شرح آیات 70 لغایت 72 سوره مبارکه الاسراء
70وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً
71یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناس بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً
72وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الاْ خِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً
ترجمه:
70 ـ ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم; و آنها را در خشکى و دریا، (بر مرکب هاى راهوار) حمل کردیم; و از انواع روزى هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده ایم، برترى بخشیدیم.
71 ـ (به یاد آورید) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مى خوانیم! کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مى خوانند; و به قدر رشته شکاف هسته خرمائى به آنان ستم نمى شود!
72 ـ اما کسى که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است!
تفسیر:
انسان، گل سر سبد موجودات
از آنجا که یکى از طرق تربیت و هدایت، همان دادن شخصیت به افراد است، قرآن مجید به دنبال بحث هائى که درباره مشرکان و منحرفان در آیات گذشته داشت، در اینجا، به بیان شخصیت والاى نوع بشر، و مواهب الهى نسبت به او مى پردازد، تا با توجه به این ارزش فوق العاده، به آسانى گوهر خود را نیالاید و خویش را به بهاى ناچیزى نفروشد، مى فرماید: «ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم» (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ).
آنگاه به سه قسمت از مواهب الهى، نسبت به انسان ها اشاره کرده مى گوید: «ما آنها را با مرکب هاى مختلفى که در اختیارشان قرار داده ایم، در خشکى و دریا حمل کردیم» (وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
دیگر این که: «آنها را از طیّبات روزى دادیم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
با توجه به وسعت مفهوم کلمه «طیّب» که هر موجود پاکیزه اى را شامل مى شود، گستردگى این نعمت بزرگ الهى آشکار مى گردد.
سوم این که: «ما آنها را بر بسیارى از مخلوقات خود فضیلت و برترى دادیم» (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً).
* * *
چند نکته:
1 ـ مرکب، نخستین نعمت انسان
در آغاز، این نکته جلب توجه مى کند که چرا خداوند از میان تمام مواهبى که به انسان بخشیده، نخست به مسأله حرکت او در خشکى و دریا اشاره مى کند؟
این، ممکن است به آن جهت باشد که بهره گیرى از طیبات و انواع روزى ها بدون حرکت امکان پذیر نیست، و حرکت انسان بر صفحه زمین نیاز به مرکب راهوار دارد، آرى «حرکت» مقدمه هر گونه «برکت» است.
و یا به این جهت که: مى خواهد سلطه او را بر کلّ پهناى زمین، اعم از دریا و صحرا مشخص کند; چرا که هر یک از انواع موجودات، بر قسمتى از محدوده زمین سلطه دارند، تنها انسان است که بر کلّ این کره خاکى حکومت مى کند، بر دریا، صحرا، و فراز هوا.
* * *
2 ـ گرامیداشت انسان از سوى خداوند
در این که: خداوند انسان را به چه چیز گرامى داشته؟ که در آیه فوق به طور سربسته مى گوید: ما انسان را گرامى داشتیم! در میان مفسران گفتگو است:
بعضى، این اکرام را به خاطر اعطاى قوّه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند.
بعضى، اندام موزون و قامت راست.
بعضى، موهبت انگشتان، که با آن مى تواند کارهاى بسیار ظریف و دقیق انجام دهد و همچنین قدرت بر نوشتن دارد.
بعضى، به این که: انسان ـ تقریباً ـ تنها موجودى است که: مى تواند غذاى خود را با دست بخورد.
بعضى، به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمین.
و بعضى، به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند.
ولى، روشن است: این مواهب در انسان جمع است، و هیچ گونه تضادّى با هم ندارند، بنابراین، گرامیداشت خدا نسبت به این مخلوق بزرگ، با همه این مواهب و غیر این مواهب است.
خلاصه این که: انسان امتیازات فراوانى بر مخلوقات دیگر دارد که هر یک از دیگرى جالب تر و والاتر است.
و روح انسان، علاوه بر امتیازات جسمى، مجموعه اى است از استعدادهاى عالى و توانائى بسیار، براى پیمودن مسیر تکامل به طور نامحدود.
* * *
3 ـ تفاوت «کَرَّمْنا» و «فَضَّلْنا»
در این که: میان این دو چه تفاوتى است؟ نظرات گوناگونى اظهار شده است.
بعضى، گفته اند: «کَرَّمْنا» اشاره به مواهبى است که خدا ذاتاً به انسان داده است، و «فَضَّلْنا» اشاره به فضائلى است که انسان به توفیق الهى، اکتساب مى کند.
این احتمال نیز بسیار نزدیک به نظر مى رسد که: جمله «کَرَّمْنا» به جنبه هاى مادّى اشاره مى کند و «فَضَّلْنا» به مواهب معنوى; زیرا کلمه «فَضَّلْنا» غالباً در قرآن به همین معنى آمده است.
* * *
4 ـ معنى «کثیر» در اینجا چیست؟
بعضى از مفسران آیه فوق را دلیل بر فضیلت فرشتگان بر کل بنى آدم دانسته اند، چرا که قرآن مى گوید: ما انسان ها را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى دادیم، و طبعاً گروهى در اینجا باقى مى ماند که انسان، برتر از آنها نیست و این گروه جز فرشتگان نخواهند بود.
اما با توجه به آیات آفرینش آدم، و سجود و خضوع فرشتگان براى او و تعلیم علم اسماء به آنها از سوى آدم، تردیدى باقى نمى ماند که انسان از فرشته برتر است.
بنابراین، «کثیر» در اینجا به معنى «جمیع» خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ «طبرسى» در «مجمع البیان»، در قرآن و مکالمات عرب، بسیار معمول است که این کلمه به معنى «جمیع» مى آید.
مرحوم «طبرسى» مى گوید: معنى جمله این است: إِنّا فَضَّلْناهُمْ عَلى مَنْ خَلَقْناهُمْ وَ هُمْ کَثِیْر: «ما انسان را بر سایر مخلوقات برترى بخشیدیم و سایر مخلوقات بسیارند».
قرآن، درباره شیاطین مى گوید: «وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ»(1) بدیهى است که شیاطین همه دروغگو هستند نه اکثر آنها.
به هر حال، اگر این معنى را خلاف ظاهر بدانیم آیات آفرینش انسان قرینه روشنى براى آن خواهد بود.
* * *
5 ـ چرا انسان برترین مخلوق خدا است؟
پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست، زیرا مى دانیم: تنها موجودى که از نیروهاى مختلف، مادّى و معنوى، جسمانى و روحانى تشکیل شده، و در لابلاى تضادّها مى تواند پرورش پیدا کند، و استعداد تکامل و پیشروى نامحدود دارد، انسان است.
حدیث معروفى که از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده، نیز شاهد روشنى بر این مدعا است، مى فرماید:
«خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفرید: فرشتگان، حیوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه اى است از هر دو، تا کدامین غالب آید، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چیره گردد، از حیوانات پست تر».(2)
در اینجا یک سؤال باقى مى ماند و آن این که: آیا همه انسان ها از فرشتگان برترند؟ در حالى که گروهى بى ایمان، شرور و ستمگر هستند که از پست ترین خلق خدا محسوب مى شوند و به تعبیر دیگر، آیا بنى آدم در آیه مورد بحث همه انسان ها را شامل مى شود یا تنها گروهى از آنها را.
پاسخ این سؤال، را در یک جمله مى توان خلاصه کرد، و آن این که: آرى همه انسان ها برترند، اما بالقوّه و بالاستعداد، یعنى همگى این زمینه و شایستگى را دارند، حال، اگر از آن استفاده نکنند، و سقوط نمایند، مربوط به خودشان است.
گر چه برترى اساسى انسان، بر سایر موجودات روى جنبه هاى معنوى و انسانى او است، ولى، بى مناسبت نیست بدانیم به گفته دانشمندان، انسان حتى از نظر نیروهاى جسمانى در بعضى از جهات، از سایر جانداران قوى تر و نیرومندتر است (هر چند از پاره اى جهات ضعیف تر به نظر مى رسد).
نویسنده کتاب «انسان موجود ناشناخته» «الکسیس کارل» مى گوید: «بدن انسان داراى استحکام و ظرافت فوق العاده اى مى باشد و در مقابل هر نوع حادثه استقامت مىورزد، همچنین در مقابل بى غذائى، بى خوابى، خستگى، غصه افراطى، درد، بیمارى، رنج، پرکارى و در مورد حفظ موازنه و تعادل حیرت انگیز بدن و روح خویش، تحمل عجیبى از خود نشان مى دهد، حتى مى توان گفت: انسان از تمام حیوانات پردوام تر و پرتلاش تر است، با این توانائى جسمى و فکرى شگرفش، توانسته است، این همه امور، صنایع، و تمدن کنونى را به وجود آورد، و برتریش را بر همه جانداران به اثبات رساند».(3)
* * *
آیه بعد، به یکى دیگر از مواهب الهى نسبت به انسان، و سپس مسئولیت هاى سنگینى را که به موازات این مواهب متوجه او مى شود، اشاره مى کند:
در آغاز به «مسأله رهبرى» و نقش آن، در سرنوشت انسان ها پرداخته، مى گوید: «روز قیامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مى خوانیم» (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناس بِإِمامِهِمْ).
یعنى آنها که رهبرى پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود، و آنها که رهبرى شیطان و ائمه ضلال و پیشوایان جبار و ستمگر را انتخاب کردند، همراه آنها خواهند بود.
خلاصه این که: پیوند «رهبرى» و «پیروى» در این جهان، به طور کامل در آن جهان منعکس مى شود، و بر اساس آن گروه هائى که اهل نجات و اهل عذابند، مشخص مى گردند.
گر چه بعضى، از مفسران، خواسته اند «امام» را در اینجا منحصراً به معنى پیامبران، و بعضى به معنى کتاب هاى آسمانى، و بعضى به معنى علما و دانشمندان، تفسیر کنند.
ولى، روشن است که امام در اینجا معنى وسیعى دارد که هر پیشوائى را ـ اعم از پیامبران و ائمه هدى و دانشمندان و کتاب و سنت، و همچنین ائمه کفر و ضلال را ـ شامل مى شود.
به این ترتیب، هر کس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت، که در این جهان خط او را انتخاب کرده بود.
این تعبیر، در عین این که: یکى از اسباب تکامل انسان را بیان مى کند، هشدارى است به همه افراد بشر، که در انتخاب رهبر، فوق العاده دقیق و سخت گیر باشند، و زمام فکر و برنامه خود را به دست هر کس نسپرند.
سپس، مى گوید: آنجا مردم دو گروه مى شوند: «کسانى که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود، آنها با سرفرازى، افتخار، خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مى خوانند و کوچکترین ظلم و ستمى به آنها نمى شود» (فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً).(4)
«اما کسانى که در این جهان، کوردل بودند، آنها در سراى آخرت نیز نابینا خواهند بود» (وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الاْ خِرَةِ أَعْمى).
طبیعى است، «این کوردلان نابینا از همه گمراه ترند» (وَ أَضَلُّ سَبِیلاً).
نه در این دنیا راه هدایت را پیدا مى کنند، و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را; چرا که چشم خود را به روى همه واقعیات بستند و از دیدن چهره حق و آیات خداوند، آنچه مایه هدایت و عبرت است، و آن همه مواهبى که خدا به آنها بخشیده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا که سراى آخرت بازتاب و انعکاس عظیمى است از این جهان، چه جاى تعجب، که این کوردلان به صورت نابینایان وارد عرصه محشر شوند؟!
* * *
نکته ها:
1 ـ نقش رهبرى در زندگى انسان ها
قبول زندگى جمعى در حیات انسان ها نمى تواند از مسأله رهبرى جدا باشد; چرا که براى مشخص کردن خط اصلى یک جمعیت، همیشه نیاز به رهبر و پیشوائى است.
اصولاً پیمودن راه تکامل بدون استفاده از وجود رهبر، ممکن نیست، و سرّ ارسال پیامبران و انتخاب اوصیا براى آنان، همین است.
در علم عقائد و کلام، نیز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش رهبر در نظم جامعه و جلوگیرى از انحرافات، بعثت انبیاء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است.
اما به همان اندازه که یک رهبر الهى و عالم و صالح، راه وصول انسان را به هدف نهائى، آسان و سریع مى کند، تن دادن به رهبرى ائمه کفر و ضلال، او را به پرتگاه بدبختى و شقاوت مى افکند.
در تفسیر این آیه، در منابع اسلامى، احادیث متعددى وارد شده که روشنگر مفهوم آیه و هدف از امامت است:
در حدیثى که شیعه و اهل تسنن از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) به سندهاى صحیح نقل کرده اند، چنین مى خوانیم: آن امام(علیه السلام) از پدرانش از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در تفسیر این آیه نقل فرمود: یُدْعى کُلُّ أُناس بِإِمامِ زَمانِهِمْ وَ کِتابِ رَبِّهِمْ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِمْ: «در آن روز هر قومى همراه امام زمانشان، کتاب پروردگار و سنت پیامبرشان خوانده مى شوند».(5)
و نیز از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: أَلا تَحْمَدُونَ اللّهَ إِذا کانَ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَدَعا کُلَّ قَوْم إَلى مَنْ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ دَعانا إِلى رَسُولِ اللّهِ وَ فَزَعْتُمْ إِلَیْنا فَإِلى أَیْنَ تَرَوْنَ یَذْهَبُ بِکُمُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ ـ قالَها ثَلاثاً ـ:
«آیا شما حمد و سپاس خدا را بجا نمى آورید؟ هنگامى که روز قیامت مى شود، خداوند هر گروهى را با کسى که ولایت او را پذیرفته، مى خواند، ما را همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و شما را همراه ما، فکر مى کنید در این حال شما را به کجا مى برند، به خداوند کعبه سوگند! به سوى بهشت ـ سه بار امام این جمله را تکرار کرد ـ».(6)
* * *
2 ـ کرامت بنى آدم
«بنى آدم» معمولاً در قرآن، عنوانى است براى انسان ها توأم با مدح، ستایش و احترام، در حالى که «انسان» با صفاتى همانند «ظلوم»، «جهول»، «هلوع» (کم ظرفیت)، «ضعیف»، طغیانگر، ناسپاس و مانند آن توصیف شده است.
و این نشان مى دهد: «بنى آدم»، به انسان تربیت یافته اشاره مى کند، و یا حداقل نظر به استعدادهاى مثبت انسان دارد. (توجه به افتخارات آدم و فضیلت او بر فرشتگان که در کلمه بنى آدم نهفته شده نیز مؤید این معنا است).
در حالى که «انسان» به معنى مطلق و گاهى احیانا اشاره به جنبه هاى منفى او است. لذا در آیات مورد بحث ـ که سخن از کرامت و بزرگوارى و فضیلت انسان است ـ تعبیر به «بنى آدم» شده.(7)
* * *
3 ـ نقش رهبرى در اسلام
در حدیث معروفى که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده، هنگامى که: سخن از ارکان اصلى اسلام به میان مى آورد، «ولایت» (رهبرى) را پنجمین و مهم ترین رکن معرفى مى کند، در حالى که «نماز» که معرف پیوند خلق با خالق است و «روزه» که رمز مبارزه با شهوات است و «زکات» که پیوند خلق با خلق است و «حج» که جنبه هاى اجتماعى اسلام را بیان مى کند، چهار رکن اصلى دیگر.
سپس امام(علیه السلام) اضافه مى کند: «هیچ چیز به اندازه ولایت و رهبرى اهمیت ندارد». (چرا که اجراى اصول دیگر در سایه آن خواهد بود).(8)
و نیز به همین دلیل، در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده: مَنْ ماتَ بِغَیْرِ إِمام ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً: «کسى که بدون امام و رهبر از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است».(9)
تاریخ نیز، بسیار به خاطر دارد که گاهى یک ملت در پرتو رهبرى یک رهبر بزرگ و شایسته، در صف اول در جهان قرار گرفته، و گاه، همان ملت با همان نیروهاى انسانى و منابع دیگر، به خاطر رهبرى ضعیف و نالایق آن چنان سقوط کرده که شاید کسى باور نکند، این همان ملت پیشرو است.
مگر، عرب جاهلى نبود که در جهل، بدبختى، فساد، ذلت، نکبت، پراکندگى و انحطاط غوطهور بود؟ چرا که رهبر لایقى نداشت، ولى با ظهور رهبر الهى یعنى محمّد(صلى الله علیه وآله) چنان راه ترقى، تکامل و عظمت را با سرعت پیمود که دنیائى را در شگفتى فرو برد، آرى، این است: نقش رهبر در آن زمان و این زمان و هر زمان.
البته، خداوند براى هر عصر و زمانى رهبرى براى نجات و هدایت انسان ها قرار داد؟ چرا که حکمت او ایجاب مى کند، فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد، اما مهم این است که: مردم رهبرشان را بشناسند، و در دام رهبران گمراه، فاسد و مفسد گرفتار نشوند که نجات از چنگالشان دشوار است.
اعتقاد شیعه به وجود یک امام معصوم، در هر عصر و زمان فلسفه اش همین است آن گونه که على(علیه السلام) فرمود:
اللّهُمَّ بَلى لاتَخْلُو الاْ َرْضُ مِنْ قائِم لِلّهِ بِحُجَّة إِمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمّا خائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَیِّنّاتُهُ:
«آرى به خدا سوگند! صفحه روى زمین هرگز از رهبرى که با حجت الهى قیام کند، خالى نشود، خواه ظاهر و آشکار باشد یا (بر اثر نداشتن پیروان کافى) ترسان و پنهان، تا نشانه هاى الهى و دلائل فرمان او از میان نرود».(10)
در زمینه معنى امامت و لزوم آن در جهان انسانیت، در جلد اول، ذیل آیه 124 سوره «بقره» نیز بحث کرده ایم.
* * *
4 ـ کوردلان!
قرآن تعبیر جالبى از مشرکان و بیدادگران در آیات فوق دارد، از آنها به عنوان «اعمى» توصیف مى کند که اشاره به این حقیقت است: چهره حق همه جا آشکار است اگر چشم بینائى باشد.
چشمى که آیات خدا را در پهناى این جهان ببیند.
چشمى که درس هاى عبرت را در صفحات تاریخ، بخواند.
چشمى که سرنوشت جباران و ستمگران را مشاهده کند، خلاصه،
چشمى باز و حق نگر!
اما هنگامى که پرده هاى ضخیمى از جهل، غرور، تعصب، لجاجت و شهوت این چشم بیناى دل آدمى را از کار انداخت، دیگر توان دید ندارد، و با این که: جمال حق حجاب و پرده ندارد، او از مشاهده آن ناتوان است.
در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق مى خوانیم: مَنْ لَمْ یَدُلَّهُ خَلقُ السَّمواتِ وَ الاْ َرْضِ، وَ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، وَ دَوَرانُ الْفَلَکِ وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ الاْ یاتِ الْعَجِیْباتِ عَلى أَنَّ وَراءَ ذلِکَ أَمْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ، فَهُوَ فِى الاْ خِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیْلاً:
«کسى که آفرینش آسمان ها و زمین، آمد و شد شب و روز، گردش ستارگان، خورشید و ماه و نشانه هاى شگفت انگیز او را از حقیقت بزرگترى که وراى آن نهفته است آگاه نسازد، در آخرت اعمى و گمراه تر است».(11)
و نیز در روایات متعددى این آیه، به کسى تفسیر شده است که: استطاعت بر «حج» دارد ولى تا پایان عمر انجام نمى دهد.(12)
بدون شک، این یکى از مصادیق این آیه است، نه تمام آن، و شاید ذکر این مصداق، به خاطر آن باشد که با شرکت در مراسم حج، و مشاهده آن کنگره عظیم اسلامى، اسرار عبادى و سیاسى که در آن نهفته است، چشم انسان بینا مى شود و حقایق بسیارى به او مى آموزد.
در بعضى دیگر از روایات، «بدترین نابینائى، نابینائى دل شمرده شده». (شَرُّ الْعَمى عَمَى الْقَلبِ).(13)
به هر حال، همان گونه که بارها گفته ایم، عالم قیامت بازتابى از این عالم، و اعتقادات و اعمال ما در این جهان است، به همین دلیل، در آیات 124 تا 126 سوره «طه» مى خوانیم: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً * قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى:
«کسى که از ذکر ما روى گردان شود، زندگى سخت و دردناکى خواهد داشت، روز قیامت نابینا محشور مى شود، عرض مى کند: پروردگارا چرا مرا اعمى محشور کردى، در حالى که قبلاً بینا بودم؟!
مى فرماید: این گونه که آیات ما به سراغ تو آمد، و تو چشم از آن فرو بستى و به فراموشى سپردى، امروز هم به فراموشى سپرده خواهى شد»!
* * *
1 ـ شعراء، آیه 223.
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 188.
3 ـ «انسان موجود ناشناخته»، صفحات 73 و 74.
4 ـ «فَتِیل» به معنى رشته بسیار نازکى است که در شکاف هسته خرما، قرار دارد در مقابل «نقیر» که در پشت هسته خرما است و «قمطیر» به معنى پوسته نازکى است که هسته خرما را پوشانیده.
5 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.
6 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.
7 ـ در مورد معنى «انسان» در قرآن کریم، در جلد 8 تفسیر «نمونه» صفحه 239 به بعد بحث مشروحى داشتیم.
8 ـ قال الباقر(علیه السلام): «بُنِىَ الاْ ِسْلامُ عَلى خَمْس عَلى الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلایَةِ وَ لَمْ یُنادَ بِشَیْء کَما نُودِیَ بِالْوَلایَةِ» (اصول کافى، جلد 2، صفحه 18).
9 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 194 و کتب بسیارى دیگر.
10 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 147.
11 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 196.
12 و 13 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 3، صفحات 196 و 197.
تمام این کلمات کنایه از شىء بسیار کوچک و حقیر است.
.....................
تفسیر نمونه