• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

خطبه دویست و بیست و سه ، بخش چهارم

 

إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ

بیشتر...

شرح خطبه 193 نهج البلاغه - جلسه پنجم

شرح نهج البلاغه - استاد مفسر دکتر محمدعلی انصاری
بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه قیامت

    تفسیر سوره مبارکه قیامت - استاد دکتر
بیشتر...

برهان دندان شکن ابراهیم

شرح آیات 59 لغایت 67 سوره مبارکه انبیاء

59قالُوا مَنْ

بیشتر...

خطبه صد و نود و سه، بخش اول


أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ـ
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
25541
15346
144143752
امروز شنبه, 17 آذر 1403
اوقات شرعی

اهمیت و فضیلت «آیة الکرسى»

شرح آیه 255 سوره مبارکه بقره

255- اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ

255- هیچ معبودى جز خداوندِ یگانه زنده و پاینده نیست، (خداوندى که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او). هیچ گاه خواب سبک و سنگینى او را فرا نمى گیرد; (و لحظه اى از تدبیر جهان هستى، غافل نمى ماند;) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست. کیست که در نزد او، جز به فرمانش شفاعت کند؟! آینده و گذشته بندگان را مى داند; و کسى از علم او آگاه نمى گردد; جز به مقدارى که او بخواهد. (اوست که به همه چیز آگاه است; و علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علمِ بى پایان و نامحدود اوست). تخت (حکومت) او، آسمانها و زمین را دربرگرفته; و نگاهدارى آن دو [= آسمان و زمین]، او را خسته نمى کند. و اوست بلند مرتبه و با عظمت.

اهمیت و فضیلت «آیة الکرسى»

در اهمیت و فضیلت این آیه، همین بس که از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: از «اُبَىّ بن کعب» سؤال کرد: کدام آیه برترین آیه کتاب اللّه است؟ عرض کرد: اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومِ، پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست بر سینه او زد و فرمود: دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسى که جان محمّد(صلى الله علیه وآله) در دست او است این آیه داراى زبان و دو لب است که در پایه عرش الهى تسبیح و تقدیس خدا مى گوید.(1)

در حدیث دیگرى از على(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که فرمود: سَیِّدُ الْقُرْآنِ الْبَقَرَةُ وَ سَیِّدُ الْبَقَرَةِ آیَةُ الْکُرْسى. یا عَلِىُّ! اِنَّ فِیْها لَخَمْسِیْنَ کَلِمَةً، فِى کُلِّ کَلِمَة خَمْسُونَ بَرَکَةً: «برگزیده قرآن سوره بقره و برگزیده بقره، آیة الکرسى است، در آن پنجاه کلمه است و در هر کلمه اى پنجاه برکت است».(2)

و در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) آمده است: «هر کس آیة الکرسى را یک بار بخواند، خداوند هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند دنیا، و هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند آخرت را از او بر طرف مى کند که آسان ترین ناخوشایند دنیا، فقر، و آسان ترین ناخوشایند آخرت، عذاب قبر است».(3)

روایات در فضیلت این آیه شریفه بسیار زیاد است و در کتب علماى شیعه و اهل سنت نقل شده است،(4) ما این بحث را با دو حدیث دیگر از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)پایان مى دهیم، فرمود: أُعْطِیتُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ مِنْ کَنْز تَحْتِ الْعَرْشِ وَ لَمْ یُؤْتَها نَبِیٌّ کانَ قَبْلِى: «آیة الکرسى از گنجى زیر عرش الهى به من داده شده است و به هیچ پیامبرى قبل از من داده نشده».(5)

در حدیث دیگرى آمده است: دو برادر به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده، عرض

کردند: براى تجارت به «شام» مى رویم، به ما تعلیم فرما چه بگوییم (تا از شرّ اشرار مصون بمانیم)؟

فرمود: هنگامى که به منزلگاهى رسیدید و نماز عشا را خواندید، موقعى که یکى از شما در بستر قرار مى گیرد، تسبیح فاطمه زهراء(علیها السلام) بگوید و سپس آیة الکرسى بخواند، فَإِنَّهُ مَحْفُوظٌ مِنْ کُلِّ شَیْء حَتّى یُصْبِحَ: «مسلماً او از همه چیز تا صبح در امان خواهد بود».

سپس در ذیل این حدیث آمده است: در یکى از منزلگاه ها دزدان قصد هجوم به آنها را داشتند اما هر چه تلاش کردند موفق نشدند.(6)

به یقین، این همه اهمیت که به آیة الکرسى داده شده است به خاطر محتواى مهم و برجسته آن است که ضمن تفسیر آن ملاحظه خواهیم کرد.

تفسیر:

مجموعه اى از صفات جمال و جلال او

این آیه ابتدا از ذات اقدس الهى و مسأله توحید اسماء حسنى و صفات او شروع مى کند، مى فرماید: «خداوند (ذات جامع الصفات است و) هیچ معبودى جز او نیست» (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).

«اللّه» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال، جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستى است، به همین دلیل، هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او را ندارد، و از آنجا که در معنى «اللّه» یگانگى افتاده است، جمله «لا اِلهَ اِلاّ هُو» تأکیدى بر آن است.

پس از آن مى افزاید: «خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم، قائم به او هستند» (الْحَیُّ الْقَیُّومُ).

«حَىّ» از ماده «حیات» به معنى زندگى است، و این واژه مانند هر صفت مشبّهه دیگر، دلالت بر دوام و ثبات دارد و بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است; چرا که حیاتش عین ذات او است، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده اند و سپس مى میرند، اما در خداوند چنین نیست، چنان که در آیه 58 سوره «فرقان» مى خوانیم: وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ: «توکل بر ذات زنده اى کن که هرگز نمى میرد». این از یکسو.

از سوى دیگر، حیات کامل، حیاتى است که آمیخته با مرگ نباشد، بنابراین، حیات حقیقى حیات او است که از ازل تا ابد ادامه دارد، اما حیات انسان، ـ به خصوص در این جهان که آمیخته با مرگ است ـ نمى تواند حیات حقیقى بوده باشد لذا در آیه 64 سوره «عنکبوت» مى خوانیم: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الآْخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ: «زندگى این جهان بازیچه اى بیش نیست و زندگى حقیقى (از نظرى) زندگى سراى دیگر است»! روى این دو جهت، حیات و زندگىِ حقیقى، مخصوص خدا است.

و در ادامه آیه مى افزاید: «هیچ گاه خواب سبک و سنگینى او را فرا نمى گیرد» و لحظه اى از تدبیر جهان غافل نمى شود (لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ).

«سِنَةٌ» از ماده «وَسَن» به گفته بسیارى از مفسران به معنى سستى مخصوصى است که در آغاز خواب روى مى دهد، یا به تعبیر دیگر، به معنى خواب سبک است، و «نَوْمٌ» به معنى خواب، یعنى حالتى است که قسمت عمده حواس انسان، از کار مى افتد، در واقع، «سِنَهٌ» خوابى است که به چشم عارض مى شود، اما وقتى عمیق تر شد و به قلب عارض شد، «نَوْم» گفته مى شود.

جمله «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» تأکیدى است بر حىّ و قَیّوم بودن خداوند; زیرا قیام کامل مطلق به تدبیر امور عالم هستى، در صورتى است که حتى یک لحظه غفلت در آن نباشد، و لذا هر چیز که با اصل قیّومیت خداوند سازگار نباشد، خود به خود از ساحت مقدس او، منتفى است حتى ضعیف ترین عاملى که موجب سستى در کار او باشد، مانند خواب سبک که در ذات پاک او نیست.

اما این که: چرا «سِنَةٌ» بر «نَوْم»، مقدم داشته شده ـ با این که قاعدتاً فرد قوى تر را جلوتر ذکر مى کنند، و سپس به فرد ضعیف اشاره مى نمایند ـ به خاطر این است که از نظر ترتیب طبیعى، نخست، «سِنَة» (خواب سبک) دست مى دهد و سپس عمیق تر شده تبدیل به «نَوْم» مى گردد.

به هر حال، این جمله، اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است، و لحظه اى قطع نمى گردد، و همچون بندگان نیست که بر اثر خواب هاى سبک و سنگین، یا عوامل دیگر، غافل شود.

ضمناً تعبیر به لا تَأْخُذُهُ: «او را نمى گیرد» در مورد خواب، تعبیر جالبى است که چگونگى تسلط خواب را بر انسان مجسم مى سازد، گوئى خواب همچون موجود قوى پنجه اى است که انسان را در چنگال خود اسیر و گرفتار مى سازد، و ناتوانى قوى ترین انسان ها به هنگام بى تابى در برابر آن کاملاً محسوس است.(7)

سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده، مى فرماید: «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرْضِ).

و این در واقع پنجمین وصف از اوصاف الهى است که در این آیه آمده; زیرا قبل از آن اشاره به توحید، حىّ و قیّوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.

این مالکیت، نتیجه همان قیّومیت است; زیرا هنگامى که قیام به امور عالم و تدبیر آنها و همچنین خالقیت مخصوص ذات او باشد، مالکیت همه چیز، نیز از آن او است.

بنابراین، آنچه انسان در اختیار دارد و از آن استفاده مى کند، ملک حقیقى او نیست، تنها چند روزى این امانت با شرائطى که از ناحیه مالک حقیقى تعیین شده، به دست او سپرده شده و حق تصرف در آنها را دارد.

و به این ترتیب، مالکان معمولى موظف اند، شرائطى را که مالک حقیقى تعیین کرده، کاملاً رعایت کنند و گرنه مالکیت آنها باطل و تصرفاتشان غیر مجاز است، این شرائط همان احکامى است که خداوند براى امور مالى و اقتصادى تعیین کرده است.

ناگفته پیدا است، توجه به این صفت که همه چیز مال خدا است، اثر تربیتى مهمى در انسان ها دارد; زیرا هنگامى که معتقد شوند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزى به عنوان عاریت، یا امانت به دست آنها سپرده شده، به طور مسلّم، دست تجاوز به حقوق دیگران، استثمار، استعمار، احتکار، حرص، بخل و طمع دراز نمى کند.(8)

در ششمین توصیف مى فرماید: «کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند»؟! (مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ).

این در واقع پاسخى است به ادعاى واهى بت پرستان که مى گفتند: ما اینها (بت ها) را به خاطر آن مى پرستیم که در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند همان گونه که در آیه 3 سوره «زمر» آمده است: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى».

در حقیقت با یک استفهام انکارى مى گوید: هیچ کس بدون فرمان خدا نمى تواند در پیشگاه او شفاعت کند، و این جمله نیز تأکیدى است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامى موجودات عالم.

یعنى: اگر مى بینید کسانى در پیشگاه خدا شفاعت مى کنند (مانند انبیاء و اولیاء) دلیل بر آن نیست که آنها مالک چیزى هستند و استقلال در اثر دارند، بلکه این مقام شفاعت را نیز خدا به آنها بخشیده، بنابراین، چون شفاعت آنان، به فرمان خدا است، دلیل دیگرى بر قیومیت و مالکیت او محسوب مى شود.

در هفتمین توصیف مى فرماید: «آنچه را پیش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنها است مى داند و از گذشته و آینده آنان آگاه است» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).

این جمله دلیلى است بر آنچه در جمله قبل پیرامون شفاعت آمده بود، یعنى خداوند از گذشته و آینده شفیعان آگاه است و آنچه بر خود آنها نیز پنهان است مى داند، بنابراین، آنها نمى توانند موضوع تازه اى درباره کسانى که مى خواهند از آنها شفاعت کنند به پیشگاه خدا عرضه بدارند تا توجه او را به شفاعت شدگان جلب کنند.

توضیح این که: در شفاعت هاى معمولى، شفاعت کننده از یکى از دو طریق وارد مى شود:

یا اطلاعاتى درباره شایستگى و لیاقت شفاعت شونده در اختیار آن شخص بزرگ مى گذارد، و از وى مى خواهد که در حکمش تجدید نظر کند.

یا رابطه شفاعت شونده را با شفاعت کننده بیان مى دارد تا به خاطر علاقه اى که این شخص بزرگ به شفاعت کننده دارد، حکمش را تغییر دهد.

روشن است هر یک از این دو موضوع، فرع بر این است که شفاعت کننده اطلاعاتى داشته باشد که آن اطلاعات نزد شخصى که در پیشگاه او شفاعت مى شود وجود نداشته باشد، اما اگر او احاطه کامل علمى به همه چیز و همه کس داشته باشد، هیچ کس نمى تواند نزد او براى کسى شفاعت کند; زیرا هم لیاقت هاى افراد را مى داند و هم ارتباط آنها را با یکدیگر، بنابراین تنها با اذن او شفاعت صحیح است.

اینها همه در صورتى است که ضمیر در «ما بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» به شفیعان یا شفاعت شدگان برگردد، ولى، این احتمال نیز داده شده است که بازگشت ضمیر به تمام موجودات عاقل که در آسمان ها و زمین قرار دارند باشد که در ضمن جمله «لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ» آمده بود، و تأکیدى است به قدرت کامله پروردگار بر همه چیز و عدم توانائى دیگران; زیرا آن کسى که از گذشته و آینده خود بى خبر است و از غیب آسمان ها و زمین آگاهى ندارد، قدرتش بسیار محدود است.

به عکس، کسى که از همه چیز در هر عصر و زمان در گذشته و آینده آگاه است قدرتش بى پایان مى باشد و به همین دلیل، هر کارى حتى شفاعت، باید به فرمان او صورت گیرد.

و به این ترتیب میان هر دو معنى مى توان جمع کرد.

در این که منظور از «ما بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» چیست؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند:

بعضى گفته اند: منظور از «ما بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ»، امور دنیا است که در پیش روى

انسان قرار دارد، و «ما خَلْفَهُمْ» امور آخرت است که پشت سر انسان مى باشد و بعضى به عکس معنى کرده اند.

بعضى نیز آن را اشاره به اجل انسان، یا اعمال خیر و شرّ او دانسته اند و یا امورى را که مى دانند و نمى دانند.

اما با مراجعه به آیات قرآن، استفاده مى شود که: این دو تعبیر، در بعضى از موارد در مورد مکان به کار رفته مانند آیه 17 سوره «اعراف» که از قول شیطان نقل مى کند: لاَ تِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ: «من از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و چپ به سراغ آنها مى روم».

واضح است این دو تعبیر در اینجا ناظر به مکان است، و لذا چپ و راست را نیز اضافه کرده است.

و گاه به معنى قبل و بعد زمانى است، مانند آنچه در آیه 170 سوره «آل عمران» آمده، مى فرماید: وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ: «شهیدان راه خدا به کسانى که هنوز پشت سر آنها قرار دارند و به آنان ملحق نشده اند بشارت مى دهند» روشن است که در اینجا ناظر به زمان است.

ولى در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به معنى جامعى بوده باشد که هر دو را در برگیرد، یعنى خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست، و همچنین آنچه در پیش روى مردم قرار دارد، و از آن آگاه اند و آنچه در پشت سر آنها است و از آنان پوشیده و پنهان است، همه را مى داند و از همه آگاه است.

و به این ترتیب، پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است، پس هر کار ـ حتى شفاعت ـ باید به اذن او باشد.

در هشتمین توصیف، مى فرماید: «آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند» (وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْء مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ(9) و تنها بخش کوچکى از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است.

بر این اساس، علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علم بى پایان او است.

این جمله نیز در حقیقت تأکیدى است بر جمله سابق، در جهت محدود بودن علم شفیعان در برابر علم پروردگار; زیرا آنها به معلومات خداوند احاطه ندارند، و تنها از آن مقدار که او اراده کند با خبر مى شوند.

از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده مى شود:

نخست این که هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانش هاى بشرى از ناحیه خدا است.

او است که تدریجاً پرده از اسرار حیرت انگیز جهان آفرینش بر مى دارد و حقایق جدیدى را در اختیار انسان ها مى گذارد، و معلومات آنان را گسترش مى بخشد.

دیگر این که: خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مى خواهد قرار دهد، و بنابراین پاسخى است به آنها که تصور مى کنند، علم غیب براى بشر غیر ممکن است.

و نیز تفسیرى است براى آیاتى که نفى علم غیب از بشر مى کند، یعنى انسان ذاتاً چیزى از اسرار غیب نمى داند مگر به مقدارى که خدا بخواهد، و به او تعلیم دهد.(10)

تعبیر به «لا یُحِیْطُونَ» نیز اشاره لطیفى است به حقیقت علم که آن یک نوع احاطه است.

در نهمین و دهمین توصیف، مى فرماید: «کرسى (حکومت) او آسمان ها و زمین را در بر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست» (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما).

اشاره به این که آن کس که تمام آنچه در آسمان ها و زمین است ملک او است، و آن کسى که عملش سراسر عالم را شامل و قیّوم همه آنها است، حکومتش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و حفظ و نگهدارى آنها بر او سخت نیست که اساس حاکمیت، علم و دانش است و قدرت نیز زائیده آن.

و در یازدهمین و دوازدهمین، توصیف مى گوید: «و او است بلند مرتبه و با عظمت» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ).

بدیهى است آن که مالکیت آسمان ها و زمین را دارد، و بر همه آنها محیط است، بلندمرتبه واقعى او است و عظمت و بزرگى حقیقى ویژه او، و دیگران آنچه دارند از او گرفته اند.

* * *

نکته ها:

1 ـ مفهوم زنده بودن خداوند

در تعبیرات معمولى، موجود زنده به موجودى مى گویند: که داراى نمو، تغذیه، تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً داراى حسّ و حرکت باشد، ولى، باید به این نکته توجه داشت که: ممکن است افراد کوته بین، حیات را در مورد خداوند نیز چنین فرض کنند، با این که مى دانیم او هیچ یک از این صفات را ندارد و این همان قیاسى است که بشر را درباره خداشناسى به اشتباه مى اندازد; زیرا صفات خدا را با صفات خود مقایسه مى کند.

حیات به معنى وسیع و واقعى کلمه، عبارت است از: «علم» و «قدرت».

بنابراین، وجودى که داراى علم و قدرت بى پایان است، حیات کامل دارد، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت، موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى شود.

نمو، حرکت، تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتى است که ناقص و محدودند و داراى کمبودهائى هستند که به وسیله تغذیه، تولید مثل و حرکت آن را تأمین مى کنند، اما آن کس که کمبودى ندارد، این امور هم درباره او مطرح نیست.

و اما «قَیُّوم» صیغه مبالغه از ماده «قیام» است، به همین دلیل، به وجودى گفته مى شود که قیام او به ذات او است، و قیام همه موجودات به او مى باشد، و علاوه بر این، قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز مى باشد.

روشن است قیام به معنى ایستادن است و در گفتگوهاى روزمره، به هیئت مخصوصى گفته مى شود که مثلاً انسان را به حالت عمودى بر زمین نشان مى دهد، و از آنجا که این معنى درباره خداوند ـ که از جسم و صفات جسمانى منزه است ـ مفهومى ندارد، به معنى انجام کار خلقت و تدبیر و نگهدارى است; زیرا هنگامى که انسان مى خواهد کارى را انجام دهد برمى خیزد.

آرى، او است که همه موجودات جهان را آفریده، تدبیر، نگاهدارى و تربیت و پرورش آنها را بر عهده گرفته است و به طور دائم، و بدون هیچگونه وقفه قیام به این امور دارد.

از این بیان، روشن مى شود: «قَیُّوم» در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل، صفاتى است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان مى کند) مانند آفریدگار، روزى دهنده، زنده کننده، هدایت کننده، و مانند اینها، اوست که روزى مى دهد، اوست که زنده مى کند و اوست که مى میراند و اوست که هدایت مى کند.

بنابراین صفات خالق و رازق و هادى و محیى و ممیت، همه در وصف قَیُّوم جمع اند.

و از اینجا روشن مى شود این که: بعضى مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزى دادن و مانند آن دانسته اند، در واقع اشاره به یکى از مصداق هاى قیام کرده اند، در حالى که مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل مى شود; زیرا همان گونه که گفتیم، به معنى کسى است که قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند.

در حقیقت «حىّ»، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل مى شود و «قَیُّوم»، نیاز تمام موجودات را به او بازگو مى کند و لذا گفته اند: این دو با هم اسم اعظم الهى است.

* * *

2 ـ شفاعت چیست؟

درباره شفاعت در جلد اول تفسیر، ذیل آیه 48 سوره «بقره» مشروحاً بحث کرده ایم لذا در اینجا به اشاره اى کوتاه قناعت مى کنیم.

«شفاعت» عبارت است از کمک نمودن یک موجود قوى به موجود ضعیف تر، تا بتواند به آسانى مراحل رشد خود را با موفقیت طى کند.

البته معمولاً این کلمه (شفاعت) در مورد شفاعت از گناهکاران به کار مى رود.

اما مفهوم شفاعت به معنى وسیع تر، تمام عوامل، انگیزه ها و اسباب عالم هستى را شامل مى شود، مثلاً زمین و آب و هوا و نور آفتاب، چهار عامل هستند که دانه گیاه را در رسیدن به مرحله یک درخت یا یک گیاه کامل شفاعت و هدایت مى کند.

اگر شفاعت را در آیه فوق، به این معنى وسیع بگیریم نتیجه این مى شود که وجود عوامل و اسباب مختلف عالم هستى، هرگز مالکیت مطلقه خداوند را محدود نمى کند، و چیزى از آن نمى کاهد; زیرا تأثیر همه این اسباب به فرمان او است و در حقیقت نشانه اى از قیومیت و مالکیت او مى باشد.

اما بعضى چنین مى پندارند که عنوان «شفاعت» در مفاهیم مذهبى، شبیه یک نوع توصیه بى دلیل اجتماعى و به اصطلاح «پارتى بازى» است و مفهوم آن این است که: افراد آنچه مى توانند گناه کنند، هنگامى که از فرق تا قدم آلوده شدند، دست به دامن شفیعى زنند و بگویند:

آن دم که مردمان به شفیعى زنند دست *** مائیم و دست و دامن اولاد فاطمه(علیها السلام)!

ولى نه این ایراد کنندگان، منطق دین را در مسأله شفاعت در یافته اند و نه آن دسته از گنهکاران جسور و بى پروا; زیرا همان طور که در بالا اشاره شد، «شفاعت» که به وسیله بندگان خاص خدا انجام مى گیرد، همانند «شفاعت تکوینى» است که به وسیله عوامل طبیعى صورت مى گیرد.

یعنى همان طور که اگر در درون یک دانه گیاه عامل حیات و سلول زنده وجود نداشته باشد، تابش هزاران سال آفتاب و یا وزش نسیم و ریزش قطرات حیاتبخش باران هیچگونه تأثیرى در نمو و رشد آن نخواهد کرد، شفاعت اولیاى خدا نیز براى افراد نالایق بى اثر است، یعنى، اصولاً آنها براى این گونه اشخاص شفاعتى نخواهند داشت.

«شفاعت» نیازمند به یک نوع ارتباط معنوى میان شفاعت کننده و شفاعت شونده است و به این ترتیب، کسى که امید شفاعت را دارد موظف است در این جهان ارتباط معنوى با شخصى که انتظار دارد از او شفاعت کند، بر قرار سازد و این ارتباط در حقیقت یک نوع وسیله تربیت براى شفاعت شونده خواهد بود، که او را به افکار و اعمال و مکتب شخص «شفاعت کننده» نزدیک مى کند و در نتیجه شایسته شفاعت مى شود.

به این ترتیب، شفاعت یک عامل تربیت است نه یک وسیله پارتى بازى و فرار از زیر بار مسئولیت، و از اینجا روشن مى شود شفاعت تغییرى در اراده پروردگار نسبت به گناهکار نمى دهد، بلکه این گناهکار است که با ارتباط معنوى با شفاعت کننده، نوعى تکامل و پرورش مى یابد و به سرحدّى مى رسد که شایسته عفو خدا مى گردد (دقت کنید!).

* * *

3 ـ منظور از عرش و کرسى چیست؟

«کرسى» از نظر ریشه لغوى از «کِرْس» (بر وزن ارث) گرفته شده که به معنى اصل و اساس مى باشد و گاهى نیز به هر چیزى که بهم پیوسته و ترکیب شده است گفته مى شود، و به همین جهت به تخت هاى کوتاه «کُرْسى» مى گویند و نقطه مقابل آن «عَرْش» است که به معنى چیز «مسقّف»، یا خود سقف و یا تخت پایه بلند مى آید.

و از آنجا که استاد و معلم به هنگام تدریس و تعلیم بر کرسى مى نشیند گاهى کلمه کرسى کنایه از «علم» مى باشد.

و نظر به این که «کرسى» تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است، گاهى به صورت کنایه از «حکومت»، «قدرت» و فرمانروائى بر منطقه اى به کار مى رود.

در آیه بالا مى خوانیم: کرسى خداوند همه آسمان ها و زمین را در بر مى گیرد، کرسى در اینجا به چند معنى مى تواند باشد:

الف: منطقه قلمرو حکومت ـ یعنى خداوند بر همه آسمان ها و زمین حکومت مى کند و منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته و به این ترتیب کرسى خداوند مجموعه عالم ماده اعم از زمین و ستارگان و کهکشان ها و سحابى ها است.

طبیعى است «عرش» طبق این معنى باید مرحله اى بالاتر و عالى تر از جهان ماده بوده باشد (زیرا گفتیم عرش در لغت به معنى سقف و سایه بان و تخت هاى پایه بلند است به عکس کرسى) و در این صورت، معنى «عرش» عالم ارواح و فرشتگان و جهان ماوراء طبیعت خواهد بود، البته، این در صورتى است که: عرش و کرسى در مقابل هم قرار گیرند که یکى به معنى «عالم ماده و طبیعت» و دیگرى به معنى «عالم ماوراء طبیعت» است.

ولى چنان که در ذیل آیه 54 سوره «اعراف» خواهد آمد عرش معانى دیگرى نیز دارد و مخصوصاً اگر در مقابل کرسى ذکر نشود ممکن است به معنى مجموع عالم هستى بوده باشد.

ب: منطقه نفوذ علم ـ یعنى علم خداوند به جمیع آسمان ها و زمین احاطه دارد و چیزى از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست; زیرا همان طور که گفتیم کرسى گاهى کنایه از علم مى باشد.

در روایات متعددى نیز روى این معنى تکیه شده است از جمله «حفص بن غیاث» نقل مى کند: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: منظور از «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ» چیست؟

فرمود: «منظور علم او است».(11)

ج: موجودى وسیع تر از تمام آسمان ها و زمین ـ که از هر سو آنها را احاطه کرده است و به این ترتیب معنى آیه چنین مى شود: کرسى خداوند همه آسمان ها و زمین را در بر گرفته و آنها را احاطه کرده است.

این تفسیر در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده آنجا که مى فرماید: الْکُرْسِیُّ مُحِیطٌ بِالسَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى:

«کرسى احاطه به زمین، آسمان ها و آنچه ما بین آنها و آنچه در زیر اعماق زمین قرار گرفته است، دارد».(12)

حتى از پاره اى از روایات استفاده مى شود: کرسى به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع تر است، به طورى که مجموعه آنها در برابر کرسى، همچون حلقه اى است که در وسط بیابانى قرار داشته باشد از جمله از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: مَا السَّمواتِ وَ الأَرْضِ عِنْدَ الْکُرْسِىِّ اِلاّ کَحَلْقَةِ خاتَم فِى فَلاة وَ مَا الْکُرْسِىُّ عِنْدَ الْعَرْشِ اِلاّ کَحَلْقَة فِى فَلاة:

«آسمان ها و زمین در برابر کرسى، همچون حلقه انگشترى است در وسط یک بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقه اى است در وسط یک بیابان».(13)

البته، معنى اول و دوم کاملاً مفهوم و روشن است ولى، معنى سوم چیزى است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بر دارد; زیرا وجود چنان عالمى که آسمان ها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیع تر از جهان ما باشد، هنوز از طرق متداول علمى اثبات نشده است، در عین حال، هیچگونه دلیلى بر نفى آن نیز در دست نیست.

بلکه همه دانشمندان، معترف اند: وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسائل و ابزار مطالعات نجومى روز به روز بیشتر مى شود و هیچ کس نمى تواند ادعا کند، وسعت عالم هستى به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است بلکه، به احتمال قوى عوالم بى شمار دیگرى وجود دارد که از قلمرو دید وسائل امروز ما بیرون است.

ناگفته نماند که: تفسیرهاى سه گانه بالا هیچ منافاتى با هم ندارد و جمله «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ» مى تواند هم اشاره به نفوذ حکومت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمان ها و زمین باشد، هم نفوذ علمى او و هم جهانى وسیع تر از این جهان که آسمان و زمین را در بر گرفته است.

و در هر صورت این جمله، جمله هاى ما قبل آیه را که درباره وسعت علم پروردگار بود، تکمیل مى کند.

نتیجه این که: حکومت و قدرت پروردگار، همه آسمان ها و زمین را فرا گرفته و کرسى علم و دانش او به همه این عوالم احاطه دارد، و چیزى از قلمرو حکومت و نفوذ علمى او بیرون نیست.

«یَؤُدُهُ» در جمله «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما» در اصل، از ریشه «اَوْد» (بر وزن قول) به معنى ثقل و سنگینى مى باشد، یعنى حفظ آسمان ها و زمین براى خداوند هیچگونه سنگینى و مشقتى ندارد; زیرا او همانند مخلوقات و بندگان خود نیست که قدرتشان محدود باشد و گاهى از نگهدارى چیزى خسته و ناتوان شوند، قدرت او نامحدود است و اصولاً براى یک قدرت نامحدود سنگینى و سبکى، مشقت و آسانى مفهومى ندارد، این مفاهیم همه در مورد قدرت هاى محدود صدق مى کند!

از آنچه در بالا گفتیم، روشن مى شود: ضمیر «یَؤُدُهُ» به خداوند بر مى گردد جمله هاى سابق آیه، و جمله بعد، نیز گواه بر این معنى است زیرا ضمایر آنها نیز همه به خداوند بازگشت مى کند، بنابراین احتمال بازگشت ضمیر به کرسى، به این معنى که «حفظ آسمان ها و زمین براى کرسى سنگین و ثقیل نیست» بسیار ضعیف به نظر مى رسد.

جمله «وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیْمِ» در حقیقت، دلیلى براى جمله هاى سابق است، یعنى خداوندى که برتر و بالاتر از شبیه و شریک و هر گونه کمبود و عیب و نقصان است، و خداوندى که عظیم و بزرگ و بى نهایت است، هیچ کارى براى او مشکل نیست و هیچ گاه از اداره و تدبیر جهان هستى خسته، ناتوان، غافل و بى خبر نمى گردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.

* * *

4 ـ آیا «آیة الکرسى» همین یک آیه است؟

آیا آیة الکرسى فقط همین یک آیه است که در بالا گفته شد که از «اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُو» شروع مى شود، و به «هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیْمِ» ختم مى گردد.

یا این که دو آیه بعد، نیز جزء آن است؟ بنابراین اگر در جایى مثل نماز لیلة الدفن دستور داده شده آیة الکرسى بخوانند، باید هر سه آیه خوانده شود.

قرائنى در دست است که نشان مى دهد: همین یک آیه است، این قرائن عبارت است از:

الف ـ تمام روایاتى که در فضیلت آن وارد شده و از آن تعبیر به آیة الکرسى کرده، همه نشان مى دهد: یک آیه بیش نیست.

ب ـ تعبیر به «کرسى» فقط در آیه اول است و نام گذارى به آیة الکرسى نیز مربوط به همین آیه است.

ج ـ در بعضى از احادیث به همین معنى تصریح شده، مانند: حدیثى که در «امالى شیخ» از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده است که ضمن بیان فضیلت آیة الکرسى، از «اَللّهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُو» شروع فرمود تا، «وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیْمِ».(14)

د ـ «مستدرک سفینة البحار»، از مجمع نقل مى کند: وَ آیَةُ الْکُرْسِى مَعْرُوفَةٌ وَ هِىَ اِلى قَوْلِهِ وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیْمِ: «آیة الکرسى معروف است و آن تا و هو العلى العظیم است».(15)

هـ ـ در حدیثى از امام على بن الحسین(علیهما السلام) مى خوانیم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)فرمود: کسى که چهار آیه از اول سوره «بقره» و آیة الکرسى، و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر «بقره» را بخواند، هرگز ناخوشایندى در خودش و مالش نمى بیند و شیطان به او نزدیک نمى شود، و قرآن را فراموش نمى کند.(16)

از این تعبیر نیز استفاده مى شود که آیة الکرسى یک آیه است.

و ـ در بعضى از روایات وارد شده که آیة الکرسى پنجاه کلمه است و در هر کلمه اى پنجاه برکت است(17) شمارش کلمات آیه نیز نشان مى دهد: تا «وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیْم» پنجاه کلمه است.

آرى، در بعضى از روایات دستور داده شده است: تا «هُمْ فِیْها خالِدُونَ» بخواند، بى آن که عنوان آیة الکرسى، مطرح باشد.(18)

به هر حال، آنچه از قرائن بالا استفاده مى شود این است که: آیة الکرسى یک آیه بیشتر نیست.

* * *

5 ـ دلیل اهمیت آیة الکرسى

اهمیت فوق العاده آیة الکرسى، از این نظر است که: مجموعه اى از معارف اسلامى و صفات خداوند اعم از صفات ذات و فعل، مخصوصاً مسأله توحید در ابعاد مختلف را در بر گرفته، این اوصاف، که به دوازده بخش بالغ مى شود و هر کدام مى تواند ناظر به یکى از مسائل تربیتى انسان باشد، قابل دقت است و به گفته «ابوالفتوح رازى» هر یک از این صفات، یکى از مذاهب باطله را نفى مى کند (و به این ترتیب، دوازده تفکر باطل و نادرست به وسیله آن اصلاح مى شود).(19)

* * *


1 ـ «مستدرک»، جلد 4، صفحه 337 (چاپ آل البیت) ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 3، صفحه 268، ذیل آیه مورد بحث (دار احیاء التراث العربى، 1405 هـ ق).

2 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث ـ «مستدرک»، جلد 4، صفحات 336 و 337، حدیث 4825 ـ 27 (چاپ آل البیت).

3 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحات 360 و 361 (جلد 2، صفحه 157، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1415 هـ ق)، ذیل آیه مورد بحث ـ «وسائل الشیعه»، جلد 11، صفحه 396 (چاپ آل البیت) ـ «مستدرک»، جلد 4، صفحه 337، حدیث 4827 ـ 29 (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحات 262 و 267.

4 ـ مى توانید به «بحار الانوار»، جلد 89، صفحات 262 به بعد، باب 30: «فضائل سورة یذکر فیها البقرة و آیة الکرسى و...» مراجعه فرمائید.

5 ـ تفسیر «برهان»، جلد 1، صفحه 245 ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 264، و جلد 83، صفحه 126 ـ «امالى شیخ طوسى»، صفحه 508.

6 ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحات 246 و 252، و جلد 89، صفحه 266 (با تلخیص) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 11، صفحه 395 (آل البیت) ـ «محاسن برقى»، جلد 2، صفحه 368 (دار الکتب الاسلامیة، 1371 هـ ق).

7 ـ درباره حقیقت خواب ونظرات مختلفى که در این زمینه است، در تفسیر سوره «یوسف» بحث مشروحى آمده است.

8 ـ تعبیر به «ما» در جمله «ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ» که معمولاً براى موجودات غیر عاقل آورده مى شود ـ در حالى که موجودات عاقل نیز مملوک او هستند ـ به خاطر تغلیب است; چرا که غلبه و اکثریت با موجودات غیر عاقل است.

9 ـ بسیارى از مفسران، «علم» را در اینجا به معنى «معلوم» تفسیر کرده اند و تناسب معنى آیه و همچنین «مِنْ» تبعیضیه نیز همین را اقتضا مى کند ـ «مجمع البیان»، تفسیر «کبیر»، «روح البیان» و «قرطبى»، ذیل آیه مورد بحث.

10 ـ توضیح بیشتر و مشروح تر درباره این موضوع به خواست خدا، ذیل آیات مربوط به علم غیب مخصوصاً آیه 26 سوره «جنّ» خواهد آمد.

11 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 259، حدیث 1036 ـ «بحار الانوار»، جلد 4، صفحه 89، و جلد 55، صفحه 28 ـ «معانى الاخبار»، صفحه 30 (انتشارات جامعه مدرسین، 1361 هـ ش) ـ تفسیر «المیزان»، جلد 2، صفحه 339.

12 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 260، حدیث 1042 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 130 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «بحار الانوار»، جلد 55، صفحه 10.

13 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 362 ـ «بحار الانوار»، جلد 55، صفحه 2.

14 ـ «امالى شیخ طوسى»، صفحات 508 و 509 (انتشارات دار الثقافة، 1414 هـ ق) ـ «بحار الانوار»، جلد 83، صفحه 126.

15 ـ «مستدرک سفینة البحار»، جلد 9، صفحه 101 (انتشارات جامعه مدرسین، 1419 هـ ق).

یادآورى مى شود: در «مجمع البیان»، چنین مطلبى یافت نشد، بعید نیست منظور «مجمع البحرین» باشد، چنان که «آیة اللّه خوئى» در کتاب «الصلاة» جلد 7، صفحه 345 نقل کرده است (ناشر لطفى، چاپخانه علمیه، طبع 1407 هـ ق) ـ «مجمع البحرین»، جلد 4، صفحه 32، ماده «کرس».

16 ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 265 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 621 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 250 (چاپ آل البیت) ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 25 (چاپخانه علمیه،
1380 هـ ق).

17 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 361، ذیل آیه مورد بحث ـ «اعلام الدین»، صفحه 369 (چاپ آل البیت، 1408 هـ ق) ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 3، صفحه 270 ـ «بحار الانوار»، جلد 90، صفحه 350.

18 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 8، صفحه 172 (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 99، صفحه 244.

19ـ تفسیر «ابوالفتوح رازى»، جلد 2، صفحه 327، ذیل آیه مورد بحث

............................

تفسیر نمونه

آخرین ویرایش در چهارشنبه, 24 اسفند 1401 ساعت 12:32

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری