شرح آیات 16 لغایت 18 سوره مبارکه انبیاء
16وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاْ َرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ
17لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ کُنّا فاعِلِینَ
18بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ
ترجمه:
16 ـ ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم!
17 ـ اگر مى خواستیم سرگرمى انتخاب کنیم، چیزى متناسب خود انتخاب مى کردیم; اگر این کار را انجام مى دادیم.
18 ـ بلکه ما حق را بر سر باطل مى کوبیم تا آن را هلاک سازد; و این گونه، باطل محو و نابود مى شود. اما واى بر شما از توصیفى که مى کنید!
تفسیر:
آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست
از آنجا که در آیات گذشته این حقیقت منعکس بود: ظالمان بى ایمان براى آفرینش خود هدفى جز عیش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بى هدف مى پنداشتند، قرآن مجید در آیات مورد بحث، براى ابطال این طرز فکر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرینش کل جهان، مخصوصاً انسان چنین مى گوید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آن دو است بیهوده نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاْ َرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ).
این زمین گسترده، این آسمان پهناور، و این همه موجودات متنوع و بدیعى که در صحنه آنها است نشان مى دهد، غرض مهمى در کار بوده است، آرى هدف این بوده که از یکسو، بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانه اى از عظمتش، و از سوى دیگر دلیلى بر «معاد» و گرنه این همه غوغا براى این چند روز معنى نداشت.
آیا ممکن است انسانى در وسط بیابانى، کاخ مجهزى با تمام وسائل فراهم کند، تنها براى این که در تمام عمر یک ساعت از آنجا بگذرد و در آن استراحت کند؟
کوتاه سخن این که: اگر این جهان با عظمت را از دریچه چشم مردم بى ایمان بنگریم پوچ و بى هدف است، تنها ایمان به «مبدأ» و «معاد» است که آن را هدف دار مى کند.
* * *
آیه بعد مى گوید: اکنون که مسلّم شد عالم بى هدف نیست، این هم مسلّم است که هدف این آفرینش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است که این سرگرمى نامعقولى است : «به فرض محال که ما مى خواستیم وسیله اى براى سرگرمى خود انتخاب کنیم چیزى انتخاب مى کردیم که متناسب ما باشد» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ کُنّا فاعِلِینَ).
«لعب» به معنى کار بى هدف است و «لهو» اشاره به هدف هاى نامعقول یا سرگرمى هاست.
آیه مورد بحث، بازگوى دو حقیقت است: نخست، با توجه به کلمه «لَو» که در لغت عرب براى امتناع است، اشاره به این مى کند که محال است هدف پروردگار، سرگرمى خویشتن باشد.
سپس مى گوید: به فرض که هدف سرگرمى بود، باید سرگرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.(1)
* * *
آنگاه با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بى خردانى که دنیا را بى هدف یا تنها مایه سرگرمى مى پندارند، چنین مى گوید: این جهان، مجموعه اى است از حق و واقعیت، چنین نیست که اساس آن بر باطل بوده باشد «بلکه ما حق را بر سر باطل مى کوبیم تا آن را نابود و هلاک سازد و باطل محو و نابود مى شود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پایان آیه، مى گوید: «اما واى بر شما از این توصیفى که از بى هدفى عالم مى کنید» (وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ).
یعنى ما همواره دلائل عقلى، استدلالات روشن و معجزات آشکار خود را در برابر پندارها و اوهام بیهوده گرایان قرار مى دهیم، تا در نظر اندیشمندان و صاحبان عقل، این پندارها درهم کوبیده و نابود شود.
دلائل شناسائى خدا روشن است، دلائل وجود معاد آشکار، براهین حقانیت انبیاء، واضح، و در حقیقت براى آنها که لجوج و بهانه گیر نیستند، حق از باطل کاملاً قابل شناسائى است.
قابل توجه این که: جمله «نَقْذِفُ» از ماده «قذف» به معنى پرتاب کردن است، مخصوصاً پرتاب کردن از راه دور، و از آنجا که پرتاب از راه دور، شتاب، سرعت و قوت بیشترى دارد، این تعبیر، بیانگر قدرت پیروزى حق بر باطل است، کلمه «عَلى» نیز مؤید این معنى است; زیرا این کلمه معمولاً در موارد «علوّ» به کار مى رود.
جمله «یَدْمَغُهُ» که به گفته «راغب» به معنى شکستن جمجمه و مغز سر است که حساسترین نقطه بدن انسان محسوب مى شود، تعبیر رسائى است براى غالب بودن لشگر حق، غلبه اى چشمگیر و قاطع.
تعبیر به «إِذا» نشان مى دهد: حتى در آنجائى که انتظار نمى رود حق پیروز شود، ما این برنامه را انجام مى دهیم.
تعبیر به «زاهِق» که به معنى چیزى است که به کلى مضمحل شده نیز تأکید دیگرى است بر این منظور.
و این که جمله «نَقْذِفُ» و «یَدْمَغُ» به صورت فعل مضارع آمده، دلیل بر استمرار این برنامه است.
* * *
نکته:
هدف آفرینش
در حالى که مادّى ها هدفى براى آفرینش قائل نیستند; چرا که مبدأ آفرینش را طبیعت فاقد عقل و شعور و بى هدف مى دانند، و به همین دلیل طرفدار پوچى
در مجموعه هستى مى باشند.
فلاسفه الهى و پیروان ادیان همگى معتقد به وجود یک هدف عالى براى آفرینشند; زیرا مبدأ قادر و حکیم عالم، محال است کارى بى هدف انجام دهد.
اکنون این سؤال پیش مى آید: این هدف چیست؟
گاهى به خاطر مقایسه کردن خداوند با خود گرفتار این توهم مى شویم که: آیا خدا کمبودى داشته که مى خواسته با آفرینش هستى، و از جمله انسان، آن کمبود را جبران کند؟!
آیا او نیازى به عبادت و نیایش هاى ما دارد؟ آیا او مى خواسته است شناخته شود، و خلق را آفریده است تا شناخته گردد؟!
ولى همان گونه که گفتیم، این یک اشتباه بزرگ است که از مقایسه «خدا» و «خلق» ناشى مى گردد، در حالى که در بحث شناخت صفات خدا، بزرگترین سدّ و مانع همین مقایسه نادرست است، (لذا اصل اولى در این بحث آن است که ما بدانیم او در هیچ چیز به ما شباهت ندارد).
ما موجودى هستیم از هر نظر محدود، و به همین دلیل تمام تلاش هایمان براى رفع کمبودهایمان است، درس مى خوانیم، تا با سواد شویم و کمبود علممان از بین برود، به دنبال کسب و کار مى رویم تا با فقر و نادارى مبارزه کنیم، لشکر و عسکر و نیرو تهیه مى کنیم، تا کمبود قدرتمان را در برابر حریف جبران کنیم حتى در مسائل معنوى و تهذیب نفس و سیر و مقامات روحانى، باز تلاش ها در جهت رفع کمبودها است.
ولى آیا آن وجودى که از هر نظر بى نهایت است، علم و قدرت و نیروهایش بى انتها، و از هیچ نظر کمبودى ندارد، معقول است کارى براى رفع کمبودش انجام دهد؟
از این تحلیل روشن، به اینجا مى رسیم از یکسو آفرینش بى هدف نیست و از سوى دیگر، این هدف به آفریدگار باز نمى گردد.
در اینجا به آسانى مى توان نتیجه گرفت که: هدف حتماً و بدون شک چیزى مربوط به خود ماست.
با توجه به این مقدمه، مى توان دریافت هدف آفرینش چیزى جز تکامل و تعالى ما نیست.
به تعبیر دیگر، عالم هستى، دانشگاهى است براى تکامل ما در زمینه علم.
پرورشگاهى است از نظر تربیتى براى تهذیب نفوس ما.
تجارتخانه اى است براى کسب درآمدهاى معنوى.
سرزمین زراعت پربارى است براى پرورش انواع محصولات انسان.
آرى «الدُّنْیا مَزْرَعَةُ الاْ خِرَة...».(2)
«الدُّنْیا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها وَ دارُ عافِیَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَ دارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَ دارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِها».(3)
این قافله از عالم عدم به حرکت درآمده، و به سوى بى نهایت دائماً در حال پیشروى است.
قرآن مجید با اشارات کوتاه و بسیار پر معنى در آیات مختلف از یکسو به اصل وجود هدف در آفرینش اشاره مى کند، و از سوى دیگر این هدف را مشخص مى سازد.
در قسمت اول، مى گوید: أَ یَحْسَبُ الاِْنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً: «آیا انسان گمان مى کند، مهمل آفریده شده و بیهوده رها مى شود».(4)
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ: «آیا چنین پنداشتید که ما بیهوده شما را آفریدیم و به سوى ما بازگشت نمى کنید».(5)
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاْ َرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنها است بیهوده نیافریدیم، این گمان و پندار کافران است».(6)
و در قسمت دوم، گاه، در آیات قرآن، هدف آفرینش، عبودیت و بندگى خدا قرار داده شده: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ: «من انسان ها و جن را نیافریدم مگر براى این که عبادتم کنند».(7)
بدیهى است عبادت مکتبى است براى پرورش انسان در ابعاد مختلف، عبادت به معنى وسیع کلمه که تسلیم فرمان خدا بودن است روح و جان انسان را در زمینه هاى گوناگون تکامل مى بخشد، که شرح آن را در ذیل آیات مربوط به عبادات مختلف بیان کرده ایم.
و گاه مى گوید: هدف آفرینش آگاهى، بیدارى، تقویت ایمان و اعتقاد شما است: اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَ مِنَ الاْ َرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاْ َمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ: «خدا همان کسى است که آسمان هاى هفتگانه و زمین هائى همانند آن را آفرید، فرمان او در میان آنها جارى است، همه اینها به خاطر آن بوده تا شما بدانید خدا بر هر چیزى قادر است».(8)
و گاه مى گوید: هدف آفرینش آزمایش حسن عمل شما است: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً: «او خدائى است که مرگ و زندگى را آفرید، تا شما را در میدان حسن عمل بیازماید و پرورش دهد».(9)
آیات سه گانه فوق، که هر کدام به یکى از ابعاد سه گانه وجود انسان (بعد آگاهى و ایمان، بعد اخلاق و بعد عمل) اشاره مى کند، بیانگر هدف تکاملى آفرینش است که به خود انسان ها باز مى گردد.(10)
ذکر این نکته نیز لازم است که بعضى چنین تصور مى کنند چون کلمه «تکامل» در آیات قرآن، در این مباحث مطرح نشده است نکند این یک فکر وارداتى باشد؟
ولى پاسخ این ایراد روشن است; زیرا ما در بند الفاظ خاص نیستیم مفهوم و مصداق هاى تکامل در آیات فوق، به خوبى روشن است، آیا علم و آگاهى مصداق واضح آن نیست و همچنین پیشرفت در عبودیت و حسن عمل؟!
در آیه 17 سوره «محمّد» مى خوانیم: وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً: «آنها که در مسیر هدایت وارد شدند، خداوند بر هدایتشان مى افزاید» آیا تعبیر به «افزایش»، چیزى جز تکامل است؟!
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: اگر هدف تکامل بوده، چرا خداوند از آغاز، انسان را در همه ابعاد، کامل نیافرید تا نیازى به پیمودن مراحل تکامل نبوده باشد؟
سرچشمه این ایراد، غفلت از این نکته است که شاخه اصلى تکامل، «تکامل اختیارى» است، و به تعبیر دیگر، تکامل آن است که انسان راه را با پاى خود و اراده و تصمیم خویش بپیماید.
اگر دست او را بگیرند و به زور ببرند، نه افتخار است و نه تکامل، فى المثل اگر انسان، یک ریال از مال خود را با تصمیم و اراده خویش انفاق کند، به همان نسبت راه کمال اخلاقى پیموده، در حالى که اگر میلیون ها از ثروت او را به اجبار بردارند و انفاق کنند، حتى یک گام هم در این راه پیش نرفته است، و لذا در آیات مختلف قرآن مجید، به این واقعیت تصریح شده که اگر خدا مى خواست، همه مردم به اجبار ایمان مى آوردند ولى این ایمان براى آنها سودى نداشت (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لاَ مَنَ مَنْ فِی الاْ َرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً).(11)
* * *
1 ـ گروهى از مفسران آیات فوق را اشاره به نفى عقاید مسیحیان دانسته اند یعنى «لهو» را به معنى زن و همسر و فرزند گرفته و گفته اند: آیه در پاسخ آنها مى گوید: اگر ما مى خواستیم: فرزند و همسرى انتخاب کنیم از جنس انسان ها انتخاب نمى کردیم.
ولى این تفسیر، از جهاتى مناسب به نظر نمى رسد، از جمله این که: پیوند آیات فوق با آیات گذشته قطع خواهد شد.
و دیگر این که کلمه «لهو» مخصوصاً هنگامى که بعد از کلمه «لعب» قرار گیرد به معنى سرگرمى است نه به معنى زن و فرزند.
2 ـ «بحار الانوار»، جلد 67، صفحه 225.
3 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، شماره 131.
4 ـ قیامت، آیه 36.
5 ـ مؤمنون، آیه 115.
6 ـ ص، آیه 27.
7 ـ ذاریات، آیه 56.
8 ـ طلاق، آیه 12.
9 ـ ملک، آیه 2.
10 ـ در آیه «ذاریات» اشاره به جنبه هاى عملى و در آیه «طلاق» اشاره به جنبه ایمان و اعتقاد و در آیه «ملک» مسأله اخلاق مطرح است.
11 ـ یونس، آیه 99.
............................
تفسیر نمونه