شرح آیات 30 لغایت 34 سوره مبارکه فرقان
30وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً
31وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاًوَ نَصِیراً
32وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَبِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً
33وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَل إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً
34الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّسَبِیلاً
ترجمه:
30 ـ و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند».
31 ـ (آرى،) این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از مجرمان قرار دادیم; اما (براى تو) همین بس که پروردگارت هادى و یاور (تو) باشد!
32 ـ و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمى شود»؟! این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم، و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم.
33 ـ آنان هیچ مَثَلى براى تو نمى آورند مگر این که ما حق را براى تو مى آوریم، و تفسیرى بهتر (و پاسخى دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند)!
34 ـ آنان که بر صورت هایشان به سوى جهنم محشور مى شوند، بدترین محل را دارند و گمراه ترین افرادند!
تفسیر:
خدایا، مردم قرآن را ترک کردند!
از آنجا که در آیات گذشته، انواع بهانه جوئى هاى مشرکان لجوج و افراد بى ایمان مطرح شده بود، نخستینآیه مورد بحث، ناراحتى و شکایت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در پیشگاه خدا را از کیفیت برخورد این گروه، با قرآن بازگو مى کند، مى گوید: «پیامبر به پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا! این قوم من، قرآن را ترک گفتند و از آن دورى جستند» (وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً).(1)
این سخن و این شکایت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، امروز نیز همچنان ادامه دارد، که از گروه عظیمى از مسلمانان به پیشگاه خدا شکایت مى برد که: این قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى که رمز حیات است و وسیله نجات، قرآنى که عامل پیروزى و حرکت و ترقى است، قرآنى که مملوّ از برنامه هاى زندگى مى باشد.
این قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانین مدنى و جزائیشان دست گدائى به سوى دیگران دراز کردند!
هم اکنون، اگر به وضع بسیارى از کشورهاى اسلامى، مخصوصاً آنها که زیر سلطه فرهنگى شرق و غرب زندگى مى کنند، نظر بیفکنیم، مى بینیم: قرآن در میان آنها به صورت یک کتاب تشریفاتى درآمده است، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاه هاى فرستنده پخش مى کنند، و جاى آن در کاشى کارى هاى مساجد به عنوان هنر معمارى است، براى افتتاح خانه نو، یا حفظ مسافر، شفاى بیماران، و حداکثر براى تلاوت، به عنوان ثواب از آن استفاده مى کنند.
حتى گاه که با قرآن استدلال مى نمایند، هدفشان اثبات پیش داورى هاى خود به کمک آیات با استفاده از روش انحرافى تفسیر به رأى است.
در بعضى از کشورهاى اسلامى، مدارس پر طول و عرضى به عنوان مدارس «تحفیظ القرآن» دیده مى شود، و گروه عظیمى از پسران و دختران به حفظ قرآن مشغولند، در حالى که، اندیشه هاى آنها گاهى از غرب و گاه از شرق، و قوانین و مقرراتشان از بیگانگان از اسلام گرفته شده است، و قرآن فقط پوششى است براى خلافکارى هایشان.
آرى، امروز هم پیامبر(صلى الله علیه وآله) فریاد مى زند: «خدایا! قوم من، قرآن را مهجور داشتند»!
«مهجور» از نظر مغز و محتوا، متروک از نظر اندیشه و تفکر، و متروک از نظر برنامه هاى سازنده اش!
* * *
آیه بعد، براى دلدارى پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیهوآلهوسلّم) که با این موضعگیرى خصمانه دشمنان، مواجه بود، مى فرماید: «و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از مجرمان قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ).
فقط تو نیستى که با عداوت سرسختانه این گروه، روبرو شده اى، همه پیامبران در چنین شرائطى قرار داشتند که، گروهى از «مجرمان» به مخالفت آنها برمى خاستند و کمر دشمنى آنان را مى بستند.
ولى بدان! تو تنها و بدون یاور نیستى «همین بس که خدا هادى و راهنما، و یار و یاور تو است» (وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً).
نه وسوسه هاى آنها مى تواند تو را گمراه سازد; چرا که هادیت خدا است، و نه توطئه هاى آنها مى تواند تو را در هم بشکند; چرا که یاورت پروردگار است که علمش برترین علم ها و قدرتش مافوق همه قدرت ها است.
خلاصه تو باید بگوئى:
هزار دشمنم ار مى کنند قصد هلاک *** توام چو دوستى، از دشمنان ندارم باک
* * *
باز در آیه بعد، به یکى دیگر از بهانه جوئى هاى این مجرمان بهانه جو، اشاره کرده مى گوید: «کافران گفتند: چرا قرآن یک جا بر او نازل نمى شود»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).
مگر نه این است که: همه آن از سوى خدا است؟ آیا بهتر نیست که اول و آخر، و تمام محتواى این کتاب یک جا نازل شود، تا مردم بیشتر به عظمت آن واقف گردند؟.
خلاصه، چرا این آیات تدریجاً و با فواصل مختلف زمانى نازل مى گردد؟
البته، براى افراد سطحى، مخصوصاً اگر بهانه جو باشند، این اشکال در کیفیت نزول قرآن پیدا خواهد شد که: چرا این کتاب بزرگ آسمانى ـ که پایه و مایه همه چیز مسلمانان و محور همه قوانین سیاسى، اجتماعى، حقوقى و عبادى آنان است ـ یک جا به صورت کامل بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل نشده، تا مردم پیوسته آن را از آغاز تا انجام بخوانند و از محتوایش آگاه شوند؟
اصولاً، بهتر بود خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز از تمام این قرآن یک جا با خبر باشد تا هر چه مردم از او مى خواهند و مى پرسند، فوراً پاسخ گوید.
ولى در دنباله همین آیه، به آنها چنین پاسخ مى گوید:
«ما قرآن را تدریجاً نازل کردیم تا قلب تو را محکم داریم، و آن را به صورت آیات جداگانه و آرام، اما پشت سر هم بر تو وحى کردیم» (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً).
آنها از این واقعیت ها بى خبرند که چنان ایرادهائى مى کنند.
ارتباط نزول تدریجى قرآن، با تقویت قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان، بحث جالب و مشروحى دارد که در نکات پایان این آیات، خواهد آمد.
* * *
آن گاه، براى تأکید بیشتر، بر پاسخ فوق، مى فرماید: «آنها هیچ مثلى براى تو نمى آورند، و هیچ بحث و سخنى را براى تضعیف دعوت تو طرح نمى کنند، مگر این که: ما سخن حقى را که دلائل سست آنها را در هم مى شکنند و به قاطع ترین وجهى به آنها پاسخ مى گوید، در اختیار تو مى گذاریم و تفسیر بهتر و بیانى جالب تر براى تو مى گوئیم» (وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَل إِلاّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً).
* * *
و از آنجا که: این دشمنان کینه توز، و مشرکان متعصب و لجوج، بعد از مجموعه ایرادات خود، چنین استنتاج کرده بودند که: محمّد(صلى الله علیه وآله) و یارانش با این صفات، این کتاب، و این برنامه هائى که دارند بدترین خلق خدایند (العیاذ باللّه) و چون ذکر این سخن با کلام فصیح و بلیغى، همچون قرآن تناسب نداشت، در آخرین آیه مورد بحث، خداوند به پاسخ این سخن مى پردازد، بى آن که اصل گفتار آنها را نقل کند، مى گوید:
«آنهائى که بر صورت هایشان محشور مى شوند و با این وضع به سوى جهنمشان مى برند، آنها بدترین محل را دارند و گمراه ترین افرادند» (الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً).
آرى، نتیجه برنامه هاى زندگى انسان ها در آنجا روشن مى شود، گروهى، قامت هائى همچون سرو دارند و صورت هاى درخشانى همچون ماه، با گام هاى بلند به سرعت به سوى بهشت مى روند، در مقابل، جمعى به صورت بر خاک افتاده و فرشتگان عذاب آنها را به سوى جهنم مى کشانند، این سرنوشت متفاوت، نشان مى دهد: چه کسى گمراه و شرّ بوده؟ و چه کسى خوشبخت و هدایت یافته؟!
* * *
نکته ها:
1 ـ تفسیر «جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً»
گاه از این جمله چنین به نظر مى رسد که: خداوند براى دلدارى پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى گوید: تنها تو نیستى که دشمن دارى، بلکه براى هر پیامبرى دشمنى از سوى ما قرار داده شده، و لازمه این سخن، استناد وجود دشمنان انبیاء(علیهم السلام) به خدا است که نه با حکمت خدا سازگار است، و نه با اصل آزادى اراده انسان ها، بنابر این، مفهوم این جمله چیست؟.
مفسران جواب هاى متعددى از این سؤال داده اند.
ولى ما کراراً گفته ایم: تمام اعمال انسان ها از یک نظر منتسب به خدا است; زیرا همه چیز ما، قدرت ما، نیروى ما، عقل و فکر ما، و حتى آزادى و اختیار ما نیز از ناحیه او است، بنابراین، وجود این دشمنان براى انبیاء را مى توان از این نظر به خدا نسبت داد، بى آن که، مستلزم جبر و سلب اختیار گردد، و به مسئولیت آنها در مقابل کارهایشان، خدشه اى وارد شود (دقت کنید).
علاوه بر این، وجود این دشمنان سرسخت، و مخالفت آنان با پیامبران سبب مى شد که: مؤمنان در کار خود، ورزیده تر و ثابت قدم تر شوند، و آزمایش الهى در مورد همگان تحقق یابد.
این آیه، در حقیقت همانند آیه 112 سوره «انعام» است که، مى فرماید: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیّ عَدُوّاً شَیاطِینَ الإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:
«این گونه در برابر هر پیامبرى دشمنى از شیاطین انس و جن قرار دادیم که: سخنان فریبنده و بى اساس را به طور سرّى به یکدیگر مى گویند».
در مقابل گل ها، خارها مى روید، و در برابر نیکان، بدان قرار دارند، بى آن که مسئولیت هیچ یک از دو دسته از میان برود.
بعضى نیز گفته اند: منظور از «جعلنا» (قرار دادیم) همان اوامر و نواهى و برنامه هاى سازنده انبیاء است که: خواه و ناخواه عده اى را به دشمنى مى کشاند و اگر به خدا اسناد داده شده، به خاطر آن است که این اوامر و نواهى از سوى او است.
تفسیر دیگر این که: جمعى هستند که، بر اثر اصرار در گناه و افراط در تعصب و لجاجت، خداوند بر دل هاى آنها مُهر مى زند، و چشم و گوششان را کور و کر مى سازد، این دسته، بر اثر کوردلى، سرانجام دشمن انبیاء مى شوند، اما عوامل آن را خود فراهم ساخته اند.
این سه تفسیر با هم منافاتى ندارد و همه آنها ممکن است در مفهوم آیه جمع باشد.
* * *
2 ـ اثرات عمیق نزول تدریجى قرآن
درست است که: طبق روایات (بلکه ظاهر بعضى از آیات) قرآن دو نزول داشته: یکى «نزول دفعى» و یک جا، در شب قدر، بر قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دیگر «نزول تدریجى» در بیست و سه سال، بدون شک، آنچه جنبه رسمیت داشته، و پیامبر و مردم با آن روبرو بوده اند، نزول تدریجى قرآن است.
و همین نزول تدریجى، اسباب ایراد دشمنان بهانه گیر شده بود که: چرا قرآن یک مرتبه نازل نمى شود؟ و یک باره در اختیار مردم قرار نمى گیرد؟ تا آگاه تر و روشن تر شوند، و جاى شک و تردیدى باقى نماند.
ولى چنان که دیدیم، قرآن با جمله «کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ» جواب کوتاه، جامع و پر معنى به آنها داد که: هر چه بیشتر روى آن بیندیشیم اثرات نزول تدریجى قرآن آشکارتر مى شود:
1 ـ بدون شک، هم از نظر «تَلَقِّى وَحْى» و هم از نظر «ابلاغ به مردم»، اگر مطالب به طور تدریجى، و طبق نیازها پیاده شود و براى هر مطلبى شاهد و مصداق عینى وجود داشته باشد، بسیار مؤثرتر خواهد بود.
اصول تربیتى ایجاب مى کند: شخص یا اشخاص تربیت شونده، قدم به قدم این راه را بپیمایند، و براى هر روز آنها برنامه اى تنظیم شود، تا از مرحله پائین شروع کرده، به مراحل عالى برسند، برنامه هائى که این گونه پیاده مى شود، هم براى گوینده، و هم براى شنونده دلچسب تر و عمیق تر است.
2 ـ اصولاً، آنها که چنین ایرادهائى را به قرآن مى کردند، به این حقیقت توجه نداشتند که: قرآن یک کتاب کلاسیک نیست، که درباره موضوع یا علم معینى صحبت کند، بلکه، یک برنامه زندگى است براى ملتى که انقلاب کرده، و در تمام ابعاد زندگى از آن الهام مى گیرد.
بسیارى از آیات قرآن به مناسبت هاى تاریخى، مانند جنگ «بدر»، «احد»، «احزاب» و «حنین» نازل شده، و دستورالعمل ها یا نتیجه گیرى هائى از این حوادث بوده است، آیا معنى دارد که: اینها یک جا نوشته شود و به مردم عرضه گردد؟!.
به تعبیر دیگر، قرآن مجموعه اى است از اوامر و نواهى، احکام و قوانین، تاریخ و موعظه، و مجموعه اى از استراتژى و تاکتیک هاى مختلف در برخورد با حوادثى که در مسیر امت اسلامى به سوى جلو پیش مى آمده است.
چنین کتابى، که همه برنامه هاى خود را، حتى قوانین کلى اش را از طریق حضور در صحنه هاى زندگى مردم، تبیین و اجرا مى کند، امکان ندارد قبلاً یک جا تدوین و تنظیم شود، این بدان مى ماند که رهبر بزرگى براى پیاده کردن انقلاب، تمام اعلامیه ها و بیانیه ها و امر و نهى هایش را که به مناسبت هاى مختلف ایراد مى شود یک جا بنویسد و نشر دهد.
آیا هیچ کس مى تواند، چنین سخنى را عاقلانه بداند؟!
3 ـ نزول تدریجى قرآن، سبب ارتباط دائم و مستمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) با مبدأ وحى بود، این ارتباطدائمى، قلب او را قوى تر، اراده او را نیرومندتر مى ساخت و تأثیرش در برنامه هاى تربیتى او، انکار ناپذیر بود.
4 ـ از سوئى دیگر، ادامه وحى، بیانگر ادامه رسالت و سفارت پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود، و جائى براى وسوسه دشمنان نخواهد گذاشت که بگویند: این، روزى از سوى خدا مبعوث شد، سپس خدایش او را ترک گفت!، همان گونه که در تاریخ اسلام مى خوانیم که: به هنگام تأخیر وحى، در آغاز نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، این زمزمه پیدا شد، و سوره «و الضحى» براى نفى آن نازل گردید.
5 ـ بدون شک، اگر بنا بود، برنامه هاى اسلام همه، یک جا نازل شود، لازم بود یک جا نیز اجرا گردد; زیرا نازل شدن بدون اجرا ارزش آن را از بین مى برد، و مى دانیم: اجراى همه برنامه ها اعم از عبادات، زکات، جهاد، رعایت تمام واجبات و پرهیز از تمام محرمات یک جا کار بسیار سنگینى بود که موجب فرار گروه عظیمى از اسلام مى شد.
پس چه بهتر که: تدریجاً نازل شود، و تدریجاً مورد عمل قرار گیرد.
و به تعبیر دیگر، هر یک از این برنامه ها، به خوبى جذب و اگر سؤال و گفتگوئى پیرامون آن است، مطرح گردد و جواب گفته شود.
6 ـ یکى دیگر از اثرات این نزول تدریجى، روشن شدن عظمت و اعجاز قرآن است; چرا که در هر واقعه آیاتى نازل گردد، به تنهائى خود دلیل بر عظمت و اعجاز است، و هر قدر تکرار شود، این عظمت و اعجاز روشن تر مى شود و در اعماق قلوب مردم نفوذ مى کند.
* * *
3 ـ معنى ترتیل در قرآن
واژه «ترتیل» از ماده «رَتَل» (بر وزن قمر)، به معنى «منظم بودن و مرتب بودن» است، لذا کسى که دندان هایش خوب و منظم و مرتب باشد، عرب به او «رتل الاسنان» مى گوید، روى این جهت، ترتیل به معنى پى در پى آوردن سخنان یا آیات روى نظام و حساب، گفته شده.
بنابراین، جمله «وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیْلاً» اشاره به این واقعیت است که: آیات قرآن گرچه تدریجاً و در مدت 23 سال نازل شده است، اما این نزول تدریجى، روى نظم و حساب و برنامه اى بوده، به گونه اى که در افکار، رسوخ کند، و دل ها را مجذوب خود سازد.
در تفسیر کلمه «ترتیل» روایات جالبى نقل شده که: به بعضى از آنها ذیلاً اشاره مى کنیم:
در تفسیر «مجمع البیان» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده: به «ابن عباس» فرمود: اِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَرَتِّلْهُ تَرْتِیْلاً: «هنگامى که قرآن را خواندى آن را با ترتیل بخوان».
«ابن عباس» مى گوید پرسیدم: ترتیل چیست؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
بَیِّنْهُ تَبْیِیناً، وَ لا تَنْثُرْهُ نَثْرَ الدَّقَلِ (الرَّمْل) وَ لا تَهُذَّهُ هَذَّ الشِّعْرِ، قِفُوا عِنْدَ عَجائِبِهِ، حَرِّکُوا بِهِ الْقُلُوبَ، وَ لا یَکُونَنَّ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ:
«حروف و کلمات آن را کاملاً روشن ادا کن، نه همچون خرماى خشکیده (یا ذرات شن) آن را پراکنده کن، و نه همچون شعر آن را با سرعت پشت سر هم بخوان، به هنگام برخورد با عجائب قرآن توقف کنید، و بیندیشید و دل ها را با آن تکان دهید، و هرگز نباید همت شما این باشد که: به سرعت سوره را به پایان رسانید» (بلکه مهم اندیشه و تدبر و بهره گیرى از قرآن است).(2)
نظیر همین معنى در «اصول کافى» از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده است.(3)
از امام صادق(علیه السلام) نیز چنین نقل شده: التَّرْتِیْلُ اَنْ تَتَمَکَّثَ بِهِ وَ تَحْسُنَ بِهِ صَوْتَکَ، وَ اِذا مَرَرْتَ بِآیَة فِیْها ذِکْرُ النّارِ فَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ وَ اِذا مَرَرْتَ بِآیَة فِیْها ذرکْرُ الْجَنَّةِ فَاسْئَلِ اللّهَ الجَنَّةَ:
«ترتیل آن است که آیات را با تأنّى و با صداى زیبا بخوانى و هنگامى که به آیه اى برخورد مى کنى که در آن سخن از آتش دوزخ است، به خدا پناه بر، و هنگامى که به آیه اى مى رسى که در آن بیان بهشت است از خدا بهشت را بطلب» (خود را به اوصاف بهشتیان متصف کن و از صفات دوزخیان بپرهیز).(4)
* * *
4 ـ تفسیر «یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ اِلى جَهَنَّمَ»
در این که: منظور از محشور شدن این گروه از مجرمان بر صورتشان چیست؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است:
جمعى آن را به همان معنى حقیقیش تفسیر کرده، و گفته اند: فرشتگان عذاب آنها را در حالى که به صورت به روى زمین افتاده اند کشان، کشان به دوزخ مى برند. این از یکسو، نشانه خوارى و ذلت آنها است; چرا که آنها در دنیا نهایت کبر و غرور و خود برتربینى نسبت به خلق خدا را داشتند، و از سوى دیگر، تجسمى است از گمراهیشان در این جهان; چرا که: چنین کسى را که به این طریق مى برند به هیچ وجه جلو خود را نمى بیند، و از آنچه در اطراف او مى گذرد، آگاه نیست.
اما بعضى دیگر آن را به معنى کنائیش گرفته اند.
گاهى گفته اند: این جمله کنایه از تعلق قلب آنها به دنیا است، یعنى آنها به خاطر این که: صورت قلبشان هنوز هم با دنیا ارتباط دارد، به سوى جهنم کشیده مى شوند.(5)
و گاه گفته اند: این کنایه مانند تعبیر مخصوصى است که در ادبیات عرب وجود دارد که مى گویند: فُلانٌ مَرَّ عَلى وَجْهِهِ: «یعنى او نمى دانست به کجا مى رود»؟.
ولى، روشن است تا دلیلى بر معنى کنائى نداشته باشیم، باید به همان معنى اول که معنى حقیقى است، تفسیر شود.
* * *
1 ـ ظاهر جمله «قال» فعل ماضى است و نشان مى دهد: این سخن را پیامبر(صلى الله علیه وآله) در همین دنیا به عنوان شکایت بازگو کرده است، و اکثر مفسران نیز بر همین عقیده اند.
اما بعضى دیگر همچون «علامه طباطبائى» در «المیزان» معتقدند: این سخن مربوط به قیامت است و فعل ماضى در اینجا به معنى مضارع مى باشد.
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» نیز آن را به عنوان یک احتمال ذکر کرده، ولى آیه بعد، که جنبه دلدارى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد، دلیل بر این است که، تفسیر مشهور، صحیح تر است.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 170، ذیل آیه مورد بحث.
3 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 449، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن.
4 ـ «مجمع البحرین»، ماده «رتل».
5 ـ طبق این تفسیر، تعبیر «عَلى وُجُوهِهِم» در حقیقت، جاى علت را گرفته و مفهوم جمله چنین مى شود: «یُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ لِتَعَلُّقِ وُجُوهِ قُلُوبِهِم اِلَى الدُّنْیا».
.......................
تفسیر نمونه