توفيق مصدر باب تفعيل از ريشه «و ـ ف ـ ق» است و در لغت بر ايجاد هر گونه سازگارى و مناسبت و همراهى بين دو چيز دلالت دارد.[1] توفيق را در اصطلاح، اين گونه تعريف كرده اند كه خداوند افعال بندگانش را موافق خشنودى خود قرار دهد.[2] بعضى هم در تعريفى عام تر آن را موافقت قضاى خداوند و خواست بنده در شر و خير دانسته اند، هرچند در زبان عرف تنها در امور خير به كار مى رود[3]، بنابراين توفيق، ترتيب و سامان دادن اسباب است به نحوى كه بنده را به عمل صالح مى رساند يا اينكه او را از رسيدن به اسبابى كه موجب معصيت مى گردد باز مى دارد.[4] توفيق را به دو قسم تكوينى و تشريعى قسمت كرده اند.[5] قرآن، دو بار توفيق را در معناى لغوى آن به كار برده است: «واِن خِفتُم شِقاقَ بَينِهِما فَابعَثوا حَكَمـًا مِن اَهلِهِ وحَكَمـًا مِن اَهلِها اِن يُريدا اِصلـحـًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَينَهُما» (نساء/4،35) و«... يَحلِفونَ بِاللّهِ اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا وتَوفيقـا». (نساء/4،62) معناى اصطلاحى توفيق يك بار در قرآن آمده است: «اِن اُريدُ اِلاَّ الاِصلـحَ مَااستَطَعتُ وما تَوفيقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ واِلَيهِ اُنيب» . (هود/11،88) در برخى روايات به معناى اصطلاحى توفيق اشاره شده[6] و آن را در برابر خذلان به معناى وانهادن و فرو گذاشتن[7] به كار برده اند.
توفيق از مسائل حياتى و سرنوشت ساز در زندگى انسان است، زيرا هنگامى براى انسان خير و سعادت حاصل مى شود كه توفيق شامل حال او شود.[8] در واقع توفيق، نورى است كه با آن خداوند بصيرت بنده را روشن مى كند.[9] عقل و فطرت، انسان را به سوى خداوند هدايت مى كنند و خداوند براى هدايت او پيامبران و كتاب هاى آسمانى هم فرستاده است؛ ولى با اين حال انسان به هدايتى ديگر نيز نياز دارد كه همان توفيق است، زيرا امور ياد شده در تحقق هدايت كامل و رسيدن به درجات قرب الهى كافى نيستند.[10] انسان همواره ميان توفيق و خذلان در نوسان است و چه بسا در ساعتى مقدارى از اين و مقدارى از آن را داراست.[11]
روابط معنايى توفيق:
1. هدايت:
طبرى منظور از «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم» (فاتحه/1،6) را توفيق دانسته و ساير فرض ها و معانى را رد كرده است.[13] راغب نوعى از هدايت را توفيق دانسته است كه مختص كسانى است كه قبلاً هدايت شده اند؛ مانند «والَّذينَ اهتَدَوا زادَهُم هُدًى» (محمّد/47،17) و ديگر آياتى كه از هدايت مضاعف مؤمنان ياد مى كنند. (مريم/19،76) وى همه هدايت هايى را كه خداوند آن ها را از ستمگران و كافران بازداشته توفيق دانسته است.[14] طبرسى نيز در آيه«فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشاءُ ويَهدى مَن يَشاء» (ابراهيم/14،4) منظور از هدايت را توفيق و لطف الهى دانسته است.[15]
2. نعمت:
3. فضل خداوند:
4. اذن الهى:
5. استعانت:
مفسران، مفاهيم قرآنى ديگرى را نيز به مثابه توفيق الهى دانسته اند؛ مانند حسنه[22] (بقره/2،201؛ اعراف/7،156)، اصلاح[23] (احزاب/33،71)، توبه[24] (توبه/9،117)، رحمت[25] (فاتحه/1،3) و لطف.[26] (انعام/6،103) در روايات نيز برخى امور از مصاديق توفيق دانسته شده اند؛ مانند توقف كردن در مواضع حيرت[27] و پذيرش نصيحت ديگران.[28]
بى توفيقى:
از كسانى كه با انجام معصيت، از توفيق الهى محروم گشتند، يهوديان هستند كه بر اثر خيانت به خدا و رسول او و فاسد ساختن خود، به لعنت خداوند گرفتار آمدند و توفيق ايمان از آنان سلب شد[31]: «فَبِما نَقضِهِم ميثـقَهُم لَعَنّـهُم وجَعَلنا قُلوبَهُم قـسِيَة». (مائده/5،13)[32]
نتيجه بى توفيقى جز حيرت و سرگردانى نيست كه انسان را از يافتن راه راست محروم مى كند: «ونَذَرُهُم فى طُغيـنِهِم يَعمَهون». (انعام/6،110)[33] عبارت«واللّهُ لايَهدِى القَومَ الظّــلِمين» (بقره/2،258) نيز كه بارها در قرآن آمده است، بدين مضمون اشاره دارد كه خداوند به ستمكاران توفيق نمى دهد و دل هاى آنان را بر ايمان و حق نمى گشايد.[34]
عوامل جلب توفيق:
1. دعا و مناجات:
2. صدق نيت:
3. صبر:
توفيق، در عرفان اسلامى :
عارفان، توفيق را عنايت[43] و گشايش الهى براى بندگان مى دانند كه گاهى بدون سبب شناخته شده اى نمايان مى شود و گاهى نيز به سبب نور ايمان و فطرت الهى انسان به دست مى آيد.[44] ابن عربى توفيق را بازدارنده نفس آدمى از مخالفت با شرع، و همراهى هميشگى توفيق با انسان را همان عصمت دانسته است.[45] به نظر وى توفيق سه مرحله دارد: ابتدا، وسط و غايت؛ انسان ابتدا به اسلام، سپس به ايمان و سرانجام به احسان مى رسد. وى كه توفيق را فراگيرنده همه خيرها مى داند، در تقسيمى، توفيق را در اصل به توفيق عام و خاص شناسانده است؛ توفيق عام شامل همه انسان هاست و توفيق خاص توفيقى است كه انسان را از ظلمت ها به نور هدايت مى كند و به سعادت مى رساند. توفيق خاص، در اين مرحله و تا چند مرحله بعد، خود به توفيق عام و خاص، تقسيم مى شود. نخستين مرحله توفيق اختصاصى را اشتغال به علم مشروع و مطلوب شارع دانسته اند.[46]
ابن عربى در تقسيمى ديگر، توفيقى را كه خداوند در انسان پديد مى آورد، در دو بخش توفيق با واسطه خود انسان و توفيق با واسطه شخص ديگر، شناسانده است. توفيق با واسطه خود انسان در جايى است كه خود انسان به توفيق الهى بر شناسايى كاستى هاى خود و زدودن آن ها موفق شود[47] و توفيق با واسطه ديگرى مانند آنكه با موعظه ديگران توفيق بر انجام كارى نيك براى انسان پديد آيد.[48]
انسان ها را در بهره گيرى از توفيق دو دسته دانسته اند: برخى به كمال آن دست مى يابند و بهره عده اى به اندازه اى است كه خداوند عليم حكيم مقدر كرده است. عارفان رويگردانى از گناهان و غير حق و روآورى به حق را نشانه توفيق دانسته اند.[49]
منابع
پرويز آزادى
[2]. التعريفات، ص 97.
[3]. كشف الاسرار، ج 2، ص 558؛ احياء علوم الدين، ج 4، ص 107.
[4]. الميزان، ج 10، ص 376؛ تفسير سورة الحمد، ص 288.
[5]. التحقيق، ج 13، ص 160، «وفق».
[6]. ميزان الحكمه، ج 4، ص 3606؛ عيون الحكم، ص 23، 25، 31، 34، 41، 43؛ بحارالانوار، ج 83، ص 320؛ ج 84، ص 326.
[7]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 740؛ فيض القدير، ج 2، ص 17؛ جامع البيان، ج 15، ص 266، 296؛ عوالى اللئالى، ج 4، ص 109.
[8]. الميزان، ج 8، ص 77.
[9]. مدارج السالكين، ج 2، ص 99.
[10]. تفسير سورة الحمد، ص 256 - 258؛ مدارج السالكين، ج 1، ص 15،52.
[11]. مدارج السالكين، ج 1، ص 445 - 446.
[12]. تفسير سورة الحمد، ص 256، 258.
[13]. جامع البيان، ج 1، ص 107 - 108.
[14]. مفردات، ص 838 - 839، «هدى».
[15]. جوامع الجامع، ج 1، ص 681.
[16]. الميزان، ص17، ص138؛ الاصفى، ج2، ص1340.
[17]. جامع البيان، ج 3، ص 429.
[18]. جوامع الجامع، ج 1، ص 231.
[19]. امالى، ج 1، ص 30؛ بحارالانوار، ج 5، ص 129.
[20]. جامع البيان، ج 11، ص 156.
[21]. تفسير سورة الحمد، ص 214 - 215.
[22]. مجمع البيان، ج 4، ص 747.
[23]. روح المعانى، ج 22، ص 138.
[24]. الميزان، ج 9، ص 401 ـ 402.
[25]. الصافى، ج 1، ص 81.
[26]. فتح القدير، ج 2، ص 148؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 38.
[27]. مستدرك سفينة البحار، ج 2، ص 475.
[28]. عيون الحكم، ص 472.
[29]. الميزان، ج 12، ص 53 - 54.
[30]. مجمع البيان، ج 2، ص 703.
[31]. الميزان، ج 4، ص 367.
[32]. روح المعانى، ج 5، ص 132.
[33]. الميزان، ج 8، ص 369؛ مجمع البيان، ج 7، ص 363.
[34]. جامع البيان، ج 1، ص 107.
[35]. التحقيق، ج 13، ص 160، «وفق».
[36]. معانى القرآن، ج 2، ص 74 - 75.
[37]. الميزان، ج 14، ص 61.
[38]. كنزالفوائد، ص 153؛ عيون الحكم، ص 449.
[39]. احكام القرآن، ج 3، ص 587.
[40]. ميزان الحكمه، ج 4، ص 3416.
[41]. الميزان، ج 16، ص 80.
[42]. احسن الحديث، ج 1، ص 115 - 116.
[43]. رحمة من الرحمن، ج 2، ص 347؛ ر. ك: مصباح الانس، ص 17 - 18.
[44]. مفتاح الغيب، ص 34.
[45]. رحمة من الرحمن، ج 2، ص 347.
[46]. همان، ص 347 - 348.
[47]. همان، ص 349.
[48]. همان.
[49]. مصباح الانس، ص 18.
...........................
پدیدآور پرويز آزادى
نشریه دائرة المعارف قرآن کریم (جلد 9) - مرکز فرهنگ و معارف قرآن
تاریخ انتشار1393/05/05