الْحَمْدُ للهِِ الَّذِی شَرَعَ الإَسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ، وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ، وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ، وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ، وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ، فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَاهجِ، وَ أَوْضَحُ الْوَلاَئِجِ; مُشْرَفُ الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ، مُضِیءُ الْمَصَابِیحِ، کَرَیمُ الْمِضْمارِ، رَفِیعُ الْغَایَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ، مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِیفُ الْفُرْسَانِ. التَّصْدِیقُ مِنْهَاجُهُ، وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ، وَ الْمَوْتُ غَایَتُهُ، وَ الدُّنْیَا مِضْمارُهُ، وَ الْقِیَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ.
ستايش مخصوص خداوندى است که اسلام را تشريع کرد، راههاى ورود به آن را آسان ساخت. و ارکانش را در برابر کسانى که به ستيز بر مى خيزند، استوار نمود. و آن را براى کسانى که دست به دامنش زنند، پناهگاه امنى قرار داد. براى آنها که به حريمش گام نهند، وسيله سلامت و صلح; و براى آنها که از منطقش پيروى کنند، دليل و برهان روشن; و براى آنها که از آن دفاع کنند، گواه (آشکار). اسلام براى کسانى که از آن روشنايى بجويند نور است و براى آنها که آن را درک کنند، مايه فهم و شعور; و براى کسانى که تدبّر کنند، سرچشمه عقل است. اسلام براى کسانى که جستجوگر و تيزبين باشند نشانه (هدايت) است و براى آنها که عزم بر درک حقيقت دارند، مايه بصيرت; و براى آنها که اندرز پذيرند، درس عبرت. اسلام براى آنها که تصديقش کنند، مايه نجات است و براى آنها که بر آن توکّل و تکيه نمايند، وسيله اطمينان; و براى کسانى که کار خود را به آن واگذارند، موجب راحت و آسايش; و براى آنها که (در راهش) صبر و استقامت به خرج دهند، سپرى است (محکم.)، راه هايش واضحترين راهها، ورودى هايش آشکارترين ورودى ها، نشانه هايش مرتفع، و جاده هايش روشن، و چراغ هايش پر نور است. ميدان تمرين اسلام پاک و پاکيزه; نقطه پايانى مسابقه، بلند و رفيع; اسب هاى اين ميدان، اصيل و آماده; جايزه مسابقه دهندگان، بسيار عالى; و سوار کاران آن، مردمى شريفند.
تصديق و يقين، راه رسيدن به اسلام است; و نشانه آن، اعمال صالح. پايان اين مسابقه، مرگ است و دنيا ميدان تمرين و قيامت ميدان مسابقه; و بهشت جايزه آن است.
ویژگى هاى ارزشمند اسلام
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به امتیازات مهمّ اسلام و ویژگى هاى پرارزش آن در ضمن 26 جمله کوتاه و پر معنا، اشاره فرموده است و همان گونه که در «خطبه در یک نگاه» آمد، این خطبه را در جواب کسى بیان فرمود که از ویژگى هاى اسلام و کفر و ایمان و نفاق سؤال کرده بود و دستور داد در مسجد براى همه مردم بخوانند.
در آغاز، از حمد و ثناى الهى شروع مى کند و مى فرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که اسلام را تشریع فرمود و راه هاى ورود به آن را آسان ساخت». (الْحَمْدُ للهِ الَّذِی شَرَعَ الإَسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ).
مى دانیم «شریعت» به معناى راهى است که از کناره نهرهاى بزرگ به سوى آب مى گشایند، تا مردم بتوانند به آسانى از آب استفاده کنند. در اینجا امام(علیه السلام) اسلام را به نهر عظیم پر برکتى تشبیه نموده و طرق وصول به آن را آسان معرّفى کرده است.
هم اسلام آوردن آسان است و خالى از هرگونه تشریفات; زیرا کافى است انسان شهادتین را از صمیم قلب بر زبان جارى کند تا از صف کفر و نفاق خارج گردد و در صفوف مؤمنین و مسلمین قرار گیرد و هم برنامه هاى اسلام را آسان قرار داده; با ادّله «لاضرر» و «نفى حرج » هرگونه ضرر و تکلیف سنگین و طاقت فرسا را از دوش انسان ها برداشته! اصل را بر «برائت» گذاشته و دستور داده فعل دیگران را حمل بر صحّت کنند. هرگونه اکراه و اجبار را مردود شمرده و کلیّه قراردادهایى که با اکراه و اجبار صورت مى گیرد، باطل اعلام کرده. واجبات را تا آن جا لازم العمل شمرده که موجب مشقّت و عسر و حرج نشود و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در یک کلمه فرموده است: «بُعِثْتُ إِلَیْکُمْ بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ الْبَیْضَاءِ; من به سوى شما با آیینى مبعوث شدم که هم خالص است و هم سهل و آسان و روشن»(1).
امّا سهل و آسان بودنش بدین معنا نیست که بد اندیشان بتوانند بر آن چیره گردند و غلبه کنند; لذا در دومین توصیف مى فرماید: «ارکانش را در برابر کسانى که به ستیز بر مى خیزند، استوار نموده است». «وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ».
و به حکم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»(2) مسلمانان موظّفند که در برابر دشمنان، قوى و سخت گیر باشند و در برابر مؤمنان رحیم و مهربان.
سپس در چند توصیف دیگر مى افزاید: «آن را براى کسانى که دست در دامنش زنند پناهگاه امنى قرار داده، و براى آنها که به حریمش گام نهند وسیله سلامت و صلح، و براى آنان که از منطقش پیروى کنند دلیل و برهان روشن، و براى آنها که از آن دفاع کنند گواه (آشکار)». (فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ(3)تَکَلَّمَ بِهِ، وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ).، وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَ بُرْهَاناً لِمَنْ
آرى، تمام مسلمانان بدون استثنا در محیط اسلام از امنیّت کامل برخوردارند. پایه ها و مبانى آن، چنان محکم و قوى است که در برابر حق طلبان، قابل استدلال و در مقابل مخالفان، در خور دفاع است.
در ادامه این سخن، در چند توصیف دیگر مى افزاید: «اسلام براى کسانى که از آن روشنایى بطلبند، نور (و هدایت) است و براى آنها که آن را درک کنند، مایه فهم است و براى آنها که تدبّر کنند، سرچشمه عقل است». (وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ).
از آنجا که براى رسیدن به یک حقیقت، سه مرحله وجود دارد: نخست، پیدا کردن جایگاه آن. سپس، فهمیدن. و بعد، تحلیل دقیق نمودن است. امام(علیه السلام) در سه جمله کوتاه مراحل سه گانه را بیان فرموده; نخست مى فرماید: اسلام نور درخشانى است که افراد را به سوى خود فرا مى خواند تا به آن برسند. سپس مى گوید: قابل درک است براى کسانى که آن را تعقّل کنند. و سرانجام مى فرماید: آنها که در آن تدبّر نمایند، به مغز و حقیقت آن مى رسند.
و به راستى، اسلام واجد همه این صفات است! چرا که قرآن که شرح و مبیّن اسلام است، همه جا بر دلیل و برهان و بر منطق عقل تکیه مى کند و همان گونه که در سوره مائده آیات 15 و 16 آمده است: «قَدْ جَائَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ * یَهْدِى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیِهْم إِلَى صِرَاط مُسْتَقِیم; از طرف خداوند، نور و کتاب آشکارى بسوى شما آمد. خداوند به وسیله آن، کسانى را که از خشنودى او پیروى کنند، به راههاى سلامت هدایت مى کند و به فرمان خود از تاریکى ها بسوى نور مى برد و آنها را به راه راست رهبرى مى کند».
در سه وصف دیگر مى فرماید: «اسلام نشانه اى است براى آن کس که جستجوگر و تیزبین باشد، و مایه بصیرت است براى آن کس که عزم بر درک حقیقت دارد، و درس عبرتى است براى آن کس که اندرز پذیرد». (وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ).
«تَوَسَّم» از مادّه «وسم» (بر وزن رسم) به معناى اثر گذاشتن و علامت نهادن است و «متوسّم» به کسى گفته مى شود که از کمترین اثر، پى به واقعیّت ها مى برد و معادل آن در فارسى هوشیار و با فراست است. قرآن مجید مى گوید: «إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَآت لِلْمُتَوَسِّمِینَ;(4) در این مجازات هاى دردناک کافرانِ آلوده، نشانه هایى است براى هوشیاران».
در واقع، این تعبیر اشاره به نکات دقیق و باریکى است که در قرآن وجود دارد و افراد با فراست آن را درک مى کنند. در ادامه این سخن، در بیان چهار ویژگى دیگر، مى فرماید:
«(اسلام) مایه نجات کسى است که تصدیقش کند، و وسیله اطمینان آنها که بر آن توکّل و تکیه کنند، و موجب راحت و آسایش کسانى که کار خود را به آن واگذارند، و سپرى است (محکم) براى آنها که (در راه آن) صبر و استقامت به خرج دهند». (وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ).
در این قسمت سخن از چهار فضیلت اخلاقى است: تصدیق و توکّل و تفویض و صبر.
تصدیقِ اسلام در اعتقاد و عمل، بى شک سبب نجات است و توکّل و اعتماد بر معارف اسلامى و برنامه هاى عملى آن، سبب اطمینان به آینده و حال در دنیا و آخرت است و تفویض امر به اصول و فروع اسلام و به تعبیرى دیگر: حرکت در سایه آن، سبب آرامش و راحتى است و صبر و استقامت در این مسیر و تحمّل شداید در حفظ عقیده و عمل به دستورات اسلام، سپرى مى سازد براى مقابله با امورى که سعادت فرد و جامعه را تهدید مى کند.
در واقع، انسان خواهان نجات و اطمینان و آرامش و امنیّت است و تمام اینها درعمل به برنامه هاى اسلامى حاصل مى شود.
در ادامه سخن، اشاره به پنج ویژگى دیگر درباره مسیر اسلام کرده، که در واقع جنبه نتیجه گیرى از اوصاف گذشته دارد. مى فرماید: «بنابراین، راههاى اسلام، واضح ترین راهها، و ورودى هاى آن، آشکارترین ورودى ها است. نشانه هایش، مرتفع، جاده هاى آن روشن، و چراغ هاى آن پر نور است». (فَهُوَ أَبْلَجُ(5)الْوَلاَئِجِ(7)).; مُشْرَفُ(8) الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ(9)، مُضِیءُ الْمَصَابِیحِ الْمَاهجِ(6)، وَ أَوْضَحُ
در واقع، امام(علیه السلام) در اینجا جاده اى را ترسیم کرده که تمام امتیازات یک جادّه خوب را دارد. جادّه آنچنان واضح است که پیدا کردن آن براى همه ممکن است. ورودى هاى متعدّدى دارد که آنها نیز در برابر دیدگان حق طلبان قرار گرفته. این جاده نیاز به نشانه هایى دارد که از دور نمایان باشد و مسیر را براى رهگذران کاملا آشکار کند. جادّه اسلام در واقع، چنین است.
(در گذشته در مسیر راه ها، برج هایى مى ساختند و بالاى آن چراغى نصب مى کردند که از دور نمایان بود و از بیراهه رفتن جلوگیرى مى کرد و آن را «منار» مى نامیدند. یعنى: محلّ نور. ولى معناى وسیع این کلمه، شامل تمام نشانه هایى مى شود که رهروان را از انحراف باز مى دارد).
اضافه بر اینها، جادّه در روز روشن و در شب، با چراغ هاى پر نور براى رهگذران آشکار است.
این تعبیرات مى تواند کنایه از محکمات آیات قرآن و سنّت صریح و آشکار و معجزات و کرامات و دلیل عقل و نقل، که مسیر پویندگان راه اسلام را روشن مى سازد و نشانه هاى آشکار در جاى جاى این مسیر نصب مى کند، بوده باشد.
سپس در ادامه این توصیفات، اسلام را به مسابقه اى تشبیه مى کند که تمام ارکانش در بالاترین مرتبه حسن و کمال است.
مسابقه ها معمولا نیاز به ارکانى دارد: 1- میدان تمرین 2- محلّ پایان مسابقه
3- اسب هاى آماده و ورزیده 4- جایزه عالى 5- سوارکاران شریف و باارزش.
مى فرماید: «میدان تمرین اسلام پاک و پاکیزه، نقطه پایانى مسابقه بلند و رفیع، اسب هاى این میدان اصیل و آماده، جایزه مسابقه دهندگان بسیار عالى، و سوارکاران آن مردمى شریفند!». (کَرَیمُ الْمِضْمارِ(10)(11)مُتَنَافِسُ(12)). السُّبْقَةِ(13)، شَرِیفُ الْفُرْسَانِ، رَفِیعُ الْغَایَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ
سپس مى افزاید: «تصدیق و یقین، راه (رسیدن به اهداف) اسلام است و نشانه آن اعمال صالح، (و در واقع راه پیروزى در این مسابقه دو چیز است: ایمان و عمل صالح)». (التَّصْدِیقُ مِنْهَاجُهُ، وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ).
سپس در آخرین جمله هاى این بخش، آنچه به صورت کلّى آمده بود، به صورت جزیى مشخص مى کند و مى فرماید: «پایان این مسابقه مرگ است و دنیا میدان تمرین، و قیامت میدان مسابقه، و بهشت جایزه آن است». (وَ الْمَوْتُ غَایَتُهُ، وَ الدُّنْیَا مِضْمارُهُ، وَ الْقِیَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ).
اگر در اینجا سخنى از سوارکاران مسابقه دهنده به میان نیامده، به خاطر روشن بودن آن است.
زیرا، آنها جز مؤمنانى که داراى ایمان صالح هستند، نخواهند بود.
این تشبیه زیبا با بیان روشن ترى - و با کمى تفاوت - در خطبه 28 گذشت، که مى فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ، وَ غَداً السِّبَاقَ، وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النَّارُ; بدانید! امروز روز تمرین و آمادگى است و فردا روز مسابقه. جایزه برندگان بهشت و سرانجام (شوم) عقب ماندگان آتش دوزخ است».
نکته ها:
1- جایگاه دنیا و آخرت در جهان بینى اسلامى
دنیا براى دنیا پرستان و آنها که آخرت را علماً و یا عملا انکار مى کنند، تمام مطلوب و منتهاى مقصود است و به همین دلیل، تمام ارزشها را در پاى آن قربانى مى کنند.
تمام بدبختى هاى مردم جهان مولود این طرز فکر است که در عقیده و یا در عمل زندگى سراى دیگر حضور نداشته باشد.
ولى در جهان بینى اسلامى، دنیا مرحله اى است گذرا و مقدّمه اى براى آخرت، که در روایات اسلامى با تشبیهات مختلفى آمده. گاه «مزرعه» گاه «پل» و گاه «تجارتخانه» شمرده اند، که شرح آن ذیل خطبه 28 گذشت.
ولى در خطبه مورد بحث و بعضى دیگر از خطبه هاى نهج البلاغه، دنیا تشبیه به میدان تمرین و آخرت تشبیه به میدان مسابقه شده; تشبیهى بسیار رسا و گویا. در واقع انسان ها در این میدان با آموزش هاى عقیدتى و پرورش هاى اخلاقى، چنان قوى و نیرومند مى شوند که در میدان مسابقه آخرت مى توانند به سرعت در بهشت جاى گیرند و در آسمان قرب خدا پرواز کنند. و این که در خطبه بالا، «تصدیق» به عنوان «منهاج و «صالحات» به عنوان «منار» آمده، اشاره به همین آموزش و پرورش الهى است.
از این تشبیه نکات زیر استفاده مى شود:
الف) سعادت و نجات در آخرت را بى حساب به کسى نمى دهند; بلکه در پرتو سازندگى هاى فکرى و اخلاقى و عملى خواهد بود.
ب) با پایان دنیا پرونده اعمال بسته مى شود و قیامت جاى حساب است نه عمل. همانگونه که میدان مسابقه جاى تمرین نیست.
ج) جایزه این مسابقه، برترین جوائز است! چرا که این مسابقه برترین مسابقه ها است.
د) تفاوت درجات و مراتب انسان ها با اعتقاد اعمال و اخلاق آنها ارتباط دارد. ممکن است گروهى بهشتى باشند، ولى هر کدام در مقامى از مقامات بهشت; همانگونه که شرکت کنندگان در یک مسابقه، نفر اوّل و دوم و سوم دارند که هر کدام جایزه متناسب رتبه خود مى گیرند.
هـ) هیچ چیز از اعمال و رفتار ما در دنیا از میان نمى رود و آثار همه باقى مى ماند. همانگونه که آثار همه تمرینات براى مسابقه دهندگان محفوظ است. این همان است که قرآن مى گوید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ».(14)
در حدیثى از امام مجتبى(علیه السلام) مى خوانیم که: حضرت بعد از آنکه ماه رمضان را به عنوان مضمار خلق و میدان تمرین مى شمرده، مى فرماید: «وَ ایْمُ اللهِ لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ لَعَلِمُوا أَنَّ الْمُحسِنَ مَشْغُولٌ بِإِحْسَانِهِ، وَ الْمُسِیئَ مَشْغُولٌ بِإِسَائَتِهِ; به خدا سوگند! اگر پرده برداشته شود، مردم خواهد دانست که نیکوکار، بهره مند از نیکوکارى خود و بدکار، درگیر بدکارى خویش است».(15)
2- اسلام شریعت سهل و آسان
همانگونه که در خطبه بالا و روایتى که در ذیل آن نقل کردیم، آمده است: اسلام شریعتى است سهل و آسان. یعنى در عین این که همه اعمال انسانها را تحت برنامه قرار مى دهد، برنامه اش چنان است که مایه تنفّر و رمیدن مردم نمى شود.
دقّت در احکام اسلام چه در عبادات و معاملات و روابط انسانها و چه در مجازات ها، همه در پرتو این اصل تنظیم شده; حتى شدیدترین مجازات هاى اسلامى مثلا قتل مرتکب زناى محصنه، این اصل رعایت شده; چرا که اگر مجازات شدید است، در عوض اثبات جرم به آسانى ممکن نیست. غالب دعاوى با دو شاهد اثبات مى شود. در اینجا چهار شاهد لازم است و حتّى در اجراى بعضى از حدود که به صورت شلاّق انجام مى شود، دستور داده شده: در تابستان در هواى خنک، و در زمستان در موقع گرمى هوا اجرا شود. دست ها را زیاد بالا نیاورند، تا ضربه شدید شود و بر جاهاى حسّاس بدن نزنند و امثال این دستورها.
این مجرمانِ مستوجب حد، هرگاه قبل از دست گیرى توبه کنند، گناهشان بخشیده شده و هر کجا شک و تردید در این مجازات ها پیدا شود، قاعده «درء» اجرا مى شود که به معناى نادیده گرفتن جرم است.
در حدیثى آمده است که امام صادق(علیه السلام) به یکى از یاران خود فرمود: «تکالیف و وظایف دینى را به اندازه توانایى مردم بر دوش آنها بگذارید. سپس داستان مسلمانى را که همسایه کافرى داشت و تمایل به اسلام پیدا کرده بود. نقل مى فرماید که آن همسایه مسلمان، مرد کافر را صبح و ظهر و شب مرتّب به مسجد برد. بطورى که بیشتر اوقات او در مسجد به اداى واجبات و مستحبّات و مشغول عبادت بود. یک روز که گذشت مرد تازه مسلمان انصراف خود را از اسلام اعلام کرد و گفت: این دین سختى است و من طاقت آن را ندارم. سپس امام(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ إِمَارَةَ بَنی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ، وَ إِنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ، وَ الْوَقَارِ، وَ التَّقِیَّةِ، وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ، وَ الْوَرَعِ، وَ الإِجْتِهَادِ. فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ، وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ; حکومت بنى امیّه بر پایه شمشیر و سخت گیرى و تبعیض بود; ولى حکومت ما به رفق و مدارا و تقیّه (منظور تقیّه مداراتى است) و حسن معاشرت و پارسایى و تلاش و کوشش است. بنابراین، تا مى توانید (از این طریق) مردم را به دین خود و آیین اهل بیت(علیهم السلام) که در آن هستید، تشویق کنید.»(16)
بدیهى است، محبّت و رفق و مدارا و برخورد خوب در مورد کسانى است که شرارت را پیشه خود نساخته اند و به یقین، اسلام در برابر ظالمان و ستمگران و اشرار و اوباش برخورد سختى دارد، تا امنیّت جامعه، در جهات مختلف خدشه دار نشود.
1. بحارالانوار، جلد 65، صفحه 346. 2. سوره فتح، آيه 29. 3. «علق» از مادّه «عُلوق» به معناى چنگ زدن و چسبيدن به چيزى است و به خون بسته شده، بدين جهت «عَلَقه» گويند، که به يکديگر چسبيده است. 4. سوره حجر، آيه 75. 5. «ابلج» از مادّه «بلوج (بر وزن بلوغ) به معناى نورانى و روشن است. 6. «مناهج» جمع «منهج» به معناى جادّه واضح و مستقيم است. 7. «ولائج» جمع «وليجه» از مادّه «ولوج» به معناى داخل شدن است. بنابراين، «ولائج» به معناى درهاى ورودى مى آيد. 8. «مُشرف» از مادّه «اشراف» در اينجا به معناى مرتفع است. 9. «جوادّ» جمع «جادّه» به معناى راه وسيعى است که دو طرف آن درخت کارى شده باشد و گاه به هر جادّه وسيعى گفته مى شود. 10. «مضمار» در اصل به معناى مکان يا زمان لاغر شدن است و از آنجا که اسب ها در موقع تمرين براى مسابقه لاغر و قوى مى شوند، اين واژه به زمان، يا مکان مسابقه اطلاق مى شود. 11. «حلبة» از مادّه «حَلب» (بر وزن قلب) در اصل به معناى جمع شدن است و از آنجا که به هنگام دوشيدن پستان حيوان، شيرها را در ظرفى جمع مى کنند، اين واژه به دوشيدن پستانِ حيوان هم، اطلاق شده است و
سپس به اسب هايى که براى مسابقه گردآورى مى شوند، اطلاق شده است. 12. «متنافس» از مادّه «تنافس» به معناى تلاش دو انسان در برابر يکديگر براى به دست آوردن چيز نفيسى است. 13. «سُبقه» به معناى جايزه مسابقه است. 14. سوره زلزال، آيات7 - 8. 15. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 110. 16. خصال شيخ صدوق، جلد 2، باب السّبعة، حديث 35.