ومنها : فَإنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لاَ اللَّعِبُ، والْحَقُّ لاَ الْکَذِبُ. وَمَا هُوَ إلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِیهِ، وَأَعْجَلَ حَادِیهِ. فَلاَ یَغُرَّنَّکَ سَوَادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِکَ، وَقَدْ رَأَیْتَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَل واسْتِبْعَادَ أَجَلِ ـ کَیْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ، مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَایَا یَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ الرِّجَالَ، حَمْلاً عَلَى الْمَنَاکِبِ وَإمْسَاکاً بِالاَْنَامِلِ. أَمَا رَأَیْتُمُ الَّذِینَ یَأْمُلُونَ بَعِیداً، وَیَبْنُونَ مَشِیداً، وَیَجْمَعُونَ کَثِیراً ! کَیْفَ أَصْبَحَتْ بُیُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً; وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِینَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْم آخَرِینَ; لاَ فِی حَسَنَة یَزِیْدُونَ، وَلاَ مِنْ سَیِّئَة یَسْتَعْتِبُونَ.
به خدا سوگند اين را که مى گويم جدّى است نه شوخى، واقعيت است نه دروغ، وآن اين که چيزى جز مرگ (در پايان کار) نيست (همان مرگى که) مناديش بانگ خودرا به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پيش مى برد، حال که چنين است انبوه زندگان تو را فريب ندهند و از خود غافل نسازند، با اين که افرادى را پيش از خود به چشم ديدى، از کسانى که ثروتها جمع آورى کردند واز فقر و بيچاره گى پرهيز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى ودور شمردن اجل خودرا در امان دانستند، ديدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از جايگاه امنشان برگرفت، اين در حالى بود که آنها را بر چوبه هاى مرگ (و تابوت) حمل مى کردند و مردان آنها را دست به دست بر دوش مى بردند و با سرانگشتان نگاه مى داشتند (گويى از گرفتن تابوت آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند) آيا نديديد کسانى را که آرزوهاى دراز داشتند و کاخهاى (رفيع و) استوار بنا کردند و اموال فراوانى گرد آوردند چگونه خانه هايشان گورستان شد و آنچه را جمع کرده بودند بر باد رفت و از چنگشان خارج گشت ؟ اموالشان به دست وارثان افتاد و همسرانشان در اختيار ديگران قرار گرفتند (و از همه اسفناک تر اين که) نه مى توانند چيزى بر حسناتشان بيفزايند و نه از گناهان خود توبه کنند.
شرح و تفسیر
دیدى چه سان مرگ بر آنها فرود آمد ؟
امام (علیه السلام) در این بخش از کلمات پر معنى خود در این خطبه همگان را هشدار مى دهد که این زندگى به هر حال پایان مى گیرد و دیر یا زود ـ که در هر حال زود است ـ باید از این جهان رخت بر بندد و به سراى جاویدان عزیمت کند و در برابر اعمال خویش، قرار گیرد مى فرماید :
«به خدا سوگند این را که مى گویم جدّى است نه شوخى و بازى، واقعیت است، نه دروغ، و آن این که چیزى جز مرگ (در پایان کار) نیست (همان مرگى که) منادیش بانگ خودرا به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پیش مى برد». (فَإنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لاَ اللَّعِبُ، والْحَقُّ لاَ الْکَذِبُ. وَمَا هُوَ إلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِیهِ(1)، وَأَعْجَلَ حَادِیهِ(2)).
از آن جا که مرگ براى همه انسانها یک واقعیت اجتناب ناپذیر و قطعى است امام (علیه السلام) سخنش را در این جا با انواع تأکیدها ـ که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه به ده نوع مى رسد ـ مؤکد ساخته است(3)، و به این ترتیب مى فرماید : صداى منادى مرگ از هر سو به گوش مى رسد، و بانگ «الرحیل» فضاى جهان را پر کرده، و فرشته مرگ پیر و جوان و کودک را نمى شناسد و در کنار همه کمین کرده و در انتظار فرمان خداست.
سپس مى فرماید : «حال که چنین است انبوه زندگان تو را فریب ندهند و از خود غافل نسازند، با این که افرادى را پیش از خود به چشم دیدى، از کسانى که ثروتها جمع آورى کردند و از فقر و بیچارگى پرهیز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل، خودرا در امان دانستند، دیدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بیرون راند و از جایگاه امنشان برگرفت ؟ !» (فَلاَ یَغُرَّنَّکَ سَوَادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِکَ، وَقَدْ رَأَیْتَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَل واسْتِبْعَادَ أَجَلِ ـ کَیْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ(4) عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ).
جمله «فَلاَ یَغُرَّنَّکَ سَوَادُ النّاسِ»، دو معنا مى تواند داشته باشد : نخست این که : اگر توده هاى مردم را مى بینى که زنده و سالمند، تو را فریب ندهند و از مرگ غافل نسازند، دیگر این که : توده هاى مردم تو را وسوسه نکنند و فریب ندهند که به فکر زندگى باش، نه به فکر مرگ.
مفهوم جمله «حَذِرَ الاْقْلاَلَ»، در این جا این است که : با جمع کردن اموال خودرا از فقر (به گمان خویش) دور ساختند.
و جمله «أَمِنَ الْعَوَاقِبَ»، مفهومش این است که : به خاطر آرزوهاى دور و دراز و این که هنوز براى مردن زود است خودرا از عاقبت کار در امان مى پنداشتند، ولى على رغم همه این آرزوها و پندارها ناگهان مرگ بر سر آنها فرود آمد و با شتاب و شدّت آنها را از وطن مألوفشان خارج ساخت، و از جایگاه امنشان بیرون راند.
در ادامه این سخن، مى فرماید : «این در حالى بود که آنها را بر چوبه هاى مرگ (و تابوت) حمل مى کردند و مردان، آنها را دست به دست، بر دوش مى بردند و با سرانگشتان نگاه مى داشتند». (گویى از گرفتن تابوت آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند !) (مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَایَا یَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ، الرِّجَالَ حَمْلاً عَلَى الْمَنَاکِبِ وَإمْسَاکاً بِالاَْنَامِلِ).
امام (علیه السلام) در این تعبیرات صریح و گویا و تکان دهنده، پایان زندگى ثروتمندان بى خیال و مغروران جاه و جلال را، مخصوصاً به هنگام مرگ ناگهانى، به بهترین وجهى ترسیم فرموده، تعبیراتى که پرده هاى غفلت را از مقابل چشم انسان دور مى سازد، و هر شنونده اى را از خواب بى خبرى بیدار مى کند، و به راستى اگر هادیان راه و معلّمان انسانها، گهگاه با این گونه عبارات بانگ بیدار باش سر ندهند معلوم نیست عاقبتِ کارِ انسان به کجا برسد.
سپس امام (علیه السلام) در ادامه این سخن، همین معنا را در لباس جالب دیگرى پوشانده، و به همگان چنین مى فرماید : «آیا ندیدید کسانى را که آرزوهاى دراز داشتند و کاخهاى (رفیع) و استوار بنا کردند، و اموال فراوانى گردآوردند، چگونه خانه هایشان گورستان شد و آنچه را جمع کرده بودند بر باد رفت (و از چنگشان خارج شد ؟) اموالشان به دست وارثان افتاد، و همسرانشان در اختیار دیگران قرار گرفتند !» (أَمَا رَأَیْتُمُ الَّذِینَ یَأْمُلُونَ بَعِیداً، وَیَبْنُونَ مَشِیداً(5)، وَیَجْمَعُونَ کَثِیراً ! کَیْفَ أَصْبَحَتْ بُیُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً; وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِینَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْم آخَرِینَ).
سپس مى فرماید : «(و از همه اسفناکتر این که) نه مى توانند چیزى بر حسنات خود بیفزایند، و نه از گناهان خود توبه کنند !» (لاَ فِی حَسَنَة یَزِیْدُونَ، وَلاَ مِنْ سَیِّئَة یَسْتَعْتِبُونَ !).
آرى ! هنگامى انسان از خواب غفلت بیدار مى شود که سیلى اجل بر صورت او نواخته شود، و در آن لحظه پرونده هاى اعمال را به کلّى مى بندند، نه چیزى بر حسنات، مى توان افزود و نه چیزى از سیئات، مى توان کاست. اگر تمام زندگى انسان را از او مى گرفتند ولى پرونده هاى اعمال گشوده بود و راه براى جبران باز بود غصّه اى نداشت; غم و اندوه بى پایان، آن زمان وجود انسان را فرا مى گیرد که راه را براى جبران گذشته، به کلّى بسته ببیند.
* * *
1. «أَسْمَعَ» فعل است و «دَاعِى» فاعل وضمير آن به «موت» بر مى گردد ومفعول آن «جميع الناس» است که محذوف مى باشد يعنى دعوت کننده و منادى مرگ صداى خودرا به گوش همگان رسانده است. 2. «حَادِى» از مادّه «حِداء» به معنى کسى است که با آواز مخصوص خود شتران را سرگرم مى کند و به حرکت سريع وامى دارد و اين جمله نيز شامل فعل و فاعل و همچنين مفعول محذوف است (مانند جمله سابق). 3. اين ده نوع تأکيد عبارت است از «انّ»، ضمير شأن (اگر بپذيريم ضمير در «انّه» ضمير شأن است) جمله اسميه، قسم جلاله، جدّ، الف و لامى که بر سر آن آمده، «لا اللعب»، «الحقّ»، «لا الکذب» و استفاده از «حصر» در جمله «ما هو إلاّ...». 4. «ازعج» از مادّه «ازعاج» به معنى از جا کندن و بيرون راندن است.