ع) به دنبال ایجاد آرامش

پژوهشگر تاریخ با تأکید بر اینکه رساله الحقوق برای تمام

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
29731
48621
147256089
اوقات شرعی

خطبه هشتاد و هفت،بخش پنجم

 

أیُّهَا النَّاسُ! خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «إِنَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّت، وَ یَبْلَى مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال» فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ، فَإِنَّ أَکْثَرَ الْحَقِّ فِیَما تُنْکِرُونَ، وَاعْذِرُوا مَنْ لاَ حُجَّةَ لَکُمْ عَلَیْهِ - وَ هُوَ أَنَا - ، أَلَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الاَْکْبَرِ! وَ أَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الاَْصْغَرَ! قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ الاِْیمَانِ، وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلاَلِ وَالْحَرَامِ، وَأَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی، وَ فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَأَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الاَْخْلاَقِ مِنْ نَفْسِی، فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَالاَ یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ، وَلاَتَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الْفِکَرُ.

اى مردم! اين حقيقت را از خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله) بگيريد که فرمود: «کسانى که از ما مى ميرند، در حقيقت نمرده اند و آن کس که از ما جسدش کهنه شده، در واقع کهنه نشده.» پس آنچه را نمى دانيد، نگوئيد; چرا که بسيارى از حقايق در امورى است که انکار مى کنيد و کسى را که دليلى بر ضدّ او نداريد، معذور داريد، - و آن کس منم- آيا من به ثقلِ اکبر =[ قرآن مجيد] در ميان شما عمل نکردم، و آيا در ميان شما، ثقلِ اصغر =[عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله)] را باقى نگذاردم (و پاسدارى ننمودم). پرچم ايمان را در ميان شما نصب کردم و پايه هاى آن را محکم نمودم و شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم، و جامه عافيت را به عدل خود، بر شما پوشاندم; و بساط کارهاى نيک را با سخن و عمل خود، در ميان شما گستردم; و فضايل اخلاقى را از سوى خود، به شما نشان دادم. بنابراين، وهم و گمان خود را در آنجا که چشم، ژرفاى آن را نمى بيند و فکر، توانايى جولان در آن را ندارد، به کار نبريد.

 

شرح و تفسیر

 

پرچم هاى هدایت

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به عنوان تأکید برآنچه در بخش پیشین درباره عترت و اهل بیت(علیهم السلام) آمده بود، مى افزاید: «اى مردم! این حقیقت را از خاتم پیامبران(صلى الله علیه وآله) بگیرید که فرمود: «کسانى که از ما مى میرند، در حقیقت نمرده اند و آن کس که از ما (جسدش) کهنه شده، در واقع کهنه نشده است».» (أَیُّهَا النَّاسُ! خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «إِنَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّت، وَ یَبْلَى مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»).

در این که ضمیر «خُذُوهَا» در اینجا به چه چیز برمى گردد، در میان مفسّران «نهج البلاغه» گفتگو است; ولى ظاهر این است که به «حقیقت» یا «سخن حق» باز مى گردد که از قراین کلام معلوم مى شود; هر چند در عبارات پیشین نیامده است و مفهوم جمله این است که: «این سخن حق را درباره اهل بیت، از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)بگیرید».

اینکه در جمله بالا مى فرماید: مردگان ما مرده نیستند و با گذشت زمان، آثار کهنگى در آن ظاهر نمى شود، گاه به معناى حقیقى تفسیر شده است که واقعاً جسد «اولیاء اللّه» در قبرها تر و تازه مى ماند و آنها از نوعى حیات و زندگى بهره مندند، به این گونه که سخن گویندگان را مى شنوند و به سلام آنها پاسخ مى گویند و حیاتى شبیه حیات شهیدان راه خدا دارند، که قرآن درباره آنها فرموده: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ; اى پیامبر! هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند; بلکه آنها زنده اند، نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند»(1)

بنابراین، جمله «یَمُوتُ» به معناى مرگ ظاهرى است و جمله «لَیْسَ بِمَیِّت» به معناى عدم مرگ واقعى است و همچنین جمله هاى «یَبْلَى» و «وَ لَیْسَ بِبَال».

بعضى نیز گفته اند: منظور از «حیات» و «عدم کهنگى» در اینجا معناى مجازى آن است; یعنى آثار و تعلیمات آن بزرگواران در میان مردم، تا پایان دنیا وجود دارد; گویى آنها همیشه زنده اند، شبیه آنچه در روایت «کُمیل» در اواخر «نهج البلاغه» آمده، که درباره علماى راستین مى فرماید: «أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ; شخص آنان از میان مردم مى روند، امّا وجود معنوى آنها در درون دلها است»(2).

این احتمال نیز داده شده است که منظور از «حیات» در اینجا همان حیات برزخى است، که ارواح، در قالب هاى لطیف مثالى در جهان برزخ وجود دارند; ولى با توجّه به اینکه این مسئله مخصوص امامان و نخبگان از اولیاء اللّه نیست، بعید به نظر مى رسد.

از میان این چند احتمال، احتمال اوّل صحیح تر به نظر مى رسد و البتّه این نوع حیات چیزى فراتر از حیات شهیدان مى باشد; چرا که به مصداق «تَسْمَعُ کَلاَمِی وَ تَرُدُّ سَلاَمِی»(3) آنها همواره سخنان ما را مى شنوند و به سلام ما پاسخ مى گویند و رابطه آنها با این جهان برقرار است.

سپس امام(علیه السلام) براى تأکید مطلب بالا مى افزاید: «آنچه را آگاهى ندارید، نگویید چرا که بسیارى از حقایق، در امورى است که انکار مى کنید!» (فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَتَعْرِفُونَ، فَإِنَّ أَکْثَرَ الْحَقِّ فِیمَا تُنْکِرُونَ).

اشاره به اینکه، معلومات انسانها بسیار محدود است و حقایق جهان، بسیار گسترده است; با چنین حالتى عقل مى گوید: «هر چیزى را که انسان نمى داند نباید انکار کند»; مثلاً اگر از زنده بودن «اولیاء اللّه» اطّلاعى ندارد، نباید لب به انکار بگشاید. چرا که این موضوع، تنها چیزى نیست که بسیارى از انسانها از آن بى خبرند; هزاران هزار، و میلیونها میلیون از واقعیّت ها، در خارج تحقّق دارد، در حالى که ما آن را درک نمى کنیم و به گفته بعضى از دانشمندان: «واقعیّت هاى جهان هستى به منزله کتاب قطورى است که اگر تمام علوم انسانها را از اوّلین تا آخرین، جمع کنند، یک صفحه آن را تشکیل نمى دهد!».

سپس در ادامه این سخن، پرده از روى حقیقتى برمى دارد که ناگوار و دلخراش و در عین حال آموزنده و بسیار پرمعنا است; مى فرماید: «کسى را که دلیلى بر ضدّ او ندارید، معذور دارید و آن کس منم!» (وَاعْذِرُوا مَنْ لاَحُجَّةَ لَکُمْ عَلَیْهِ - وَ هُوَ أَنَا-).

اشاره به اینکه من تمام وظایفى را که بر عهده داشتم، درباره شما انجام دادم، کمترین کوتاهى نکردم و به تمام مسئولیّت هایم در برابر خداوند و بندگانش قیام نمودم; بنابراین، جاى هیچ ایرادى بر من نیست و هر کس سخنى بگوید یا در اشتباه است، یا از روى غرض سخن مى گوید.

مفهوم این سخن این نیست که در برابر من اظهار نظر و خیرخواهى نکنید و اگر در مشورتها نکته اى به خاطرتان رسید، نگویید; بلکه مفهومش این است که جایى براى اعتراض ندارید; همان گونه که در یکى از سخنانش به «ابن عبّاس» فرمود: «لَکَ أَنْ تُشِیرَ عَلَىَّ، وَ أَرَى، فَإِنْ عَصَیْتُکَ فَأَطِعْنِی; تو مى توانى نظر خود را براى من بازگویى و من پیرامون آن مى اندیشم، امّا اگر بر خلاف نظر تو اقدام کردم، باید اطاعت من کنى».(4)

سپس به شرح خدمات خود درباره امّت پرداخته و در ضمن هفت جمله این حقیقت را کاملاً روشن مى سازد که در هیچ موردى درباره آنها کوتاهى نکرده است.

نخست مى گوید: «آیا من به ثقل اکبر =[ قرآن مجید] در میان شما عمل نکردم؟! (و دستورات آن را، مو به مو اجرا ننمودم؟)»(أَلَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الاَْکْبَرِ!).

سراسر زندگى امیرمؤمنان(علیه السلام) مخصوصاً در دوران حکومتش نشان مى دهد که همه جا، قرآن نصب العین او بود و در همه کار، آن را مدّ نظر داشت و همان طور که پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اش فرمود: «او با قرآن بود و قرآن با او.» (عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ).(5)

در دومین جمله مى فرماید: «آیا من در میان شما ثقل اصغر =[ عترت پیامبر(صلى الله علیه وآله) ]را باقى نگذاردم (و پاسدارى ننمودم؟)» (وَ أَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الاَْصْغَرَ).

شاهد این سخن، حوادثى است که در زندگى «على(علیه السلام)» پیش آمد که فرزندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و باقیمانده «ثقل اصغر» «امام حسن(علیه السلام)» و «امام حسین(علیه السلام)» گاه در خطر قرار مى گرفتند و امام(علیه السلام) نهایت کوشش را براى حفظ آنان مى نمود. از جمله در جنگ «صفّین»، هنگامى که مشاهده کرد، فرزندش امام حسن(علیه السلام) به سرعت به سوى میدان نبرد مى رود، فرمود: «أَمْلِکُوا عَنِّی هذَا الْغُلاَمَ لاَیَهُدَّنِی، فَإِنَّنِی أَنْفَسُ بِهذَیْنِ - یَعْنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ عَلَیْهُمَا السَّلاَمُ - عَلَى الْمَوْتِ لَئَلاَّ یَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ; این جوان را بگیرید و نگاهش دارید! مبادا مرگ او، مرا در هم بکوبد; من نسبت به حیات آنهاسخت پافشارى مى کنم و از هر چه حیات آنها را به مخاطره افکند، سخت پرهیز دارم، مبادا نسل رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) با مرگ آنها قطع گردد»(6)

در سومین جمله مى فرماید: «من پرچم ایمان را در میان شما نصب کردم و پایه هاى آن را محکم نمودم»(قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ الاِْیمَانِ).

سخنان على(علیه السلام) - از جمله خطبه هاى نهج البلاغه- درباره مبدأ و معاد و دلایل نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نشان مى دهد که آن بزرگوار از هر فرصتى براى تقویت پایه هاى ایمان در دلها بهره مى گرفت و دقایق معارف اسلامى را در همه زمینه ها بیان مى فرمود.

در چهارمین جمله مى فرماید: «من شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم (و مرزهاى آن را مشخص نمودم)» (وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ).

امام(علیه السلام) آنقدر بر این کار اصرار داشت که نه تنها در خطبه هایش در مسجد و مجامع دیگر به بیان حلال و حرام مى پرداخت، بلکه همه روزه سرى به بازار مسلمین مى زد و حلال و حرام اسلام را براى تجّار و کسبه بازار بیان مى فرمود و تاریخ سراغ ندارد کسى از زمامداران را که در تبیین حلال و حرام، این چنین پافشارى کند.

در حدیثى مى خوانیم: «على(علیه السلام) به بازار مى آمد و ندا در مى داد: اى اهل بازار! تقواى الهى را پیشه کنید و براى معامله، سوگند یاد مکنید! که برکت را از کار شما مى برد; تاجر، فاجر است مگر کسى که حق بگیرد و حق بدهد! سلام بر شما. بعد از چند روز، باز به بازار مى آمد و همان سخن را تکرار مى کرد».(7)

در حدیث دیگرى مى خوانیم: «هنگامى که به بازار قصّابها مى آمد، مى فرمود: اى قصّابان! هر کسى در گوشت بدمد، از ما نیست (بعضى از قصّابها در زیر پوست که روى گشوت قرار دارد، مى دمیدند تا گوشت چاق به نظر برسد)».(8) از این تعبیر روشن مى شود که آن حضرت ریزه کاریهاى احکام الهى را بیان مى کرد.

در حدیث دیگرى که در بحارالانوار آمده، مى خوانیم: «امیرمؤمنان على(علیه السلام) همه روز صبح در بازارهاى کوفه، بازار به بازار، گردش مى کرد و تازیانه اش بردوش او بود (تا متخلّفان حساب ببرند)... و بر سر هر بازارى مى ایستاد و ندا مى داد: اى بازرگانان! قبل از هر چیز، خیر را از خدا بخواهید و برکت را در آسان گیرى بدانید; به خریداران نزدیک شوید; حلم و بردبارى را زینت خود سازید و از دروغ و سوگند دورى کنید و از ظلم بپرهیزید و حق مظلومان را ادا کنید; هرگز به سراغ ربا نروید و حق پیمانه و ترازو را ادا کنید (کم فروشى ننمایید) و از حقوق مردم چیزى کم نگذارید و در زمین فساد نکنید».(9)

در پنجمین جمله مى فرماید: «جامه عافیت را، با عدلِ خود، بر شما پوشاندم.»(وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی).

نه تأثیر اجراى عدالت اجتماعى در آرامش و سلامت جامعه بر کسى پنهان است و نه عدل امیرمؤمنان على(علیه السلام). او از لحظه نخست حکومتش با صراحت از لزوم اجراى عدالت اجتماعى سخن مى گفت و حتّى در یکى از سخنانش تصریح فرمود: «من تمام مظالمى که بر بیت المال رفته و اموالى را که غارتگران از آن به غارت برده اند، به بیت المال باز مى گردانم، هر چند مهریه زنان شده باشد و یا کنیزانى را با آن خریده باشند; زیرا در عدالت، گشایش و توسعه (براى تمام جامعه انسانى) است.»(10)

در ششمین جمله مى افزاید: «و بساط کارهاى نیک را با سخن و عمل خود در میان شما گستردم.»(وَ فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی).

کارهاى نیک، گاه از طریق توصیه ها و اندرزها و بیانات شافى و کافى در سطح جامعه گسترش پیدا مى کند و گاه با نشان دادن الگوهاى عملى; و على(علیه السلام) در هر دو زمینه، نمونه کاملِ این معنا بود و کتب تواریخ و نهج البلاغه، پُر است از سیره هاى عملى آن حضرت و سخنان او درباره دعوت به معروف و نهى از منکر.

بالاخره در هفتمین جمله مى فرماید: «و فضایل اخلاقى را از سوى خود، به شما نشان دادم»(وَ أَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الاَْخْلاَقِ مِنْ نَفْسِی).

فضایل اخلاقى آن بزرگوار، در زمینه هاى مختلف از عدالت و ایثار گرفته، تا زهد و پارسایى و حمایت از مظلومان و یتیمان و دردمندان، و شجاعت و شهامت و مبارزه با زورمندانِ ستمگر، در جاى جاى تاریخ زندگى على(علیه السلام) به چشم مى خورد و دوست و دشمن، حتّى سرسخت ترین دشمنان، همچون «معاویه» و «عمر و عاص» به آن معترف بودند.

این هفت جمله، در حقیقت فهرستى است از خدمات بى نظیر آن امام بزرگوار به امّت اسلامى و جامعه انسانى; و ذکر آنها در برابر جمع و عدم انکار از سوى احدى از مخاطبین، دلیل روشنى است بر پذیرش آن از طرف همه آنان.

بعضى گفته اند تعبیر به «کَرائم اخلاق» چیزى فراتر از «حُسن اخلاق» است; مثلاً حسن اخلاق ایجاب مى کند که کار خوب را با کار خوب، یا بهتر از آن پاسخ دهند، ولى کرامت اخلاقى مى گوید، بدى را باید با خوبى پاسخ داد. شبیه رفتارى که على(علیه السلام) بعد از ضربت خوردن، با ضارب خود، «عبدالرّحمن بن ملجم مرادى» انجام داد.

در پایان این سخن مى فرماید: «حال که چنین است، وهم و گمان خود را در آنجا که چشم، ژرفاى آن را نمى بیند، و فکر، توانایىِ جولان در آن را ندارد، به کار نبرید!» (فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْىَ فِیمَا لاَیُدرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ، وَ لاَتَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الْفِکَرُ).

اشاره به این که، این مقاماتى که براى ثِقل اصغر (عترت پیامبر(صلى الله علیه وآله)) بیان کردم، از مسایل پیچیده اى است که اراده الهى به آن تعلّق گرفته; مبادا با افکار ناتوان و وهم و گمان، به نقد آن بپردازید. اینها مقاماتى است که خداوند حکیم از آن آگاه است و طبق حکمتش آن را مقرّر فرموده و نعمت بزرگى است براى جامعه اسلامى.

در واقع این جمله تأکیدى است بر جمله اى که قبل از بیان این صفات آمد و مى فرمود: «درباره آنچه نمى دانید و از دسترس فکر شما بیرون است، سخن مگویید که بسیارى از حقایق در امورى است که شما انکار مى کنید.»

* * *

1. سوره آل عمران، آيه 169.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 147. (از حسن اتّفاق اين بخش از خطبه، درست در زمانى نوشته مى شود که يازدهمين سالگرد ارتحال امام خمينى قدّس سرّه الشريف است).
3. بحارالانوار، جلد 97، صفحه 295.
4. کلمات قصار نهج البلاغه، جمله 321. 
5. ينابيع المودّة (مطابق نقل احقاق الحقّ، جلد 9، صفحه 354). اين حديث در منابع متعدّد ديگرى از منابع معروف اهل تسنّن نقل شده، که مى توانيد شرح آن را، در جلد پنجم احقاق الحق، صفحه 639 بخوانيد.
6. نهج البلاغه، خطبه 207. 
7. الغارات، سيرة على(عليه السلام) فى نفسه.
8. همان مدرک. 
9. بحارالانوار، جلد 41، صفحه 104، حديث 5.
10. نهج البلاغه، خطبه 15.
---------------------------
شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری