شرح آیات 20 تا 23 سوره مبارکه انفال
20یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاتَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْتَسْمَعُونَ
21وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لایَسْمَعُونَ
22إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لایَعْقِلُونَ
23وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْراً لاَ َسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْمُعْرِضُونَ
ترجمه:
20 ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید; و سرپیچى ننمائید در حالى که (سخنان او را) مى شنوید!
21 ـ و همانند کسانى نباشید که مى گفتند: «شنیدیم!» ولى در حقیقت نمى شنیدند!
22 ـ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمى کنند.
23 ـ و اگر خداوند خیرى در آنها مى دانست، (حرف حق را) به گوش آنها مى رساند; ولى اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپیچى کرده و روگردان مى شوند.
تفسیر:
شنوندگان ناشنوا!
این آیات در تعقیب بحث هاى گذشته در زمینه دعوت مسلمانان به اطاعت کامل از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جنگ و صلح و در همه برنامه هاست.
لحن آیات نشان مى دهد: بعضى از مؤمنان از وظیفه خود در این زمینه کوتاهى کرده بودند لذا در نخستین آیه مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ).
و باز براى تأکید اضافه مى کند: «هیچ گاه از اطاعت فرمان او روى گردان نشوید در حالى که سخنان او و اوامر و نواهیش را مى شنوید» (وَ لاتَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْتَسْمَعُونَ).
شک نیست: اطاعت فرمان خدا بر همه لازم است چه مؤمنان و چه کافران، ولى از آنجا که مخاطبین پیامبر و شرکت کنندگان در برنامه هاى تربیتى او، مؤمنان بودند روى سخن در اینجا با آنهاست.
* * *
در آیه بعد، بار دیگر روى همین مسأله تکیه کرده، مى فرماید: «همانند کسانى نباشید که مى گفتند: شنیدیم، ولى در حقیقت نمى شنیدند» (وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لایَسْمَعُونَ).
این تعبیر جالبى است که قرآن درباره کسانى که مى دانند، ولى عمل نمى کنند; مى شنوند، ولى ترتیب اثر نمى دهند و ظاهراً در صف مؤمنانند، ولى مطیع فرمان نیستند ذکر کرده است، مى گوید: آنها گوش شنوا دارند الفاظ و سخنان را مى شنوند و معانى آن را مى فهمند، اما چون بر طبق آن عمل نمى کنند گوئى اصلاً کر هستند; زیرا شنیدن و فهمیدن مقدمه عمل است و هنگامى که عمل نباشد مقدمات بى فایده است.
درباره این که این افراد ـ که داراى چنین صفتى هستند و مسلمانان باید به هوش باشند و مثل آنها نشوند ـ چه اشخاصى مى باشند؟ نظرات متعددى است:
بعضى احتمال داده اند، منظور منافقانى هستند که خود را در صف مسلمانان جا زده بودند.
بعضى گفته اند: اشاره به گروهى از یهود مى باشد.
و بعضى اشاره به مشرکان عرب دانسته اند.
ولى هیچ مانعى ندارد که همه گویندگانِ بدون عمل، از این گروه هاى سه گانه، در مفهوم آیه وارد باشند.
* * *
از آنجا که گفتارِ بدونِ عمل و شنیدنِ بدونِ ترتیبِ اثر، یکى از بزرگ ترین بلاهاى جوامع انسانى و سرچشمه انواع بدبختى هاست بار دیگر در آیه بعد روى همین مسأله تکیه کرده و با بیان زیباى دیگرى بحث را ادامه مى دهد مى فرماید: «بدترین جنبندگان نزد خدا افرادى هستند که نه گوش شنوا دارند، نه زبان گویا، و نه عقل و درک، کر و لال اند و اندیشه نمى کنند» (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لایَعْقِلُونَ).(1)
قرآن کتاب عمل است نه یک کتاب تشریفاتى، همه جا روى نتایج تکیه مى کند، و اصولاً هر موجود بى خاصیتى را معدوم، هر زنده بى حرکت و بى اثرى را مرده، و هر عضوى از اعضاى انسان را که در مسیر هدایت و سعادت او اثر بخش نباشد همانند فقدان آن مى شمرد.
در این آیه نیز کسانى که ظاهراً گوش هاى سالم دارند ولى در مسیر شنیدن آیات خدا، سخنان حق و برنامه هاى سعادت بخش نیستند، آنها را فاقد گوش مى داند و کسانى که زبان سالمى دارند اما مهر سکوت بر لب زده نه دفاعى از حق مى کنند، نه مبارزه اى با ظلم و فساد، نه ارشاد جاهل، نه امر به معروف، نه نهى از منکر و نه دعوت به راه حق، بلکه این نعمت بزرگ خدا را در مسیر بیهوده گوئى یا تملق و چاپلوسى در برابر صاحبان زر و زور و یا تحریف حق و تقویت باطل به کار مى گیرند، همچون افراد لال و گنگ مى داند و آنان که از نعمت هوش و عقل بهره مندند اما درست نمى اندیشند را همچون دیوانگان مى شمرد!
* * *
در آیه بعد مى گوید: خداوند در دعوت آنها به سوى حق هیچ گونه مضایقه اى ندارد «اگر آنها آمادگى مى داشتند و خدا از این نظر خیر و نیکى در آنها مى دید حرف حق را به هر صورت بود به گوش آنها مى رسانید» (وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْراً لاَ َسْمَعَهُمْ).
در پاره اى از روایات آمده است: جمعى از بت پرستان لجوج نزد پیامبر آمده گفتند: اگر جدّ بزرگ ما «قُصَىّ بْن کِلاب» را از قبر زنده کنى و گواهى به نبوت تو دهد، ما همگى تسلیم خواهیم شد! آیه فوق نازل شد و گفت: اگر اینها همین سخن را از روى حقیقت مى گفتند، خداوند به طرز معجزه آسائى این کار را براى آنها انجام مى داد.(2)
ولى آنها دروغ مى گویند، بهانه مى گیرند و هدفشان شانه خالى کردن از زیر بار حق است.
سپس مى افزاید: «و اگر با این حال خداوند خواسته آنها را بپذیرد و سخنان حق را بیش از این به گوش آنها بخواند (و یا جدّشان قصىّ بن کلاب را زنده کند و گواهى او را بشنوند) باز روگردان مى شوند و اعراض مى کنند» (وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْمُعْرِضُونَ).
این جمله ها درباره کسانى است که بارها سخنان حق را شنیده اند، آیات روح پرور قرآن به گوش آنها رسیده و محتواى عالى آن را فهمیده اند ولى باز بر اثر تعصب و لجاجت در مقام انکار بر آمدند، چنین افرادى بر اثر اعمالشان شایستگى هدایت را از دست داده اند و دیگر خدا و پیامبرش را با آنها کارى نیست.
این آیه جواب دندان شکنى است براى پیروان مکتب جبر، و نشان مى دهد که سرچشمه همه سعادت ها از خود انسان شروع مى شود و خداوند هم بر طبق آمادگى ها و شایستگى هائى که مردم از خود نشان مى دهند با آنها رفتار مى کند.
* * *
نکته ها:
1 ـ برداشت نادرست
گاهى بعضى از افراد تازه کار با آیه فوق یک قیاس منطقى درست مى کنند و از آن نتیجه گیج کننده اى براى خود مى گیرند، مى گویند: قرآن در آیه بالا مى گوید:
«اگر خدا خیرى در آنها مى دید حق را به گوش آنها مى رساند».
«اگر حق را به گوش آنها برساند سرپیچى مى کنند».
نتیجه این دو این مى شود: «اگر خداوند خیرى در آنها مى دید سرپیچى مى کنند»! که این نتیجه، نتیجه درستى نیست.
اشتباه آنها در این است که جمله «حق را به گوش آنها مى رساند» در قسمت اول سخن مفهومش این است که اگر آنها زمینه آماده اى مى داشتند حق را به گوش آنها مى رساند.
ولى در قسمت دوم سخن، مفهومش این است که اگر با فراهم نبودن زمینه، چنین کارى را کند آنها سرپیچى مى کنند.
بنابراین، جمله فوق در دو معنى مختلف و جداگانه به کار رفته است، بر این اساس، نمى توان از آنها یک قیاس منطقى تشکیل داد(3) (دقت کنید).
این درست به آن مى ماند که کسى بگوید: من اگر مى دانستم فلان کس دعوت مرا مى پذیرد از او دعوت مى کردم، ولى در حال حاضر وضع طورى است که اگر دعوت کنم نخواهد پذیرفت بنابراین دعوت نخواهم کرد.
* * *
2 ـ شنیدن سخن حق مراحلى دارد
گاهى انسان تنها الفاظ و عباراتى را مى شنود، بدون این که در مفهوم آنها بیندیشد، اما گروهى از افراد لجوج هستند که حتى حاضر به شنیدن این مقدار نیز نیستند.
چنان که قرآن مى فرماید: وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لاتَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ: «کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید; و سر و صدا ایجاد کنید شاید شما پیروز شوید» و کسى سخن حق را نشنود.(4)
گاه انسان حاضر به شنیدن الفاظ و سخنان و اندیشه در آنها هست ولى هیچ گاه تصمیم به عمل ندارد، همچون منافقانى که در آیه 16 سوره «محمّد»(صلى الله علیه وآله) به آنها اشاره شده است آنجا که مى گوید: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً:
«بعضى از آن منافقان هستند که به سخنان تو گوش فرا مى دهند اما هنگامى که از نزد تو بیرون مى روند از روى انکار و یا تمسخر به افراد آگاه مى گویند: این چه سخنى بود که محمّد(صلى الله علیه وآله) مى گفت».
و گاه وضع آنها طورى است که حسّ تشخیص نیک و بد از آنها چنان سلب شده که حتى اگر گوش فرا دهند مطلب حق را درک نمى کنند و این خطرناک ترین مرحله است.
قرآن درباره همه این گروه هاى سه گانه مى گوید: آنان در حقیقت افراد کر و ناشنوا هستند; زیرا شنواى حقیقى کسى است که هم گوش فرا مى دهد، هم درک مى کند و مى اندیشد و هم تصمیم بر عمل از روى اخلاص دارد.
و چه بسیارند در عصر و زمان ما کسانى که به هنگام شنیدن آیات قرآن (بلا تشبیه همانند شنیدن آهنگ هاى موسیقى) احساسات نشان مى دهند و سر و صدا و جمله هائى که حاکى از شور و هیجان است ظاهر مى سازند، ولى تمام همتشان همین است و بس و در عمل آلودگان بینوائى هستند که هیچ شباهتى با محتواى قرآن ندارند.
* * *
1 ـ «صُمّ» جمع «اَصَمّ» به معناى کر و «بُکْم» جمع «اَبْکَم» به معناى لال است.
2 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 7، صفحه 388، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1405 هـ ق ـ «فتح القدیر» شوکانى، جلد 2، صفحه 298، ذیل آیه مورد بحث، عالم الکتب.
3 ـ و به اصطلاح منطق «حدّ وسط» در قیاس بالا وجود ندارد; زیرا در جمله اول «لاَ َسْمَعَهُمْ حالَ کَوْنِهِمْ یَعْلَمُ فِیْهِمْ خَیْراً» و در جمله دوم «لَوْ أَسْمَعَهُمْ حالَ کَوْنِهِمْ لایَعْلَمُ فِیْهِمْ خَیْراً» است، بنابراین، حدّ وسط مشترک در دو جمله فوق وجود ندارد تا بتوان از آن قیاس تشکیل داد و این دو جمله، دو جمله مختلف و از هم جداست (دقت کنید).
4 ـ فصلت، آیه 26.