شرح آیات 78 تا 81 سوره مبارکه الاسراء
78أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَالْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً
79وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً
80وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْق وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْق وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً
81وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً
ترجمه:
78 ـ نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکى شب [=نیمه شب] برپادار; و همچنین قرآن فجر[= نماز صبح] را; چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است!
79 ـ و پاسى از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافى براى توست; امید است پروردگارت تو را به مقامى درخور ستایش برانگیزد!
80 ـ و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى یارى کننده برایم قرار ده»!
81 ـ و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد; یقیناً باطل نابود شدنى است»!
تفسیر:
سرانجام باطل، نابودى است
در تعقیب آیات گذشته، که بحث از توحید و شرک، و سپس وسوسه ها و توطئه هاى مشرکان مى کرد، در آیات مورد بحث، به مسأله نماز، توجه به خدا و نیایش مى پردازد، که عامل مؤثرى براى مبارزه با شرک، و وسیله اى براى طرد هر گونه وسوسه شیطانى از دل و جان آدمى است.
آرى،«نماز» است که انسان را به یاد خدا مى اندازد، گرد و غبار گناه را از دل و جانش مى شوید و وسوسه هاى شیطانى را طرد مى کند.
نخست، مى گوید: «نماز را برپا دار، به هنگام زوال آفتاب، تا نیمه شب، و همچنین قرآن فجر (نماز صبح) را; چرا که این نماز مورد توجه فرشتگان شب و روز است» (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً).
«دُلُوکِ الشَّمْسِ» به معنى «زوال آفتاب» از دائره نصف النهار است که وقت ظهر مى باشد، و در اصل از ماده «دَلْک» به معنى «مالیدن» گرفته شده; چرا که انسان در آن موقع بر اثر شدت تابش آفتاب چشم خود را مى مالد.
و یا از «دَلْک» به معنى «متمایل شدن» است; چرا که خورشید در این موقع از دائره نصف النهار به سمت مغرب متمایل مى شود.
و یا این که: انسان، دست خود را در مقابل آفتاب حائل مى کند، گوئى نور آن را از چشم خود کنار مى زند و متمایل مى سازد.
به هر حال، در روایتى که از منابع اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده «دلوک» به معنى زوال خورشید، تفسیر شده است، در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «عبید بن زراره» از تفسیر این آیه سؤال کرد امام(علیه السلام) فرمود:
«خداوند چهار نماز بر مسلمانان واجب کرده است که آغاز آن وقت زوال شمس (ظهر)، و پایان آن نیمه شب است».(1)
در روایت دیگرى از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر همین آیه هنگامى که «زراره» محدث بزرگ شیعه از آن سؤال کرد، چنین فرمود:
دُلُوکُها زَوالُها، غَسَقُ اللَّیْلِ إِلى نِصْفِ اللَّیْلِ، ذلِکَ أَرْبَعُ صَلَوات وَضَعَهُنَّ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)وَ وَقَّتَهُنَّ لِلنّاسِ وَ قُرْآنُ الْفَجْرِ صَلوةُ الْغَداةِ:
«دلوک شمس به معنى زوال آن (از دائره نصف النهار) است، و غسق اللّیل به معنى نیمه شب است، این چهار نماز است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را براى مردم قرار داد و توقیت نمود، و قرآن الفجر، اشاره به نماز صبح است».(2)
البته، بعضى از مفسران، احتمالات دیگرى در معنى دلوک داده اند که قابل ملاحظه نیست.
و اما «غَسَقُ اللَّیْل» با توجه به این که: «غسق» شدت ظلمت است، و تاریکى شب، در نیمه شب از هر وقت متراکم تر مى باشد، این کلمه روى هم رفته «نیمه شب» را مى رساند.
«قرآن»، به معنى چیزى است که: قرائت مى شود و «قرآن فجر» روى هم رفته، اشاره به نماز فجر است.
به همین دلیل، آیه فوق، از آیاتى است که: اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مى کند، و با انضمام سایر آیات قرآن، در زمینه وقت نماز، و روایات فراوانى که در این رابطه وارد شده، وقت نمازهاى پنجگانه دقیقاً مشخص مى شود.
البته توجه به این نکته لازم است که: بعضى از آیات قرآن، تنها اشاره به یک نماز کرده، مانند: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى»(3) که «نماز وسطى» طبق تفسیر صحیح، همان «نماز ظهر» است.
و گاهى اشاره به وقت سه نماز، از نمازهاى پنجگانه کرده، مانند: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ»(4) که «طرف النهار» اشاره به نماز صبح و مغرب و «زُلَفاً مِنَ اللَّیْل» اشاره به نماز عشاء است.
و گاهى، اوقات هر پنج نماز را اجمالاً بیان مى کند، مانند آیه مورد بحث.(5)
به هر حال، جاى تردید نیست که: جزئیات اوقات نمازهاى پنجگانه در این آیات بیان نشده، بلکه، مانند بسیارى دیگر از احکام اسلامى، تنها به کلیات قناعت شده، و شرح آن در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان راستین آمده است.
نکته دیگرى که در اینجا باقى مى ماند این است که: آیه فوق مى گوید: إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً: «نماز صبح مورد مشاهده است» اما منظور مشاهده چه کسانى است؟
روایاتى که در تفسیر این آیه به ما رسیده، مى گوید: مشهود ملائکه شب و روز است; زیرا در آغاز صبح، فرشتگان شب که مراقب بندگان خدایند جاى خود را به فرشتگان روز مى دهند، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى گیرد، هر دو گروه آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى دهند.
این روایات را دانشمندان شیعه و اهل تسنن هر دو، نقل کرده اند.
از جمله (طبق نقل تفسیر روح المعانى) احمد، نسائى، ابن ماجه، ترمذى و حاکم از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند که: در تفسیر این جمله فرمود: «تَشْهَدُهُ مَلائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلائِکَةُ النَّهارِ».(6)
محدث معروف اهل سنت، بخارى و مسلم، نیز همین معنى را در صحیح خود نقل کرده اند.(7)
از این تعبیر به خوبى روشن مى شود که: بهترین موقع براى اداى نماز صبح، همان لحظات آغاز طلوع فجر است.
* * *
بعد از ذکر نمازهاى فریضه پنجگانه، این چنین اضافه مى کند: «پاسى از شب را از خواب برخیز و قرآن بخوان»! (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ).(8)
مفسران معروف اسلامى این تعبیر را اشاره به نافله شب که در فضیلت آن روایات بسیارى وارد شده دانسته اند، هر چند آیه، صراحت در این مسأله ندارد ولى، با قرائن مختلفى که در دست است این تفسیر، روشن به نظر مى رسد.
پس از آن مى گوید: «این یک برنامه اضافى است، علاوه بر نمازهاى فریضه براى تو» (نافِلَةً لَکَ).
بسیارى، این جمله را دلیل بر آن دانسته اند که: نماز شب بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) واجب بوده است، زیرا «نافله» به معنى «زیاده» است، اشاره به این که: این فریضه اضافى مربوط به تو است.
بعضى دیگر، معتقدند: نماز شب بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبلاً واجب بوده است، به قرینه آیات سوره «مزّمل»، سپس آیه فوق، آن را نسخ کرده، و مستحب بودن آن را اعلام کرده است.
اما این تفسیر، ضعیف به نظر مى رسد; چرا که «نافله» در اصل، به معنى مصطلح امروز، یعنى «نماز مستحب» نبوده، بلکه به معنى زیاده و اضافه است، و مى دانیم: نماز شب هر گاه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) واجب بوده باشد، اضافه بر فرائض یومیه است.
به هر حال، در پایان آیه، نتیجه این برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنین بیان مى کند: «باشد که در پرتو این عمل، خداوند تو را به مقام محمود مبعوث کند» (عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً).
بدون شک، «مقام محمود» مقام بسیار برجسته اى است که ستایش برانگیز است (چرا که «محمود» از ماده «حمد» به معنى ستایش مى باشد).
و از آنجا که این کلمه، به طور مطلق آمده است، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اولین و آخرین متوجه تو مى کند.
روایات اسلامى، اعم از روایات اهل بیت(علیهم السلام) و روایاتى که از طرق برادران اهل تسنن نقل شده است: مقام محمود را به عنوان مقام شفاعت کبرى تفسیر کرده است; چرا که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بزرگترین شفیعان در عالم دیگر است و آنها که شایسته شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد.
* * *
در سومین آیه مورد بحث به یکى از دستورات اصولى اسلام که از روح ایمان و توحید، سر چشمه مى گیرد، اشاره کرده، مى گوید: «بگو: پروردگارا! مرا در هر کار، صادقانه وارد کن و صادقانه، خارج نما»! (وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْق وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْق).(9)
هیچ کار فردى و اجتماعى را جز با صدق و راستى آغاز نکنم، همچنین هیچ برنامه اى را جز به راستى پایان ندهم، راستى، صداقت و درستى و امانت، خط اصلى من در همه کارها باشد، آغاز و انجام همه چیز با آن صورت گیرد .
گر چه مفسران بعضاً، خواسته اند: مفهوم وسیع این آیه را در مصداق یا مصادیق معینى محدود سازند، از جمله ورود به «مدینه» و خروج از آن به «مکّه»، یا دخول در قبر و خروج از آن به هنگام رستاخیز، و یا مانند اینها، ولى پر واضح است که: تعبیر جامع فوق هیچ گونه محدودیتى در آن نیست، تقاضائى است براى ورود و خروج صادقانه در همه چیز، در همه کار، و در هر برنامه.
در حقیقت، رمز اصلى پیروزى در همین جا نهفته شده است، و راه و روش انبیاء و اولیاى الهى همین بوده که: فکرشان، گفتارشان و اعمالشان از هر گونه غش، تقلّب، خدعه، نیرنگ و هر چه بر خلاف صدق و راستى است، پاک باشد.
اصولاً، بسیارى از بدبختى هائى که امروز با چشم خود مى بینیم که: دامنگیر افراد، اقوام و ملت ها شده، به خاطر انحراف از همین اصل است، گاهى پایه اصلى کارشان بر اساس دروغ و نیرنگ است، و گاه که ورودشان در کارها بر اساس راستى است این خط اصیل را تا پایان حفظ نمى کنند، و همین عامل شکست آنها خواهد بود.
دومین اصل، که از یک نظر، میوه درخت توحید، و از نظر دیگر، نتیجه ورود و خروج صادقانه در کارها است، همان است که در پایان آیه، بدین گونه به آن اشاره شده: «خداوندا! براى من از سوى خودت سلطان و یاورى قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِیمِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً).
چرا که من تنها هستم، و به تنهائى کارى نمى توان انجام داد، و با اتکاء بر قدرتم، در برابر این همه مشکلات، پیروز نخواهم شد، تو مرا یارى کن و تو یاورانى براى من فراهم ساز!
به من منطقى نیرومند، دلائلى دندان شکن در برابر دشمنان، دوستانى جانباز، اراده اى قوى، فکرى روشن، عقلى سرشار، که همه، یاوران من در این راه خواهند بود، مرحمت فرما، که جز تو کسى قادر بر این کار نیست.
* * *
و از آنجا که به دنبال «صدق»، و اتکاء به خداوند که در آیه قبل به آن اشاره شد، امید به پیروزى قطعى، خود عامل دیگرى براى موفقیت است، در آخرین آیه مورد بحث، به پیامبرش مى گوید: «بگو: حق فرا رسید، و باطل مضمحل و نابود شد» (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ).(10)
اصولاً، «طبیعت باطل همین است که مضمحل و نابود شدنى است» (إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً).
باطل جولانى دارد ولى دوام و بقائى نخواهد داشت، و سرانجام پیروزى از آن حق، طرفداران و پیروان حق خواهد بود.
* * *
نکته ها:
1 ـ نماز شب یک عبادت بزرگ روحانى
غوغاى زندگى روزانه، از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب مى کند، و فکر آدمى را به وادى هاى گوناگون مى کشاند، به طورى که جمعیت خاطر، و حضور قلب کامل، در آن بسیار مشکل است، اما در دل شب، و به هنگام سحر، فرو نشستن غوغاى زندگى مادى، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب، حالت توجه و نشاط خاصّى به انسان دست مى دهد، که بى نظیر است.
آرى، در محیط آرام، دور از هر گونه ریا و تظاهر و خودنمائى و توأم با حضور قلب، حالت توجهى به انسان دست مى دهد که فوق العاده روح پرور و تکامل آفرین است.
به همین دلیل، دوستان خدا همیشه از عبادت هاى آخر شب، براى تصفیه روح، حیات قلب، تقویت اراده و تکمیل اخلاص، نیرو مى گرفته اند.
در آغاز اسلام نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) با استفاده از همین برنامه روحانى، مسلمانان را پرورش داد، و شخصیت آنها را آن قدر بالا برد، که گوئى آن انسان سابق نیستند، یعنى از آنها انسان هاى تازه اى آفرید، مصمم، شجاع ، با ایمان، پاک و با اخلاص و شاید مقام محمود که، در آیات فوق به عنوان نتیجه نافله شب آمده است، اشاره به همین حقیقت نیز باشد.
بررسى روایاتى که در منابع اسلامى در فضیلت نماز شب، وارد شده نیز روشنگر همین حقیقت است، به عنوان نمونه:
1 ـ پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: خَیْرُکُمْ مَنْ أَطابَ الْکَلامَ وَ أَطْعَمَ الطَّعامَ وَ صَلّى بِاللَّیْلِ وَ النّاسُ نِیامٌ: «بهترین شما کسانى هستند که: سخن را مؤدبانه بگویند، گرسنگان را سیر کنند و در شب در آن هنگام که مردم خوابند نماز بخوانند».(11)
2 ـ امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: قِیامُ اللَّیْلِ مَصَحَّةٌ لِلْبَدَنِ وَ مَرْضاةٌ لِلْرَّبِّ:عَزَّوَجَلَّ وَ تَعَرُّضٌ لِلْرَّحْمَةِ وَ تَمَسُّکٌ بِأَخْلاقِ الْنَّبِیِّیْنِ:
«قیام شب موجب صحت جسم، خشنودى پروردگار، در معرض رحمت قرار گرفتن و تمسّک به اخلاق پیامبران است».(12)
3 ـ امام صادق(علیه السلام) به یکى از یارانش فرمود: لاتَدَعْ قِیامَ اللَّیْلِ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِیامَ اللَّیْلِ:
«دست از قیام شب برمدار، مغبون کسى است که از قیام و عبادت شب، محروم گردد».(13)
4 ـ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: مَنْ صَلّى بِاللَّیْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهارِ:
«کسى که نماز شب بخواند، صورت (و سیرتش) در روز نیکو خواهد بود».(14)
حتى در بعضى از روایات، مى خوانیم: این عبادت به قدرى اهمیت دارد که جز پاکان و نیکان موفق به آن نمى شوند!
5 ـ مردى نزد امیر مؤمنان(علیه السلام) آمده عرض کرد، من از نماز شب محروم شدم، فرمود: أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ:
«تو کسى هستى که گناهانت تو را به بند کشیده است»!(15)
6 ـ در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ الْکَذِبَةَ وَ یُحْرَمُ بِها صَلاةَ اللَّیْلِ فَإِذا حُرِمَ بِها صَلاةَ اللَّیْلِ حُرِمَ بِهَا الرِّزْقَ:
«انسان گاهى دروغ مى گوید، و سبب محرومیتش از نماز شب مى گردد، هنگامى که از نماز شب محروم شد، از روزى (و مواهب مادى و معنوى) نیز محروم مى شود».(16)
7 ـ با این که: مى دانیم کسى همچون على(علیه السلام) هرگز نماز شب را ترک نمى کرد، در عین حال اهمیت موضوع تا آن پایه است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در وصایایش به او فرمود: أُوصِیکَ فِی نَفْسِکَ بِخِصال ـ فَاحْفَظْها ـ ثُمَّ قالَ اللّهُمَّ أَعِنْهُ... وَ عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ!:
«تو را به امورى سفارش مى کنم همه را حفظ کن ـ سپس عرض کرد: خداوندا! او را بر انجام این وظائف یارى فرما ـ تا آنجا که فرمود: بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب»!(17)
8 ـ پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به «جبرئیل» فرمود: مرا پند ده! جبرئیل، گفت: یا مُحَمَّدُ! عِشْ ما شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفارِقُهُ وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلاقِیهِ، وَ اعْلَمْ أَنَّ شَرَفَ الْمُؤْمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّهُ کَفُّهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ:
«اى محمّد! هر چه مى خواهى عمر کن، اما بدان که سرانجام خواهى مرد، و به هر چه مى خواهى دل ببند، اما بدان! سرانجام از آن جدا خواهى شد، و هر عملى مى خواهى انجام ده! ولى بدان! سرانجام، عملت را خواهى دید، و نیز بدان که شرف مؤمن نماز شب او است، و عزّتش، خوددارى از ریختن آبروى مردم».(18)
این اندرزهاى ملکوتى «جبرئیل» که همه حساب شده است، نشان مى دهد: نماز شب آن چنان شخصیت، تربیت، روحانیت و ایمانى به انسان مى دهد که: مایه شرف و آبروى او است، همان گونه که ترک مزاحمت نسبت به مردم، سبب عزّت خواهد شد
9 ـ امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: ثَلاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زِینَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْ خِرَةِ الصَّلاةُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ وَ یَأْسُهُ مِمّا فِی أَیْدِی النّاسِ وَ وَلایَةُ الاْ ِمامِ مِنْ آلِ مُحَمَّد:
«سه چیز است که مایه افتخار مؤمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب، بى اعتنائى به آنچه در دست مردم است، و ولایت امام از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)».(19)
10 ـ از همان امام(علیه السلام)، نقل شده که فرمود: هر کار نیکى که انسان با ایمان انجام مى دهد، پاداشش در قرآن صریحاً آمده، جز نماز شب که خداوند، به خاطر اهمیت فوق العاده اش آن را با صراحت بیان نفرموده، همین قدر فرموده است:
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ:
«آنها شب هنگام از بسترها برمى خیزند و پروردگارشان را با بیم و امید، مى خوانند و از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند، اما هیچ کس نمى داند خداوند چه پاداش هائى که موجب روشنى چشم ها مى شود، در برابر اعمالشان قرار داده است».(20)
البته نماز شب، آداب فراوانى دارد، ولى بد نیست ساده ترین صورت آن را در اینجا بیاوریم تا عاشقان این عمل روحانى بتوانند بهره بیشتر گیرند.
نماز شب به طور کاملاً ساده، یازده رکعت است که به ترتیب ذیل به سه بخش تقسیم مى شود:
الف ـ چهار نماز دو رکعتى که مجموعاً هشت رکعت مى شود، و نامش نافله شب است.
ب ـ یک نماز دو رکعتى که نامش نافله «شفع» است.
ج ـ یک نماز یک رکعتى که نامش نافله «وتر» است، و طرز انجام این نمازها درست همانند نماز صبح مى باشد، ولى اذان و اقامه ندارند، و قنوت «وتر» را هر چه طولانى تر بخوانند بهتر است.(21)
* * *
2 ـ مقام محمود چیست؟
«مقام محمود» چنان که از لفظش پیداست، و قبلاً اشاره شد معنى وسیعى دارد که شامل هر مقامى که درخور ستایش باشد مى شود، ولى مسلماً در اینجا اشاره به مقام ممتاز و فوق العاده اى است که براى پیامبر در سایه عبادت هاى شبانه و نیایش در دل سحر، حاصل مى شده است.
معروف در میان مفسرین ـ چنان که سابقاً گفتیم ـ این است که: این مقام، همان مقام شفاعت کبراى پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
این تفسیر در روایات متعددى نیز وارد شده است:
در تفسیر «عیاشى» از امام باقر(علیه السلام) یا امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که: در تفسیر جمله «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» فرمود: «هِىَ الْشَّفاعَةُ».
بعضى از مفسران، کوشش کرده اند: از مفهوم خود آیه، این حقیقت را دریابند. آنها معتقدند:
جمله «عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ» دلیل بر این است: این مقامى است که خدا در آینده به تو خواهد داد.مقامى است، که ستایش همگان را برمى انگیزد، زیرا سودش به همگان مى رسد، (چرا که محمود در جمله بالا مطلق است و هیچ گونه قید و شرطى ندارد).
از این گذشته، حمد و ستایش در برابر یک عمل اختیارى است، و چیزى که واجد همه این صفات باشد، چیزى جز شفاعت عامه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست.(22)
این احتمال نیز وجود دارد که: «مقام محمود» همان نهایت قرب به پروردگار است که یکى از آثارش، شفاعت کبرى مى باشد (دقت کنید).
گر چه مخاطب در این آیه، ظاهراً پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى از یک نظر، مى توان حکم آن را تعمیم داده گفت: همه افراد با ایمان که برنامه الهى روحانى تلاوت و نماز شب را انجام مى دهند، سهمى از مقام محمود خواهند داشت، و به میزان ایمان و عمل خود، به بارگاه قرب پروردگار، راه خواهند یافت، و به همان نسبت مى توانند شفیع و دستگیر واماندگان در راه شوند.
زیرا مى دانیم: هر مؤمنى در شعاع ایمان خود، از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولى مصداق اَتَمّ و اکمل این آیه، شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
* * *
3 ـ عوامل سه گانه پیروزى
غالباً در میدان هاى مبارزه حق و باطل، لشکر باطل از عده و عده بیشترى برخوردار است، و در عین حال، لشکر حق با کمى نفرات و کمبود وسائل ظاهرى از پیروزى هاى چشمگیرى برخوردار مى شود، که نمونه هاى آن را در جنگ هاى اسلامى بدر و احزاب و حنین و مانند آن، و همچنین در عصر خود ما در انقلاب هاى پیروزمند ملت هاى مستضعف در برابر ابرقدرت هاى مستکبر مشاهده مى کنیم.(23)
این به خاطر آن است که: حامیان حق، از نیروى معنوى خاصى برخوردارند که از یک «انسان»، یک «امت» مى سازد.
در آیات فوق، به سه عامل مهم پیروزى اشاره شده، عواملى که مسلمانان امروز، غالباً از آن فاصله گرفته اند و به همین دلیل شاهد شکست هاى پى در پى از دشمنان مستکبرند.
این سه عامل عبارتند از: ورود صادقانه و صمیمانه در کارها، و ادامه این برنامه تا پایان کار (رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْق وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْق).
تکیه بر قدرت پروردگار، اعتماد به نفس و ترک هر گونه اتکاء و وابستگى دیگران (وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً).
و به این ترتیب هیچ سیاستى در مسیر پیروزى، مؤثرتر از صدق و راستى نیست و هیچ تکیه گاهى، برتر از استقلال، نفى وابستگى و توکّل بر خدا نمى باشد.
مسلمانان چگونه مى خواهند، بر دشمنانى که سرزمین هایشان را غصب کرده اند، و منابع حیاتیشان را به غارت مى برند، پیروز شوند؟ در حالى که از نظر نظامى، اقتصادى و سیاسى وابسته به همانها هستند؟
آیا مى توان با سلاحى که از دشمن خریدارى مى کنیم، بر دشمن پیروز شویم؟ چه خیال خام و فکر باطلى؟!
* * *
4 ـ حق پیروز است و باطل نابود
در آیات فوق، به یک اصل کلّى و اساسى دیگر و یک سنت جاودان الهى برخورد مى کنیم که مایه دلگرمى همه پیروان حق است، و آن این که: سرانجام حق پیروز است و باطل به طور قطع، نابود شدنى است، باطل صولت و دولتى دارد، رعد و برقى مى زند، کرّ و فرّى نشان مى دهد، ولى عمرش کوتاه است، و سرانجام به دره نیستى سقوط مى کند.
و یا به گفته قرآن همچون «کف هاى روى آب چشمکى مى زند، غوغائى مى کند و خاموش مى گردد، و آب که مایه حیات است مى ماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الاْ َرْضِ).(24)
دلیل این موضوع، در باطن کلمه باطل نهفته شده; زیرا چیزى است که با قوانین عالم آفرینش هماهنگ نیست، و سهمى از واقعیت و حقیقت ندارد.
ساختگى است، قلابى است، بى ریشه است، میان تهى است، و مسلماً چیزى که داراى این صفات است، نمى تواند براى مدتى طولانى باقى بماند.
اما حق، عین واقعیت است توأم با راستى، درستى، داراى عمق و ریشه و هماهنگ با قوانین خلقت و چنین چیزى، باید باقى بماند!.
پیروان حق، متّکى به سلاح ایمان، منطق وفاى به عهد، صدق حدیث، فداکارى و گذشت، و آمادگى براى جانبازى تا سر حد شهادتند، نور آگاهى قلبشان را روشن کرده، از هیچ چیز جز اللّه نمى ترسند، و به غیر او متکى نیستند، و همین است رمز پیروزى آنها!.
* * *
5 ـ آیه «جاءَ الْحَقُّ...» و قیام مهدى(علیه السلام)
در بعضى از روایات، جمله «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قیام مهدى(علیه السلام) تفسیر شده است، امام باقر(علیه السلام) فرمود: مفهوم این سخن الهى این است که: إِذا قامَ الْقائِمُ(علیه السلام) ذَهَبَتْ دَوْلَةُ الْباطِلِ: «هنگامى که امام قائم(علیه السلام) قیام کند، دولت باطل برچیده مى شود».(25)
در روایت دیگرى مى خوانیم: «مهدى(علیه السلام) به هنگام تولد بر بازویش این جمله نقش بسته بود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».(26)
مسلماً مفهوم این احادیث منحصر ساختن معنى وسیع آیه، به این مصداق نیست، بلکه قیام مهدى(علیه السلام) از روشن ترین مصداق هاى آن است که: نتیجه اش پیروزى نهائى حق بر باطل در سراسر جهان مى باشد.
در حالات پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: در روز فتح مکّه وارد مسجد الحرام شد و 360 بت که از قبائل عرب بر گرد خانه «کعبه» چیده شده بود، هر یکى را پس از دیگرى با عصاى خود سرنگون مى ساخت و پیوسته مى فرمود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».
کوتاه سخن این که: این قانون کلّى الهى، و ناموس تخلّف ناپذیر آفرینش، در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، قیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پیروزیش بر لشکر شرک و بت پرستى، و همچنین قیام مهدى(علیه السلام) ارواحنا له الفداء بر ستمگران و جباران جهان، از چهره هاى روشن و تابناک این قانون عمومى است.
و همین قانون الهى است که رهروان راه حق را در برابر مشکلات، امیدوار، نیرومند، قوى و پر استقامت مى دارد و به ما در همه تلاش هاى اسلامى مان نشاط و نیرو مى بخشد.
* * *
1 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 3، صفحه 115.
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 202.
3 ـ بقره، آیه 238.
4 ـ هود، آیه 114.
5 ـ شرح بیشتر در این زمینه را در جلد نهم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 114 سوره «هود»، صفحه 265 به بعد بیان کرده ایم.
6 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 15، صفحه 126.
7 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 15، صفحه 126. براى آگاهى از احادیث اهل بیت(علیهم السلام) به تفسیر «نور الثقلین»، جلد سوم، ذیل آیه مورد بحث مراجعه نمائید.
8 ـ «تَهَجَّد» از ماده «هجود» در اصل ـ چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید ـ به معنى خواب است، ولى هنگامى که به باب «تفعل» مى رود معنى از بین بردن خواب و انتقال به حالت بیدارى است.
ضمیر در «تَهَجَّدْ بِهِ» به قرآن برمى گردد (یعنى قسمتى از شب را بیدار باش و قرآن بخوان).
ولى، این کلمه بعداً در لسان اهل شرع به معنى نماز شب به کار رفته است، و «مُتِهَجّد» به کسى مى گویند که نماز شب مى خواند.
9 ـ «مدخل» و «مخرج» در اینجا به معنى «ادخال» و «اخراج» است، و معنى مصدرى را مى رساند.
10 ـ «زَهَقَ» از ماده «زُهُوق» به معنى اضمحلال، هلاک و نابودى است، و «زهوق» (بر وزن قبول) به معنى چیزى است که به طور کامل محو و نابود مى شود.
11 ـ «بحار الانوار»، جلد 87، صفحات 142 تا 148.
12 و13 و 14 و 15 و 16 ـ «بحار الانوار»، جلد 87، صفحات 142 تا 148.
17 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 5، صفحه 268 (جلد 8، صفحه 145 چاپ آل البیت).
18 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 5، صفحه 269 (جلد 8، صفحه 145 چاپ آل البیت).
19 و 20 ـ «بحار الانوار»، جلد 87، صفحه 140.
21 ـ جمعى از فقهاء احتیاط کرده اند که: در نماز شفع، قنوت نخوانند و یا به قصد رجاء بخوانند.
22 ـ «المیزان»، جلد 1، صفحه 178.
23 ـ اشاره به جنگ تحمیلى عراق به پشتیبانى ابرقدرت هاى جهان بر ضد انقلاب نو پاى اسلامى ایران است که در عین به هم ریختگى ارتش و دیگر امور حکومت ـ به خاطر انقلاب ـ هر روز رزمندگان اسلام پیروزى جدیدى مى آفریدند. و مردم مسلمان ایران با دست خالى، آمریکا و دست نشانده هاى تا بن دندان مسلّحش را از این سرزمین بیرون راندند.
24 ـ رعد، آیه 17.
25 ـ «نور الثقلین»، جلد سوم، صفحات 212 و 213.
26 ـ «نور الثقلین»، جلد سوم، صفحات 212 و 213.
-------------------
تفسیر قرآن کریم، آیت الله مکارم شیرازی