• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

حکمت 97 نهج البلاغه

وَسَمِعَ(عليه السلام) رَجُلاً مِنَ الْحَرُورِيَّةِ

بیشتر...

انفاق و از خود گذشتگی، آیت الله العظمی مظاهری

در سلسله مطالب روزانه که توسط سایت احسن الحدیث مطالب

بیشتر...

خطبه چهل و نه

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

أَلْحَمْدُللهِِ

بیشتر...

مبانی بهداشت و سلامت در قرآن

 

نوشتار حاضر، به مبانی سلامت، بهداشت و پزشکی در قرآن

بیشتر...

معاد يا سير تكاملى انسان

اگر ما به جهان آفرينش نظرى بيفكنيم مشاهده مى‏كنيم كه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
8141
17596
144046023
امروز چهارشنبه, 14 آذر 1403
اوقات شرعی

چرا خدا با ما سخن نمى گوید؟!

شرح آیات 118 و 119 سوره مبارکه بقره

118- وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ ۗ كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ ۘ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ ۗ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ

119- إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ۖ وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ

118- افراد ناآگاه گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمى گوید؟! و یا چرا نشانه اى براى (خود) ما نمى آید؟!» پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن مى گفتند; دلها و افکارشان مشابه یکدیگر است; ولى ما (به اندازه کافى) آیات و نشانه ها را براى اهل یقین (و حقیقت جویان) روشن ساخته ایم.

119- ما تو را به حق، براى بشارت و بیم دادن (همه مردم) فرستادیم; و تو مسئول (گمراهى) دوزخیان (پس از ابلاغ رسالت) نیستى.

چرا خدا با ما سخن نمى گوید؟!

به تناسب بهانه جوئى هاى یهود در نخستین آیات فوق، سخن از گروه دیگرى از بهانه جویان است که ظاهراً همان مشرکان عرب بودند، مى فرماید:

«افراد بى اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گوید؟ و چرا آیه و نشانه اى بر خود ما نازل نمى شود»؟ (وَ قالَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ).

در حقیقت این گروه ـ که قرآن از آنها به عنوان اَلَّذِیْنَ لایَعْلَمُون (آنها که نمى دانند) یاد کرده، دو درخواست غیر منطقى داشتند:

1 ـ چرا خداوند مستقیماً با ما سخن نمى گوید؟

2 ـ چرا آیه اى بر خود ما نازل نمى شود؟

قرآن در پاسخ این ادعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مى گوید: «پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دل ها و افکارشان مشابه است، ولى ما آیات و نشانه ها را (به مقدار کافى) براى آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم» (کَذلِکَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآْیاتِ لِقَوْم یُوقِنُونَ).

اگر به راستى منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل کردیم نشانه روشنى بر صدق گفتار او است.

چه لزومى دارد که بر هر یک، یک از افراد مستقیماً و مستقلاً آیاتى نازل شود؟

و چه معنى دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیماً با خود من سخن بگوید؟!

نظیر این سخن را در سوره «مدثر» آیه 52 نیز مى خوانیم: بَلْ یُرِیْدُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً: «هر یک از آنها انتظار دارند اوراق متعددى از آیات بر آنها نازل گردد! چه انتظار بى جائى»!!

اصولاً این کار، علاوه بر این که هیچ گونه ضرورتى ندارد بر خلاف حکمت پروردگار است; زیرا:

اوّلاً ـ اثبات صدق پیامبران براى همه مردم از طریق آیاتى که بر خود آنها نازل مى شود کاملاً ممکن است.

ثانیاً ـ نزول آیات و معجزات بر هر کس ممکن نیست، یک نوع شایستگى و آمادگى و پاکى روح لازم دارد، این درست به آن مى ماند که انتظار داشته باشیم تمام سیم هاى شبکه وسیع برق یک شهر (اعم از سیم هاى قوى و بسیار نازک) به همان برق فوق العاده نیرومندى که به نخستین کابل هاى قوى منتقل مى شود، وصل باشند، مسلماً این انتظار، انتظار غلط و نابجائى است، آن مهندسى که آن سیم ها را براى انجام وظائف مختلف تنظیم نموده سهم همه آنها را منظور کرده، بعضى بلاواسطه از مولد برق نیرو مى گیرند و بعضى با واسطه، با ولتاژهاى مختلف.

* * *

آیه بعد، روى سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر این درخواست معجزات اقتراحى و بهانه جوئى هاى دیگر مشخص مى کند مى فرماید: «ما تو را به حق براى بشارت و انذار (مردم جهان) فرستادیم» (إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً).

تو وظیفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بیان کنى، معجزات را به آنها نشان دهى و حقایق را با منطق تبیین نمائى، و این دعوت باید توأم با تشویق نیکوکاران، و بیم دادن بدکاران، باشد، این وظیفه تو است.

«اما اگر گروهى از آنها بعد از انجام این رسالت ایمان نیاوردند تو مسئول گمراهى دوزخیان نیستى» (وَ لاتُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحیمِ).

* * *

نکته ها:

1 ـ دل هاى آنها همانند یکدیگر است

در آیات فوق خواندیم که قرآن مى گوید: این بهانه گیرى ها تازگى ندارد، اقوام منحرف پیشین نیز همین حرف ها را داشتند، گوئى دل هاى آنها درست همانند هم ساخته شده.

این تعبیر اشاره به این نکته نیز مى باشد که گذشت زمان و تعلیمات پیامبران مى بایست این اثر را گذارده باشد که نسل هاى آینده سهم بیشترى از آگاهى پیدا کنند و سخنان بى اساسى که نشانه نهایت جهل و نادانى است کنار بگذارند.

اما متأسفانه این گروه از این برنامه تکاملى هیچ گونه سهمى نبرده اند، همچنان در جا مى زنند، گوئى به هزاران سال قبل تعلق دارند و گذشت زمان کمترین تکانى به فکر آنها نداده است.

* * *

2 ـ دو اصل مهم تربیتى

«بشارت» و «انذار» یا «تشویق» و «تهدید» بخش مهمى از انگیزه هاى تربیتى و حرکت هاى اجتماعى را تشکیل مى دهد، آدمى هم باید در برابر انجام کار نیک «تشویق» شود، و هم در برابر کار بد «توبیخ» بیند تا آمادگى بیشترى براى پیمودن مسیر اول و گام نگذاردن در مسیر دوم پیدا کند.

«تشویق» به تنهائى براى رسیدن به تکامل فرد یا جامعه کافى نیست; زیرا انسان در این صورت مطمئن است انجام گناه خطرى براى او ندارد.

فى المثل مى بینیم: پیروان کنونى مسیح(علیه السلام) عقیده به «فداء» دارند، و معتقدند حضرت مسیح(علیه السلام) فداى گناهان آنها گردیده، حتى رهبرانشان گاه سند بهشت به آنها مى فروشند و گاه گناهشان را از طرف خدا مى بخشند! مسلماً چنین جمعیتى به آسانى مرتکب گناه مى شود.

در «قاموس کتاب مقدس» مى خوانیم: «... فدا نیز اشاره به کفاره خون گران بهاى مسیح است که گناه جمیع ماها بر او گذارده شد و گناهان ما را در جسد خود بر صلیب متحمل شد»!

مسلماً این منطق نادرست افراد را در ارتکاب گناه جسور مى کند.

کوتاه سخن این که آنها که تصور مى کنند تنها تشویق براى تربیت انسان (اعم از کودکان و بزرگسالان) کافى است، و باید تنبیه، تهدید و کیفر را به کلى شست و کنار گذاشت، سخت در اشتباهند، همان گونه که پایه تربیت را تنها بر ترس و تهدید گذاردن و از جنبه هاى تشویقى غافل بودن نیز گمراهى و بى خبرى است.

این هر دو گروه در شناخت انسان در اشتباهند; توجه ندارند: انسان مجموعه اى است از بیم و امید، از حب ذات و علاقه به حیات، و نفرت از فناء و نیستى، ترکیبى است از جلب منفعت و دفع ضرر.

آیا انسانى که ابعاد روح او را این دو تشکیل مى دهد، ممکن است پایه تربیتش تنها روى یک قسمت باشد؟

مخصوصاً تعادل میان این دو لازم است که:

اگر تشویق و امید از حد بگذرد باعث جرئت و غفلت است.

و اگر بیم و انذار بیش از اندازه باشد نتیجه اش یأس و نومیدى و خاموش شدن شعله هاى عشق و تحرک است.

درست به همین دلیل در آیات قرآن، «نذیر» و «بشیر» یا «انذار» و «بشارت» در کنار هم قرار گرفته، حتى گاهى «بشارت» بر «انذار» مقدم است، مانند آیه مورد بحث، (بَشِیراً وَ نَذِیراً) و گاه به عکس، «نذیر» بر «بشیر» تقدم یافته، مانند آیه 188 سوره «اعراف»: إِنْ أَنَا إِلاّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْم یُؤْمِنُونَ: «من بیم دهنده و بشارت دهنده ام براى افرادى که ایمان مى آورند».

هر چند در اکثر آیات قرآن، بشارت مقدم داشته شده این نیز ممکن است به خاطر این باشد که در مجموع، رحمت خدا بر عذاب و غضب او پیشى گرفته است (یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ).(1)

* * *


1 ـ «مصباح المتهجد»، صفحات 442 و 696 (مؤسسه فقه الشیعة، بیروت) ـ کتاب «المزار»، صفحه 161 (کنگره شیخ مفید) ـ «بحار الانوار»، جلد 91، صفحات 239 و 386، و جلد 95، صفحه 232.

...........................

تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری