شرح آیات 61 تا 64 سوره مبارکه انفال
61 وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُالْعَلیمُ
62 وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِوَ بِالْمُؤْمِنینَ
63 وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَقُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ
64 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ
ترجمه:
61 ـ و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح در آى، و بر خدا توکّل کن که او شنوا و داناست.
62 ـ و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا براى تو کافى است او همان کسى است که تو را با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد.
63 ـ و در میان دل هاى آنها الفت ایجاد نمود، اگر تمام آنچه روى زمین است را صرف مى کردى که میان دل هاى آنها الفت دهى نمى توانستى ولى خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد او توانا و حکیم است.
64 ـ اى پیامبر، خداوند و مؤمنانى که از تو پیروى مى کنند براى حمایت تو کافى است (فقط بر آنها تکیه کن).
تفسیر:
آمادگى براى صلح
با این که آیه گذشته به قدر کافى هدف جهاد اسلامى را مشخص مى ساخت، ولى این آیه که پیرامون صلح با دشمن بحث مى کند این حقیقت را روشن تر مى سازد، مى فرماید: «اگر آنها تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان دِه» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها).
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد که اگر آنها به سوى صلح پر و بال بگشایند تو هم به سوى آن پر و بال بگشاى; زیرا «جَنَحُوا» از ماده «جُنُوح» به معنى «تمایل» آمده و به پر و بال پرندگان نیز جناح گفته مى شود; زیرا هر یک از بال هاى آنها به یک طرف متمایل است.
بنابراین، در تفسیر آیه، هم از ریشه لغت مى توان استفاده کرد و هم از مفهوم ثانوى آن.
و از آنجا که به هنگام امضاى پیمان صلح غالباً افراد گرفتار تردیدها و دو دلى ها مى شوند به پیامبر دستور مى دهد، در قبول پیشنهاد صلح تردیدى به خود راه مده، و چنانچه شرائط آن منطقى، عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذیر «و بر خدا توکل کن; زیرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مى شنود و هم از نیات شما آگاه است» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ).
* * *
ولى با این حال به پیامبر و مسلمانان هشدار مى دهد ممکن است در پیشنهادهاى صلح، خدعه و نیرنگى در کار باشد و صلح را مقدمه اى براى ضربه غافلگیرانه اى قرار دهند یا هدفشان تأخیر جنگ براى فراهم کردن نیروى بیشتر باشد.
اما از این موضوع نیز نگرانى به خود راه مده; زیرا خداوند کفایت کار تو را مى کند و در همه حال پشتیبان تو است، مى فرماید: «و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا براى تو کافى است» (وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ).
سابقه زندگى تو نیز گواه بر این حقیقت است; زیرا «اوست که تو را با یارى خود و به وسیله مؤمنان پاکدل تقویت کرد» (هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ).
بارها خطرات بزرگى براى تو فراهم ساختند و نقشه هاى خطرناکى طرح کردند که از طریق عادى غلبه بر آن ممکن نبود، اما او تو را در برابر همه اینها حفظ کرد.
* * *
به علاوه، این مؤمنان مخلصى که گرد تو را گرفته اند و از هیچ گونه فداکارى مضایقه ندارند، قبلاً مردمى از هم پراکنده و با یکدیگر دشمن بودند خداوند نور هدایت بر آنها پاشید «و در میان دل هاى آنها الفت ایجاد کرد» (وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ).
سالیان دراز در میان طایفه «اوس» و «خزرج» در «مدینه» جنگ و خون ریزى بود و سینه هاى آنها مالامال کینه و عداوت، آن چنان که هیچ کس باور نمى کرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز کنند و در یک صف قرار گیرند.
ولى خداوند قادر متعال این کار را در پرتو اسلام و در سایه نزول قرآن انجام داد، نه تنها «اوس» و «خزرج» که از طایفه انصار بودند، چنین کشمکش را داشتند، یاران مهاجر پیامبر که از «مکّه» آمده بودند نیز پیش از اسلام با هم الفت و دوستى نداشتند و چه بسا سینه هایشان از کینه هاى یکدیگر پر بود، اما خداوند همه آن کینه ها را شست و از میان برد به طورى که از سیصد و سیزده نفر رزمندگان «بدر» که حدود هشتاد نفر از مهاجران و بقیه از انصار بودند ارتشى کوچک اما یک پارچه و نیرومند، متحد و متفق به وجود آمد که دشمن قوى پنجه خود را، در هم شکستند.
سپس اضافه مى کند: فراهم ساختن این الفت و پیوند دل ها از طرق مادى و عادى امکان پذیر نبود «اگر تمام آنچه را روى زمین است صرف مى کردى که میان دل هاى آنان الفت دهى، نمى توانستى»! (لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ).
«ولى این خدا بود که در میان آنها به وسیله ایمان الفت ایجاد کرد» (وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ).
آنها که به وضع روحیه افراد لجوج و کینه توز مخصوصاً اقوام بى خبرى همچون مردم عصر جاهلیت، آشنا هستند، مى دانند این گونه کینه ها و عداوت ها را نه به وسیله مال و ثروت مى شود شستشو کرد، نه با جاه و مقام، تنها راه فرو نشاندن آن انتقام است همان انتقامى که به صورت زنجیره اى تکرار خواهد شد و در هر بار چهره زشت آن هولناک تر و دامنه آن وسیع تر خواهد گردید.
تنها چیزى که مى تواند آن کینه هاى راسخ و ریشه دار را از میان ببرد ایجاد یک نوع انقلاب و دگرگونى در افکار، اندیشه ها و جان ها است، آن چنان انقلابى که شخصیت ها را دگرگون سازد، طرز تفکرها را عوض کند و در سطحى بسیار بالاتر از آنچه بودند قرار گیرند، به طورى که اعمال گذشته در نظرشان پست، ناچیز و ابلهانه جلوه کند و به دنبال آن دست به یک خانه تکانى در اعماق وجود خود بزنند، و زباله هاى کینه، قساوت، انتقام جوئى و تعصب هاى قبیله اى و مانند آن را بیرون بریزند و این کارى است که از پول و ثروت هرگز ساخته نیست، تنها در سایه ایمان و توحید واقعى امکان پذیر است.
و در پایان آیه مى افزاید: «خداوند عزیز و حکیم است» (إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ).
عزت او ایجاب مى کند، هیچ کس را یاراى مقاومت در مقابل او نباشد و حکمتش سبب مى شود، همه کارهایش روى حساب باشد و لذا برنامه حساب شده او دل هاى پراکنده را متحد ساخت و در اختیار پیامبرش گذاشت تا نور هدایت اسلام را به وسیله آنها در همه جهان پخش کند.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، براى تقویت روحیه پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله) روى سخن را به او کرده، مى گوید: «اى پیامبر! خداوند و این مؤمنانى که از تو پیروى مى کنند براى حمایت تو کافى هستند» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ) با کمک آنها مى توانى به هدف خود نائل شوى.
بعضى از مفسران نقل کرده اند: این آیه هنگامى نازل شد که طایفه یهود «بنى قریظه» و «بنى نضیر» به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفتند: ما حاضریم تسلیم تو شویم و از تو پیروى کنیم (و تو را یارى خواهیم کرد). آیه بالا نازل شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) هشدار داد که به آنها اعتماد و تکیه نکند، بلکه تکیه گاه خود را تنها خدا و مؤمنان قرار دهد.(1)
«حافظ ابونعیم» که از علماى معروف اهل سنت است در کتاب «فضائل الصّحابه» به اسناد خود نقل کرده که این آیه درباره على بن ابى طالب(علیه السلام) نازل شده و منظور از مؤمنین، على(علیه السلام) است.(2)
کراراً گفته ایم این گونه تفسیرها و شأن نزول ها آیه را منحصر و محدود نمى کند، بلکه منظور این است شخصى مانند على(علیه السلام) که در صف اول مؤمنان قرار دارد نخستین تکیه گاه پیامبر بعد از خدا از میان مسلمین است هر چند که دیگر مؤمنان نیز در صفوف بعد یار و یاور پیامبر(صلى الله علیه وآله) هستند.
* * *
نکته ها:
1 ـ بعضى از مفسران آیه فوق را تنها اشاره به اختلافات «اوس» و «خزرج» که از انصار بودند دانسته اند.
ولى با توجه به این که مهاجران و انصار هر دو در یک صف به یارى پیغمبر برخاستند روشن مى شود مفهوم آیه یک مفهوم وسیع است.
شاید آنها چنین فکر کرده اند تنها اختلاف در میان اوس و خزرج بود در حالى که هزار گونه اختلاف و شکاف اجتماعى میان طبقه فقیر و غنى بوده و آقا، کوچک و بزرگ، این قبیله و آن قبیله وجود داشت شکافهائى که در سایه اسلام پر شد و آثار آن برطرف گشت آن چنان که قرآن در جاى دیگر مى گوید: وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنَعْمَتِهِ اِخْواناً:
«این نعمت بزرگ خدا را به خاطر داشته باشید که شما با هم دشمن بودید او در میان دل هایتان الفت ایجاد کرد و در پرتو نعمتش برادر یکدگر شدید».(3)
* * *
2 ـ این قانون تنها مربوط به مسلمانان نخستین نبوده، امروز هم که اسلام سایه خود را بر سر هشتصد میلیون مسلمان جهان گسترده و از نژادهاى مختلف، اقوام کاملاً متفاوت و گروه هاى اجتماعى متنوع پیروانى دارد، هیچ حلقه اتصالى نمى تواند آنها را به هم متحد و مربوط سازد (جز حلقه اتصال ایمان و توحید) اموال، ثروت ها، تشویق هاى مادى، کنگره ها و کنفرانس ها به تنهایى کارى از آنها ساخته نیست، باید همان شعله اى در دل ها افروخته شود که در قلوب مسلمانان نخستین بود و نصرت و پیروزى نیز تنها از همین راه اخوت اسلامى، میسر است.
* * *
1 ـ تفسیر «تبیان»، جلد 5، صفحه 152، مکتب الاعلام الاسلامى، طبع اول، 1409 هـ ق ـ «موسوعة التاریخ الاسلامى» محمد هادى یوسفى، جلد 2، صفحه 204، مجمع الفکر الاسلامى، طبع اول، 1417 هـ ق.
2 ـ «الغدیر»، جلد 2، صفحه 51، دار الکتاب العربى، بیروت، طبع چهارم، 1397 هـ ق ـ «بحار الانوار»،
جلد 36، صفحات 51، 52، 53 و 54 ـ «خصائص الوحى المبین» حافظ بن بطریق، صفحه 190، دار القرآن الکریم، قم، طبع اول، 1417 هـ ق ـ «شواهد التنزیل» حاکم حسکانى، جلد 1، صفحه 301، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، طبع اول، 1411 هـ ق.
3 ـ آل عمران، آیه 103.